واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: داستان زندگی یک قاچاقچی انسان؛ از 8 سالگی رویای این شغل را داشتم جامعه > آسیبها - در 8 سالگی، وقتی بیشتر کودکان رویا این را دارند که ابر قهرمان و یا ورزشکاری معروف باشند، اما "گوستاوو" حرفه ای بسیار متفاوت در ذهنش داشت.
نیو صدر: او که در ایالتی در مرکز مکزیک بزرگ شده است، شاهد فقر مطلق بوده در واقع او در فقر زندگی کرده است. این بسیار سخت است که او مرد هایی از شهرش ببیند که کل شهر را در اختیار دارند. این مردها قاچاقچیان انسان بودند و گوستاوو به عنوان یک دانش آموز کلاس دومی آن موقع می دانست قاچاقچی انسان بودن چه معنایی دارد و همین رویا را در سرش می پرواند. به گزارش خبرآنلاین؛ او دراین باره به سیانان گفت: من با آنها بیرون می رفتم. همه آنها زنان را اجبار به انجام تن فروشی می کردند، من با آنها فوتبال بازی می کردم، ماشین های آخرین مدل آنها، خانه ها، پول ها و زنان آن ها را می دیدم. گوستاوو که در زندانی فوق امنیتی در مکزیک بازداشت است، قبول کرد به شرطی مصاحبه کند که از اسم واقعیش استفاده نشود. او هنوز دشمنان زیادی دارد و به اشتراک گذاشتن داستان های دنیا قاچاقچیان انسان می تواند زندگی او را در خطر بیندازد. پدر او معلم بود، مادرش هم خانه دار. او نه از خانواده فقیری آمده بود نه از خانواده ای که به او اهمیت نمی دادن. گوستاوو درباره خانواده اش گفت: چیزی که آنها می توانستند به من بدهند هیچوقت کافی نبود، آن ها از من می خواستند به مدرسه بروم ولی هدف من بسیار بیشتر از رویای آنها بود. پس از اینکه پدر گوستاوو متوجه شد او در دانشگاه موفق نیست، به پسرش کمک کرد تا کارخانه کوچک لباس فروشی باز کند. گوستاوو در این کار بد نبود، ولی بیشتر از این را می خواست. او به شکل غیر قانونی به آمریکا سفر کرد و هفته ای 700 دلار حقوقش بود، این حقوق برای هر کسی در شهری که گوستاوو زندگی میکرد، یک خوشبختی به حساب می آمد. با این حال گوستاوو بیشتر از این را می خواست. قاچاقچیان به هم "قوانین تجارت" را آموزش می دهند پس از آن او نقشه ای کشید؛ به مکزیک باز می گردد و دوباره به مدرسه می رود. او علاقه ای به درس نداشت بلکه به دخت ها علاقه داشت. همچنین علاقه او به دختران نسبت به علاقه دیگران متفاوت بود. نیت او بسیار بدتر بود! او درباره نقشه اش گفت: من بعضی از قاچاقچیان را ملاقات کرده بودم و آنها به من قوانین این تجارت را آموزش داده بودند. آنها به من آموزش داده بودند چگونه با دخترها صحبت کنم، چگونه آنها را هیجان زده کنم، چگونه آنها را عاشق خود کنم و چگونه با خانواده آنها در ارتباط باشم تا مشکلی پیش نیاید. پس از مدت کمی او دختری را ملاقات کرد که اولین قربانی اش بود. گوستاوو که در آن موقع 18 سال داشت گفت که به آن دختر گفته عمیقا عاشقش شده است و می خواهد با او ازدواج کند. در آخر آن دختر قبول کرد تا با معشوقش فرار کند، پس از یک ماه این دختر مجبور به فاحشگی شده بود. گوستاوو می گوید قاچاقچیان دیگر که در آمریکا نفوذ داشتند به او یاد دادند که تجارت قوانینی دارد. مبتدیان نباید عاشق دختر می شدند و هرچه سریعتر کنترل دختر را در دست بگیرند یعنی سریعتر پول بدست می آورند. گوستاوو در این رابطه میگوید: هرچه سریعتر آنها عاشقت شوند، سریعتر شما پول بدست می آورید و خرج کمتری می کنید تا برای آنها کادو بخرید. برای من دخترها منبعی از پول بودند، ابزاری که شما می توانید آن را بخرید، بفروشید و یا عوض کنید. یکی از کارهایی که قاچاقچیان انسان می کنند این است که اطلاعات دقیقی از خانواده قربانی بدست می آورند. برای مثال اگر قربانی برادری کوچک داشت، آنها آن دختر را تهدید می کردند تا به برادر آسیب برسانند. چگونه "امپراطوری" فرو ریخت؟! گوستاوو می گوید مدتی و در آن واحد، 10 دختر برای او کار می کردند. هر دختر باید روزی 213 دلار پول بدست می آورد. او زیباترین دخترها را به خانه های فسادی می برد که مشتری ها به دلار پول می دادند. گوستاوو گفت همه دخترانش شبی 4000 هزار دلار پول می گرفتند. آیا او عذاب وجدان یا هیچ احساس بدی نسبت به این کار داشته است؟ گوستاوو میگوید: من گاهی نسبت به این موضوع احساس بدی می کردم، ولی جاه طلبی من و تشنگی من برای قدرت من را کور کرده بود. او از سال 2000 تا 2009 کار می کرد. 6 سال پیش امپراطوری خشونت بار او فرو ریخت! او توسط پلیس فدرال مکزیک در هتلی که از آن به عنوان یک خانه فساد استفاده می کردند، بازداشت شد. خشبختانه او به قاچاق انسان محکوم و 15 سال زندانی شد. او از دادگاه درخواست تجدید نظر کرد و حکمش به 9 سال کاهش یافت. گوستاوو همه چیزش را از دست داد و الان در زندانی دور از دیگر قاچاقچیان انسان قرار دارد. می گوید تغییر کرده است؛ یک مسیحی تازه به دنیا آمده است. گوستاوو به تازگی با یکی از دختران قربانی اش ملاقات کرد، دختری که در موقع حمله پلیس حضور داشت و در دادگاه بر علیه گوستاوو صحبت کرد. او تقاضا بخشش کرد ! به طور اتفاقی یک ملاقات را در زندان دیدیم؛ گوستاوو به اتاقی داخل زندان برده شد و با یکی از قربانیان قبلی اش ملاقات کرد.ر در ابتدا هیچ صدایی نبود، اما سکوت با این سوال قربانی شکست: قربانی: چرا اینکار را انجام دادی؟! گوستاوو: من با جاه طلبی ام کور شده بودم، قدرت می خواستم و برایم مهم نبود باید از چه روشی بروم یا اینکه به آدم ها آسیب بزنم. گوستاوو در ادامه درخواست بخشش کرد کرد قربانی اش اینگونه جواب داد: من تو را می بخشم ولی به این معنی نیست که کار هایی که با من کردی را فراموش کنم. این به من آرامش می دهد. گوستاوو: من می دانم چه آسیب هایی به تو زدهام. من نمی توانم واقعیت را تغییر دهم و چیزی را پاک کنم، ولی می توانم مانع این شوم که دختران دیگری به دست قاچاقچیان بیافتند. در پایان بدون هیچ واکنش صمیمانهای گوستاوو به سلولش رفت، قربانی شروع به گریه کرد و پس از اینکه توانست حرف بزند گفت: من فکر کنم این خیلی بخش مهمی از روند باشد تا بگویم از پس مشکلات روحی مختلف بر آمده ام. 47237
کلید واژه ها: قاچاق انسان - مکزیک -
یکشنبه 24 آبان 1394 - 10:11:12
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]