تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):پرخورى و سستى اراده و مستى سيرى و غفلت حاصل از قدرت، از عوامل بازدارنده و كند كننده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826599893




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان پيدايش جريان آقاي منتظري (57)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان پيدايش جريان آقاي منتظري (57)
تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان پيدايش جريان آقاي منتظري (57)   نويسنده:دکتر سيد حميد روحاني (1)   آزمايش هاي خدايي و روسياهي نازدودني   -توطئه روحاني ستيزي   اگر امروز برخي از اين گروه ها و چهره هاي ورشکسته و به تعبير مهدي قاتل، «ترکش خورده ها»از آقاي منتظري دم مي زنند و به سراغ او مي روند تنها براي بهره برداري ناروا از او در برابر نظام اسلامي است و در واقع از او به عنوان يک چماق استفاده مي کنند و به دست و زبان او و به نام خاطرات او بر روحانيت متعهد مي تازند و آنچه در درازاي سده اي فرماسون ها، روشنفکرمآب ها و گروه هاي مرموز غرب گرا و به اصطلاح ملي-مذهبي ها بر ضد روحانيت بافتند و رواج دادند، يکجا از زبان او در کتاب خاطرات بازگو مي سازند و در راه پيشبرد توطئه هاي روحاني ستيزي و اسلام زدايي او را آلت دست قرار داده اند. با نگاهي به کتاب خاطرات منسوب به آقاي منتظري مي بينيم از يک سو، هم زباني با صداي امريکا، رژيم صهيونيستي، سلطنت طلبان، عناصر لائيک و گروهک هاي ليبرال-دموکرات و ستايش از آنان خودنمايي مي کند و از سوي ديگر، نيش و طعنه و سرزنش و نکوهش مقامات روحاني همراه با افترا و نسبت هاي ناروا صفحات اين خاطرات را همانند دل دست اندرکاران آن سياه کرده است. در شماره گذشته بخش هايي از اهانت ها، ناسزاها و دهن کجي ها به بزرگان روحاني وعالمان ديني را که از زبان آقاي منتظري در کتاب خاطرات آمده است بازگو کرديم، اکنون بخش ديگري از آن را پي مي گيريم: -دست انداختن آقاي طالقاني   ... آقاي طالقاني(رحمت الله عليه)مرد بسيار وارسته اي بود... اهل تهجد بود، شب ها بلند مي شد نماز شب مي خواند، مقيد بود نمازش را اول وقت بخواند... خيلي با نظام و حکومت شاه و دولتي ها بد بود حتي ساعت را که تغيير داده بودند، ايشان ساعتش را تغيير نداده بود، با اينکه ساعت طبق احتياج است. يک روز ما يواشکي ساعت ايشان را تغيير داديم ايشان پا شد سر ساعت نمازش را خواند. بعد به ايشان گفتيم نمازتان را قضا کنيد، ايشان ناراحت شد که چرا ساعتشان را تغيير داديم... .(2) تغيير ساعت يک مقام روحاني که مقيد به نماز اول وقت است و او را از نظر وقت به اشتباه انداختن که نماز را پيش از فرا رسيدن وقت آن به جا آورد و نماز او قضا شود يک خلاف شرع آشکاري است که از انساني مسلمان و باورمند هيچ گاه سر نمي زند. اين گونه کارها نشان از بي بند و باري دروني کساني دارد که چنين عمل حرامي را مرتکب مي شوند. آن گاه که انسان در زندگي خود تا آن حد بي پروا شد که يک عالم ديني تا حدي بي پروا شد که يک عالم ديني و پيرمرد روحاني را چنين به استهزا بگيرد ونماز او را باطل کند، طبيعي است که چنين سرنوشت شومي در انتظار او خواهد بود که روياروي ولي فقيه عصر و عارف زمان- که تالي تلو امام معصوم است-بايستد و خاطرات او در ستايش از کفرگويان و نفاق پيشگان به نمايش درآيد و با گفته ها و نوشته هاي سراپا دروغ و تحريف جهنم را براي خويش تضمين کند. -دهن کجي به حاج سيد ابوالحسن رفيعي قزويني   ... يک روز من يک اعلاميه بردم پيش مرحوم آيت الله حاج سيد ابوالحسن رفيعي گفتم اين را امضا بفرماييد، ايشان گفتند پس مراجع ديگر چي؟ گفتم آنها مثل اينکه براي خودشان اعلاميه مي دهند. شايد مي خواست بگويد من هم جزو مراجع هستم... .(3) -استهزاي دو تن از مراجع بزرگ قم   ... در آن ايام در تهران سميناري به عنوان حمايت از فلسطين تشکيل شده بود و در همين رابطه تعدادي از نمايندگان مجلس به قم آمده بودند که به اصطلاح با مراجع راجع به مسئله فلسطين ديداري داشته باشند. اين افراد در قم به منزل من هم آمدند... بعد آقايان رفته بودند منزل آيت الله گلپايگاني، بر حسب نقل آقايان ايشان پيرمرد و بيمار اصلا اول متوجه نشده بودند که اينها آمده اند براي اظهار هماهنگي با فلسطينيان. فرموده بودند در فلسطين مگر چه خبر شده است؟ بعد رفته بودند منزل آيت الله اراکي، پسر ايشان هر چه خواسته بود به ايشان بفهماند اصلا گوش ايشان نشنيده بود که چه مي گويد و ايشان همين جور که نشسته بودند اشعاري را زير لب زمزمه مي کرده اند. بعد خود اين نمايندگان گفته بودند ما تنها جايي که استفاده کرديم منزل فلاني بود... .(4) اين گونه در ميان دعوا نرخ تعيين کردن و بزرگان را به سخره گرفتن، دون شأن عالمان وارسته و انسان هاي برجسته است. آقاي منتظري با زبان بي زباني مي خواهد بگويد من را که مي توانم درباره فلسطين اين گونه داد سخن دهم، از منصب ولايت و مرجعيت کنار زدند و دو پيرمرد... را که حتي از گفت و شنود عادي عاجزند به عنوان مرجع تقليد شيعيان رسميت بخشيده اند، ليکن از يک نکته مهم و سرنوشت ساز غفلت کرده است و آن نکته با اهميت اين است که در بيت آن دو مرجع بزرگ يک جاسوس سيا به نام قرباني فر لانه نکرده بود تا آنان را بر آن دارد که فلسطيني ها را پند و اندرز دهند که با صهيونيست ها به مذاکره بنشينيد واز شعار آزادي فلسطين دست برداريد و با اشغالگران کنار بياييد و بدين گونه دامن مرجعيت را آلوده سازند. -به زير سؤال بردن چند تن از مراجع   ... مريدها همان وقت ها که ما تازه آمده بوديم قم يک اشعاري به نفع يا عليه هم ساخته بودند و اين اشعار در دهان طلبه ها بود. مثلا راجع به مرحوم حجت مي گفتند: سيدنا الحجه ذوالجلاله الله يشفيه من الکساله و يا... در آن زمان آيت الله حاج شيخ محمد علي اراکي ملازم آيت الله حاج سيد محمد تقي خوانساري بود، معروف بود که آنان هم مباحثه بوده اند ولي از بس به ايشان علاقه مند بود درس ايشان هم مي آمد، حتي دخترش را با اينکه حاج سيد محمد تقي خوانساري زن داشت به ازدواج ايشان درآورده بود... . (5)بايسته يادآوريست که آيت الله خوانساري(اعلي الله مقامه)پس از درگذشت همسرش با دختر آيت الله اراکي ازدواج کرد. -نيشي به آقاي حاج آقا حسن قمي   ... من شنيدم آقاي قمي از من و مرحوم آقاي رباني هم خيلي دل خوشي نداشت و گفته بود که آقايان فقط به آقاي خميني توجه دارند و آقايان ديگر را در نظر نمي گيرند... .(6) -نيشخند به شهيد سعيدي   ... در همان زمان که من در سلول مرحوم آيت الله سيد محمد رضا سعيدي را هم آوردند... وقتي ايشان را مي آوردند من ديديم خيلي ناراحت اند و سرشان را پايين انداخته اند... ايشان يک دفعه سرش را بلند کرد وديد من هستم خيلي خوشحال شد... بعد با لحن شوخي گفت ولحيه طويله عريضه، الضرط في امثالها فريضه... بعد ايشان را به سلول بردند در را بستند، يک کتاب دعا مي خواست به او داديم، بنا کرد دعا خواندن و گريه و زاري کردن. آقاي رباني فهميد خودش را يک جوري رسانيد پشت سلول و گفت باباجون... آخه اين قدر دعا و گريه ندارد... آن روز من به آقاي رباني گفتم آقاي سعيدي چنين شعري خواند آقاي رباني گفت آقاي سعيدي کجايي براي انجام وظيفه آمده ام... .(7) ... ساعت حدود يک بعد از نصف شب بود ما خوابيده بوديم ديدم آقاي دکتر واعظي آمد مرا بيدار کرد و گفت آقاي سعيدي است همراه با سه چهار نفر. من بلند شدم آمدم ديدم آقاي سعيدي گفت:ببخشيد اينها آمده اند مي گويند آن مرد آباداني ظهر منزل ما بوده است يا نه؟من اينها را پيش شما آوردم که شهادت بدهيد که ايشان ظهر منزل ما بوده است. من گفتم بله آن مرد ظهر منزل ايشان بوده است. گفتند نه شما چند دقيقه تشريف بياوريد در سازمان امنيت شهادت بدهيد که اين مرد آنجا بوده است، گفتم من همين جا دارم شهادت مي دهم گفتند نه شما تشريف بياوريد و در آنجا شهادت بدهيد، خلاصه مرا سوار ماشين کردند و بردند. ما در دلمان به آقاي سعيدي مي خنديديم که آخر بنده خدا ساعت يک بعد از نصف شب اينها را مي آوري در خانه مردم که من شهادت بدهم؟...(8) -اتهام به منبري هاي قم   ... کتاب شهيد جاويد کتابي بود تحليلي راجع به زندگي و شهادت امام حسين عليه السلام که حجت الاسلام و المسلمين آقاي شيخ نعمت الله صالحي نجف آبادي آن را نوشته بود... بالاخره ايشان از ما خواست که چند کلمه تقريظ بر آن بنويسيم، اول آقاي مشکيني چيزي برآن نوشته بود، من هم چند سطري نوشتم... از همان جا تحريکات شروع شد... منبري هاي قم را تحريک کرده بودند که فشار بياورند به مراجع و آنها را وادار کنند که مطلبي در اين رابطه بگويند يا چيزي بنويسند... .(9) چنان که مي بينيد به همه منبري هاي قم-نه بعضي و نه عده اي- اين اتهام را وارد مي کند که از جاي ديگري تحريک مي شدند و مخالفت هيچ کدام از آنان با کتاب شهيد جاويد از روي نظر، برداشت و تشخيص خودشان نبوده است. -اهانت به طلاب علوم اسلامي   ... از جمله اينکه به ايشان [آيت الله بروجردي]خبر داده بودند که طلبه ها بعضي وقت ها کارهاي زشتي انجام مي دهند، مثلا با مردم درگير مي شوند يا بددهني مي کنند يا گدابازي در مي آورند. ايشان دستور داده بودند که افرادي مأمور سري باشند که ضمن اينکه درسشان را مي خوانند در حوزه بگردند و اين تيپ افراد را شناسايي کنند و گزارش بدهند... .(10) دراين فراز از خاطرات-چنان که مي بينيد-به همه طلاب علوم اسلامي، بدون استثنا اين نسبت هاي ناروا را مي دهد که «... بعضي وقت ها کارهاي زشتي انجام مي دهند، مثلا با مردم درگير مي شوند يا بددهني مي کنند، يا گدابازي در مي آورند... »!!در صورتي که بيشتر طلاب در حوزه قم در آن روز و روزگار با اينکه نادار بودند و بيشتر ايام را با سختي مي گذرانيدند پيوسته با متانت، مناعت و وزانت حرکت مي کردند و کارهاي ناشايست از آن گونه که در خاطرات منسوب به آقاي منتظري آمده است هيچ گاه از آنان سر نمي زد، به ويژه گدايي و گدابازي که هيچ گاه و هرگز از آنان ديده نمي شد. نگارنده از طلاب آن روز کساني را مي شناسد که تا آن حد داراي طبع بلند و کرامت و شخصيت ذاتي بودند که حتي هم حجره و هم مباحثه آنان از ناداري شان باخبر نمي شدند؛ در ساعات شام و ناهار به کتابخانه مي رفتند تا هم حجره از وضع آنان آگاه نشود و درنيابد که آنان «آه در بساط»ندارند. يکي از بزرگان روايت مي کرد که در دوران طلبگي از شدت ناداري روزه گرفتم و تنها قوت من در سحر و افطار آب بود و نگذاشتم هم مباحثه و دوستان نزديک من از وضع من آگاه شوند. کساني از طلاب به رغم اينکه «آه در بساط»نداشتند و با گرسنگي روزگار مي گذرانيدند، نه تنها از کسي (حتي از دوستان و آشنايان)چيزي طلب نمي کردند، بلکه از پذيرفتن پولي که برخي از مردم به عنوان خيرات در ميان طلاب تقسيم مي کردند، خودداري مي ورزيدند. چقدر جفا و نارواست که انسان هاي بلند همت و با شرافت، از روي انتقام جويي و کينه توزي به «گدابازي»متهم شوند و به زير سؤال بروند؟! -نسبت هاي ناروا به علماي بزرگ حوزه ها   ... واقع مطلب اين است که مرحوم شمس آبادي در ماجراي کتاب شهيد جاويد سردمدار قضيه شده بود و اصل قضيه بزرگ کردن ماجراي کتاب شهيد جاويد هم توسط ساواک برنامه ريزي شده بود... ساواک هم در قم و هم در اصفهان وهم در ديگر حوزه هاي علميه علما را تحريک مي کرد... .(11) بنابراين ديدگاه، اگر دست ساواک در کار نبود، علماي قم و اصفهان و ديگر حوزه هاي از کتاب شهيد جاويد به عنوان يک کتاب معتبر و در خور استفاده، استقبال مي کردند و هيچ گونه بحث و جدالي به ميان نمي آمد!! و جار و جنجالي به همراه نداشت!! اين ماجراجويي و «تحريک»ساواک بود که موجب شد ده ها کتاب در رد کتاب يادشده به رشته نگارش کشيده شود!! آن گاه که انسان دين و ايمان خود را در راه انتقام جويي سودا کرد مي تواند چشم خود را ببندد و هر آنچه نفس سرکش او مي خواهد بر زبان و قلم آورد و به کائنات ناسزا بگويد و همگان را به شيوه و شگردي به زير سؤال ببرد. نگارنده در سال 1345 با شهيد مفتح در منزل او ديدار داشت. کتابي خطي در روي ميز مطالعه او بود، گفت:«کتابي است که آقاي صالحي نجف آبادي درباره امام حسين(ع)نوشته است به نظر من کتاب خوبي است ليکن اگر چاپ شود سر و صداي زيادي به همراه خواهد داشت. »نويسنده کتاب ياد شده نيز چون از سر وصداهايي که آن کتاب ايجاد خواهد کرد، آگاهي داشت از مرحوم آيت الله مشکيني و نيز ازآقاي منتظري تأييد نامه اي گرفت تا از بار فشار بر خود بکاهد. بنابراين، بسياري از سر و صداها و بحث و گفتگوها ريشه در ديدگاه ها، برداشت ها و تحليل و تفسيرهاي گوناگون نظريه پردازان و صاحبنظران انديشمند حوزه هاي علمي داشت و اين گونه نبود که همه آن مخالفت ها با کتاب شهيد جاويد به «تحريک »ساواک صورت گرفته باشد. البته جاي ترديد نيست که ساواک نيز همانند سازمان هاي جاسوسي جهان از درگيري ها و کشمکش ها بهره برداري مي کرد و به اختلاف ها دامن مي زد، ليکن همه مخالفت خواني ها را به ساواک نسبت دادن سخني درست و مطابق واقع نيست و اززبان يک انسان متعهد و خردمند بيرون نمي آيد. -نسبت جوزدگي به آيت الله فاضل (ره)   ... آقاي فاضل لنکراني به نام شوراي عالي مديريت حوزه يک نامه به آقاي وافي مي نويسد که بر حسب واگذاري امام، ايشان متصدي قسمت تربيت مدرس شود... و يک نامه هم به آقاي ملک... از سؤال آقاي دکتر احمدي و جواب امام معلوم مي شود ايشان نظر به ساختمان دارالشفا نداشته اند بلکه نظرشان به تشکيلات تربيت مدرس بوده و... آقاي فاضل نامه مرحوم امام را نديده و تحت تأثير جو ايجاد شده و شايعات دو حکم مذکور را صادر کرده است...(12) پي‌نوشت‌ها:   1. مورخ انقلاب اسلامي. 2. همان، ص 381و 382. 3. همان، ص 329. 4. همان، ص 731 و 732. 5. همان، ص 99. 6. همان، ص 266. 7. همان، ص 347 و 348. 8. همان، ص 360. 9.همان، ص 303. 10. همان، ص 166. 11. همان، ص 601. 12. همان، ص 513.   منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 18. ادامه دارد... /ج  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن