واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
صهيونيست هاي عرب(1) نويسنده:عليرضا رضوي درآمدي بر تاريخچه همکاري سران عرب با صهيونيسم اين طنز تلخ تاريخ است که اعراب را نيز بايد در زمره بنيانگذاران دولت يهود به حساب آورد. يهو شافط هارکابي -اشاره حمله وحشيانه رژيم صهيونيستي در ابتداي 2009 ميلادي به نوار غزه و ارتکاب جنايات، تخريب و کشتار بي سابقه ظرف 22 روز، برگ جديدي از کارنامه سراسر شوم اين رژيم ظرف 60 سال گذشته را ورق زد. در کنار سکوت مجامع بين المللي و حمايت آشکار دول غربي، به ويژه امريکا در قبال اين نسل کشي آشکار، اين جنگ دو پيامد و ثمره نيکو در برداشت: اول آنکه، براي اولين بار يک اجماع جهاني عليه صهيونيسم و آثار زيانبار آن براي جهان و بشريت شکل گرفت و مخالفت با ددمنشي صهيونيسم در ميان تمام ملل و اديان به گونه اي بي سابقه گسترده و هويدا شد. دومين پيامد مثبت اين جنگ، برملا شدن چهره واقعي سران عرب در قبال مسئله فلسطين براي مسلمانان، آزدگان و ناظران جهاني بود. در واقع اگر تا پيش ازاين، اين عناصر خود فروخته در پس چهره مزورانه خود، به سياه کاري ونفاق در جبهه ضد صهيونيستي مشغول بودند و عده اي ساده لوح را دلخوش کرده بودند، جنگ غزه نقاب از اين چهره خباثت آميز برداشت و روسياهي اين چهره، اميد از دل مبارزان خارج کرد و در واقع جبهه ضد صهيونيستي شفافيت و زلالي خاصي يافت. مقاله حاضر برآن است تا با مرور عملکرد سران عرب، ريشه اين رفتار ناشايست در قبال اين آرمان انساني و اسلامي را واکاوي نمايد. -مقدمه ناجي العلي(1) کاريکاتوريست معروف فلسطيني وقتي در 22 جولاي 1987در لبنان ترور شد، بسياري از افرادي که با آثار وي آشنا بودند، سريعا مسببين اين سوء قصد را سران عرب معرفي کردند، چرا که وي به عنوان يک هنرمند رنجديده و آواره فلسطيني، بيش از آنکه نوک قلم خود را به سمت اشغالگران هدف گيرد، آن را به سمت سران عرب گرفته بود و اکثر کاريکاتورهايش که بالغ بر 40000 اثر است به سمت اين عده از خيانتکاران و همدستان اشغالگران، نشانه رفته بود. به غير از ناجي العلي، کم نيستند افرادي که سران عرب را در شکل گيري و استمرار بقاي رژيم صهيونيستي، مقصر بدانند و کم و بيش در تمام عرصه هاي هنري، فرهنگي و علمي راه ناجي العلي ادامه دارد و همواره يک عده حقيقت بين و آزاده، خيانت سران عرب را در کنار توطئه هاي صهيونيستي و حمايت قدرت هاي غربي و امريکا در ايجاد اين معضل اساسي در خاورميانه مؤثر مي دانند. حضرت امام(س)پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران الگوي جديدي از مبارزه عليه اشغالگري با ابتنا بر تعاليم ناب اسلامي در منطقه و جهان ارائه داد که اتفاقا بسياري از سران کشورهاي عربي، تحقق اين الگو را خطري اساسي براي تاج و تخت خود مي ديدند. حضرت امام(س)با توجه به ناکارآمدي الگوهاي سوسياليستي و کمونيستي و از سوي ديگر ناسيوناليستي جهان عرب، باعث ايجاد حرکت هاي اسلامي در منطقه شد. اين حرکت ها با گسترش اين ديدگاه به جنبش هاي مهمي همچون حزب الله، جهاد اسلامي و حماس و... تبديل شدند که هم اکنون بيشتر موجبات نگراني سران عرب را فراهم کرده است تا صهيونيست ها. در واقع حضرت امام(س)حل ريشه اي مسئله فلسطين را تسويه حساب در جبهه خودي و پالايش عناصر نامطلوب و هرزه در اين جبهه مي دانند، ضمن آنکه ملت عرب را برادر و مستحق رفتار همچون يک برادر دانسته(2) آنها را در جمع مسلمين داراي يک قدرت بزرگ و واحد مي دانند که اگر هر کدام يک سطل آب به اسرائيل مي ريختند او را سيل مي برد (3) در واقع، حضرت امام (س)مانع اين اتحاد را دولت ها و جدايي آنها از ملت هايشان مي دانند، به طوري که در سال 1358 مي فرمايد: يکي ديگر از مشکلات مسلمين، مشکله [مشکل]دولت و ملت است، و دولت ها در آن قدري که ما اطلاع داريم و شما هم مطلع هستيد، دولت ها، دولت هايي هستند که با ملتشان تفاهم ندارند، معامله دولت ها با ملت ها معامله دشمن با دشمن است، ملت پشت مي کند بر دولت و دولت مي خواهد تحميل کند بر ملت، از اين جهت ملت ها پشتوانه دولت ها نيستند بلکه معامله دشمن با دشمن مي کنند و اين موجب ضعف دولت هاست. (4) در جاي ديگر حضرت امام(س)باز هم بر مشکل دولت ها و حکومت ها تأکيد مي کند و مي فرمايد: مشکل مسلمين، حکومت هاي مسلمين است. اين حکومت ها هستند که مسلمين را به اين روز رسانده اند، ملت ها مشکل مسلمين نيستند. ملت ها با آن فطرت ذاتي که دارند، مي توانند مسائل را حل کنند، لکن مشکل دولت ها هستند.(5) سرسپردگي و وابستگي دولت ها، پس از اين مورد نظر حضرت امام(س)است، آنجا که مي فرمايد: فلسطين رأس مصيبت هاست. اختلافات نظر و مزدوري بعضي سران کشورهاي اسلامي، به هفتصد ميليون مسلمان، علي رغم معادن و ثروت ها و امکانات طبيعي شان، فرصت و امکان کوتاه کردن دست استعمار و صهيونيسم و محدود کردن نفوذ بيگانگان نمي دهد. خودخواهي ها و دست نشاندگي و تسليم بعضي از دولت هاي عربي در برابر نفوذ مستقيم بيگانگان مانع اين مي شد که ده ها ميليون عرب بتوانند سرزمين فلسطين را از اشغال اسرائيل برهانند. (6) صراحت حضرت امام(س) در برخورد با اين مسئله اساسي بدانجا مي رسيد که آن را يک مصيبت مي داند: مصيبت و تأسف و غم و درد براي ابتلاي مسلمانان به اين حکومت هاي خود فروخته و دلباخته به ابرقدرت امريکا و چشم و گوش بسته به فرمان دشمنان اسلام و مسلمانان است.(7) حضرت امام(س) در حالي به ذکر اين مصائب مي پردازند که حتي خود نيز مي دانند که در ضمير سياه اين خيانتکاران، روزنه اي از اميد و ايمان وجود ندارد: ابتلاي اسلام، امروز اين است که گوش هايي که بايد به مسائل، به مشکلات مسلمين گوش بدهند، کر شده اند و زبان هايي که بايد براي مصالح مسلمين به کار بيفتند لال شده اند و چشم هايي که بايد مصيبت هايي که بر مسلمين وارد مي شود، ملاحظه کنند، کوره شده اند. ما با اين لال ها و کرها و کورها چه بگوييم.(8) در عين اين مصائب و وجود اين شرايط حضرت امام(س) اقدام بعدي خود را انجام مي دهد تا حجتي باشد بر اين خفته دلان روسياه که شايد از اين خواب زدگي مفرط بيدار شوند. ايشان در سال 1361 در اين خصوص با صراحت و شفافيت بي نظير مي فرمايد: من به دولت هاي عربي منطقه هشدار مي دهم که با تسليم شدن در مقابل اين گونه طرح ها، علاوه بر قبول اسارت خويش به دست امريکا و از آن ننگين تر اسرائيل، دشمني ملت و دولت و قواي مسلح نيرومند ايران را براي هميشه به بار مي آورد و اگر امروز به دامن اسلام برنگرديد، فردا دير است. شما را فريبکاري هاي امريکا و رجزخواني هاي حسني و حسن و حسين و قابوس که حقا احتياج به قيم دارند و سفيهانه جوانان کشورهاي خود و اسلحه و مهمات ارتش خويش را که بايد در راه نجاتشان از چنگال اسرائيل به کار برند، گول نزند.(9) حضرت امام(س)در ادامه که گويي حوادث و فجايعي نظير غزه را ديده بود، مي فرمايد: فاجعه براي مسلمانان آن است که بعضي از دولت هاي به اصطلاح مسلمان، با ديدن اين فجايع بزرگ مانع مي شوند تا مظلومان از دست ستمگران حتي ناله نکنند.(10) يعني دقيقا هر آنچه دولت روسياه مصر در قبال مردم تحت محاصره و مظلوم غزه انجام داد و حتي حاضر به پذيرش مجروحان حملات ددمنشانه صهيونيست ها، در خلال 22 روز جنگ نابرابر نشد. و اما راه و چاره اين شرايط از زبان حضرت امام (س)حجت و فصل الخطاب براي همه مسلمين و آزادگان است و آن همانا خيزش ملت هاست، آن هم در ابتدا در مقابل دولت هاي هم پيمان با دشمنان و اشغالگران: ملت ها اگر نشسته اند که اين دولت ها براي آنها جلو اسرائيل را بگيرد و جلو قدرت هاي ديگري که اينها را مي خواهند به ذلت بکشند و ذخاير آنها را ببرند، اين توقع بيجايي است. (11) پينوشتها: 1. ناجي سليم علي متولد1938 در روستاي الشجر واقع در منطقه اي ميان طبريه و ناصره در شمال فلسطين است. او به همراه خانواده خود در سال 1948، پس از اشغال فلسطين توسط صهيونيست ها، به جنوب لبنان رفت و در اردوگاه عين الحلوه نزديک صيدا ساکن شد. سپس پس از دو سال تحصيل درطرابلس به بيروت رفت و در اردوگاه صبرا و شتيلا ساکن شد و به انواع و اقسام مشاغل روي آورد. وي پس از ورود به حرفه مکانيکي دو سال در عربستان سعودي به اين کارادامه داد و در سال 1959 به لبنان بازگشت و پس ازفعاليت در جنبش ناسيوناليستي عرب در سال 1961 به آکادمي هنر لبنان وارد شد ولي به دليل حبس براي مسائل سياسي موفق به ادامه تحصيل در آنجا نشد و پس از رهايي به صور رفت و در مدرسه جعفريه مشغول فعاليت شد و بعد از آن در سال 1968 در السياسه و السفير نيز کارهايي ارائه کرد. وي تا زمان ترور در لندن در روزنامه «القبس»فعاليت مي کرد. 2. فلسطين از ديدگاه امام خميني(س)(تهران:مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)،1374)،ص 61. 3. همان، ص 63. 4.همان. 5. همان. 6.همان، ص 58. 7.همان، ص69. 8.همان، ص 67. 9.همان، ص84 و 85. 10.همان، ص90. 11.همان، ص67. منبع:نشريه 15خرداد، شماره 18. ادامه دارد... /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]