محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840776050
تبیین الگوی زندگی اسلامی در عرصههای مورد نیاز جامعۀ امروز الگوسازی نکردیـم
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تبیین الگوی زندگی اسلامی در عرصههای مورد نیاز جامعۀ امروز
الگوسازی نکردیـم
فقه، تفسیر، عرفان، اخلاق، اقتصاد و همۀ علوم انسانی اسلامی، هرچه هست و نیست، همه در ردۀ اهداف واسطهای قرار میگیرند تا ما را به این سبک زندگی بالفعل برسانند. همۀ این عناوین در اهداف واسطهای لحاظ میشوند که به الگوی رفتاری برسیم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جهتگیریهای قانونگذاری، در ابعاد مختلف، به سمت نهادینه کردن و ترویج فرهنگ دینی در زندگی مردم بوده است. متأسفانه پس از گذشت سالها، با وجود تلاشهای انجامشده در این زمینه، هنوز هم بخش زیادی از زندگی مردم رنگ و لعاب غربی دارد. در حقیقت میتوان آن را ترکیبی از سبک زندگی غربی و اسلامی دانست. به نظر شما، چه عواملی در عدم توفیق ارائه و نهادینه کردن سبک زندگی اسلامی-ایرانی دخیل هستند؟ دیدگاهها در اوایل انقلاب، که بیش از سه دهه از آن گذشته است، دیدگاههایی اصلاحی به ظواهر زندگی بودند. انقلابی صورت گرفته بود. حاکمانی با ایدههایی رفته بودند و حاکمانی با ایدههای جدید آمده بودند. مظاهر آشکار طاغوت آنقدر زیاد بود که پاکسازی آنها، کاملاً به چشم میآمد. همه متوجه تغییرات میشدند؛ هم مدیران انقلاب و هم مردم که صاحبان اصلی آن بودند. برای مثال، بسته شدن مغازههای شرابفروشی و مراکز فحشا، تغییر در وضعیت بازار، پوشش، نوع لباس و حجاب، حتی تغییر نظام بانکداری که ارتباط آشکاری با فرهنگ و اقتصاد غربی داشت، همه تغییرات آشکاری بودند. این بخشی از انقلاب بود که نوعی احساس رضایتمندی را حاصل میکرد. موانع متعدد و متکثری نیز در دو سه دهۀ گذشته وجود داشته که اذهان مدیران انقلاب را به خود مشغول کرده است. نمیخواهم بگویم هیچ قصوری در کار مدیران انقلاب نبوده است. واقعیت این است که در دورهای، کشور ناامن بوده است. تأثیر جدی و اساسی مسائلی چون ترورها، بحث کردستان، تجزیهطلبی، وجود گروهکهای داخلی و بحث دفاع مقدس را روی جامعه نمیتوان نادیده گرفت. بعد از دفاع مقدس، بحث سازندگی مطرح شد. در اوایل انقلاب، در زمینۀ تولید و ساخت، اعتماد به نفسی در کشور وجود نداشت. حتی ساختن یک سوزن خیاطی چیز عجیب و غریبی به نظر میآمد. این انگیزهای برای مدیران انقلاب و دولتها شد تا روند توسعۀ سیاسی و اقتصادی آرامآرام شکل گیرد. بنده در فضای منصفانۀ ذهنی خود، معتقد هستم این عزیزان در حد امکان و توان خود، تلاش کردهاند و از دستیابی به معنای عمیق سبک زندگی انسانی نیز منصرف نشدهاند. توجه داشته باشید، صحبت از سبک زندگی اسلامی و ارائۀ الگویی برای آن، نگاهی تخصصی و بسیار عمیق میطلبد. این نگاه تخصصی و عمیق حتی امروز نیز به آن اندازه که باید، در جامعۀ ما حاصل نشده است. معنای سبک زندگی اسلامی، بهطور ساده این است که اقتضای زبانِ کلامی و غیرکلامی همهچیز، از زمین و آسمان و در و دیوار و خانه و کوچه و مدرسه گرفته تا قانون و قوۀ قضاییه و قوۀ مجریه، همه مردم را به طرف سبک زندگی اسلامی و ایدهآلهای اسلامی سوق میدهند. در حال حاضر، هنوز هم بسیاری از همایشهایی که برگزار میشوند، مقالات و کتابهایی که نوشته میشوند، سبک زندگی اسلامی را به حیطۀ آنچه باید باشند میبرند. در واقع فقط میگویند که زندگی اسلامی و جامعۀ اسلامی چگونه باید باشد. به این کار، مشخص کردن سبک زندگی اسلامی نمیگویند، بلکه مشخص کردن اخلاق اسلامی میگویند. با تحلیل فرمایشات رهبر انقلاب، متوجه میشوید دیدگاه کلی ایشان دربارۀ سبک زندگی اسلامی، مقولۀ اصلاح اجتماعی است. مقولۀ علمی صِرف یا نظری صِرف نیست. مخاطب ایشان نیز همۀ مردم، همۀ حاکمان و همۀ مدیران هستند. موضوعات و اشکالاتی که مطرح میکنند، آسیبهایی که در سبک زندگی میشمارند، همه در جامعه وجود دارند. شاید از بعضی آسیبها اطلاع نداشتهایم، اما به وجود بسیاری از آنها نیز واقف بودهایم. بنابراین مسئله این است که چرا آنچه باید، تاکنون حاصل نشده است؟ موانع چه چیزهایی بودهاند؟ در واقع اصل سبک زندگی مطرح میشود تا بفهمیم مکانیسمها، فرآیندها و راهکارهای تغییر جامعه چیست و چه باید باشد. یعنی شما یکی از مهمترین عوامل و کمبودها را نبود راهکار عملی میدانید؟ بله، اگر بخواهم ترتیبی برای این عوامل از نظر اهمیت و سهمی که در این مشکل دارند، قائل شوم، سهمِ نبودن، توجه نکردن و ارائه نکردن راهکار و مکانیسمهای اجرایی را در ردۀ اول و مباحث نظری را در ردۀ دوم قرار میدهم. به نظر میرسد با این سه دیدگاه، عواملی که در نهادینه نشدنِ سبک زندگی اسلامی دخیل بودهاند مشخص شود: یک، پرداختن به ظواهر اسلامی شدن؛ دو، صَرف شدنِ نیرو و افکار مدیران انقلاب برای از بین بردن موانع متعدد و سه، نبود نگاه تخصصی لازم. اگر برنامۀ عملیاتی شدنِ سبک زندگیِ مبتنی بر دین ارائه نشود، جامعه به نوعی دوگانگیِ بحرانساز دچار میشود. با کالبدشکافی جامعه، متوجه میشویم مردم از نظر فردی، نسبتاً متدین و از نظر اجتماعی، متمایل به سبک غربی هستند. تبعات فردی و اجتماعی این موضوع در بلندمدت چه خواهد بود؟ نکتهای که به آن اشاره کردید دقیقاً صحیح است. نگاه ما به اسلام و زندگی اسلامی قبلاً نگاهی فردی بوده است. سبک زندگی دینی، حتی به معنای عام آن نیز شناختهشده نیست. سبک زندگی مسیحی نیز آن چیزی نیست که امروز در جامعۀ مسیحی در جریان است. سبک زندگی بعضی از ادیان دیگر نیز متناسب با چیزی که اکنون در جوامع غربی وجود دارد نیست. با تأملی که داشتهام، متوجه شدهام متأسفانه بسیاری از بزرگان فرهنگی ما به امکانِ اسلامی بودنِ خالص و نابی که از آیات و روایات برمیآید عمیقاً باور ندارند، اما رنگ و لعاب اسلامی دادن به موضوعات را قبول دارند. بعضی از مسئولان فرهنگی ردههای بالای تصمیمگیر، در جامعۀ ما، چنین دیدگاهی دارند. شاید این اتفاق بهصورت ناخودآگاه رخ دهد؛ بهگونهای که خود افراد نیز متوجه آن نشوند. محدودیتها آرامآرام آنها را عقب رانده است. با هر محدودیتی، مقداری عقبنشینی کردهاند تا به این مرحله رسیدهاند. امروز کسی که دیدگاه قرآنی ناب دارد، متوجه این تغییر میشود، زیرا این دیدگاه با آنچه قرآن و معصومین میخواهند، متفاوت است. به نظر من، معمولاً شخص میداند آنچه ارائه میدهد با آنچه در عمق وجود دارد متفاوت است، اما باور کرده است این کار شدنی نیست. این نشدن از نظر فردی است؟ یعنی بهصورت فردی و برای خود، اینگونه فکر میکنند؟ یا بهصورت کلی و کلان، اسلامی شدن را ممکن نمیدانند؟ کلاً در بحث سبک زندگی، دو دیدگاه محتوایی-درونی و ساختاری را میتوانیم مطرح کنیم. دیدگاه ساختاری به نهادهای اجتماعی، حکومتی، هنجارها و عادتوارههایی که در جامعه وجود دارد، به قوانینی که دانسته و نادانسته حاکمیت پیدا کرده است و حتی به دیدگاه بینالمللی برمیگردد. یک مثال ساده، خواب و بیداری اسلامی است. از دیدگاه عمومی، اصل اولیۀ اسلامی به همۀ مردم توصیه میکند شبها زودتر بخوابید و صبحها زودتر از خواب برخیزید. چه بهتر اگر کسی قبل از اذان صبح بیدار شود، اما معمولاً تودۀ مردم میتوانند بعد از اذان بیدار شوند. فعالیت و مشغلۀ زیاد افراد، خواب و بیداری آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. روابط آنها را با اعضای خانواده تحت تأثیر قرار میدهد. در اینجا، اسلامی بودنِ سبک زندگی یکباره زیر سؤال میرود. بخشی از دلیل آن به اقتصاد و بخشی دیگر، به فرهنگ جامعه برمیگردد. این توضیحات بهنوعی تأیید فرمایش شماست که گویا اسلام در جامعۀ امروز ایران، فقط در مقیاس فردی وجود دارد، در حالی که اسلام فقط در مقیاس زندگی فردی معنا پیدا نمیکند. وقتی صحبت از سبک زندگی اسلامی میشود، منظور این است که علاوه بر اسلامی بودنِ هرچیزی که به فرد مربوط میشود، همۀ ساختار خانوادهای که فرد عضو آن است نیز باید اسلامی باشد. مرزها، قانونمندیهای حقوقی و قوانین اخلاقی مطرح بین افراد نیز باید اسلامی باشد. وجود این ایدهآلها و نبود دوگانگی، آرمانی است که برای سبک زندگی اسلامی ترسیم شده است. حال اگر با ادامۀ نسلبهنسل این دوگانگی، علاوه بر زندگی اجتماعی، زندگی فردی افراد نیز غربیتر شود و به عبارتی دیگر، افراد از اسلام دورتر شوند، سؤال این است که چنین روندی در بلندمدت چه تبعاتی برای جامعهای اسلامی خواهد داشت؟ بنده که کارشناس دینی هستم، بهصراحت عرض میکنم زندگیای که فقط از نظر فردی اسلامی باشد، اسلامی ناب نخواهد بود. همچنین اگر فردی بخواهد اسلامی باشد، چارچوبهای غیراسلامی در بلندمدت، آن خواسته را از بین خواهند بُرد. معمولاً زندگی فردی مثل دایرۀ کوچکی ترسیم میشود که در داخل دایرۀ بزرگتری به نام زندگی خانوادگی است. این دایرۀ بزرگتر (خانواده) بهنوعی دایرۀ کوچکتر را در درون خود حل میکند. در واقع فرد باید بسیار قوی و غنی باشد تا در خانوادهای غیراسلامی، فردی اسلامی باقی بماند. اگر خانوادهای غیراسلامی باشد، یکی از اعضا، مادر، پدر یا فرزند آن خانواده، غیراسلامی است. بنابراین با چنین مناسباتی، اسلامی بودن آن فرد نیز زیر سؤال میرود. خانواده، خود در مرکزیت دایرۀ بزرگتری به نام جامعه قرار دارد. این روند همینطور ادامه دارد تا به فضای بینالملل برسد. اگر فضای بینالملل را به اقیانوسی تشبیه کنیم، حتی موجی از آن نیز بر همۀ این بخشها تأثیر میگذارد؛ چه برسد به سونامی آن. بنابراین شخص نمیتواند بگوید که با فاصلۀ زیادی از این اقیانوس زندگی میکنم و برای خود، مرکزیت کوچک زلالی درست میکنم. این کار شدنی نیست، زیرا امواج متعدد و متکثری وجود دارند. سونامیهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بیشماری نیز هستند که نه تنها حکومتها، بلکه جوامع کوچکتری چون خانواده و فرد را نیز با خود میبرند. بنابراین بهطور خلاصه باید بگویم در بلندمدت، به اسلامی بودن فرد و جامعه آسیب بسیار جدی وارد میشود؛ بهگونهای که دیگر نمیتوان آنها را اسلامی دانست. بهمنظور جلوگیری از بروز این مشکلات و دوگانگیها، فقه اسلامی برای زندگی افراد، برنامۀ عملی ارائه کرده است. در برخی امور، هرچند کم و ناقص، وارد جزئیات شده و سبک و سیاق خاصی برای زندگی فردی و اجتماعی مطرح کرده است. به نظر میرسد در فقه امروزی، این گفته که اسلام برای همۀ ابعاد زندگی برنامه دارد، نمود اجتماعی پیدا نکرده و فقط در حد نظریه باقی مانده است. نظر شما در این مورد چیست؟ فقه اسلامی و فقه شیعی را از دو وجه میتوان بررسی کرد. یکی از دیدگاه ماهیت اصیل فقه اسلامی و ظرفیتهای موجود آن است. بنده از نظر روششناختی، فنی و مقایسۀ آن با بعضی مکاتب دیگر و حتی فقه اهل سنت، بهراحتی بیان میکنم که در فقه شیعی نقصی دیده نمیشود. وجه دیگر، دیدگاه اجتهاد اسلامی و کارهای انجامشده در این زمینه است. در این مورد نیز بهراحتی کمبودها را میپذیرم. دربارۀ فقه اسلامی و ادوار فقه اسلامی، کتابهای مختلفی نوشته شده است. در همۀ این کتابها، مطرح شده است که معمولاً فقه اسلامی و فقه شیعی در هر دورۀ زمانی، متناسب با زمان خود و متناسب با نیازهای جامعه، به موضوعات و مسائل پرداخته است. در دورۀ معاصر، فقهایی مثل حضرت امام، آیتالله مرعشی، آیتالله خوئی، آیتالله گلپایگانی و بعضی از بزرگان مرحوم دیگر حضور داشتهاند. در این دوره، به دلیل شکلگیری حکومت اسلامی، نیازها متفاوت و متکثر شده است. بنابراین نگاه این بزرگان نیز در فقه به موضوعات متعدد و متکثر دیگری معطوف شده است. این سیری کلی است که در دیدگاههای مراجع بزرگوار بعدی نیز مشاهده میشود، زیرا نگاه حاکم فقه شیعی با حضور حکومت اسلامی، بزرگ شدنی ناگهانی و جدی را در خود تجربه کرده است که این امر نیز به دلیل گسترۀ موضوعی بوده است. بنده تأیید میکنم که هنوز به همۀ موضوعات مورد نیاز جامعه رسیدگی نشده است. ضمن پذیرفتن این سیر و انطباق حاصلشده نیز عرض میکنم حوزویان، بزرگان فقهی و گروههای پردازنده به مسائل فقهی، باید به شتاب تغییر مسائل و ایجاد آنها توجه جدی داشته باشند. به تعبیر عامیانه، فرصتی برای از دست دادن وجود ندارد. به نظر شما، آیا بار اصلی ترسیم سبک زندگی اسلامی، برعهدۀ فقه و فقهاست؟ آیا باید از فقه اسلامی توقع داشته باشیم که سبک زندگی ما را مشخص کند؟ آنچه عرض شد بیان جایگاه فقه بود، اما منظور این نبود که اسلام مساوی با فقه است یا سبک زندگی اسلامی مساوی با سبک زندگی فقهی است. همۀ بار سبک زندگی اسلامی بر دوش فقها نیست. فقه جایگاهی اصیل و ریشهای دارد؛ یعنی تکلیف عملی مکلفین را اعلام کند. فقه دیدگاه اسلامی را دربارۀ موضوعات مختلف، برای افراد، نهادها و حتی شورای نگهبان، مشخص میکند. نگاه فقهی یک بُعد این قضیه است. سبک زندگی اسلامی تنها یک بُعد ندارد، بلکه بسیار وسیع است. به این دلیل میگویم وسیع که در زندگی امروز، با نظامهای متعددی مواجه هستیم که کار خود را میکنند. برای مثال، نظامهای روانشناختی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی در دنیا با تفاوتهایی که با یکدیگر دارند، کار خود را انجام میدهند. پایهها و زیربناهای اکثر این نظامها غیراسلامی است. بنابراین روبنای آن نیز غیراسلامی میشود. برای سبک زندگی اسلامی، همۀ این موارد باید اسلامی باشند. وقتی میگوییم نظام اقتصادی باید نظامی اسلامی باشد، این حرفی نیست که فقط فقه آن را بگوید. در بحث نظری صِرف، نظام سیاسی نیز باید نظامی اسلامی باشد. اسلامی بودن و نبودن آن فقط به فقه مربوط نمیشود. بنابراین فقه فقط بخشی از سبک زندگی اسلامی است. برای ترسیم سبک زندگی، به اخلاق اسلامی و عرفان اسلامی نیازمند هستیم. به عبارت دیگر، به همۀ علوم انسانی اسلامی، به همان ترتیبی که امروز در جامعه وجود دارند، نیاز داریم. برای تحقق آن نیز باید به فکر راهکارها و فرآیندهای بلندمدت باشیم. در واقع به کارهای پژوهشی و اجرایی متعددی نیاز است. در ابتدای بحث، از سبک زندگی دینی صحبت کردیم. سؤال مهم این است که اساساً آیا اسلام با همۀ ابعاد خود، اعم از فقه، عرفان و اخلاق، میتواند برای سبک زندگی انسان، با توجه به شرایط خاص مکانی و زمانی، مثلاً شرایط فعلی و امروزیِ ایران، الگویی ارائه دهد؟ از دیدگاه بلندمدت نظری و علمی، بنده با صراحت عرض میکنم بله، این امکان وجود دارد. توجه داشته باشید، این بله، به معنای این نیست که سبک زندگی اسلامی طی یک دهۀ آینده در جامعۀ ایران بهطور کامل ایجاد میشود. عرض بنده این است که ایجادِ ساختار فعلی موجود، در کل این نظامها، حداقل بیش از یک قرن، شاید نزدیک به دو قرن طول کشیده است تا آرامآرام بر جوامع اسلامی حاکم شده است؛ بهگونهای که منِ روحانی روانشناس، متناسب با جامعۀ فعلی خود، میخواهم روانشناسی اسلامی ارائه کنم. در نهایت، پذیرفتهام که باید در پارادایم موجود حرکت کرد، زیرا در غیر این صورت، امکان تعامل وجود نخواهد داشت. این معنا را در علوم دیگر نیز تعمیم دهید. بنابراین، این کار باید حسابشده صورت بگیرد. برنامۀ نظری بلندمدت و مستدامی است که عزمی ملی و حمایت حاکمیتی ردۀ بالا را میطلبد تا فرآیندها تعیین و بهتدریج و بهمرور زمان اجرایی شوند. این برنامه باید بهگونهای باشد که نسلهای بعدی نیز آن را قبول کنند و ادامهدهندۀ آن باشند. اینگونه است که میتوان امیدوار بود تا چند نسل بعد، آرامآرام این اسلامی بودن شکل بگیرد. همیشه تلقی بنده از اسلام، سیستم جامع مفهومی بوده است. برای مقایسۀ سیستم مفهومی با سیستم عینی، باید بدانیم سیستم عینی ویژگیهایی دارد که در سیستم مفهومی نیز وجود دارد. مثال سادهای که مکرر آن را در این مورد بیان میکنم، مثال ساعت مچی است. این ساعت بهتناسب زندگی امروزی، سیستم عینی بسیار ساده و اولیهای محسوب میشود. این سیستم ویژگیها و اجزایی دارد که اگر این اجزا را بهصورت پراکنده باز کنیم و کنار هم بگذاریم، دیگر ساعتی در کار نیست؛ یعنی مجموع این سیستم عینی، چیزی فراتر از حاصلجمع سادۀ اجزای آن است. این معنا در مفهوم اسلامی نیز وجود دارد. فرض کنید اگر فقه اسلامی در گوشهای بهطور کامل اجرا شود، اما در کنار آن، اخلاق اسلامی، عرفان اسلامی و روانشناسی اسلامی نباشد، این سیستم بودن حاصل نمیشود. چهار پنج ویژگی در سیستم عینی هستند که در سیستم مفهومی نیز وجود دارند. بنابراین نکتۀ اول این است که اسلام را باید سیستم مفهومی جامعی در نظر گرفت. نکتۀ دوم اینکه چیزی به نام اجتهاد وجود دارد که در بحث فقه به آن اشاره شده است. این اجتهاد، از نظر روششناختی و فنی، کمک بسیاری محسوب میشود. در گذشته، متعارف بوده است که اجتهاد فقط به فقه فردی اختصاص داشته باشد؛ یعنی تکلیف عملی مکلفین را مشخص میکرده است. امروز با آن روش اجتهادی میتوان به روانشناسی اسلامی و جامعهشناسی اسلامی پرداخت و نظام سیاسی اسلامی را ارائه داد. پس اجتهاد میتواند از محدودۀ اولیۀ خود خارج شود و به همۀ علوم انسانی سرایت کند. اگر چنین شود، هیچ منع فنی و روششناختی برای دستیابی به سبک زندگی اسلامی در بلندمدت، وجود نخواهد داشت. دربارۀ ظرفیتهایی که عملکرد علمی و معرفتیِ شیوۀ زندگی مسلمانان در طول تاریخ تمدن اسلامی در اختیار ما میگذارد، نظر شما چیست؟ همانطور که گفته شد، الگوی زندگی اسلامی، قبل از حکومت اسلامی، بیشتر الگویی فردی بوده است. با حضور حکومت اسلامی و با تغییر جدی در مهندسی سیاسی کل دنیا، این الگو از صورت فردی خارج شده است. اگر امکانی برای زندگی اسلامی در حکومت اسلامی وجود نداشته باشد، افراد تکلیف و وظیفهای ندارند. وقتی زمینه فراهم میشود تا الگو از فردی بودن به اجتماعی بودن و حتی به بینالمللی بودن برسد، حرکت به آن سمت نیز باید شروع شود. این حرکت همان مقیاسهای پنجگانهای است که به آنها اشاره شد. اگر بخواهیم سبک زندگی اسلامی کامل باشد، سبک زندگی اسلامی در مقیاس فردی باید به سبک زندگی اسلامی در مقیاس خانوادگی، اجتماعی، حاکمیتی و در نهایت به سبک زندگی اسلامی در مقیاس بینالمللی تبدیل شود. با ورود به هرکدام از این سبکها، به یکسری موضوعات جدیدی نیز برمیخوریم. باید تا جایی که میشود به همۀ این موضوعات پرداخت. به مقدار پرداختن به موضوعات، پیشرفت حاصل میشود. اما متأسفانه در این مورد، به دلیل تلاش کمتر، جای خالی با فرهنگ غیراسلامی و سبک زندگی غیراسلامی پُر میشود. زندگی تعطیل نمیشود و سبک زندگی بدون الگو نمیماند. متأسفانه در بحث الگوسازی، در عرصههای مختلف زندگی، عملکرد موفقی نداشتهایم. به نظر شما، دلیل آن چه بوده است؟ آیا میتوان عدم انسجام و هماهنگی بین نهادها و سازمانهای مختلف را دلیل این موضوع دانست؟ یا دلایل مربوط به بینش و نگرش طبقات مؤثر جامعه، اعم از مسئولان و دانشگاهیان و حوزویان است؟ شاید اصلاً مشکل ایدئولوژی وجود دارد؟ شاید سادهتر باشد اگر بگوییم که از هر دو جهت مشکل داریم؛ یعنی هم از نظر بینشها و نگرشها و هم از نظر محتوا و ساختار. امروز در جامعۀ ما، دیدگاه تخصصی لازم نسبت به سبک زندگی اسلامی وجود ندارد. در کلیت محتوایی جامعه، الگوی اسلامی وجود ندارد. در فعالیتهای فیزیکی، ارتباطات اجتماعی، مشاغل و فضاهای آموزشی کشور نیز الگوی قابل قبول اسلامی وجود ندارد. متأسفانه به این امر واقف هستیم و نمیتوانیم خود را فریب دهیم. در مورد ساختار نیز وضعیت همینطور است. بخشی از ساختارها در جامعه مربوط به صدا و سیماست. به نظر من، آموزش و پرورش، دانشگاهها و حتی حوزههای علمیه نیز عملکرد خوبی در این زمینه نداشتهاند؛ یعنی برای وجود سبک زندگی اسلامی، زمینهای را که باید، ایجاد نکردهاند. بنابراین در محتوا بهروز نیستیم؛ یعنی مواد خامِ اولیۀ دینی ما در قالب زبان علوم انسانی روزی که میخواهیم اجرایی شود، قرار نگرفته است. در ساختار نیز نهادهای حکومتی و آموزشی کشور، خالی از اشکال نیستند. برای اینکه الگوی سبک زندگی اسلامی را در ابعاد مختلف بومیسازی کنیم، در همۀ عرصهها از شادی، نشاط، تفریح و سرگرمی گرفته تا کسب درآمد، سرمایه و رفاه اجتماعی، چه کار باید بکنیم؟ اگر بخواهیم از دیدگاه بلندمدت به این قضیه بپردازیم، باید عرض کنم آن سیستم مفهومی که به آن اشاره شد، باید با جامعیت خود لحاظ شود و ارتباط بین اجزای آن مورد غفلت قرار نگیرد. اخلاق با تربیت منافاتی نداشته باشد. تربیت با اقتصاد تعارض نداشته باشد. اقتصاد زیربنای سیاست را تخریب نکند. سیاست خانوادۀ اسلامی را از بیخ و بن برنکند. در صورتی که دیدگاه سیستمی درستی وجود داشته باشد، میتوان به چگونگی تعریف مثال شادی و نشاط و امثال اینها که فرمودید، در این سیستم پرداخت. بعد از اینکه شادی و نشاط در این سیستم بهدرستی تعریف شدند، نوبت پیدا کردن راهکارهای اجرایی آنها میشود. اولاً باید با دیدگاه جزیرهای برخورد نشود؛ یعنی همۀ اجزا، در کنار هم و در درون آن مجموعه دیده شوند. ثانیاً از آنجا که بحثی بلندمدت است، نباید انتظار نتیجهگیری سریع داشت. واضح است که تأثیرات، خود را نشان میدهند و بازخوردهایی وجود خواهد داشت، اما نباید انتظار بیش از اندازه داشت، زیرا به همان مقداری که کار شده است، میتوان نتیجه گرفت. بنابراین علاوه بر برنامهریزی بلندمدت، باید دیدگاهی داشته باشیم که هم وضعیت مطلوب را برای ما توصیف کند و هم فرآیندها و راهکارها را ارائه دهد تا اینگونه، بیشتر به سمت علوم انسانی روز سوق داده شویم. این سیری است که برای تحلیلِ درستِ وضعیتِ موجود خود باید طی کرد. از این طریق، میتوان وضعیت مطلوب و همینطور انتقال از وضعیت موجود به این وضعیت مطلوب را نیز با نگاه عمیق سیستم مفهومی اسلام، در بلندمدت ترسیم کرد. در این کار مشکل روششناختی وجود ندارد. تأکید من روی نبود مشکل روششناختی به دلیل این است که عدهای میگویند اگر این کار شدنی بود، تاکنون شده بود. نکته اینجاست که برای برطرف کردن اشکالات، باید عزمی جدی داشت. دربارۀ شادیِ جامعه نیز اگر بخواهیم نگاه آسیبشناسی عمیقتری داشته باشیم، باید عرض کنم مشکل اساسی جامعه، مشکل شادی به معنای متعارف امروزی، برنامههای شاد تلویزیونی و ستونهای مفرح و لذتبخش مطبوعات نیست. اینگونه برنامهها لازم هستند و جایگاه خود را دارند، اما مشکل اصلی اینها نیست. به این منظور، به دو نکته اشاره میکنم: یک) این شادی باید با هویت افراد و هویتیابی آنها تعیین شود. دو) این دیدگاه باید با نگاه به سیستم مفهومی کلی ترسیم شود. در جامعۀ ما، دیدگاهی منظور از شادی را لذتگرایی میداند. دیدگاه دیگری که دیدگاه فلسفی خشک و نسبتاً سختی است، شادی را رضایت کامل فرد میداند. با توجه به این دیدگاه، لذتی که رضایت به دنبال آن نباشد، شادی محسوب نمیشود. این دیدگاه، رضایت را اصل قرار میدهد. دیدگاه دیگر بهصورت عمیقتر و جدیتر به این موضوع میپردازد. این دیدگاه را میتوان دیدگاه اسلامی دانست. مطابق با این دیدگاه، رفتاری که بتواند هم رضایت فرد و هم لذت او را حاصل کند، شادی نامیده میشود. به تعبیری دیگر، حاصلضرب لذت و رضایت میشود شادی که دیدگاه اسلامی آن را میپذیرد. همانطور که گفته شد، مشکل اصلی، هویتیابی و دیدگاه مفهومیِ شادی است. دلیل اینکه امروز با این دیدگاه فاصلۀ زیادی داریم، این است که شدیداً مورد تهاجم قرار گرفتهایم. تهاجمی که بهظاهر نرم است و نیش نمیزند، اما بهگونهای که متوجه نمیشویم، هویت جعلی به ما میدهد. نیازهای کاذبی ایجاد میکند که با فرهنگ دینی ما سازگار نیست. با این توضیح، دلیل شادی شخصی که مثلاً در دهۀ شصت در جبهه و درگیر جنگ و کشتار بوده است، مشخص میشود. این شادی به این دلیل بوده که فرد در مسیر هویت و رضایت خود قرار داشته است و در کنار آن، طبیعتاً لذت عملیات خود را نیز در جبهه احساس کرده است، زیرا تعریف لذت را در کل سیستم مفهومی درک کرده است. از همۀ آنچه در اینباره عرض کردم، میخواهم این نتیجه را بگیرم که شادیهای امروزِ جامعۀ ما، شادیهای متعارفی هستند که جامعه به آنها نیاز دارد، اما این شادیهای متعارف باید با هویت افراد نیز سازگار باشند. در غیر اینصورت، باید از آنها فاصله گرفت. زمانی برچسب منفی بر این شادیها میخورد که در چارچوب دینی ما جایی نداشته باشند. برای تحقق نیازهای ضروری جامعه مثلاً نیاز به شادی و سرگرمی، چه الگویی را در سطح کلان برای سبک زندگی ترسیم میکنید؟ آیا نیاز است برای هر جزئی از جامعه، از نظر اسلامی و بومی، ساختاری طراحی شود؟ یا میتوان با توجه به تربیت اسلامی و آموزههای غنی اسلامی، فکر و اندیشۀ مسلمانان را تربیت کرد؟ زیرا وقتی فکری اسلامی باشد، میتواند ابزار اسلامی یا غیراسلامی را از هم تشخیص دهد. به نظر شما، آیا ممکن است بهجای داشتن نگاهی ابزاری به این موضوع، بیشتر اندیشهای به آن نگاه کرد؟ اندیشهای نگاه کردن اصل است. چیزی است که بنده از آن به سیستم مفهومی اسلام یاد میکنم. گاهی اوقات نیز آن را محتوا مینامم. این اصل است، اما خود این اصل به ابزار جهت میدهد؛ یعنی به ابزار بهصورت مستقل نگاه نمیشود. برای مثال، اگر قرار باشد با اصل و محتوای دینی بخواهم بازی رایانهای بسازم، میخواهم این بازی، نوعدوستی، اخلاق و محبت را تقویت کند. خشونت را در این بازی، در حد متعارف انسانی، به بازیکن آن معرفی میکنم، نه بهگونهای که در عمق وجود او جای بگیرد. اسم ابزار، کاربرد آن را مشخص میکند. ابزار برای ارائه و القای سیستم مفهومی و محتواست. گاهی اوقات این ابزار با کمی تغییر قابل استفاده میشود. ممکن است بعضی از ابزارها از ریشه خراب باشند که باید از گردونۀ مصرف خارج شوند. بعضی از ابزارها نیز باید کاملاً از ابتدا ساخته شوند. بسیاری از مفاهیم در فضای دینی ما وجود دارند که ابزاری برای آنها ساخته نشده است، زیرا مفهوم آن متعلق به ماست. مورد تأکید ماست. لذا دیدگاهها در این مورد باید ترکیبی باشند. در مورد شادی نیز همینطور است. برای دستیابی به سبک زندگی اسلامی و تمدنسازی اسلامی، به یکسری هدفهای بلندمدت نیاز است. همانطور که مستحضرید، لازمۀ هدفگذاری بلندمدت، هدفگذاری کوتاهمدت است. صحبتها بیشتر روی هدفهای بلندمدت متمرکز شد و در مورد هدفگذاری کوتاهمدت هیچ صحبتی نشد. لطفاً در این مورد نیز بهطور مختصر توضیحی بفرمایید؟ در علوم رفتاری، بهویژه علوم تربیتی، اصطلاحاتی مثل اهداف کلی، اهداف واسطهای و اهداف رفتاری مطرح است. اهداف کلی، اهداف نهایی ایدهآل هستند. شاید در ذهن دستنیافتنی نیز باشند، اما وجود آنها برای یافتن و ادامۀ مسیرِ درست لازم است. منظور از اهداف کلی و سبک زندگی اسلامی، ریشهایترین مبانی آن است. سبک زندگی اسلامی باید توحیدمحور، معادمحور، نبوتمحور و ولایتمحور باشد؛ یعنی باید ابتدا و انتهایی را برای خود ترسیم کرد. ابتدا این است که خدایی ما را خلق کرده است. انتها نیز بازگشت به معاد است. سیری که ترسیم میکنیم، به تعبیر آیتالله مصباح، راه و راهنماشناسی است. در این راه و راهنماشناسی، بحث نبوت، امامت و انتظار مطرح میشود. انتظار، جزء اهداف کلان و بلندمدت ماست، اما طبیعتاً اینها بهقدری کلی هستند که باید آنها را به اهداف واسطهای تبدیل کرد. اگر یکی از اهداف، سبک زندگیِ منتظرانه یا سبک زندگیِ معادباورانه است، باید آن را به اهداف کوچکتری تبدیل و اهداف واسطهای آن را ترسیم کرد. این اهداف واسطهای، همینطور ردهبندی میشوند تا به اهداف رفتاریِ امروزی و در لحظۀ من و شما و دیگری و همۀ نهادها و مجموعهها برسند. در اینصورت، همۀ افراد و نهادها میدانند که دقیقاً در آن لحظه، مناسب با آن موقعیت، چه رفتاری باید داشته باشند. این سِیر باید انجام شود، اما تا آنجا که اطلاع دارم، این سیر انجام نشده است. در آخر، برای جمعبندی، هر صحبتی که لازم میدانید، بفرمایید. نکتۀ آخری که میخواهم به آن اشاره کنم این است که در جامعۀ ما، به نظر میرسد سبک زندگی اسلامی نیز مثل بعضی از موضوعات دیگری که روزی مورد توجه بودهاند، آرامآرام به حاشیه میرود. در حالی که بحث سبک زندگی اسلامی حاصلجمع همۀ مباحث دیگر است. اصل اسلام، فقه، تفسیر، عرفان، اخلاق، اقتصاد و همۀ علوم انسانی اسلامی، هرچه هست و نیست، همه در ردۀ اهداف واسطهای قرار میگیرند تا ما را به این سبک زندگی بالفعل برسانند. همۀ این عناوین در اهداف واسطهای لحاظ میشوند که به الگوی رفتاری برسیم. لازمۀ این کار نیز عزم ملیِ جدی در بلندمدت است. منظور از عزم ملی این است که تکتک مردم، یعنی همۀ آنچه مربوط به خانوادهها، حاکمیت از بالاترین تا پایینترین ردههای مدیریتی، قوانین، مقررات و هدفگذاریها میشود، همه در مسیر سبک زندگی اسلامی شکل بگیرد. این کار برای بعضی از نهادها کلیدیتر است. بنابراین باید دلسوزانهتر دنبال شود. همچنانکه اشارهای از طرف مقام معظم رهبری، بسیار تعیینکننده است، برنامهریزی و توجه نهادهایی مثل صدا و سیما، دانشگاه، آموزش و پرورش و دیگر نهادها نیز تأثیری کمتر از آن ندارند. بنابراین عزم ملی نباید کوتاهمدت، جزیرهای و مخصوص نهاد ویژهای باشد، بلکه باید عمومی باشد. در اینصورت، در بلندمدت اصلاح اجتماعی بهتدریج حاصل میشود. گفتوگـــو با دکــــــتر محمــد کاویانی منبع: خردنامه همشهری انتهای متن/
94/08/17 - 04:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]
صفحات پیشنهادی
حوزه سبک زندگی اسلامی امروزه نیازمند تولید ابعاد جدید است
پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵ ۴۶ رئیس جامعة المصطفی ص گفت سبک زندگی اسلامی از حوزههای کاربردی فقه است و در حال حاضر نیازمند تولید ابعاد جدید حوزه سبک زندگی اسلامی هستیم به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قم حجتالاسلام والمسلمین علیرضا اعرافی در همایش سبک وبرای تبیین الگوی سبک زندگی اسلامی آموزه های اسلام با زبان روز طرح شود
مدیرکل تبلیغات اسلامی استان زنجان با اشاره به لزوم مصون سازی جامعه در برابر تغییر سبک زندگی ایرانی- اسلامی گفت برای تبیین الگوی سبک زندگی اسلامی در جامعه و خانواده لازم است آموزه های اسلام با زبان روز برای مخاطبان طرح شود به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از مهرزنجانرئیس قوه قضاییه/۳ با افتخار اجرای حقوق بشر اسلامی را دنبال میکنیم/ اخیراً لایحه پیشگیری از وقوع جرم مورد تصو
رئیس قوه قضاییه ۳با افتخار اجرای حقوق بشر اسلامی را دنبال میکنیم اخیراً لایحه پیشگیری از وقوع جرم مورد تصویب قرار گرفترئیس قوه قضاییه گفت ما با افتخار میایستیم و با افتخار بر نحوه حیات ایمانی خود ایستادگی میکنیم و حقوق بشری که در اسلام ترسیم شده را دنبال میکنیم به گزارش خفراگیری گفتمان توسعه پایدار نیاز امروز ایران
فراگیری گفتمان توسعه پایدار نیاز امروز ایران ایلنا نشست پیاده سازی اهداف توسعه پایدار SDGS در ایران با حضور معاون رئیس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی و تعدادی از نمایندگان دستگاه های اجرایی برگزار شد به گزارش ایلنا معصومه ابتکار معاون رئیشکل گیری تمدن نوین اسلامی به شناخت سبک زندگی نیاز دارد
رییس موسسه زبان و فرهنگ شناسی گفت اگر می خواهیم تمدن نوین اسلامی را شکل دهیم باید روی عنصر سبک زندگی تحقیق کنیم به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قم حجت الاسلام والمسلمین رادمرد در همایش سبک و فرهنگ زندگی اسلامی در دنیای معاصر در مدرسه عالی امام خمینی ره ادامهتصویب طرح جامع جمعیت از مصوبات امروز مجلس شورای اسلامی
تصویب طرح جامع جمعیت از مصوبات امروز مجلس شورای اسلامی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی امروز کلیات طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده را تصویب کردند نمایندگان همچنین با بررسی طرح تعیین تکلیف صندوق حمایت و بازنشستگی آینده ساز و کلیات طرح استخدام کارگزاران بیمه محصولات کشاورشکلگیری تمدن نوین اسلامی به شناخت سبک زندگی نیاز دارد
پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵ ۲۲ رییس موسسه زبان و فرهنگشناسی گفت اگر میخواهیم تمدن نوین اسلامی را شکل دهیم باید روی عنصر سبک زندگی تحقیق کنیم به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قم حجتالاسلام والمسلمین رادمرد در همایش سبک و فرهنگ زندگی اسلامی در دنیای معاصر در مدردیشمندان ارتباطات عام اجتماعی در سبک زندگی اسلامی را تبیین کنند
قم نگار رئیس جامعه المصطفی العالمیه با اشاره به اینکه مصداق های فقهی در روابط اجتماعی مجهول مانده است گفت فقها و اندیشمندان به تبیین ارتباطات عام اجتماعی در سبک زندگی اسلامی اهتمام ورزند به گزارش قم نگار آیت الله علیرضا اعرافی در همایش سبک و فرهنگ زندگی اسلامی در دنیای معاصرسبک زندگی ایرانی ـ اسلامی
سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی آیا سبک زندگی همان روش زندگی است و آیا روش زندگی یعنی چگونه زندگی میکنیم یا دیگران چگونه زندگی میکنند اگر پاسخ به این سؤال بسیار ساده و شاید کمی هم تعجببرانگیز برای شما سطحی و عادی به نظر بیاید ولی قطعا سؤال بعدی که مطرح میشود شما را دچار چالشی جدیبیشترین هجمه دشمن به سبک زندگی ایرانی - اسلامی است
دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴ - ۰۸ ۲۶ یک عضو هیات علمی دانشگاه اردبیل گفت بیشترین هجمه دشمن به سبک زندگی اسلامی - ایرانی است و سعی دارد با تبلیغ تنوع طلبی در ازدواج باعث افزایش طلاق درجامعه شوند تقی دادرس درگفتوگو با خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا - منطقه اردبیل با بیان اینکه نهاد خ-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها