تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815429846
ملاحت شب ابری و آخرین جمله ای که فرمانده رو به آسمان گفت
واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خبر شمال: کمی از مسیر عملیات که طی شد، به دستور شهید سوریان به سرستون رفتم، کمی از وضعیت نیرو خودی و دشمن برایم صحبت کرد، بعد رو کرد به آسمان، ابرها نزدیک بود ماه را بپوشانند، منظره زیبا و شگفتی به وجود آمد. پای صحبت های رزمندگان و خانواده های شهدا که می نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی را بیان می کنند که می توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند. با شنیدن خبر شهادت بصیر احساس کردم کمرم شکست جعفر خسروی می گوید: در عملیات کربلای 10 که حاج حسین بصیر به شهادت رسید من بی سیم چی گروهان خط شکن بودم، حاج حسین، از آنجا که برادرخانم آقا هادی بصیر «برادر حاج حسین» بودم و از طرفی هم کم سن و سال، به من علاقه داشت، یادم می آید هر وقت می خواست مرا صدا بزند می گفت: «بسیجی!» من از این که حاج حسین بصیر مرا صدا می زد بسیجی، کیف می کردم. احساس غرور می کردم، در کل برایم لذت بخش بود؛ وقتی گروهان ما به پشت سیم خاردارهای میدان مین عراقی ها رسید، من پشت بی سیم موضع را به حاج حسین اطلاع دادم، حاج حسین در آن عملیات قائم مقام لشکر ویژه 25 کربلا بود. حاجی وقتی دید من از ته گلو دارم با او صحبت می کنم، به من گفت: «بلندتر صحبت کن، من صدایت را نمی شنوم.» گفتم: «می ترسم صدای مرا عراقی ها بشنوند.» گفت: «مگر وجعلنا نخواندی؟!» گفتم: «چرا، خواندم! ولی می ترسم صدایم را عراقی ها بشنوند.» گفت: «اگر خواندی یقین بدان عراقی ها صدایت را نمی شنوند، می گویی نه! دوباره آزمایش کن.» من به سرباز عراقی ای که در 10 متری ما در حال قدم زدن بود، خیره شدم، تا به آن لحظه متوجه حضور ما نشده بود و من تا به اینجا یقین پیدا کرده بودم که این کور شدن ها از بابت قرائت «وجعلنا من بین ایدهم» است. من شروع کردم به بلند صحبت کردن تا از پشت بی سیم صدایم را حاجی خوب بشنود، شهید فدایی متوجه بلند صحبت کردن من شد، ابتدا تعجب کرد ولی وقتی دید من دست از اینگونه صحبت کردن نمی کشم، به من گفت: «چی کار داری می کنی؟ می خواهی همه مان را به کشتن بدهی؟» قضیه را به آنها گفتم وقتی فهمیدند من به دستور حاج حسین عمل کرده ام، چیزی به من نگفتند، هنگام اعلام رمز توسط فرمانده لشکر مو تو بدنم سیخ شده بود، مشتم را گره زدم و به بالای سرم بردم و رمز عملیات را قرائت کردم، سرباز عراقی تا به آن لحظه متوجه حضورمان نشد. وقتی تپه ها را به تصرف درآوردیم، پشت بی سیم صدای هادی را شنیدم، گفتم: « هادی جان! بی سیم را بده به حاجی می خواهم گزارش را به او بدهم.» هادی گفت: «حاجی خسته بود، رفت خوابید.» من گفتم: «بیدارش کن.» دوباره گفت: «حاجی رفت پیش طوسی.» من متوجه نشدم که طوسی اسم رمز است و منظور هادی این است که حاجی رفت پیش خدا، وقتی فهمیدم حاج بصیر به شهادت رسید احساس کردم کمرم شکسته است. تا خرم شهر پیاده رفته بودیم عباس فخاری می گوید: در عملیات کربلای پنج قرار بود ما در نوک شمشیری عملیات داشته باشیم ولی وقتی به اسکله رسیدیم مأموریت ما عوض شد و ما را به جایی بردند که یک رود داشت تا به آنجا برسیم، هشت شهید دادیم و وقتی هم به آنجا رسیدیم دیگر نایی برای مان نمانده بود. عراقی ها با قایق به سمت ما می آمدند و ما مجبور بودیم به سمت آنها نارنجک پرتاب و یا با آرپی جی آنها را منهدم کنیم، جنگ سختی بین ما اتفاق افتاد به طوری که دیگر نارنجکی نداشتیم تا به سمت آنها پرتاب کنیم. چند مرتبه من کلوخ پرتاب کردم تا از پیشروی آنها جلوگیری کنم، در همین حین تیری به پشت دستم خورد و گیر کرد، دادم هوا رفت، هادی بصیر و شهید حسین فدایی آمدند تیر را از پشت دستم در آوردند. نمی دانستم بخندم یا از درد ناله کنم، آه و ناله ام برای کسی باورکردنی نبود، برای همین بهتر دیدم با شوخی هایم بچه ها را بخندانم، چند دقیقه ای تاب آوردم ولی درد شکستن استخوان تحملش سخت است. هادی به من دستور داد با دو مجروح دیگر که یکی بی سیم چی بود و دیگری آقای یدالله زاده که آن وقت ها مسئول اداره پست شهرستان آمل بود، به عقب برگردیم. وقتی به سه راه مرگ رسیدیم اکبر بصیر را دیدم، یدالله زاده را دادیم او ببرد عقب ولی من و بی سیم چی خودمان با پای پیاده به عقب برگشتیم. نمی دانم چند ساعت تو راه بودیم وقتی از دژبان پرسیدم اینجا کجاست، گفت دژبانی خرم شهر، از تعجب خشکم زده بود، تا خرم شهر پیاده رفته بودیم! مسئول دژبان وقتی فهمید ما گم شدیم ما را سوار ماشین کرد و تا مقرمان برد. یک سنگر دیدیم که فانوسش روشن بود، بدون این که ببینیم سنگر به چه نیرویی تعلق دارد، رفتیم داخل، نمی دانم چند ساعت خوابیدیم سنگینی سایه ای را روی خودم احساس کردم، وقتی چشم باز کردم، حاج بصیر را دیدم، گفت: «عباس! اینجا چی کار می کنی؟» ماجرا را برایش تعریف کردم، کلی خندیدیم. خوابی که به واقعیت تبدیل شد عبدالرحمان انتظاری می گوید: بیشتر حضور من در دفاع مقدس در لشکر 10 سید الشهدا (ع) و 27 حضرت رسول (ص) بود، البته به غیر از من سردار شهید علی اثنی عشری و سهراب سهرابی نیز در آنجا بودند، در یک عملیات ایذایی که در منطقه فکه انجام گرفت. تنها لشکر 10 سیدالشهدا (ع) حضور داشت، من در آن عملیات معاون و فرمانده گروهان بودم، فرماندهی گروهان را شهید سوریان به عهده داشت که اهل ورامین بود، چند روز مانده بود به عملیات فرزند سوریان به دنیا آمد و او مجبور شد، سه چهار روزه برای دیدن خانواده به ورامین برود. وقتی برگشت به او گفتم: «لااقل می ایستادی، عملیات انجام می گرفت، می رفتی، بیشتر این سه چهار روز را که تو راه بودی!» لبخندی زد و گفت: «خواستم قبل از شهادتم، فرزندم را دیده باشم.» قبل از عملیات خواب دیدم که در عملیات شرکت کردم که در حین عملیات فرمانده گروهان شهید می شود و من برای این که نیروها را به درستی هدایت کنم نقشه و قطب نما فرمانده گروهان را می گیرم و شروع می کنم به جمع آوری نیروها و هدایت کردن آنها برای ادامه عملیات. صبح که از خواب پا شدم، خواب را برای سردار شهید علی اثنی عشری تعریف کردم، علی آقا به شوخی گفت: «تعبیرش این است که تو در این عملیات به شهادت می رسی.» موقع حرکت، من و سهراب از علی آقا اصرار کردیم تا نیاید، علی آقا قبول نکرد، به او گفتم: «این یک عملیات ایذایی است، تو هم از نظر جسمی آسیب دیده ای، نمی توانی راه بروی، وسط های راه آنقدر به او گفتیم تا اینکه راضی شد و برگشت، از آنجا که استفاده از بی سیم در این عملیات ممنوع اعلام شده بود، تصمیم گرفته شد با تلفن های قورباغه ای با هم تماس داشته باشیم. یک قرقره سیم تلفن را به همراه خود حمل می کردیم، به علی آقا گفتم، همین سیم تلفن را بردار و برو عقب، کمی از مسیر که طی شد به دستور شهید سوریان به سرستون رفتم، کمی از وضعیت نیرو خودی و دشمن برایم صحبت کرد، بعد رو کرد به آسمان، ابرها نزدیک بود ماه را بپوشانند، منظره زیبا و شگفتی به وجود آمد، شهید سوریان رو کرد به من و گفت: «امشب جون می ده برای شهید شدن.» وقتی به بالای سر شهید سوریان رفتم، شهید شده بود، حالا دیگر من شده بودم فرمانده گروهان و هدایت نیروها به عهده من افتاد، در حین امر و نهی به بچه ها به یاد خواب خودم افتادم که بعد از فرمانده گروهان هدایت نیروها به عهده من افتاد.
شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خبر شمال]
[مشاهده در: www.khabare-shomal.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]
صفحات پیشنهادی
خاطراتی از آن روزها ملاحت شب ابری و آخرین جملهای که فرمانده رو به آسمان گفت
خاطراتی از آن روزهاملاحت شب ابری و آخرین جملهای که فرمانده رو به آسمان گفتکمی از مسیر عملیات که طی شد به دستور شهید سوریان به سرستون رفتم کمی از وضعیت نیرو خودی و دشمن برایم صحبت کرد بعد رو کرد به آسمان ابرها نزدیک بود ماه را بپوشانند منظره زیبا و شگفتی بهوجود آمد به گزارآخرین جمله ای که فرمانده رو به آسمان گفت
کمی از مسیر عملیات که طی شد به دستور شهید سوریان به سرستون رفتم کمی از وضعیت نیرو خودی و دشمن برایم صحبت کرد بعد رو کرد به آسمان ابرها نزدیک بود ماه را بپوشانند منظره زیبا و شگفتی به وجود آمد به گزارش تابناک مازندران پای صحبت های رزمندگان و خانواده های شهدا که می نشینی خاطآسمان تهران همچنان ابري است
۱۰ آبان ۱۳۹۴ ۱۱ ۳۹ق ظ آسمان تهران همچنان ابري است موج - مدير کل پيشبيني و هشدار سريع سازمان هواشناسي کشور گفت روز يکشنبه هواي پايتخت نيمه ابري گاهي ابري همراه با بارش باران در شهرهاي جنوبي و وزش باد شديد و البته در ارتفاعات با بارش برف همراه است به گزارش خبرگزاري موج احدآسمان تهران کمی ابری همراه با بارش در ارتفاعات
سازمان هواشناسی پیش بینی کرد آسمان تهران کمی ابری همراه با بارش در ارتفاعات آسمان تهران کمی ابری به تدریج نیمه ابری در ارتفاعات همراه با بارش باران و برف و ورود سامانه بارشی از سمت غرب کشور پیش بینی میشود به گزارش جام جم آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان بر اساس تحدر گفت و گو با فارس عنوان شد حذف نام بازیگر کشف حجاب کرده از تیتراژ «آسمان من»/ بخش های دیگر در دست
در گفت و گو با فارس عنوان شدحذف نام بازیگر کشف حجاب کرده از تیتراژ آسمان من بخش های دیگر در دست بررسی استمدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه سیما از حذف نام چکامه چمن ماه از تیتراژ مجموعه تلویزیونی آسمان من خبر داد غلامرضا الماسی در گفت و گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فاآخرین جمله سردار اسکندری قبل از شهادت
شهیدخبر شهیدنیوز آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند من با خنده گفتم دوستانت می خندند گفت اشکال ندارد بگذار بخندند آخرین جمله ایشان به من همین بود تصدقت شوم برایم دعا کن کربلا و حوادث عاشورآخرین پیشبینی از وضعیت جوی آسمان تهران
آخرین پیشبینی از وضعیت جوی آسمان تهران آسمان تهران نیمه ابری در پاره ای نقاط غبار صبگاهی و وزش باد و همچنین دربخش هایی از شمال شرق و مرکز کشور بارش پراکنده پیش بینی می شود باشگاه خبرنگاران بر اساس خروجي آخرين مدل هاي هواشناسي طي امروز از شدت فعاليت سامانه بارشي فعال بر روي كشو15 جمله شگفت انگیز یک «نابغه فروش»
فروشندگان معمولی می گویند این که تمام شده چرا این یکی را نمی برید فروشندگان نابغه می گویند شاید از این جنس هنوز در انبار داشته باشیم اجازه بدهید نگاهی بکنم اگر نبود پیشنهادهای دیگری هم برایتان دارم شهرخبر بسیاری اوقات در گفت وگو با مشتری ها پرسش ها و صحبت هایی پیش کدر گفتوگو با فارس مطرح شد توصیههای فرمانده پلیس راه گیلان برای جلوگیری از اعمال نمره منفی
در گفتوگو با فارس مطرح شدتوصیههای فرمانده پلیس راه گیلان برای جلوگیری از اعمال نمره منفیفرمانده پلیس راه گیلان به رانندگان توصیه کرد برای جلوگیری از کسب نمره منفی از تخلفات حادثهساز خودداری کنند مهیار رستگار امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در رشت با اشاره به وضعیت شرایط جتنها جمله راستی که خبرنگار العربیه در مورد سوریه گفت!
به گزارش گروه بین الملل رویکرد شبکه العربیه مدعی شد سوریه تحت سلطه ایران روسیه و شبه نظامیان حزب الله است شبکه سعودی العربیه در برنامه ضد ایرانی موسوم به المرایا درباره سرنوشت بشار اسد و دخالت ایران در سوریه سخن گفت مجری المرایا بشار اسد را جنایتکار توصیف کرد و گفت وی انقلاب-
گوناگون
پربازدیدترینها