واضح آرشیو وب فارسی:همدان پیام: نویسنده : مریم بهرام گویا حوادث بعد از ظهر هفتم آبان ماه در یک حادثه تلخ، سرپناه سرد خانواده 4 نفره در منطقه دیزج با شعله های سوزان بخاری نفتی به خاکستر تبدیل شد. درست وسط زمین های کشاورزی در دیزج همدان آلونکی با بلوک های سیمانی یک سالی سرپناه این خانواده 4 نفره بود تا اینکه هوای سرد و زمستان در راه پدر خانواده را وا داشت تا بخاری نفتی بخرد. بعد از ظهر آن روز تلخ هوا بارانی بود و پدر بخاری را به خانه آورد و با روشن کردن آن، ناگهان شعله های آتش زبانه کشید و فریاد "سوختم" "سوختم" خانه را فرا گرفت. همسر و دو فرزند "نامدار قرایی" که با دیدن شعله های آتش دستپاچه شده بودند به سرعت بیرون آمدند. صحنه وحشتناکی پیش رویشان به تصویر کشیده شده بود و از این و آن طرف برای کمک به پدر می دویدند و شعله ها هم هر لحظه بیشتر زبانه می کشید. با صدای جیغ و فریاد آنها چند نفری از حالشان با خبر و به کمک شان آمدند اما دیگر چیزی از وسایل خانه نمانده بود و پدر هم دست و پایش سوخته بود. یک هفته بعد، وقتی از این حادثه تلخ برای این خانواده با خبر شدیم تصمیم گرفتیم تا برای تهیه گزارش به آنجا برویم. حادثه تلخ تر از آن چیزی بود که در ذهن ما می گذشت. وقتی به منطقه دیزج رسیدیم از خانم میان سالی آدرس را پرسیدیم که با راهنمایی او، از کوچه و پس کوچه ها گذشتیم تا اینکه به زمین های صیفی کاری رسیدیم. خانم میان سال از دور آلونک کوچکی را نشان مان داد و در همان لحظه هم همسر نامدار قرایی از راه رسید و در خانه سوخته را برای ما باز کرد. کفش های سوخته و روسری زغال شده یک طرف و بخاری حادثه ساز هم طرف دیگر حیاط کوچک خانه بود، البته خانه که نه، زیر زمینی که چند پله هم داشت. تا چشم کار می کرد فقط سیاهی و سوخته های وسایل دیده می شد و دیگر اثری از زندگی نبود. همسر قرایی با دیدن وسایل سوخته، اشک از چشمانش جاری شد و گفت: از آن روز که این اتفاق شوم برای ما افتاد و شوهرم در بیمارستان بستری گردید در این خانه هم بسته شد. وی از روز حادثه گفت: پنجشنبه ظهر بود که شوهرم بخاری نفتی را از خیابان اکباتان خرید و به خانه آورد. بعد از ناهار نامدار بخاری را تمیز کرد و نفت را درونش ریخت. وقتی کبریت را روشن کرد یک دفعه بخاری آتش گرفت. در آن لحظه هیچ چیز نفهمیدم تنها دست دو تا بچه هایم را گرفتم و بیرون آمدیم و به نامدار هم التماس می کردم تا بیرون بیاید اما او می خواست بخاری را بیرون بیاورد تا آتش همه جا را نگیرد. بیرون از حیاط رفتم و داد و فریاد راه انداختم تا کسی کمک مان بیاید. اما هوا بارانی بود و هیچ کس اطراف خانه مان نبود. صدای سوختم و سوختم شوهرم هنوز توی گوشم هست، هیچ کاری از دستم برنمی آمد و فقط از این طرف و آن طرف برای کمک می دویدم. وی ادامه داد: آنقدر حالم بد بود که دیگر هیچ چیز نفهمیدم، اصلاً ندانستم چه کسی به کمک آمد و شوهرم را بیرون آورد و به بیمارستان برد. وی می گوید: شوهرم کارگر ساختمان است و اینجا را با هزار سختی و قرض درست کردیم اما حالا همه چیز دود شد و از بین رفت. این زن حادثه دیده ادامه می دهد: چند سالی مستاجر بودیم و حتی مدتی هم به روستا رفتیم، آنقدر از مستاجری خسته شده بودیم که با ساختن این خانه روزی صد بار خدا را شکر می کردیم. وی می گوید: حالا شوهرم دست و پاهایش سوخته است و پزشک معالجش گفته است که 20 درصد سوختگی دارد و ما فقط نگران او هستیم. خانه ای را که این زن از آن سخن می گوید آلونکی است وسط زمین های صیفی کاری که تا صد متری آن هیچ خانه و همسایه ای نیست اما برای آنها سرپناهی مطمئن بود. وی می گوید: ما چاره ای نداشتیم که اینجا زندگی می کردیم اما به همین هم قانع بودیم.
شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همدان پیام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]