واضح آرشیو وب فارسی:هم نوا: شکارچیان سنگ می زنند و عقاب ما لنگ می زند ، می پرد ولی گاهی در میانه ی مسیر زمین می خورد ، زخمی است و تنها! بالهایی زخمی و دشت پاییزی بی آذوقه ، کلاغها هلهله سر می دهند و به غرور عقابمان بر می خورد ، می پرد اما نای پرواز طولانی ندارد. تراکتورمان را می گویم ، تنهایش گذاشته ایم تا میان کلاغها با بالهای زخمی بماند و منتظریم پرواز کند تا لذت ببریم! یادت رفته، بالهای این عقاب من و تویی بودیم که فریادمان لرزه بر اندام کفتار ها می انداخت و کلاغها را فراری می داد ، من و تو باید باشیم تا عقابمان اعتماد به نفسش را بازیابد ، باید باشیم تا دوباره بدانند این بیشه حریم این عقاب است و جز او نمی گذاریم جنبنده ای اینجا بال پرواز باز کند! امروز تراکتور پس از آخر فصلی که بالهایش را قیچی کردند ، آرام آرام تاتی کردن را هجی می کند و می خواهد راه برود ، ولی زمین می خورد ، تنهاست و تازه از اتاق احیا بیرون آمده ، گرمای نفسهای من و تو می تواند او را راه بیاندازد ، حضور من و تو می تواند دلگرمی این بیمار از روی تخت بلند شده باشد. امروز تراکتور درست در روزهایی که بیشتر از همیشه به من و تو نیاز دارد تنها می ماند و با کلی درد به خاطر همان غروری که در ذاتمان است می برد ، شمه هایی از بازگشت به روزهای خوب را نشان می دهد ، ولی به نظرت وقتش نرسیده من و تو هم به یاد روزهای خوبمان بیاییم و برای تراختورمان، آذربایجانمان روزهای خوب و جدیدی رقم بزنیم؟ بیا همان هایی باشیم که بازیکنان دلشان به آنها گرم می شد همان هوادارانی که به وقت اشتباه ، پشت بازیکنمان می ایستادیم و عیبی یوخ گفتنمان ، فصلی جدید در فوتبال این سرزمین باز کرده بود و به مدد همین یاری هایمان ، بازیکنان افول کرده در همین تیم ستاره می شدند و برایمان افتخار آفرینی می کردند، امروز من و تو نشسته ایم و تا پای او می لغزد، آواری می شویم روی سر بازیکنانی که لباس تیم من و تورا به تن دارند. بیا برویم ، سکوهای یادگار بدون من و تو کابوس تراکتور هستند ، من و تو که باشیم تراکتورمان راه می افتد ، من و تو که باشیم حریفت سرگرم فرار از فشار فریادهای پرغرور من و تو می شود،نه بازی کردن با تراکتور! بیا برویم و قلبی تپنده باشیم برای ستاره هایی که قبلا ثابت کرده اند می توانند ، بیا برویم و ساق هایی برای دویدن تراکتورمان باشیم ، بیا برویم و دوباره یادگار را همان دره ی پرغروری کنیم که همه جا با شگفتی از حضور گرم و پر ابهتمان می گفتند! فراموش کن چه گذشته ، چه کسی هست و چه کسی نیست ، فراموش کن چه حسرتهایی به دلمان گذاشتند. بیا برویم نشان دهیم ما همان آذربایجان پرغروریم،اراده کنیم به دست می آوریم حتی در اوج مشکلات و نداری هایمان…حتی در اوج بحرانهایمان، کافی ست باشیم و اراده کنیم ؛ ما فرزندان سهندیم و بچه های سبلان ، ما در اوج نداشته هایمان،سر خم نکردیم و سینه جلو داده افسانه خلق کرده ایم،بیا برویم، وقتش شده عقابمان دوباره به پرواز درآید،با حضور من و تو! بیا برویم و بر سر عهدی که باهم بسته ایم بمانیم ” باغلامیشوخ عهد و پیمان،جان دوداقیمنان چیخینجان، خسته جانیم سنه قوربان، آذربایجان آذربایجان” بیا که بودنمان،فریادهای پر غرورمان و رقص شال ها و بیرق های سرخمان تجسمی ست برای خلق این شعارمان ، بیا برویم نشان بدهیم ما افسانه ی ناتمامیم و نمیگذاریم حضورمان به تاریخ و خاطرات سپرده شود ، ما افسانه ی جاری تاریخیم.
چهارشنبه ، ۱۳آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هم نوا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]