تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837350830
اگر تمام فرزندانم پسر بود به جبهه میفرستادم
واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
مادر شهیدان اکبر و اصغر کهنزاده:
اگر تمام فرزندانم پسر بود به جبهه میفرستادم محترم عباس زاده مادر شهیدان کهن زاده گفت: اصغر 17 ساله و اکبر 22 ساله بودند که به شهادت رسیدند. اگر دیگر فرزندانم هم پسر بودند آنها را هم به جبهه میفرستادم.
به گزارش فرهنگ نیوز، دستانش میلرزید و به سختی راه میرفت؛ میگفت چند بار عمل جراحی کردهام. برعکس ظاهر پیر و شکسته اش، در میان صحبتهایمان او را زنی قوی و شجاع شناختم. دو فرزند، داماد و برادرهمسرش به شهادت رسیدند. در طول مصاحبه گریه یا شکایتی نکرد و بالعکس با شوخی و خنده مقاومت خود را اثبات میکرد. او 32 سال است که مادر شهید است.
در ادامه گفتوگوی صمیمانه خبرنگار ما با «محترم عباس زاده» مادر شهیدان اکبر و اصغر کهنزاده و «مرضیه کهن زاده» همسر و خواهر شهید را بخوانید.
** اصغر گفت مردن در رختخواب حیف است
اصغر فرزند کوچکم بود، شبها به هیات میرفت. شبی به خانه آمد و گفت میخواهم به جبهه بروم. سن وسالش کم بود. گفتم "مگر میتوانی در آن شرایط سخت طاقت بیاوری و بجنگی؟" در پاسخم گفت: میتوانم. اصغر جثه درشتی داشت و سن کمش نمایان نبود.
16 ساله بود که از طرف پایگاه مقاومت بسیج مالک اشتربرای آموزش نظامی راهی یزد شد. پس از گذراندن دوران آموزشی عازم مناطق جنگی شد. چند ماه در آنجا ماند و برگشت.
مدت زیادی از رفتنش نگذشته بود که ترکش به نزدیکی نخاع در کمرش اصابت کرد و مجبور شد برگردد. با وجود اینکه پزشکان حضور در عملیات را برایش منع کرده بودند، ولی به جبهه برگشت.
ماه مبارک رمضان بود که برگشت. نمیدانستم این بار آخرین باری است که فرزند 17 ساله ام را میبینم و آخرین وداع است. گفت در اولین فرصت باید روزههای قضای امسالم را بگیرم. با تعجب گفتم: مگر روزه نمیگرفتی؟ گفت: "روزه گرفتم ولی باید در اتاقکهای حلبی میخوابیدیم و براثر فشار گرما رزمندگان استفراغ میکردند. به همین دلیل میخواهم مجدد روزه قضا به جا آوردم."
وصیتنامهاش را نوشته بود. در آخرین خداحافظی گفت: "مادر مُردن در رختخواب حیف است. میخواهم بجنگم".
اصغر آرپیجیزن بود. سرانجام او پس از 3 ماه ماندن در مناطق جنگی، در عملیات آزادسازی مهران به شهادت رسید. سه تیر به پایش اصابت و از بالای تپه به پایین افتاده بود. دوستانش برایمان تعریف کردند که "اصغر نیمه جان بود که عراقیها به بالای سرش رسیدند و او را با تیر خلاص به شهادت رساندند."
** پیکر اصغر 16 روز در تپه سالم ماند
اصغر سه ماه بود به جبهه رفته بود و از او خبر نداشتم. نگرانش بودم. به شهرستان نزد خانواده همسرم رفتم. آنجا بودم که خبر شهادت اصغر را دادند. 12 شب بود که به سمت تهران حرکت کردیم.
آن شب خوابش را دیدم. خواب دیدم "در اتاق نشستهام. اصغر به دیوار تکیه داده بود و به من نگاه میکردم. گفتم: اصغر میگن دست و پات قطع شده! گفت: نه من فقط یک تیر کوچک که به پام اصابت کرد را احساس کردم. من حالم خوب است."
در تشییع اصغر خودم صورتش را با گلاب شستم. به دنبال تیری بودم که اصغر در خواب گفته بود. حقیقت داشت سه تیر به پایش اصابت کرده بود.
16 روز در تپهها مانده بود ولی نه آفتابسوخته و نه باد کرده و کبود شده بود، تقریبا پیکرش سالم بود. او را با لباسی که بر تن داشت به خاک سپردیم.
نفر وسط: شهید اصغر کهنزاده
** با دوستانش در یک روز شهید شد
اصغر با وجود سن کماش در انتخاب دوست حساس بود. با افرادی که وضع مالی ضعیفی داشتند، دوست میشد. در نهایت با دو تن از صمیمیترین دوستانش به نامهای داود ربیعی و مهدی گنجی شهید شد.
** برادر همسرم 8 سال مفقودالاثر بود
برادر همسرم رضا هم در جنگ حضور داشت. قبل از اعزامش به تهران آمده بود گفت: "زن داداش الان که دعوت نامهای برای بندگان خدا آمده است، دعا کن من هم شهید شوم" گفتم: "مادرت در شهرستان چشم به راه توست چرا دعا می کنی شهید شوی!" چند روز بعد که اعزام شد خواهرش تماس گرفت و قبولی رضا در کنکور را اعلام کرد ولی رضا رفته بود. 6 ماه بعد از شهادت اصغر، رضا در عملیات خیبر مفقودالاثر شد.
خانواده احتمال اسیر شدنش را میدادند ولی اکبر به من گفت: " به مادربزرگ بگوید که عمورضا اسیر شده تا نگران نباشد. ولی او شهید شده و یا در قیر (باتلاق) فرو رفته است."
اکبر درست میگفت او شهید شده بود. 8 سال بعد پیکرش بازگشت. بعد از رضا هم چند نفر از اقوام به جبهه رفتند و شهید شدند.
محترم عباسزاده در تشییع فرزندش اصغر کهن زاده
** اکبر اسم مستعار داشت/ میگفت هر کاری میکنیم باید برای رضای خدا باشد نه مردم
اکبر از 14سالگی به کردستان میرفت و در جنگهای نامنظم شرکت می کرد. اکبر و اصغر با هم به جبهه میرفتند و نبودشان نگرانیم را بیشتر میکرد. به همین دلیل گفتم "یکی بماند و دیگری برود." اکبر گفت: "پدر در کنار شما میماند. اگر شرایطش بود او را هم می بردیم." نمیتوانستم سدراهشان شوم و هر دو راهی جبهه شدند.
پس از شهادت اصغر، اکبر به دلیل وظایفی که در دادستانی به او محول شده بود کمتر به منطقه میرفت.
اسم مستعار داشت و با تغییر چهره و ظاهر خانههای تیمی را شناسنایی میکرد. یک بار او را با یک شلوار لی تنگ و با کتانی رنگی دیدم. صدایش کردم و گفتم: "مادر جان اگر همسایهها تو را با این تیپ ببینند چه میگویند؟! از خانواده شهدا انتظار میرود که لباس مناسب بر تن کنند." اکبر گفت
تیپش را تغییر داده بود تا شناسایی نشود."
در سال 66 به صورت جدی قصد رفتن به منطقه را گرفت. همسرش باردار بود، هر چه اصرار کردیم که کنار همسرت بمان؛ قبول نکرد و از طرف بسیج اعزام شد.
چند ماهی بود که به فاو رفته بود و ما از حالش بی خبر بودیم که خبردار شدیم در بیمارستان اهواز به دلیل شیمیایی شدن بستری است. به دلیل شیمیایی شدن مدتی را در تهران ماند که همان دوران فرزندش به دنیا آمد.
فرزندش یک ساله بود که به جبهه اعزام شد. یک هفته پس از رفتنش در تاریخ 16 اردیبهشت 67 هنگام شناسایی در سن 22 سالگی به شهادت رسید.
در آن شب عملیات تنها اکبر شهید شد. ابتدا شهادتش را مشکوک میدانستند و احتمال میدادند به دلیل شغلش کشته شده باشد. پس از تحقیق اعلام کردند که او به شهادت رسیده است.
نفر میانی در تصویر: شهید اکبر کهن زاده
** عروسم را به ازدواج مجدد راضی کردم
در خفا و تنهایی زمانی که دلم برایشان تنگ میشود گریه میکنم اما از شهادت فرزندانم ناراحت نیستم. اگر تمام فرزندانم پسر بود به جبهه میفرستادم.
زمانی که اکبر به شهادت رسید همسرش 18 سال داشت. یکی از دوستان اکبر را میشناختم. با شناختی که از او داشتم پسر خوبی بود. عروسم را برای او در نظر گرفتم.عروسم در ابتدا رضایت نمیداد. برایش توضیح دادم که دختری در سن او نیاز به یک هم صحبت دارد و باید ازدواج کند. در نهایت "بله" را از او گرفتم. پس از ازدواج گل و شیرینی خریدم و برای تبریک به منزلشان رفتم. به یاد دارم که عروسم گریه میکرد.
تنها یادگار اکبر در سن 14 سالگی در روز سیزده فروردین بر اثر آتش سوزی فوت کرد.
علی اصغر فرزند شهید اکبر کهن زاده در کنار تابوت پدر
** شبها برای حفظ جانش روی بستههای سیم میخوابید
زمانی که خانم کهنزاده از فرزندانش سخن میگفت، دخترش که او نیز همسر شهید است در کنارش نشسته و با تکان دادن سر سخنان مادرش را تاکید میکرد.
حالا نوبت اوست که از همسرش بگوید. او نیز همچون مادرش با خوشرویی جواب سوالاتمان را میداد.
دو فرزند دارم. همسرم «جمال» مهندس مخابرات بود. از سال 61 چندبار از طرف بسیج به جبهه اعزام شد.
زمانی که کردستان از دست منافقین آزاده شده بود، به دنبال یک نیروی قابل اعتماد میگشتند تا مخابرات کردستان را سر و سامان بدهند. همسرم به آنجا رفت. پس از بازگشتش برایمان از اوضاع کردستان میگفت. تعریف میکرد: "شبها روی بستههای سیم در انباری میخوابیدیم و جرات بیرون آمدن نداشتیم. اگر ما را شناسایی میکردند شب به سراغمان میآمدند و سرمان را می بریدند. یکی از نیروهای کرد پشت در میخوابید تا از ما محافظت کند."
** خبر شهادت جمال را باور نمیکردم
همسرم بسیار بانظم ومرتب بود. آخرین بار که به عملیات مرصاد میرفت خواست برایش یک جا صابونی بخرم تا در محل کارش قرار دهد.
شب عید غدیر نامزدی خواهرش بود. صبح فردا با من تماس گرفت و من جریان شب گذشته را برایش تعریف کردم. عجله داشت و فرصت نشد با بچهها هم صحبت کند. گفت شاید چند روزی نتوانم تماس بگیرم. این آخرین تماس ما بود.
طبق سفارشی که داده بود برایش جای صابون خریدم. برادرشوهرم (جواد) در سپاه بود و میدانست که جمال شهید شده است. برادرشوهرم (در حال حاضر جانباز شیمیایی است و شرایط جسمی خوبی ندارد) به منزلمان آمد و بعد از دیدن جای صابونی گفت "دیگه احتیاجش نمیشه" آن موقع متوجه منظورش نشدم.
چند روز بعد مادرشوهرم را برق گرفت به همین دلیل به منزل ما آمد. فردای آن روز رفت و آمد اقوام به منزلمان زیاد شد. مادرشوهرم بر این تصور بود که به دلیل برق گرفتگی اقوام و همسایگان به عیادتش آمدند.
به طبقه پایین رفتم. برادرشوهرم در حال تمیز کردن خانه بود. گفتم "اتفاقی افتاده؟". سرش را پایین انداخت و بدون مقدمه گفت "جمال شهید شده". باورش برایم سخت بود. چطور ممکن است! من به تازگی با جمال صحبت کردم! برایش جای صابونی خریدم.
** اجازه ندادند برای آخرین بار همسرم را ببینم
همسرم در قسمت مخابرات، بیسیمچی بود. جمال و دوستانش به صورت دردناکی به شهادت رسیدند. چند نفر از همراهانشان از دست منافقین فرار کرده و یک هفته در میان سنگها پناه گرفته بودند.
مومن، اماندار و همسرم با شکنجه به شهادت رسیدند. شدت جراحت به حدی بود که اجازه ندادند پیکرش را برای آخرین بار ببنیم.
فاصله شهادت اکبر با همسرم سه ماه بود.
منبع: دفاع پرس
94/8/11 - 13:29 - 2015-11-2 13:29:09
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]
صفحات پیشنهادی
پسران شناگر در آستانه روز نوجوان مسابقه می دهند
گریشنا روز پنجشنبه این هفته ۷ آبان و در آستانه روز نوجوان و همچنین روز دانش آموز پسران دانش آموز در چهار رده سنی مسابقه شنا می دهند هیات شنا شیرجه و واترپلوی شهرستان گراش فرهنگ سرای آبشار اندیشه و انجمن دانشجویان و دانش آموختگان تربیت بدنی گراش برگزارکننده ی این دوره مسابقدرخواست حزب "جبهه ملی فرانسه" برای استعفای فابیوس به خاطر چکهای بیمحل پسرش
شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱ ۰۴ پس از آنکه مقامات قضایی آمریکا علیه پسر وزیر امور خارجه فرانسه به خاطر کشیدن چکهای بیمحل در یکی از کازینوهای لاسوگاس حکم بازداشت صادر کردند حزب راست افراطی جبهه ملی فرانسه خواستار استعفای وزیر امور خارجه کشورش شد به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایراناگر برانکو بخواهد حاضرم با تمام وجود برای پرسپولیس بازی کنم
محسن مسلمان اگر برانکو بخواهد حاضرم با تمام وجود برای پرسپولیس بازی کنم هافبک تیم فوتبال پرسپولیس میگوید این تیم میتواند در انتهای فصل قهرمان شود به گزارش سرویس ورزشی جام نیـوز محسن مسلمان اظهار کرد بازی خوبی را به نمایش گذاشتیم و پرسپولیس حاکم مطلق زمین بود در دو نیمه بازقنبرپور: ترکی عادلانه سوت زد/ تشویق 90 دقیقهای تماشاگران به نفعمان تمام شد
قنبرپور ترکی عادلانه سوت زد تشویق 90 دقیقهای تماشاگران به نفعمان تمام شد مربی تیم فوتبال پرسپولیس گفت ما در یک غافل گیری گل خوردیم اما بازیکنان با غیرتشان توانستند در وقت اضافه گل خورده را جبران کنند و بازی را به تساوی بکشانند مصطفی قنبرپور در گفتگو با خبرگار حوزه فوتبال و فکری خوانی اینستاگرامی پسر مربی استقلال برای پرسپولیسی ها
کری خوانی اینستاگرامی پسر مربی استقلال برای پرسپولیسی ها روز نو پسر محمد نوازی در صفحه اجتماعی خود ضمن اعلام تبریک به همه قرمزا با حالت کنایه آمیزی نوشت قشنگ جو یه جوریه حس می کنیم پرسپولیس برده پیاده شین با هم بریم بابا نوازی ادامه داد داور به زور یه گلمثال استقلال مثال معروف ملانصرالدین و پسرش شده است صالح: اگر می بردیم همه از تعویض های ما تعریف می کردند
مثال استقلال مثال معروف ملانصرالدین و پسرش شده استصالح اگر می بردیم همه از تعویض های ما تعریف می کردنددستیار اول تیم فوتبال استقلال میگوید اگر آبیپوشان روز جمعه در دقایق پایانی گلی دریافت نمیکردند دیگر کسی به کادر فنی این تیم انتقاد نمیکرد به گزارش خبرگزاری فارس مجید صالحنمره 20 سازمان لیگ والیبال به تماشاگران/ هفته سوم بدون حاشیه تمام شد
نمره 20 سازمان لیگ والیبال به تماشاگران هفته سوم بدون حاشیه تمام شدپنج دیدار هفته سوم لیگ برتر والیبال در روز گذشته 9 هزار و 700 تماشاگر داشت که رفتار آنان در سالن های والیبال نمره 20 سازمان لیگ را به همراه داشت به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از سایت فدراسیون والیبال هفته سوماینستاگرام/از کپی شیرجه های رحمتی پسر از پدر تا مغازه لوکس بنگر |اخبار ایران و جهان
اینستاگرام از کپی شیرجه های رحمتی پسر از پدر تا مغازه لوکس بنگر کد خبر ۵۴۲۷۶۸ تاریخ انتشار ۰۶ آبان ۱۳۹۴ - ۰۲ ۱۰ - 28 October 2015 مظاهری دریافت چهار گل در بازی مقابل تراکتور را یک تجربه جدید دانست لیلا رجبی بانوی پرتابگر ایران عکس زیر را از مایکل جردن به اشتراک گذاشت رحمتی پدراتمام 40 درصد از تصویربرداری مجموعه تلویزیونی «دوردستها»
اتمام 40 درصد از تصویربرداری مجموعه تلویزیونی دوردستها تصویربرداری سریال دوردستها همچنان ادامه داشته و به احتمال زیاد اوایل دی ماه از شبکه یک سیما پخش خواهد شد فریبا توکلی تهیهکننده مجموعه تلویزیونی دوردستها در خصوص مراحل پیشرفت کار در گفتگو با خبرنگار حوزه رادیبیمه سینماگران 3 سال لاینحل مانده است
بیمه سینماگران 3 سال لاینحل مانده است نشست خبری رئیس کانون فیلمنامهنویسان و رئیس هیات امنای باشگاه فیلمنامهنویسان درحالی برگزار شد که یکی از محورهای اصلی این نشست بحث بیمه تامین اجتماعی و وضعیت نامعلوم آن بود به گزارش خبرنگار ایلنا رضا مقصودی رئیس کانون فیلمنامهنویسان-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها