واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بهترين روش تربيت فرزند مادر، پدر يا فرزند سالاري؟! بدون ترديد خانواده و چگونگي روابط ميان اعضاي خانواده و کيفيت ارتباط والدين با فرزندان، در شکل گيري شخصيت و رشد اجتماعي، عاطفي و عقلاني فرزندان نقش و اهميت فراواني دارد. روان شناسان معتقدند محيط خانه اولين و بادوام ترين عامل در رشد شخصيت افراد يک خانواده است. رابطه اعضاي يک خانواده ممکن است به سه صورت: محدوديت مطلق، آزادي مطلق و عدم دخالت افراد خانواده در کار يکديگر و نهايتاً آزادي مشروط ظاهر شود. 1- محدوديت مطلق: در چنين خانواده هايي معمولاً يک نفر بر تمام اعمال و رفتار ديگران ناظر است. اين فرد غالباً پدر( پدرسالاري) و در بعضي موارد مادر خانواده( مادرسالاري) است و گاهي نيز برادر يا خواهر بزرگ تر نسبت به ديگر اعضاي خانواده، با چنين روشي رفتار مي کند. در اين خانواده فقط يک نفر تصميم مي گيرد و هدف را تعيين مي کند، همه بايد مطابق ميل او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر دارد و دستورش بايد بدون چون و چرا از طرف ديگران اجرا گردد. پيامدهاي نامطلوب محدوديت مطلق 1- ترس و وحشت بر اعضاي خانواده مستولي است و آنان احساس مي کنند هيچ شخصيتي ندارند. در نتيجه فرزندان احساس امنيت نمي کنند و وضع آنها هميشه متزلزل است. 2- اعضاي خانواده هدف انجام کارها را نمي دانند و جرأت نمي کنند دليل آنها را بپرسند. 3- فرزندان ظاهراً در حالت تسليم و اطاعت از پدر و مادر خويش هستند و به طور خودکار مي آموزند که همين روش را در برابر ديگران داشته باشند. در نتيجه به بچه هاي هم سن يا کوچک تر از خود آزار مي رسانند. 4- فرزندان در اين خانواده، افرادي متعصب خواهند بود که تحمل انديشه هاي مخالف را نخواهند داشت. 5- چنين افرادي قدرت ايجاد ارتباط مثبت با ديگران را ندارند و در زمينه عاطفي و اجتماعي به طور کافي رشد نکرده اند. 6- اغلب اين افراد ضعيف النفس بوده و از قبول مسؤوليت خودداري مي کنند. 7- در اين گونه خانواده، روحيه خلاقيت و امکان ظهور استعدادها از بين مي رود. 8- در بعضي موارد محدوديت مطلق سبب خود کم بيني افراد خانواده مي شود. 9- پدرسالاري يا مادرسالاري باعث سرکوب روحيه مشاوره و همکاري و تعاون با ديگران مي شود. 2- آزادي مطلق: در چنين خانواده هايي به فرزندان اجازه داده مي شود که به خواسته هاي خود آن گونه که مي خواهند دست يابند و آرزوهاي خود را برآورده نمايند. در اين خانواده افراد داراي آزادي مطلقند و هرچه را تمايل داشته باشند، مي توانند انجام دهند. شعار طرفداران اين ديدگاه اين است که:« بگذار هرچه خواستند، انجام دهند.» بسياري از تحليلگران بر اين باورند که سلب آزادي موجب عقده رواني در فرد و اختلال در زندگي آينده او خواهد شد، زيرا هر خواسته، از نيازي در درون فرد حکايت مي کند و ضروري است که در اسرع وقت آن نياز تأمين و ارضا شود. در صورت سرکوب و ايجاد محدوديت، فرد دچار افسردگي مي شود. در چنين خانواده هايي خواسته ها و تمايلات فرزندان محور اصلي و خط دهنده فعاليت اعضاي خانواده، حتي والدين آنها است. فرزندان اين خانواده ها خصوصيت مشترکي دارند از جمله: لوس بودن، خودخواهي، نامحتاط بودن و خواسته هاي بي شمار که بايد برآورده شود. آنها بسيار بي حوصله و ناشکيبا هستند و براي حل مشکل خود از راه خشونت وارد مي شوند و ناکامي خود را درباره اهداف شان پذيرا نمي باشند. عوارض نامطلوب آزادي مطلق 1- فرزندان خانواده هاي فرزندسالار معمولاً سست عنصر و بي اراده يا حداقل کم اراده اند. 2- آنها به دليل عادت کردن به آزادي مطلق و بي بند و باري نمي توانند خود را کنترل کنند و در نتيجه به ورشکستگي تربيتي و اخلاقي دچار مي شوند. 3- آزادي مطلق و بي بند و باري حاکم در چنين خانواده ها موجب فراهم شدن زمينه هاي بزهکاري در عرصه حيات اجتماعي کودکان مي شود. 4- در بيشتر موارد به علت تضاد بين خواسته هاي فرزند با ساير افراد خانواده، نزاع و درگيري رخ مي دهد. 5- در اين خانواده ها روحيه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعي و رعايت آداب اخلاقي به حداقل ممکن تنزل پيدا مي کند. 6- فرزندان تلاش و سختي کار را احساس نمي کنند و خود را در انجام کارهاي شخصي ناتوان مي دانند. 7- نداشتن جرأت براي انجام کارهاي مهم و اساسي باعث سرکوب استعداد و توانايي هاي بالقوه نهفته در درون فرزندان مي شود. 8- در نهايت اين فرزندان دچار خود کم بيني مي شوند. 3- آزادي مشروط: در خانواده هايي که نه محدوديت مطلق سايه افکنده و نه دچار معضل آزادي مطلق هستند، آزادي مشروط معيار و ملاک رابطه والد- فرزند مي باشد. همه افراد خانواده به تناسب موقعيت خويش، حق دخالت در اداره امور خانه و اظهار نظر درباره مسائل مختلف را دارند. اين روابط عاقلانه ترين و انساني ترين روش زندگي و فرزندپروري مي باشد. فرزندان چنين خانواده هايي بدون سختگيري و کنترل بيش از حد يا آزادي و رهايي در انجام کارها، از يک حد تعادل و آزادي نسبي و انضباط هدايت شده برخوردارند و از نظر عاطفي نيز در يک سطح متعادل و بدون افراط و تفريط قرار دارند و به موقع از محبت والدين بهره مي جويند و شخصيت آنها در خانه مورد احترام قرار مي گيرد. اين افراد نظم گرا، منضبط و تسليم نرم هاي اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي هستند، حق اظهار نظر دارند و مشکلات خود را با والدين در ميان مي گذارند. اين فرزندان در مکان هاي آموزشي و غيرآموزشي ارتباط عاطفي و اجتماعي صحيحي برقرار کرده و اختلاف عقايد ديگران را به راحتي پذيرا مي شوند. بر اساس بررسي هاي روان شناسان اجتماعي، افرادي که در دوران کودکي، آزادي مشروط و متعادلي داشته اند، در بزرگسالي دشمن ظلم ها و مخالف ناروايي ها بوده و به اصلاحات بزرگ اجتماعي توفيق يافته اند. مفهوم فرزندسالاري الف- از منظر روان شناسي: در شيوه فرزندسالاري ويژگي هاي زير مشاهده مي شود: 1- والدين سعي مي کنند به تمام خواسته ها و اهداف فرزند خويش بدون چون و چرا جامه عمل بپوشانند. 2- فرزند براي به اجرا درآوردن آرزوها از آزادي عمل کافي برخوردار است. 3- والدين در امر تربيت فرزند يا دچار ضعف شناخت هستند و يا در به کارگيري راهکارهاي عملي لازم در اين زمينه، از تدبير و قدرت کافي برخوردار نيستند. 4- فرزند با استفاده از اهرم هاي شناختي، عاطفي و رفتاري توانسته بر تسلط رواني خويش بر والدين بيفزايد و نقطه نظراتش را بر آنها تحميل کند. 5- در اداره منزل و تصميم گيري ها بيش از حدي که شايسته است، به نظرات فرزند توجه مي شود. 6- هنگام تعارض بين نظرات افراد خانواده، نظرات فرزند چه حق و چه باطل، مقدم است و به اجرا گذاشته مي شود. ب- از منظر دين: آموزه هاي اسلامي و متون ديني، ما را به رعايت حد ميانه و آزادي مشروط در روابط بين اعضاي خانواده و از جمله رابطه والدين و فرزند توصيه مي کند چرا که در فرهنگ اسلام هرچه در اختيار انسان باشد، حتي فرزندان، امانت الهي اند و خانواده مسؤول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنها است. از نظر دين، دوران تربيت به سه دوره تقسيم شده است. پيامبر اسلام(ص) در روايتي مي فرمايد:« الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير سبع سنين» يعني « دوران هفت سال اول کودک، دوران سيادت و آقايي اوست، دوران هفت سال دوم، دوران اطاعت و هفت سال سوم، دوران وزارت است.» « دوران سيادت» بدين معنا نيست که کودک بايد به طور مطلق آزاد باشد و هر کاري که خواست انجام دهد و هيچ محدوديتي نداشته باشد، بلکه به اين معناست که در اين دوران، کودک تکليف و مسؤوليت ندارد و اگر از او درخواست کرديد که کاري را انجام دهد، نبايد مورد مؤاخذه و سؤال قرار گيرد. به همين دليل اسلام آموزش هاي رسمي را در هفت سال دوم طرح کرده است. و اگر پيامبر اکرم(ص) دوران هفت سال دوم را « دوران اطاعت» ناميده اند، بدين معنا نيست که والدين مي توانند با ديکتاتوري مطلق، همه چيز را بر او تحميل کنند بلکه بايد با برهان با او سخن گفت، چرا که کودک در اين دوران وارد مرحله برهان پذيري مي شود و استدلال هاي منطقي والدين و مربيان خود را درک نموده و آزادي اعمال و رفتارش حد و مرز پيدا مي کند. بررسي ها نشان مي دهد کودکاني که در هفت سال دوم عمر خود، از آزادي هاي زياد و بي حساب برخوردار بوده اند، در آينده دچار تندروي و افراط کاري هاي زياد شده اند و در درياي مفاسد و انحطاط اخلاقي سقوط کرده اند. به همين جهت است که اسلام اين مرحله را دوران اطاعت فرزند نسبت به والدين معرفي کرده. دوران هفت سال سوم که« دوران وزارت» ناميده شده، بايد بر اساس تفاهم هرچه بيشتر بين والدين و فرزندان شکل گيرد و انس و صفا و خيرخواهي بر روابط بين آنها حکومت کند زيرا شرايط اين دوره به گونه اي نيست که بتوان بر او سختگيري کرد يا به گونه اي رفتار نمود که فرزند احساس محدوديت، استبداد و ديکتاتوري کند که در آن صورت به طغيان و ايستادگي در برابر والدين يا فرار و گريز از خانواده منجر خواهد شد. پس بايد به طور معقول و صحيح او را کنترل کرده تا هم به غرور جواني او لطمه وارد نشود و هم کاملاً آزاد و رها نباشد. منبع:کوچه ما، شماره 11
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]