تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 25 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آنگاه كه روزه مى‏گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه‏دار باشند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815913594




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زیر پوست فرهنگ شهر


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
زیر پوست فرهنگ شهر
سبک زندگی ایرانی اسلامی یعنی اینکه ما تمام ابعاد زندگی اعم از لباس‌پوشیدن، غذاخوردن، معماری، شهرسازی، تعاملات روزمره، حمل‌ونقل و‌ به‌صورت خلاصه، همۀ جزئیات زندگی خود را بازنگری کنیم و آن‌ها را با ارزش‌های اصیل اسلامی و ایرانی خود انطباق دهیم.

خبرگزاری فارس: زیر پوست فرهنگ شهر



جهانی‌شدن از بحث‌های مهمی است که این روزها در کشور ما نیز مطرح است. ساختار نظام آموزشی و اداری جامعه‌ نیز در چند سال اخیر، تحت‌تأثیر فرهنگ غربی تغییر کرده است. باتوجه‌به وضعیت موجود، به‌نظر شما چقدر امکان تحقق سبک زندگی اسلامی وجود دارد؟ در بحث جهانی‌شدن، طیف مختلفی از دیدگاه‌ها و نظریات وجود دارد: یک دیدگاه این است که هم‌زمان با نزدیک‌شدن ساختارهای جهانی به هم، نقش دولت‌ها کمتر می‌شود و کشورها وقتی می‌خواهند در عرصۀ اقتصاد فعالیت کنند، ناچارند روابط اقتصادی حاکم بر روابط انسانی جهان را بپذیرند. همچنین اعضای خرده‌فرهنگ‌ها ازطریق فنّاوری‌های مدرن، یکدیگر را پیدا کرده و برای حفظ هویت خود در مقابل تحولی مقاومت می‌کنند که می‌خواهد تفکر خاص آمریکایی اروپایی را بر جهان حاکم کند.  بنابراین، تحقق سبک زندگی اسلامی متناسب با میزان درک و فهم و ارتقای توان مدیریت فرهنگی به‌صورت نسبی وجود دارد. ما باید توان مدیریتی جامعه را در عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ارتقا ببخشیم. مدیران ما نیز باید با مبانی فرهنگ اصیل دینی خود آشنا شوند و مهارت استقرار این مبانی در جامعه را به‌دست آورند. همچنین، باید آسیب‌های نظام‌ و فرهنگ جهانی را بشناسند ‌و با انگیزه‌های ایمانی خود‌‌‌، این آسیب‌ها را به حداقل برسانند. مقام معظم رهبری با اِشراف خود بر این موضوع، رهنمودهای بسیار خوبی داده‌اند که مدیران باید آن‌ها را جدی بگیرند و در حوزۀ مسئولیت خود، عملیاتی کنند. ما به میزان تلاش‌های خود می‌توانیم بخشی از فرهنگ و اعتقادات خود را حفظ کنیم. باید تلاش خود را بیشتر کنیم تا ابتدا افکار و اندیشه‌های ما به کشورهای اسلامی و کشورهای درحال‌توسعه وارد شود و سپس، در این کشورها استقرار یابد. در سی سال گذشته، تاحدودی این اتفاق افتاده است؛ یعنی هم کشورهایی که در خاورمیانه در مقابل آمریکا مقاومت می‌کنند و هم کشورهایی که جوانان و استادان و فرهیختگان آن بیدار شده و با حاکمیت خود درگیر هستند و هم کشورهای آمریکای جنوبی و آفریقا، در برابر فرهنگ جهانی که می‌خواهد خود را ازطریق رسانه‌های غربی به کل جهان با نام فرهنگ جهانی تحمیل کند، مقاومت می‌کنند. اما ازآنجاکه این مقاومت‌ها جسته‌وگریخته است، همۀ کشورها امکانات کافی در اختیار ندارند. هر کشور به فکر حفظ فرهنگ خود است و فرهنگ‌ها هم ضعف‌هایی دارند. در این هماوردی، پیشروی فعلاً به‌نفع فرهنگ غرب است؛ اما این پیشروی مطلق نیست. برای مثال، ایران اسلامی در بسیاری مسائل توانسته است مقاومت کند؛ اما به‌هرحال، متأسفانه بخش زیادی از فرهنگ غرب در روابط ما هم وارد شده و بر آن‌ها مستقر شده است. الگوی پیشرفت اسلامی‌ایرانی و مهندسی فرهنگی، سبک زندگی اسلامی‌ایرانی، پیوست فرهنگی، تولید علوم‌انسانی بومی و اسلامی و تحول بنیادین در آموزش‌وپرورش مجموعه تذکرات مهمی است که مقام معظم رهبری در قالب رهنمودهای کلان مطرح کرده‌اند. اگر این رهنمودها را به‌خوبی بفهمیم و عملیاتی کنیم، امکان موفقیت ما بسیار بیشتر خواهد شد. ما در فهم این رهنمودها و عمل به‌‌‌ آن‌ها ‌مشکلاتی داریم و باید آن‌ها ‌را تجزیه‌ و تحلیل کنیم. این اراده در بسیاری از فرهیختگان و روشن‌فکران کشورهای مشابه وجود دارد که فرهنگ خود را در مقابل فرایندهای جهانی‌شدن حفظ کنند؛ حتی کشورهایی مثل ژاپن و فرانسه و آلمان می‌خواهند در مقابل فرهنگ آمریکایی مقاومت کنند؛ زیرا جهانی‌شدن هویت افراد و کشورها را می‌گیرد. افراد هم در مقابل ازدست‌دادن هویت خود مقاوم هستند و با ازدست‌دادن آن، احساس سرخوردگی می‌کنند؛ اما با وجود مقاومت کشورها ازطریق رسانه‌های جمعی، تولید علوم‌انسانی متأثر از جهان غرب و صادر‌کردن آن به کشورهایی مثل کشور ما و گسترش فنّاوری‌های مدرن، باز هم این فرهنگ، خود را به کشورهای دیگر تحمیل می‌کند. مسئله این است که آیا می‌توانیم سهم بیشتری از تحولات فرهنگ جهانی را در خدمت تفکرات ارزشی و دینی خود قرار دهیم و ما باشیم که به فرهنگ جهان خط دهیم یا خیر؟ البته کشور ما در بین کشورهای دنیا، بیشترین موفقیت را دراین‌زمینه کسب کرده است. علت آن هم معتقد‌بودن ما به آخرین دین الهی است؛ یعنی دلیل موفقیت ما عمدتاً مربوط‌به میزان اعتقاد و ایمان ما به دین است که براساس آن عمل می‌کنیم و اگر چنین نباشد، میزان پیشروی فرهنگ غرب بیشتر خواهد شد؛ مثلاً ما در حوزۀ تبیین مقولۀ پوشش و تمکین روابط زن و مرد، کار فرهنگی مناسبی انجام نداده‌ و مسئله را ساده فرض کرده‌ایم و فقط خواستیم با کارهای فیزیکی و انتظامی، این مقولۀ پیچیده را مستقر کنیم؛ اما این روش هم کارساز نبوده است. درحال‌حاضر، شاهدیم که ازطریق ماهواره‌ها و اینترنت و به‌دلیل بی‌توجهی خانواده‌ها به این مسئله و همچنین معضلات خارج از عرف اخلاقی، روابط زنان و مردان درحال پیشروی است. همچنین در عرصه‌های دیگر هم مشکلاتی وجود دارد و می‌توان مثال‌های بسیاری آورد. راه‌حل این مشکلات به‌صورت خلاصه این است که رهنمودهای مقام معظم رهبری فهم شود و تک‌تک مدیران در حوزۀ سازمانی خود، ارادۀ عملیاتی‌کردن آن را پیدا کنند و دولت‌ها هم از تحقق عملی رهنمودها واقعاً حمایت کنند.  باتوجه‌به اینکه در ایران، شاهد آمیزه‌ای از سبک زندگی اسلامی‌ایرانی و غربی هستیم، آیا این مسئله باعث استحالۀ سبک زندگی اصیل اسلامی و تغییر ماهیت آن نمی‌شود؟ بله، همین‌طور است؛ مثلاً شهردارهای ما باید در تصمیم‌گیری‌های خود تلاش کنند تا با ابزارهایی که در اختیار دارند، معماری اصیل گذشته را متناسب با امروز بازسازی کنند. در گذشته، مرکز محله وجود داشت و در آن، مسجد محور بود. معماری شهرها به‌گونه‌ای بود که همسایه‌ها یکدیگر را می‌دیدند. همچنین در مرکز بازار، مسجد و حوزۀ علمیه وجود داشت؛ یعنی بخش تجارت و مذهب از هم جدا نبودند و در یک فرایند طبیعی، دین، فرهنگ، سیاست و اقتصاد باهم کار می‌کردند. بازاریان مغازۀ خود را در بازار می‌بستند و برای نماز به مسجد می‌رفتند. روحانی مسجد مسئلۀ شرعی می‌گفت و آن‌ها بعدازظهر، آن مسئلۀ شرعی را در معاملات رعایت می‌کردند یا حساس می‌شدند که شاگردشان نمازخوان باشد و اگر نمازخوان نبود، احساس می‌کردند که برکت از کار اقتصادی و تجارت آن‌ها می‌رود. همچنین، ‌همه‌ به‌طور طبیعی احساس می‌کردند که در قبال شاگرد و اطرافیان خود، وظیفۀ انجام امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر را بر عهده دارند. وقتی شهرداری‌ها به این مسائل توجه نکنند و ما هم در مقابل آن‌ها منفعل باشیم، شبکۀ گستردۀ مهندسان مشاور با تحصیلات غربی برای ما تصمیم می‌گیرند. طبیعتاً ازطریق شهرسازی، بخش زیادی از فرهنگ غرب وارد جامعه می‌شود. مثلاً شهرداری تهران برای تأمین هزینه‌های خود، بیست سال است که همچنان مجوز برج‌سازی صادر می‌کند. در این برج‌ها، هیچ نهاد فرهنگی وجود ندارد و گاهی صد یا دویست خانواده در هر برج زندگی می‌کنند. شبکۀ ارتباطی این برج‌ها هم ماهواره‌های مخالف ما هستند؛ اما اگر همین بنا به‌صورت برج ساخته نمی‌شد و نقشۀ آن روی زمین عملیاتی می‌شد، چند مسجد در آن محله شکل می‌گرفت. من مخالف برج‌سازی نیستم؛ ولی ما باید برجی متناسب با جامعۀ اسلامی طراحی می‌کردیم؛ مثلاً اگر برجی بیست طبقه دارد، می‌توانستیم برای طبقۀ دهم آن، محل فرهنگی و مسجد طراحی کنیم که خانواده‌ها از طبقات بالا و پایین بتوانند آنجا نماز بخوانند و این‌گونه ارتباط آنان با دین و مذهب برقرار بماند. متأسفانه، در ذهن شهرداری‌های ما، دین دارای یک پیوند ثابت و نظام‌مند با زندگی روزمره نیست. لذا شهرداری‌های سازمانی فرهنگی‌-هنری تأسیس کرده‌اند و کار فرهنگی را از آن‌ها انتظار دارند. بقیه معاونت‌های شهرداری هم ممکن است کار ارزشی و دینی انجام دهند ولی جزو وظایف اداری آن‌ها نیست و صرفاً وظایف روزمره خود را انجام می‌دهند. ما معتقدیم باید وسط پارک‌ها مسجد‌های زیبا می‌ساختیم یا مدرسه‌های ما وسط پارک‌ها ساخته می‌شد. این‌گونه، دانش‌آموزان از این فضای سبز استفاده می‌کردند و هنگام عصر هم مردم محل می‌توانستند از ساختمان مدرسه استفاده کنند. همچنین، امکان استفاده از کلاس‌های مدرسه هم برای دایرکردن کارگاه‌های آموزشی و مشاوره‌ای وجود داشت. ما باید معماری روز را با وضعیت خود مطابق می‌کردیم و اجازه نمی‌دادیم روحانیون، فعالیت‌های بازار و اقتصاد و مسائل سیاسی هرکدام مسیری جدا از هم داشته باشند.  اگر دقت کنید، می‌بینید که دائم در مسجدهای ما، مراسم ختم برگزار می‌شود و همسایگان رنج می‌برند از اینکه همیشه باید صحبت‌های حزن‌انگیز بشنوند. درمقابل، در فرهنگ‌سراها نیز همواره مراسم شادی برگزار می‌شود که این نوع سازمان‌دهی به‌معنای تحقیر و تضعیف دین در ذهن نسل جوان است. بنابراین، همواره باید در کنار هر شهردار در کل کشور، یک مشاور فرهنگ‌فهم و یک اقتصاددان و اگر خود شهردار مهندس عمران نیست، یک مهندس عمران باسواد حضور داشته باشد که به‌مفهوم واقعی، به شهردار مشاوره دهد. این مشکلات ناشی از مشکلات مدیریتی است و باعث می‌شود که هرچه بیشتر جهانی‌شدن در جامعۀ ما مستقر شود. می‌توانستیم بازارهایی بسازیم که در آن‌ها، کالای ایرانی با ادبیات و معماری ایرانی عَرضه شود. همین فروشندگان افراد متدینی هستند؛ ولی درک عمیقی از فرهنگ مناسب زمان در آن‌ها ایجاد نشده است. همین عزیزی که کالای غربی را می‌فروشد و سعی می‌کند انگلیسی صحبت کند تا کالاهای خود را باکیفیت نشان دهد، به اسلام ایمان دارد و در روز عاشورا هم سینه‌ می‌زند؛ اما هیچ‌کس برای او دورۀ آموزشی نگذاشته است تا به او بگوید: «شما مسئول تغییر سبک زندگی مردم هستید. چرا این کالای خارجی را می‌آورید و سعی می‌کنید برای سود اقتصادی بیشتر، دختر یا پسری را تحمیق کنید و این کالا را به او بفروشید؟» پیوست فرهنگی یعنی اینکه این مسائل‌ را شناسایی کنیم و برای آن‌ها راه‌حل بیابیم و با مشارکت خودِ مردم، آن‌ها را عملیاتی کنیم. باید فردی که فرهنگ را می‌فهمد، با زبان ساده و با کمک ابزارهای هنری مثل فیلم، نقش مردم را اصلاح کند.  معضل ما فقط بینشی و اعتقادی و فرهنگی است و مشکل ما این است که به این مسائل وفادار نیستیم. شهر به میزان مشخصی برای جذب خودرو و انسان ظرفیت دارد که بتواند ازنظر فرهنگی سالم بماند. حال، اولین قدم برای ایجاد نهضت در شهرداری‌ها و شوراهای شهر این است که صد نفر اندیشمند فرهنگی برای شهرداری تربیت شوند؛ زیرا این میزان نیروی موجود در حوزۀ فرهنگی پاسخ‌گوی معضلات فرهنگی‌ ما نیست. ما به‌کمک افراد باتجربه در حوزۀ فرهنگ هم نمی‌توانیم راه‌حل‌های راه‌گشا پیدا کنیم. این عزیزان زحمت می‌کشند؛ ولی در سطوح خُرد کار می‌کنند. آن افراد باید جایگاهی داشته باشند که دیگران حرف‌ آن‌ها را بپذیرند و ازسوی‌دیگر نیز متملق نباشند و راحت بتوانند با مقامات صحبت کنند. باید مقام برتر هم به‌دنبال مشاوری باشد که وظیفۀ درست خود را انجام ‌دهد، نه مشاوری که از او تعریف کند. یکی از تناقضات همیشگی که در مسائل اجتماعی و فرهنگی با آن روبه‌رو بوده‌ایم، موضوع رابطۀ فرد و جامعه یا اصالت فرد و جامعه است. به‌نظر شما، در اصلاح یک جامعه، اصالت با فرد است یا با جمع؟ در ذهن، دو دایره را تصور کنید: در یک دایره نوشته‌ایم فرد و در دیگری نوشته‌ایم جامعه. حال وقتی این بحث‌ها را گوش می‌دهید، می‌بینید که یک فِلش بسیار بزرگ از جامعه به‌سمت فرد کشیده شده و معنی آن این است که اکثر افراد یک جامعه به‌شدت، تحت‌تأثیر روابط جامعه لباس می‌پوشند، غذا می‌خورند، خانه ‌می‌سازند و درکل، منفعل هستند. اما به‌میزانی که دانش‌‌‌ آن‌ها افزایش می‌یابد، یک فِلش کوچک از فرد به‌سمت جامعه به‌وجود می‌آید. به میزانی که صادقانه به مردم آگاهی و آموزش دهیم تا بتوانند از عقل و فطرت و اندیشه‌های دینی خود استفاده کنند، این فِلش‌های باریک بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و نقش فرهیختگان در تحولات جامعه افزایش پیدا می‌کند و به همان میزان، از انفعال خارج می‌شویم. بنابراین، در این کار، هم فرد جایگاه دارد و هم جامعه. در بعضی جوامع، تودۀ مردم سرگرم کار خود هستند و سرمایه‌دارها و سیاست‌مداران که گروه کوچکی هستند و باهم تعامل دارند، تکلیف بقیۀ مردم را روشن می‌کنند که چگونه زندگی و استراحت کنند یا غذا بخورند؛ اما جامعۀ اسلامی نباید این‌گونه باشد. اصل معنای مردم‌سالاری در جامعۀ اسلامی این نیست که فقط چهارسال یک‌بار، انتخابات شورای شهر یا رئیس‌جمهوری برگزار شود. مردم‌سالاری دینی این است که ‌همه ‌بعد از اصلاح خود، برای اصلاح جامعۀ خود نیز مسئول هستند و هرکس در حوزۀ کاریِ خود مسئولیت دارد؛ مثلاً باید به فردی که مغازه دارد، دربارۀ آوردن کالا و فروش آن و ادبیاتی که انتخاب می‌کند، آگاهی دهیم و به او توضیح دهیم که او هم مسئول ارزش‌های فرهنگی جامعه است؛ همچنین، به او یاد دهیم که نباید جنس‌های ایرانی را که سود کمتری دارد، تحقیر کند و درمقابل، جنس‌های خارجی را در معرض دید قرار دهد. بنابراین، نظام آموزشی باید این فرد را به یک بازیگر مثبت فرهنگی تبدیل کند. همین موضوع برای هر مسئول هم مطرح می‌شود که آیا او منفعل است و افراد دیگر او را اداره‌ می‌کنند و محیط اجتماعی برای او تعیین تکلیف می‌کند یا خیر. همه می‌دانیم که برای حمل‌ونقل تهران باید کاری جدی صورت گیرد. ممکن است حل این مشکل برای شهردار محبوبیت ایجاد نکند؛ ولی تودۀ مردم از فضای سبز و باطراوت راضی می‌شوند. در این‌حالت ممکن است یک شهردار به فکر رضایت مردم باشد و به مشکل ترافیک نپردازد. یعنی شهردار که وظیفۀ آگاهی‌دادن به مردم و فرهنگ‌سازی برای آنان را بر عهده داشته، در مقابل خواست مردم منفعل عمل کرده است. درصورتی‌که ایشان باید برای مردم توضیح دهد که می‌توان با همان هزینه‌ای که هر روز چمن‌های خیابان را آب می‌دهیم، پارکینگ‌های عمومی یا حمل‌ونقل ریلی را توسعه دهیم. طبیعی است وقتی به مردم توضیح می‌دهیم، کار بهتر و درست‌تر صورت می‌گیرد. ما در‌ همۀ تصمیمات خود باید به خِرد و اصول و مبانی دینی خود پایبند باشیم؛ همچنین باید دربارۀ افکار مردم هم مراعات کنیم؛ یعنی اگر می‌بینیم که افکار مردم خلاف مصلحت آنان است، رسالت فرهنگی ما این ‌شود که افکار عمومی را بیدار کنیم و کار درست را انجام دهیم. با‌توجه‌به اینکه شما مدیریت ساختارهای فرهنگی سازمان‌ها را بر عهده داشته‌اید و در این حوزه تخصص دارید‌، به‌نظر شما، نقش اصلاحگری این سازمان‌ها مثل ساختارهای آموزشی و رسانه‌ها چگونه است؟ باتوجه‌به مثال‌هایی که مطرح کردم، رسالت‌ ویژه‌ای برای سازمان فرهنگی‌هنری شهرداری تهران تعریف می‌شود. من همیشه به‌‌‌ آنان تذکر می‌دهم: شما علاوه‌براینکه باید برای فرهنگ عمومی شهروندان تهرانی تلاش کنید، باید فرهنگ همکاران خود در شهرداری را هم اصلاح کنید. همچنین، شهرداری با مطالعات علمی مرکز پژوهش، از فرهنگ مردم تهران انتقاد کرده است؛ مثلاً هزینۀ بسیاری از منبع درآمدهای شهرداری خرج جمع‌آوری زباله‌هایی می‌شود که مردم تولید می‌کنند؛ درنتیجه، شهرداری ناچار است که این زباله‌ها را به بیرون شهر ببرد و دفن کند. علاوه‌براین، مردم از فضاهای سبز صحیح نگهداری نمی‌کنند یا به پارک‌ها آسیب می‌زنند. یکی از رسالت‌های مرکز پژوهشی شهرداری این است که با صداوسیما، برنامۀ مشترک تولید کند تا فرهنگ عمومی مردم را ارتقا دهد؛ علاوه‌برآن، به آموزش‌وپرورش تذکر دهد که در کتاب‌های درسی خود، آموزش‌های بیشتری راجع‌به شهرنشینی، آپارتمان‌نشینی، زندگی شهری و مراودت با مردم داشته باشد. در کشور ما، یک‌میلیون معلم وجود دارد. وزارتخانه‌ها باید در تابستان مشتاق باشند که برای معلم‌ها کلاس برگزار کنند؛ مثلاً وزارت نیرو راجع‌به نحوۀ استفادۀ درست از آب، برای معلمان کلاس بگذارد و کاری کند که این موضوع ملکۀ ذهن معلمان شود. این کار باعث می‌شود که ‌وقتی معلم می‌خواهد تدریس کند، مثال‌های او علاوه‌براینکه حل مسئلۀ درسی است، موضوع بهره‌برداری درست از آب را هم نشان می‌دهد. دستگاه‌های مختلف کشور هنوز فکر می‌کنند که مسئولیت فرهنگی بر عهده ندارند. درصورتی‌که هر دستگاه باید معضلات فرهنگی متناسب با کار خود را شناسایی کند. مثلاً درحال‌حاضر، سالانه دویست‌میلیون کتاب چاپ شده و وارد خانه‌ها می‌شوند. بعضی از قصه‌های این کتاب‌ها‌ مربوط‌به مشکلات خارجی‌هاست. البته در سال‌های اخیر، دوستان زحمت بسیاری کشیده‌ و اصلاحاتی انجام ‌داده‌اند. در گذشته که ما درس می‌خواندیم، متن کتاب درسی ما دربارۀ شخصی خارجی بود که وقتی سدّ سوراخ شده بود، دست خود را در سوراخ کرده بود. بعدها یک مثال پیدا کردیم که عزیزی در ایران، جلوی قطار، لباس خود را آتش زده بود. صدها درد فرهنگی در جامعه‌ است که می‌تواند در قالب قصه، در کتاب‌های درسی بیاید یا دربارۀ آن فیلم طنز ساخته ‌شود و مخاطب فراوانی هم داشته باشد. جلوی بسیاری از پنجره‌های روبه خیابان می‌شود یک گلدان گذاشت که خانواده‌ها از آن نگهداری کنند و آن را آب دهند و مردم شهر از زیبایی آن استفاده کنند. شهرداری هم هر سال، مثلاً به هزار خانواده‌ جایزه دهد؛ این‌گونه که از بیرون، زیباترین خانه را انتخاب ‌کند و از آن عکس‌ بگیرد و به آن خانواده جایزه ‌دهد یا یک شب در تلویزیون، آن خانه را نشان دهد. در ژاپن، چنین مسابقات محلی وجود دارد که اگر پنجرۀ خانه‌ای اول شود، علاوه‌بر دریافت جایزه، برنده می‌تواند سالیانه هنگام پرداخت عوارض مالیاتی، سی درصد تخفیف بگیرد؛ بدین‌صورت، ‌همۀ مردم در زیباسازی شهر نقش ایفا می‌کنند. طبیعتاً اگر خانواده‌ها برای گلدان بیرون پنجرۀ خانۀ خود زحمت بکشند، در پارک هم اجازه نمی‌دهند بچه‌ها گل‌های پارک را لگد کنند. همچنین در هر جای شهر که امکان‌پذیر است، مردم می‌توانند یک درخت بکارند و از آن مواظبت کنند. وجود این درخت در تلطیف هوای شهر مؤثر است. می‌خواهم بگویم وقتی مقام معظم رهبری می‌گویند‌ همۀ مدیران ما در بخش‌های اقتصادی و قضایی و نظامی باید رویکرد فرهنگی داشته باشند، منظور ایشان این نیست که فقط نماز جماعت ظهر برگزار کنند؛ بلکه منظور این است که وقتی می‌خواهید مردم را در کاری مشارکت دهید، باید بر اعتقادات و الگوهای رفتاری و ذهن آن‌ها کار کنید تا نحوۀ اندیشیدن آن‌ها مسائل‌ و مشکلات دیگر را نیز حل کند. برای این کار، باید از اندیشمندان دعوت به همکاری کنیم و مهم‌تر این است که اندیشمندان بتوانند به‌راحتی سخن بگویند. علت تأکید من بر این موضوع این است که تملق‌گویی و تملق‌پذیری در ایرانیان زیاد است؛ مثلاً اگر فردی در جلسه‌ای رسمی، از تصمیمات ناصحیح یک مسئول سخن بگوید، اگر برای خود آن مسئول هم مهم نباشد، برگزارکنندگان جلسه یا رئیس دفتر آن مسئول به او تذکر می‌دهد. چنین معضلاتی مانع می‌شود که تصمیم‌گیری مدیران ما علمی باشد و رشد در جامعه اتفاق افتد. نظر شما راجع‌به بستۀ پیشنهادی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی برای ارتقای سبک زندگی اسلامی‌ایرانی چیست؟ آیا این بسته‌ها ظرفیت عملی‌شدن در سطح اجتماع را دارند یا خیر؟ کار شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تولید همین سندهاست؛ اما این سندها وقتی کاربرد دارند که علاوه‌بر سیاست‌های کلی، سیاست‌های جزئی‌تر آن‌ها نیز مشخص شود. همچنین رسالت ما نیز در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی این است که تلاش کنیم و آنچه دریافت کرده‌ایم، به مدیران انتقال دهیم. ما باید فضایی ایجاد کنیم که مدیران، این سیاست‌ها را باور کرده و اراده کنند‌‌ که آن‌ را به‌اجرا درآورند. شورا هم باید بر کار آنان نظارت کلان داشته باشد تا سیاست‌ها عملی شود و اگر عملی نشد، بررسی کند که اشکال در سیاست بوده است یا در انتقال نادرست آن به مدیر. سیاست‌گذاری عبارت است از: شناخت مسئله، پیدا‌کردن راه‌حل، تبدیل‌کردن آن به راهکار اجرایی، ابلاغ آن به دستگاه اجرایی و نظارت بر اجرا. اما ما فکر می‌کنیم که سیاست‌گذاری جمله‌ای کلی است؛ درحالی‌که این کار قدم اول سیاست‌گذاری است. بحمدالله، دبیرخانۀ شورای‌عالی انقلاب فرهنگی به این باور رسیده است؛ لذا برای اسنادی که می‌نویسد، سازوکارهای اجرایی و نظارتی هم پیش‌بینی می‌کند که این اسناد، ضمانت اجرایی نیز پیدا کنند. اما مشکلات فرهنگی به‌گونه‌ای نیست که فقط با ابلاغ دستور و نامه حل شود؛ بلکه باید ‌تلاش کنیم تا آنچه به‌عنوان سیاست به آن رسیده‌ایم، باور ذهن مدیران شود و این کار، مستلزم تعامل و روابط نزدیک و متقابل است. آیا به‌جز شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، نهادها و دستگاه‌های فرهنگی دیگر درخصوص سبک زندگی، برنامۀ مدوّن و درخور نشر ارائه کرده‌اند‌ که امیدی به عملیاتی‌شدن آن باشد؟ برای بزرگ‌ترین ساختار فرهنگی‌ ما که آموزش‌وپرورش است، به‌صورت خاص، طرح تحول بنیادین نوشته شده است. منظور از اصلاح سبک زندگی در آموزش‌وپرورش، همان سند تحول آموزش‌وپرورش است. مشکلی که شما مطرح می‌کنید، مشکل بجایی است. می‌دانید که مدیران ما موقتی هستند و در هر انتخابات‌ تغییر می‌کنند. درصورتی‌که در همۀ دنیا، مدیران شاخۀ سیاسی دارند و با تغییر هر دولت، فقط یک یا دو معاون تغییر می‌کند. علت آن هم این است که هیچ‌کس براساس سلیقۀ خود کار نمی‌کند و مدیران اجرایی موظف‌اند قوانین برآمده از مطالعات کارشناسی‌شده را اجرا کنند. بنابراین، لازم نیست وزیر ‌همۀ معاونان را عوض کند و یک سال طول بکشد تا مدیران بفهمند که کجا آمده‌اند. یک سال دیگر هم طول می‌کشد تا نسبت فعالیت خود با مسائل فرهنگی جامعه را بفهمند؛ اما همین که ازنظر علمی به مدیری بالغ تبدیل می‌شوند و یاد می‌گیرند که با تصمیم‌گیری‌های خود در اقتصاد و محیط‌زیست به فرهنگ آسیب ‌نزنند، دوباره تغییر می‌کنند. یکی از عللی که در کشور ما مسائل فرهنگی دنبال نمی‌شود و عقیم می‌ماند، همین مسئله است: هر مدیر تلقی خاصی از فرهنگ و کار فرهنگی دارد و می‌خواهد آن را بر حوزۀ کاری خود حاکم کند و ازآنجاکه مدیر قبلی هم تلقی خود را در شورای بالاتر به‌تصویب نرسانده است، این موقعیت برای مدیر جدید فراهم می‌شود. اگر مدیران قبل تلقی خود را در شورای بالاتر به‌تصویب می‌رساندند، دلیل اتخاذ سیاست‌های آنان مشخص می‌شد. مثلاً باید توضیح می‌دادند که ساخته‌شدن سرای محله برای پاسخ به چه نیازی بوده و در آن، چه کارهایی انجام می‌شده است که مدیر بعدی علت ساخت و وظیفۀ آن را بفهمد تا اگر ‌خواست آن را تغییر دهد، همین مسیر علمی را طی کند و با دلایل منطقی و نه سلیقۀ شخصی، کارکرد آن را تغییر دهد. بنابراین، اولین قربانی جابه‌جایی‌های مدیریتی، مسائل فرهنگی هستند. به‌نظر شما، جامعۀ ایرانی درخصوص تحقق سبک زندگی مطلوب اسلامی‌ایرانی چه ظرفیت‌هایی دارد که تا امروز، کمتر از‌‌‌ آن بهره بُرده است؟ ظرفیت ما دین اسلام است و ما تا‌ به ‌حال، از بخش ناچیزی از این ذخیره استفاده کرده‌ایم. تفاوت حضرت امام ‌با بقیۀ مراجع این بود که ایشان از ظرفیت‌ بخش اجتماعی اسلام بهره بُرد که بقیۀ مراجع قرن‌ها به‌‌‌ آن ظرفیت بی‌توجه بودند؛ اما امام‌ با همان ظرفیت توانستند جامعه را به حرکت درآورند. اکنون هم همین‌طور است. شهردار خوب باید دو کار انجام دهد: یک کار این است که گروه معاونان خود را به شهرهای بزرگ دنیا بفرستد تا تحقیق کنند آن‌ها چطور پارک یا شهر می‌سازند و از تجربیات آن‌ها استفاده کند؛ دوم اینکه به‌موازات این کار، از مدیران خود ‌بخواهد که در همۀ کتاب‌های تاریخ اسلام، هرچه راجع‌به شهرسازی نوشته‌ شده است، ‌‌‌استخراج کنند و سپس از آن‌ها بخواهد نتیجۀ این دو تحقیق را باهم مقایسه کنند. برای مثال، در مبانی اسلامی آمده است که مسلمان حق ندارد از چهل همسایۀ خود بی‌اطلاع باشد و اگر بی‌اطلاع باشد، مسلمان نیست. باید تحقیق کنیم که ارتباط این حدیث و معماری خانه‌ها باهم چگونه است. همچنین، در اسلام آمده است که اگر نمی‌توانید راه بروید، سینه‌خیز به مسجد بروید و نماز جماعت برگزار کنید؛ زیرا ثواب نماز جماعت بیش از دَه نفر را فقط خودِ خدا می‌داند. معنای این حدیث این است که آن‌قدر مسجد داشته باشیم که افراد با پنج دقیقه پیاده‌روی از خانه، به مسجدی زیبا برسند. همچنین باید امکانات دیگری هم وجود داشته باشد؛ مثل سالن‌های بازی و تئاتر و سالن‌های نمایش فیلم ‌نزدیک محل مسجد و وابسته‌به مسجد که جوانان و نوجوانان با رغبت به مسجد بروند و در آنجا سرگرم باشند و هنگام نماز، نماز جماعت هم بخوانند و بعد از آن، دوباره سرگرم تئاتر یا بازی شوند. ارتباط متون اسلامی و احادیث با معماری همین است. این ذخیره‌ای تاریخی و دینی است که درحال‌حاضر، از آن استفاده نمی‌کنیم؛ اما می‌توانیم آن را به‌روز کنیم. درطول تاریخ، بخشی از عالمان دینی این کار را انجام داده‌اند؛ مثلاً میدانی مثل میدان امام‌ را در اصفهان و یزد و شیراز ساخته‌اند. هرکدام از این ذخایر دینی و تاریخی، ‌‌‌فلسفه‌ای دارند که باید آن را کشف کرد و امروز، از‌‌‌ آن‌ها بهره گرفت. ذخیرۀ دیگر این است که اساساً دین فطری است و ‌همۀ انسان‌ها در فطرت خود، خدا و قیامت و پیغمبر(ص) را قبول دارند. از درونِ این ذخایر اعتقادی می‌توان رفتارهای انسانی را خارج کرد؛ البته مشروط بر اینکه مدیران ما این ذخایر را کشف کرده و از آن‌ها استفاده کنند. برای مثال، ‌همۀ کارگرهایی که در بخش‌های مختلف کار می‌کنند، انسان هستند و فطرت پاک دارند و اگر احساس کنند که مدیرشان سالم و دلسوز است و نمی‌خواهد از آن‌ها بهره‌برداری تبلیغاتی کند، از نفْس خدمت به مردم راضی هستند؛ یعنی مدیران ما باید از ذخیرۀ فطری مردم استفاده کنند و از آن، برای خدمت به مردم بهره ببرند. برای نمونه، کارمندان ادارات خارج از کشور رفتار بسیار خوبی با مردم دارند و ‌با‌ لبخند، مشکل آن‌ها را حل می‌کنند؛ اما کارمند‌های ایرانی بداخلاق هستند؛ زیرا مدیر برای این موضوع کاری انجام نداده است و این فرهنگ سازمانی نادرست از گذشته به‌ارث رسیده است. مدیر باید هزینه کند و استاد دعوت کند و کارمندان خود را آموزش دهد. باید روی این مسائل کار کنیم و نباید از کنار آن‌ها به‌سادگی رد ‌شویم.  کار فرهنگی فقط این نیست که در فرهنگ‌سراها تئاتر نمایش دهیم؛ بلکه باید اول، مشکل را شناسایی کنیم، سپس، تئاتری‌ با این موضوع نمایش دهیم؛ مثلاً نمایش دهیم که مردم درضمن تفریح‌کردن یاد بگیرند قانون هم مثل آموزه‌های دینی لازم‌الاجراست. همچنین، باید برای افرادی که دستورالعمل و آیین‌نامه می‌نویسند هم تئاتر ساخته شود. آن‌ها هم باید یاد بگیرند که این‌قدر ساده دستورالعمل ننویسند و سعی کنند که دستورالعمل‌های آن‌ها پخته‌تر و سنجیده‌تر شود. پس باید همۀ رابطه‌ها را مطالعه و اصلاح کرد. بنابراین، ذخیرۀ دومی که باید به آن توجه کنیم، همین ظرفیت‌های فطری انسانی و ویژگی‌هایی است که در فرهنگ ما ایرانیان وجود دارد.‌ این اعتقاد وجود دارد که ایرانیان آمادگی کار جمعی ندارند؛ درصورتی‌که ما با روش‌های نادرست، چنین ذهنیتی را به‌وجود آورده‌ایم. برای مثال، معلمان بعد از امتحان، نمرات بچه‌ها را از اول تا آخر فهرست می‌کنند. وقتی که نام یک دانش‌آموز به‌عنوان نفر اول اعلام می‌شود، یاد می‌گیرد که اگر معلوماتی دارد، به کناردستی خود یاد ندهد؛ چون ممکن است که او نفر اول شود. اما اگر معلمان ما به گروه نمره ‌دهند و گروه نمرۀ 17 کسب کند، دانش‌آموزی که همیشه نمرۀ 20 می‌گرفته، تلاش می‌کند که هرچه آموخته است، به بقیۀ گروه نیز یاد دهد. بعد از یک یا دو سال تلاش گروهی، این کار ملکۀ ذهن دانش‌آموزان می‌شود که دیگر به‌صورت فردی کار نکنند و هرچه بلد هستند، به هم یاد بدهند؛ یعنی به‌وجودآمدن این ذهنیت نادرست که ایرانیان فردگرا هستند، تقصیر مدیران است که با روش‌های خود، فردگرایی را آموزش می‌دهند. خوب است توجه کنیم که در پارک‌ها، تعداد بسیاری افراد بازنشسته‌ وجود دارند که بسیار باتجربه‌اند و می‌توان تجربیات آن‌ها را برای حل مسائل جامعه سازمان‌دهی کرد. برای مثال، می‌توان برای دبیران و ناظمان و مدیران بازنشستۀ مدارس که سال‌ها با نوجوانان و جوانان کار کرده‌اند و حالا در پارک‌ شطرنج‌بازی می‌کنند، یک دورۀ آموزش مشاوره‌ای برای جوانان برگزار کرد. دراین‌صورت، این افراد احساس می‌کنند که امین هستند. ممکن است جوانی عاشق یا حتی معتاد شده باشد و نتواند یا بترسد با پدر خود مشورت کند. دراین‌صورت، می‌تواند با این افراد پدرانه صحبت کند و از آن‌ها مشاوره بگیرد. همچنین، می‌توان برای چنین افرادی دستمزد مختصری هم پیش‌بینی کرد؛ زیرا برای همان فرد بازنشسته هم حل‌کردن مشکل یک جوان بسیار بهتر از شطرنج‌بازی است. نکتۀ جالب این است: حرف‌هایی که ما می‌گوییم، با اینکه برای خودِ ما عادی و تکراری و خسته‌کننده‌ شده است، در دنیا حرف‌هایی نو محسوب می‌شوند. یکی از دلایلی که اندیشمندان کشورهای جهان سومی به ایران می‌آیند، این است که می‌خواهند بدانند ما با این حرف‌های زیبایی که می‌گوییم و می‌خواهیم مستقل باشیم و ‌به استکبار جهانی وابسته نباشیم، در عمل چه کاری انجام می‌دهیم. درحال‌حاضر، دیگر متوجه شده‌اند که ما سی سال است که روی پای خود ایستاده‌ایم و همواره توسعه پیدا ‌کرده و به قدرتی منطقه‌ای تبدیل شده‌ایم. بنابراین، امروز حرف‌های ما در دنیا مشتری پیدا کرده است. همچنین، برای آنان جالب خواهد بود که ما چگونه توانسته‌ایم‌ با وجود استکبار جهانی، باز هم پیشرفت علمی و فناوری و ماندگاری نظام سیاسی‌ خود را داشته باشیم. بنابراین، ما باید در مقابل این استقبال جهانی حرفی برای گفتن داشته باشیم؛ مثلاً باید بگوییم که توانسته‌ایم پارک‌های بومی یا مسجد‌های مناسب با موقعیت روز طراحی کنیم و اکنون هم آن‌ها را ساخته‌ایم. در این مسجد، ‌همۀ اهالی محل همدیگر را می‌بینند، از مسائل و مشکلات هم باخبرند، صندوق وام ازدواج درست کرده‌اند و دختران و پسرانِ محل را در چارچوب‌های اسلامی برای ازدواج به هم معرفی می‌کنند، برای جوانان بیکار، اشتغال مناسب پیدا کرده و به آنان معرفی می‌کنند یا برای وام‌دادن به جوانان بیکار و افراد گرفتار، صندوق قرض‌الحسنه تأسیس کرده‌اند. با این کارها دیگر ممکن نیست که در خانه‌ای، پیرزنِ تنهایی بمیرد و مدت‌ها بعد، همسایگان از مرگ او مطلع شوند؛ زیرا با چنین سازمان‌دهی خوبی، جوانانِ محل نوبتی و هفته‌ای یک روز، به پیرمردها و پیرزن‌های تنهای محل سر می‌زنند و از حال آنان باخبر می‌شوند. همچنین خانواده‌های بی‌بضاعت محل با مراعات مسائل شرعی و حفظ آبرویشان تحت‌پوشش و نظارت قرار می‌گیرند. این سازمان‌دهی‌های کاملاً مردمی ‌می‌تواند حول مسجد شکل بگیرد؛ البته مشروط بر اینکه روحانی با درآمد متوسط که خانه‌ای برای او در محل پیش‌بینی شده باشد، برای این کار انتخاب شود و این خدمات را مدیریت کند. الان ما مدرسه‌های خوبی ساخته‌‌ایم که از بعد از ساعت تعطیل‌شدن مدارس، درِ آن‌ها بسته می‌شود؛ درحالی‌که ممکن است بچه‌ها در پارک برای یک زمین والبیال کوچک باهم دعوا کنند. می‌بینیم که در پارک‌ها، معتادان بیکار و رها هستند؛ درصورتی‌که در حیاط مدارس‌ ما یک درخت هم وجود ندارد. وقتی تمام این امور را از هم جدا کنیم، مشخص است که بهره‌وری هرکدام از منابع کم می‌شود؛ حال آنکه همۀ این منابع می‌توانستند باهم کار کنند. می‌شود که درهای مدارس از ساعت چهار عصر تا دَه شب باز باشد و جوانان محل آنجا جمع شوند و دبیری هم به آنان مثلاً قصه‌خوانی و قصه‌نویسی آموزش دهد و دیگر مادران و پدران در تابستان، برای بیکاری نوجوانان خود ناراحت نباشند. این راهکارها همه ذخایر فرهنگی موجود در فرهنگ ماست که اگر آن‌ها را شناسایی نکنیم و از‌‌‌ آن‌‌ها بهره نبریم، آرام‌آرام از بین می‌روند. ذخیرۀ فرهنگی دیگر، احترامی است که ما برای بزرگ‌تر‌ها و روحانیون قائل هستیم که باید آن را نیز بازتولید کنیم و از آن در حل‌وفصل مسائل اجتماعی بهره ببریم. ذخیرۀ دیگر، ایامی مثل روز عاشورا و ماه مبارک رمضان است. مردم در این زمان‌ها به‌طور اتفاقی و درمجموع، آمادگی تحولات فرهنگی را دارند و ما باید بتوانیم از این ‌همه‌ آمادگی و اخلاص و عشق به امام‌حسین‌(ع) به‌خوبی بهره‌برداری کنیم؛ یعنی در چنین موقعیت‌هایی که مردم ‌همۀ کارهای خود را رها می‌کنند و به مسجد محل می‌آیند، با کمک منبرهایی قوی حضور آنان را به حضوری دائمی تبدیل کنیم. ازجمله ذخایر دیگر ما، حرم مطهر امام‌رضا(ع) و بارگاه سایر امامزاده‌هاست که نقش عظیمی در حفظ فرهنگ ما ایفا می‌کنند؛ مثلاً امامزاده صالح(ع) در سلامت منطقۀ تجریش تأثیر بسیار مهمی گذاشته است و می‌گذارد. بنابراین، نقش فرهنگی آن باید توسعه پیدا کند تا بتوانیم از آن حداکثر استفاده را ببریم. البته با کمک مردم، اقدام‌های کوچکی برای آن انجام شده است؛ درحالی‌که می‌توانست یک طرح برای آن ایجاد شود. البته این موضوع برای حرم حضرت عبدالعظیم(ع) هم صادق است. این ذخایر برای اصلاح فرهنگی ما بسیار مهم هستند. مسئلۀ دیگر این است که نسل جوان ما دارند تحصیل‌کرده می‌شوند که این تحصیل‌کرده‌بودن ظرفیتی جدید به‌وجود می‌آورد؛ زیرا افراد تحصیل‌کرده بیشتر، آمادگی پذیرش حرف‌های عقلانی و منطقی را دارند و انتظارات آنان نیز افزایش می‌یابد. جمع‌بندی کلی خود را دربارۀ کلیت تحقق سبک زندگی اسلامی‌ایرانی بفرمایید. سبک زندگی ایرانی اسلامی یعنی اینکه ما تمام ابعاد زندگی اعم از لباس‌پوشیدن، غذاخوردن، معماری، شهرسازی، تعاملات روزمره، حمل‌ونقل و‌ به‌صورت خلاصه، همۀ جزئیات زندگی خود را بازنگری کنیم و آن‌ها را با ارزش‌های اصیل اسلامی و ایرانی خود انطباق دهیم. اگر این مفهوم از سبک زندگی اسلامی‌ایرانی پذیرفته شد، نقش و تأثیر شهرداری‌ها در تغییرات سبک زندگی به‌واسطۀ تأثیرات متنوع و گسترده‌ای که ازطریق شهرسازی و معماری می‌گذارند و خدمات مختلفی که عَرضه می‌کنند، برجسته خواهد شد. یک پرسش مهم این است: شهرداری‌ها در چند دهۀ اخیر در کنار خدمات فرهنگی و ارزشمند خود، چه آسیب‌هایی به سبک زندگی اسلامی‌ایرانی وارد کرده‌اند؟ این پرسش باید در همۀ شهرداری‌ها در معرض توجه قرار گیرد و بیشتر به آن توجه شود تا از این به‌بعد، اثربخشی خدماتی‌ که در حوزۀ فرهنگ ارائه می‌دهند، ارتقا پیدا کند. واقعاً نقش شهرداری‌های کشور ما در تقویت سبک زندگی اسلامی‌ایرانی کم نیست؛ ولی بعضاً به این موضوع فکر نمی‌کنند که درحال‌حاضر، ساختارها و سازمان‌ها و نظام‌های تصمیم‌گیری ما برای اصلاح خود چه کمبودهایی دارند؛ درصورتی‌که باید از تعدادی اندیشمند بخواهند که کارهای آنان را نقد کنند. امثال من به عملکرد شهرداری‌های کلان‌شهرها انتقاداتی دارند که مصلحت نمی‌بینند در افکار عمومی آن‌ها را بیان کنند؛ زیرا فرض ما این است که این عزیزانِ زحمت‌کش، متدین و انقلابی هستند و با روحیۀ جهادی برای کشور زحمت می‌کشند. پس ما حق نداریم افکار عمومی را دربارۀ این عزیزان خراب کنیم؛ اما اگر با آن‌ها خصوصی صحبت کنیم، راحت‌تر هستیم و ممکن است‌‌‌ آن‌ها هم پاسخ‌هایی داشته باشند. اگر حتی کارکرد و تصمیمات شهرداری 10درصد هم اصلاح شود، تحولات بسیار بزرگی در ادارۀ شهرها رخ می‌دهد و اگر ‌همۀ شهرداری‌ها یاد بگیرند که یک گروه منتقد درست کنند و به صحبت‌های آن‌ها گوش دهند و از اینکه عیب آن‌ها گفته شود، ناراحت نشوند، شاهد تغییرات مهمی در سبک زندگی خواهیم بود. گفت‌وگو با دکتر حسن بنیانیان منبع: خردنامه هشهری انتهای متن/



94/08/06 - 05:34





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن