واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
واکنش های منفی به پرفروش ترین مترجم ایران
فکر می کنیم منتقد دشمن ماست و فقط قصد زمین زدن ما را دارد. وقتی منتقد را نمی شناسیم و هیچ سابقه ذهنی از او نداریم، این فرض نخستین از کجا در ذهن وجود می آید؟ چرا پیش فرض ما این است که منتقد می خواهد ما را بکوبد و به خاک سیاه بنشاند؟
مجله روشن - حسین وحدانی: ماجرای نقدهای «احسان مصلحی» و «مهرداد رحیمی» را ترجمه های پرکار این سال ها- پیمان خاکسار- لابد شنیده یا خوانده اید. نمی خواهم وارد ریز بحث ها بشوم؛ کما این که اگر کسی به موضوع ترجمه یا نقد علاقه داشته باشد به راحتی می تواند نقد نخست، پاسخ مترجم و یادداشت های دیگرانی نظیر «بهرنگ رجبی» و «امید نیک فرجام» و «امیر احمدی آریان» و دیگران را پیرامون (یا به بهانه» این موضوع با یک جست و جوی ساده در فیس بوک و گوگل پیدا کند و پی بگیرد. آن چه در پیگیری این گفت و شنیدها برای من جالب و تاسف انگیز بود، اشتباهاتی است که هنوز پیرامون مساله نقد دچارش هستیم.
مجموعه ای از سفسطه ها و مغلطه ها، بدفهمی ها و بدگمانی ها، و دست آخر افراط ها و تفریط ها. این اشتباهات هم اختصاص به موضوع ادبیات یا هنر یا فرهنگ ندارد؛ بلکه در همه موضوعات- از شخصی و خانوادگی بگیرید تا سیاسی و اقتصادی- مصداق دارد.
مهرداد رحیمی
1- کماکان فکر می کنیم منتقد دشمن ماست و فقط قصد زمین زدن ما را دارد. وقتی منتقد را نمی شناسیم و هیچ سابقه ذهنی از او نداریم، این فرض نخستین از کجا در ذهن وجود می آید؟ چرا پیش فرض ما این است که منتقد می خواهد ما را بکوبد و به خاک سیاه بنشاند؟ اصلا چرا دنبال انگیزه های منتقد می رویم؟ انگیزه منتقد چه دخلی به درستی/ نادرستی یا ارزش مندی/ بی ارزشی نقد او دارد؟
2- به جای توجه به «ماقال» به «من قال» مشغول می شویم. به فرض که منتقد با قصد و غرض شخصی یا تجاری ما را نقد کرده باشد، آیا نقدش فاقد ارزش فنی است؟ آیا منتقدی کینه توز نمی تواند اشتباهی فاحش را دیده و نشان مان داده باشد؟
3- جامعیت نقد و تلاش پشت آن را «پرونده سازی» می نامیم! عجبا! اگر کسی در نقد کار ما چندان به عمق نرفته باشد متهمش می کنیم که با نقدی سطحی و سردستی خواسته ما را تخریب کند. اما اگر ما برای کارش وقت گذاشته باشد و شواهد متعددی جمع کرده باشد، وقت گذاشتنش را از سر بیکاری و مستدل بودنش را پرونده سازی قلمداد می کنیم!
4- کماکان فکر می کنیم منتقد، لزوما باید مولف هم باشد. یعنی اگر کسی یک مسابقه فوتبال را آنالیز می کند حتما باید خودش هم بتواند برود توی مزین و گل بزند؛ وگرنه حق اظهارنظر ندارد! یا اگر کسی از فیلم ما ایراد می گیرد باید خودش کارگردانی/ بازیگری/ فیلم نامه نویسی/ تدوین/ فیلم برداری و چه و چه بلد باشد. به نظر بدیهی می اید که برای گرفتن ایرادات یک ترجمه حتما نباید شغل اصلی آدم مترجمی باشد.
5- در دفاع از خود می گوییم: خب، فقط من نیستم که؛ دیگران هم اشتباه کرده اند. سریع هم می رویم سراغ این تک بیت جادویی که «گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آن چه هست گیرند.» انگار عمومی بودن یک اشتباه توجیه کننده آن است.
6- گزاره ای عجیب و شایع: «باید به جای علام عمومی، اول خصوصی به خودش می گفتید.» چرا؟! مگر کاری که مورد نقد قرار گرفته خصوصی منتشر شده که حالا خصوصی نقد شود؟ ده هزار نفر یک کتاب را خوانده اند یا صد هزار نفر یک فیلم را دیده اند؛ چرا نباید نقدش را هم (که قطعا در تیراژ بسیار پایین تری منتشر می شود) ببینند و بخوانند؟
7- مورد عجیب و غریب قبلی البته از ترس رفتار افراطی غالب مخاطبان با نقد ناشی می شود: با انتشار اولین نقد، آخرین تیر خلاص را می زنیم. «من می دانستم این طرف هیچی بارش نیست» و «حیف پوی که بابت این کتاب/ فیلم دادیم» و «ناشر باید کتاب های طرف را جمع کند» و کمپین «فیلم یاور را تحریم می کنیم» الخ، نمونه های افراطی از برخورد ما با اثر/ مولف مورد انتقاد است.
8- فکر می کنیم حتما باید له یا علیه یک نقد یا مولف نقد شده موضعی اتخاذ کنیم. نقد، یک قسمت از چرخه تولید اثر یا شکل گیری رفتار است. به جای سه گانه «تولید- نقد- اصلاح»، گمان می کنیم در مواجهه با نقد حتما باید بین «آری» و «نه» یکی را انتخاب کنیم. به سرعت هم سراغ یارکشی می رویم. (این یکی این قدر شور و شایع شده که رسما برای طرف می نویسیم «من توی تیم تو هستم!»)
9- رسانه را فقط تا آن جایی قبول داریم که در شناساندن و محبوب کردن و به فروش رساندن کار ما نقش دارد. وقتی پای انتقاد و مخالفت به میان می آید و می بینیم که همین رسانه می تواند کارکرد معکوس داشته باشد، ناگهان می زنیم زیر میز و یاد «سطحی بودن» و «موج محوری» و «هوچی گری» رسانه می افتیم و این که شایستگی نقد فنی اثر ما را ندارد!
10- امان از استانداردهای دوگانه، بلکه چندگانه! امان! اگر مولف/ مترجم یا حتی منتقد دوست و آشنا و رفیق و همشهری و هم پالکی ما بود، درشت ترین خطاهایش اشتباهاتی بی اهمیت قلمداد می شوند. اما اگر نشناسیمش یا به دلیلی ازش خوش مان نیاید، با کوچک ترین اشتباه کارش تمام است.
و البته این سیاهه- متاسفانه- ادامه دارد.
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]