تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850199065




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعری که امام حسین(ع) در روز تاسوعا زمزمه می کرد


واضح آرشیو وب فارسی:بلاغ: برشی از شرح وقایع روز تاسوعای سال 61 هجری قمری را از مقاتیل معتبری مانند لهوف و مقتل الحسین شیخ صدوق در ادامه گزارش بخوانید.به گزارش بلاغ ، در روز نهم محرم الحرام 61 هجری قمری امام حسین علیه السلام و یارانش توسط لشکر عمر بن سعد و ابن مرجانه در صحرای کربلا محاصره شدند و سپاهیان شام بر قتل آن حضرت(ع) به توافق رسیدند. محاصره خیمه ها در کربلا، آوردن نامه ابن زیاد توسط شمر، آوردن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام، خطابه امام حسین(ع) در جمع یاران و مهلت برای راز و نیاز از مهمترین اتفاقاتی بود که در تاسوعای سال 61 هجری قمری رخ داد. شرح کامل وقایع روز تاسوعا و عاشورا در مقاتیل مختلفی ذکر شده که مقتل لهوف از جمله معتبرترین آنها است. در ادامه این گزارش بخشی از اتفاقات روز تاسوعا را از کتب لهوف و همینطور مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق برای شما عزیزان نقل می کنیم. وقایع روز تاسوعا از مقتل الحسین شیخ صدوق: ورود به کربلا امام سجاد(ع) در ادامه حدیث پیشین می گوید: امام حسین(ع) به راهش ادامه داد تا در کربلا فرود آمد. در آن جا پرسید: اینجا کجاست؟ گفته شد: ای پسر رسول خدا، اینجا کربلا است. گفت: به خدا امروز روز اندوه و بلاست و اینجا همان جایی است که خون ما در آن، ریخته شود و حریممان هتک گردد. عبیدالله بن زیاد با سپاهش از کوفه بیرون آمد تا در نخلیه، اردو زد و مردی را که به وی «عمربن سعد» گفته می شد با چهار هزار سواره به سوی حسین(ع) گسیل داشت. «عبدالله بن الحصین تمیمی» نیز با هزار سوار، جلو رفت و «شبث بن رعبی» و «محمد بن الاشعث بن قیس کندی» هر یک هزار سوار پشت سر او حرکت می کردند. ابن زیاد، به عمر به سعد حکم نوشت و او را امیر مردم ساخت و آنان را فرمان داد که از او فرمان برند و مطیع وی باشند. به عبیدالله بن زیاد خبر رسید که عمر بن سعد، شب ها با حسین می نشیند و سخن می گوید و جنگ با او را دوست نمی دادر. عبیدالله، شمر بن ذی الجوشن را با چهار هزار سواره به سوی عمر بن سعد فرستاد و به او چنین نوشت: وقتی که نامه ی من به تو رسید، بر حسین بن علی(ع) هرگز مهلتی مده، گلویش را بفشار و میان او و آب فاصله بینداز هم چنان که در «یوم الدار» میان عثمان و آب فاصله انداختند. شب عاشورا وقتی که نامه ابن زیاد به عمر بن سعد رسید، جارچی خود را فرمان داد تا بانگ زند: ما حسین و یارانش را امروز و امشبشان، مهلت دادیم. این سخن بر حسین(ع) و یارانش گران آمد، حسین(ع) برخاست و در میان یارانش، سخنانی ایراد کرد و گفت: بار پروردگارا من خاندانی نیکوکارتر، پاک تر و بی ریاتر از خاندانم و یارانی نیک تر از یارانم نمی شناسم. شما می بینید که بر من چه آمده است. اینک از قید بیعت من آزادید مرا بر گردن شما، بیعتی و شما را بر من پیمانی نیست و اکنون، شب شما را در بر گرفته است از خلوت آن بهره گیرید و در سیاهی شب پراکنده شوید که این گروه، تنها مرا می جویند و اگر بر من چیره گردند از جستجوی دیگران دست بر می دارند. «عبدالله پسر مسلم بن عقیل» برخاست و گفت: یابن رسول الله، ما اگر پیر، بزرگ، سرور خویش، پسرعموی بزرگ خود و فرزند پیامبرمان، آن سرآمد پیامبران را تنها بگذاریم و در کنارش شمشیری نزنیم و به همراهش، با نیزه ای نجنگیم مردم به ما چه خواهند گفت؟ نه، به خدا ما تو را تنها نمی گذاریم تا در سرانجام تو درآییم و جان و خون خود را فدای جان و خود تو سازیم هر گاه که چنین کردیم، آن گاه است که رسالت خود را انجام داده و از پیمانی که برماست، سرافراز بیرون آمده ایم. مردی که به او «زهیر بن قین بجلی» گفته می شد، به پا خاست و گفت: ای پسر رسول خدا! دوست داشتم در راه تو و آنان که با تواند کشته می شدم، سپس زنده می شدم و باز کشته می شدم و دوباره زنده می شدم و کشته می شدم و صد بار کشته می شدم تا خدا به وسیله من از شما، اهل بیت، دفاع می کرد. امام حسین(ع) به او و یارانش گفت: خدا شما را پاداش نیک دهاد! امام حسین(ع) سپس امر فرمود، کندک کوچکی شبیه خندق، در گرد سپاهش بکنند و آن را از هیزم پر کنند. و پسرش، علی را با سی سواره و بیست پیاده – که سخت، بیمناک بودند – فرستاد تا آب بیاورند. در آن حال، امام حسین(ع) این اشعار را ترنم می کرد: اف بر تو ای روزگار، ای یار بی وفا! چه بسیار خواهان و دوستدارانت را، شب و روز می کشی و هرگز به این خون خواری پایان نمی دهی – کارها همگی، تنها به دست خدا است. هر زنده ای، چون من، به سوی مرگ می رود. امام حسین(ع) سپس به یارانش گفت: برخیزید و از این آب (آبی که در آن شب، برخی از یاران به فرماندهی علی اکبر از فرات آورده بودند) بخورید تا آخرین توشه و بهره شما از این جهان باشد و وضو سازید و غسل کنید و لباس هایتان را بشویید که کفن های شما خواهد بود. وقایع پیش از عاشورا برگرفته از مقتل لهوف :  راوی گوید: عبیداللّه زبان به دعوت اصحاب خویش برگشود که با نور چشم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ، ستیزند وخون آن مظلوم را بریزند. آن بدنهادان نیز متابعت کردند و حلقه فرمانش در گوش نهادند و آن شیطان مردود از قوم خود طلب نمود که در طاعتش در آیند و زنگ غبار از خاطر بزدایند. آن بی دینان نیز انگشت اطاعت بر دیده نهادند و سر به فرمانش دادند و آن زیانکار از عمر تبهکار، آخرت را به دنیای خود خریدار شد. آن غَدّار نابکار هم دین به دنیا فروخت و فرمان ایالت ری را بیاندوخت خواستش که امیر لشکر کند و عهد خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله را بشکند، عمر سعد نیز لبیکی بگفت و کفر باطنی را نتوانست نهفت . با چهار هزار لشکر خونخوار از کوفه بیرون آمد و جنگ فرزند سید ابرار و نور دیده حیدر کرّار را مصمّم گردید. پس از آن ، عبیداللّه بن زیاد لشکر پس از لشکر به دنبال آن بدبنیاد روانه نمود تا آنکه در روز ششم محرّم الحرام بیست هزار سواره لشکر بی دین بد آئین در کربلا جمع آمدند و کار را بر حسین مظلوم علیه السّلام تنگ گرفتندتا به حدّی که تشنگی بر خود و اصحابش استیلا یافت .  نخستین سخنرانی امام علیه السلام در کربلا پس از آن ، امام مظلوم برپاخاست و تکیه بر قائمه شمشیر خود نمود و به آواز بلند این کلمات را ادا فرمود: ای مردم ! شما را به خدا سوگند می دهم ، آیا مرا می شناسید و عارف به حق من هستید؟ در جواب آن جناب همگی گفتند: بلی تو را می شناسیم ، تویی فرزند رسول صلّی اللّه علیه و آله و قرة عین البتول که دختر پیغمبر است . پس تویی سِبْط آن جناب . امام حسین علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند که آیا می دانید که جدّ بزرگوار من رسولِ پروردگار عالمیان است ؟ گفتند: خدا شاهد است که می دانیم ! امام علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که جدّه من خدیجه بنت خُوَیلد است و او اوّل زنی بود در این اُمّت که اسلام را اختیار و تصدیق احمد مختار صلّی اللّه علیه و آله نمود؟ گفتند: خدایا تو گواهی که می دانیم ! امام علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند که آیا می دانید که حمزه سیدالشهداء عموی پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام است؟ گفتند: خدایا شاهدی که این را هم می دانیم !  امام حسین علیه السّلام فرمود: شما را به خدا قسم می دهم ، آیا می دانید که جعفر طیار در بهشت عنبر سرشت ، عموی من است ؟ گفتند: خداوندا ما می دانیم که چنین است ! باز آن امام برگزیده خداوند بی نیاز به آن گروه ستم پرداز، فرمود: شما را به خدا سوگند که می دانید این شمشیری که در میان بسته ام همان شمشیر سید اَبرار است ؟ گفتند: بلی ، به خدا این را هم می دانیم ! امام حسین علیه السّلام فرمود: شما را به خدا قسم ، اطلاع دارید که عمامه ای که بر سر من است همان عمامه احمد مختار صلّی اللّه علیه و آله و رسول پروردگار است ؟ گفتند: به خدا که این را هم می دانیم ! حضرت فرمود: به خدا که می دانید شاه ولایت علی علیه السّلام اول کسی بود که قبول دعوت اسلام از سید اَنام نمود و او است آن کس که پایه علمش والا و درجه حلمش از همه کس اَرْفَع و اَعْلی است و اوست ولی هر مؤ من و مؤ منه ؟ گفتند: به خدا که این فضیلت را هم می دانیم ! اباعبداللّه علیه السّلام فرمود: پس به چه جهت ریختن خون مرا حلال شمردید و حال آنکه پدرم در روز رستاخیز مردمانی را از حوض کوثر دور خواهد نمود چنانکه شتران را از سرِ آب برانند ولواء حمد در آن روز به دست اوست .  گفتند: همه این فضایل که شمردی بر آنها علم و اقرار داریم و با وجود این دست از تو بر نمی داریم تا آنکه تشنه کام شربت مرگ را بچشی !؟ چون آن سید مظلومان و آن امام انس و جان ، خطبه خویش را اتمام نمود خواهران و دخترانش استماع کلام او را کردند، صداها به گریه و ندبه برآوردند و سیلی به صورت خود نواختند و صداها به ناله بلند نمودند. امام علیه السّلام برادر خود حضرت عباس و فرزندش علی اکبر علیهماالسّلام را به سوی اهل حرم فرستاد و فرمود: ایشان را ساکت نمایید، به جان خودم قسم که آنها گریه های بسیار در پیش دارند. جواب دندانشکن عباس علیه السّلام به شمر لعین راوی گوید: فرمان عبیداللّه بن زیاد پلید به عمربن سعد نحس ، به این مضمون رسید که او را تحریص می نموده به تعجیل در قتال و بیم داده بود از تاءخیر و اهمال . پس لشکر شیطان به امر آن بی ایمان ، رو به جانب امام انس و جان آوردند و شمرذی الجوشن ، آن سرور اهل فِتَن ، ندا در داد که کجایند خواهرزادگان من : عبداللّه ، جعفر، عباس ، و عثمان ؟ امام حسین علیه السّلام به برادران گرامی خویش فرمود: جواب این شقی را بدهید گرچه او فاسق و بی دین است ولی از زمره دائی های شماست . آن جوانان برومند حیدر کرّار به آن کافر غدّار، فرمودند: تو را با ما چه کار است ؟ آن ملعون نابکار عرضه داشت : ای نوردیدگان خواهرم ! شما در مهد امان به راحت باشید و خود را با برادرتان حسین ، به کشتن ندهید و ملتزم قید طاعت یزید پلید امیرالمؤ منین (؟!) باشید تا به سلامت برهید.  پس حضرت عباس علیه السّلام به آن پلید، فریاد برآورد که دستت بریده باد وخدا لعنت کناد مر اماننامه ترا! ای دشمن خدا؛ ما را امر می کنی که برادر و سید خود حسین فرزند فاطمه علیهماالسّلام را وابگذاریم وبنده طاعت لعینان و اولاد لعینان باشیم ؟! راوی گوید: شمر بی باک پس از استماع این کلام از فرزند امام ، مانند خوک خشمناک به جانب لشکریان شتافت و بازگشت به سوی نیروهای خود نمود. راوی گوید: چون آن فرزند سید اَنام ، حسین علیه السّلام ، مشاهده نمود که لشکر شقاوت اثر حریص اند که به زودی نائره جنگ را مُشتعل سازند و به امر قتال بپردازند و کلام حق و موعظه آن صدق مطلق ، اصلا بر دلهای سخت ایشان اثر ندارد و نه مشاهده صدور افعال حمیده و اقوال جمیله آن جناب برای ایشان انتفاعی حاصل است ، به برادرش ابوالفضل فرمود: اگر تو را قدرت است در این روز، شرّ این اَشْقیا را از ما بگردان و ایشان را باز گردان که شاید امشب را از برای رضای پروردگار نماز بگزارم ؛ زیرا خدای متعال می داند که نماز از برای او و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می دارم . راوی گوید: حضرت عباس علیه السّلام از آن گروه حق نشناس مهلت یک شب را درخواست کرد. عمرسعد لعین تاءمّل کرد و جواب نداد. عَمْرو بن حَجّاج زبیدی به سخن آمد و گفت : به خدا سوگند که اگر به جای ایشان ، ترکان و دیلمان می بودند و این تقاضا را از ما می کردند، البته ایشان را اجابت می نمودیم ، حال چه شده که آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله را مهلت نمی دهید؟! پس آن مردم بی حیا، یک شب را مهلت دادند. راوی گوید: امام حسین علیه السّلام بر روی زمین بنشست و لحظه ای او را خواب ربود، پس بیدار شد و به خواهر خود فرمود: ای خواهر! اینک در همین ساعت جدّ بزرگوارخود حضرت محمد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و پدر عالی مقدار خویش علی مرتضی و مادرم فاطمه و برادرم حسن علیهم السّلام را در خواب دیدم که فرمودند: ای حسین ! عنقریب نزد ما خواهی بود. و در بعضی روایات چنین آمده است که فردا به نزد ما خواهی بود. راوی گوید: علیای مخدّره زینب خاتون پس از شنیدن این سخنان از آن امام انس و جان ، سیلی به صورت خود نواخت و صیحه کشید و گریه نمود. امام حسین علیه السّلام فرمود: ای خواهر مهربان ، آرام باش و ما را مورد شماتت دشمن مساز. آخرین شب زندگی امام حسین علیه السّلام چون شب عاشورا در رسید، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام ، اصحاب و یاران خود را جمع نمود و شرایط حمد وثناء الهی را به جا آورد و رو به یاران خود نمود و فرمود: (أَمّا بَعْدُ،...(؛یعنی من هیچ اصحابی را صالح تر و بهتر از شما و نه اهل بیتی را فاضل تر و شایسته تر از اهل بیت خویش نمی دانم . خدا به همگی شما جزای خیر دهاد. اینک تاریکی شب شما را فرا گرفته است ؛ پس این شب را مرکب خویشتن نمایید و هر یک از شما دست یکی از مردان اهل بیت مرا بگیرید و در این شب تار از دور من ، متفرّق شوید و مرا به این گروه دشمن وا بگذارید؛ زیرا ایشان را اراده ای بجز من نیست .  حضرت چون این سخنان را فرمود، برادران و فرزندانش و فرزندان عبداللّه بن جعفر، به سخن در آمدند و عرضه داشتند: به چه سبب این کار را بکنیم ؛ آیا از برای آنکه بعد از تو در دنیا زنده بمانیم ؟ هرگز خدا چنین روزی را به ما نشان ندهاد. و اول کسی که این سخن بر زبان راند عباس علیه السّلام بود و سایر برادران نیز تابع او شدند. راوی گوید: سپس از آن ، حضرت نظری به جانب فرزندان عقیل نمود و به ایشان فرمود: مصیبت مسلم شما را بس است ؛ من شما را اذن دادم به هر جا که خواهید بروید. و از طریق دیگر چنین روایت گردیده که چون آن امام انس و جان این گونه سخنان بر زبان هدایت ترجمان ادا فرمود، یک مرتبه برادران و جمیع اهل بیت آن جناب با دل کباب ، در جواب گفتند: ای فرزند رسول خدا، هرگاه تو را وابگذاریم و برویم ، مردم به ما چه خواهند گفت و ما به ایشان چه پاسخی بگوییم ؟ آیا بگوییم که ما بزرگ و آقای خود و فرزند دختر پیغمبر خویش را در میان گروه دشمنان تنها گذاشتیم و نه در یاری او تیری به سوی دشمن افکندیم و نه طعن نیزه به اعدای او زدیم و نه ضربت شمشیری به کار بردیم ؛ به خدا سوگند که چنین امری نخواهد شد؛ ما هرگز از تو جدا نمی شویم و لکن خویش را سپر بلا می نماییم و به نفس خود، تو را نگاهداری می کنیم تا آنکه در پیش روی تو کشته شویم و در هر مورد که تو باشی ما هم بوده باشیم . خدا زندگانی را بعد از تو زشت و قبیح گرداند! در این هنگام مُسْلِم بن عَوْسَجه از جای برخاست با دل محزون این گونه دُرّ مکنون بسُفت ، گفت : آیا همین طور تو را بگذاریم و از تو بر گردیم و برویم با آنکه این همه دشمنان اطراف تو را فرا گرفته باشند؟! هرگز! به خدا سوگند! چنین نخواهد شد؛ خدا به من چنین امری را نشان ندهاد؛ من خود به یاریت می کوشم تا آنکه نیزه خود را در سینه اعداء بزنم ، تا شکسته گردد و تا قائمه شمشیر به دست من است ایشان را ضربت می زنم و اگر مرا سلاحی نباشد که با آن مقاتله کنم ، سنگ به سوی آنها پرتاب خواهم کرد و از خدمت شما جدا نمی شوم تا با تو بمیرم . راوی گوید: سعیدبن عبد اللّه حنفی برخاست و عرض نمود: نه واللّه ، ما تو را هرگز تنها نمی گذاریم و ملازم رکاب شما هستیم تا خدا بداند که ما در حقّ تو وصیت محمد پیغمبرش را محافظت کردیم و اگر بدانم که من در راه تو کشته می شوم ، پس مرا زنده می کنند و بعد از آن می سوزانند و خاکستر مرا بر باد می دهند و تا هفتاد مرتبه چنین کنند از تو جدا نخواهم شد تا آنکه مرگ خودم را در پیش روی تو ببینم چگونه یاری تو نکنم و حال آنکه یک مرتبه کشته شدن بیش نیست و بعد از آن به کرامتی خواهم رسید که هرگز انتها ندارد. پس از آن زُهیر بن قین برپای خاست و گفت : یابْنَ رَسُولِ اللّهِ! دوست می دارم که کشته شوم و بعد از آن دوباره زده شوم تا هزار مرتبه چنین باشم و خدای متعال کشته شدن را از تو و این جوانان و برادران و اولاد و اهل بیت تو بردارد. و گروهی از اصحاب آن امام بر حقّ بر همین نَسَق ، سخنان گفتند و عرضه ها داشتند که جانهای ما به فدای تو باد، ما تو را به دستها و روی های خویش حراست می کنیم تا آنکه در حضور تو کشته شویم و به عهد پروردگار خود وفا نموده و آنچه بر ذمّت ما واجب است به جای آورده باشیم . و در این حال ، محمدبن بشیر حضرمی را گفتند که فرزند تو در سرحدّ ری اسیر کفّار گردیده . حضرمی گفت : او را و خود را در نزد خدا احتساب می کنم و مرا محبوب نیست که او اسیر باشد و من بعد از او زندگانی نمایم . چون امام حسین علیه السّلام این سخن را از او بشنید فرمود: خدا تو را رحمت کناد؛ تو را از بیعت خود، حلال نمودم برو و کوشش نما که فرزندت را از اسیری برهانی . آن مؤ من پاک دین به خدمت امام علیه السّلام عرض کرد: جانوران صحرا مرا پاره پاره کنند بهتر است از اینکه از خدمت مفارقت جویم . امام علیه السّلام فرمود: پس این چند جامه بُرد یمانی را به فرزند دیگرت بده که او به وسیله آنها برادر خود را از اسیری نجات دهد. پس پنج جامه قیمتی که هزار اشرفی بهای آنها بود به او عطا فرمود. راوی گوید: امام مظلومان با اصحاب سعادت انتساب ، آن شب را به سر بردند در حالتی که مانند زنبور عسل زمزمه دعا و ناله و عبادت از ایشان بلند بود؛ بعضی در رکوع و برخی در سجود و پاره ای در قیام و قعود بودند. پس در آن شب سی و دو نفر از لشکر پسر سعد لعین بر آن قوم سعادت آیین عبور نمودند. ظاهر از عبارت آن است که به ایشان ملحق شدند و حال حضرت امام علیه السّلام همیشه در کثرت صلات و در صفات کمالیه آن فرزند سرور کاینات ، بر این منوال بوده است . اِبْن عَبْدَ رَبّه از علمای عامّه در جزو چهارم از کتاب (عقدالفرید( خود ذکر نموده که خدمت افضل المتهجّدین امام زین العابدین علیه السّلام عرض نمودند که چقدر پدر بزرگوار تو را اولاد اندک بوده ؟ در جواب فرمود: عجب دارم که من چگونه از او متولد گردیدم ؛ زیرا که آن حضرت در هر شبانه روزی ، هزار رکعت نماز می خواند! پس با چنین حال چگونه فراغت داشت که بازنان مجالست نماید. راوی گوید: چون صبح روز دهم گردید حضرت سیدالشهداء علیه السّلام فرمان داد که خیمه بر پا نمودند و امر فرمود که کاسه بزرگی که عرب آن را (جفنه ) می گویند، پر از مُشک فراوان و نوره کردند. پس آن جناب داخل آن خیمه گردید از برای آنکه نوره بکشد. شوخی و شادمانی اصحاب در شب عاشورا چنین روایت است که بُریر بن خُضَیر همدانی و عبدالرّحمن بن عبد ربّه انصاری بر در همان خیمه ایستاده بودند تا آنکه بعد از امام حسین علیه السّلام ، آنها نیز نظافت نمایند. در آن حال (بریر) با عبدالرحمن شوخی می نمود و او را به خنده می آورد. عبد الرحمن به او گفت : ای بریر! این ساعت ، وقت خندیدن و بیهوده گویی نیست ، در این حالت چگونه می خندی ؟! بریر گفت : کسان من همه می دانند که من نه در هنگام جوانی و نه در حال پیری ، سخنان باطل و بیهوده را دوست نداشتم و این شوخی من از جهت اظهار خرّمی و بشارت است به آنچه که به سوی آن خواهیم رفت ؛ به خدا سوگند، نیست مگر آنکه یک ساعت به شمشیرهای خویش با این قوم به کار جنگ کوشش بیاوریم و بعد از آن با حور العین هم آغوش خواهیم بود./ش


جمعه ، ۱آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: بلاغ]
[مشاهده در: www.bloghnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن