تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ساعتى عدالت بهتر از هفتاد سال عبادت است كه شب‏هايش به نماز و روزهايش به روزه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816509091




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قمر بنی‌هاشم گفت: این آقا را فلک کنید!


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
قمر بنی‌هاشم گفت: این آقا را فلک کنید!
قمر بنی‌هاشم گفت: این آقا را فلک کنید! دعایش مستجاب نشد، چون دعایش غیرعقلانی بود! بعد به حضرت عباس(ع) متوسل شد. قمر بنی‌هاشم که تکلیف را زود معین می‌کند، به خوابش آمد و فرمود: یک فلک بیاورید و این آقا را فلک کنید و چوب بزنید!


به گزارش فرهنگ نیوز، با آغاز ماه محرم الحرام هیأت در مساجد و حسینیه‌های سراسر کشور بر پا می‌شود و عزاداران حسینی پای صحبت کارشناسان دینی می‌نشینند و بعد از آن در مصیبت عزای سید و سالار شهیدان اشک ماتم می‌ریزند. یکی از این سخنوران نامی و درس‌آموز، مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس بود که سخنانش هنوز بوی تازگی و معرفت ناب می‌دهند: 
 
*تنها راه نجات: «طاعت خدا بر پایه علم» 
 
خدا می‌فرماید: اگر می‌خواهید بر صراط مستقیم که صراط امیرالمؤمنین(ع) و عترت است، باشید، باید مرا پرستش کنید، این یعنی اگر تو اهل طاعت نشوی، هنوز کلاس اولی هستی و حتی اگر 100 سال هم قیافه مذهبی بگیری، ولی نفس خود را کنترل نکنی و مثلا به آن چیزهایی که نگاه کردنش بر تو حرام است، نگاه کنی، معلوم می‌شود که هنوز کلاس اولی هستی و داری درجا می‌زنی! تا نفس را کنترل نکنی و روپوش‌های الهی را که خدا برای چشمت قرار داده، موقع نگاه به حرام نبندی و خودت را کنترل نکنی، هنوز کلاس اولی هستی! تا تمام قوانین شارع را اعمال نکنی، داری در همان کلاس اول درجا می‌زنی و هیچ رشدی نکرده‌ای، تو را زمانی به کلاس دوم می‌برند که خودت و نفست را کنترل کنی! چون یا باید نفس خودت را بپرستی، یا خدا را! 
 
امام کاظم(ع) فرمود: «لا نَجاةَ إلاّ بِالطّاعَةِ»، این «لا»، لای نفی جنس است؛ لذا معنای این روایت آن است که «از نجات خبری نیست، مگر اینکه طاعت و بندگی داشته باشید». 
 
حال ببینیم طاعت چیست؟ طاعت این است که «دلم می‌خواهد» را کنار بگذاری و دنبال خواسته مولایت باشی. بندگی هم راه دارد، آقا جان! طاعت و بندگی با علم ممکن است؛ یعنی اطاعت از خدا، علم می‌خواهد! انسان باید بداند که امر خدا چیست، تا بتواند او را طاعت کند. به امام زمان (ع) قسم؛ واقعا اگر یک مربی و استاد اخلاقی نداشته باشی، حرف که می‌زنی یک دفعه می‌بینی که داری‌ اهانت می‌کنی و تخلفی از تو سر خواهد زد! 
 
یک روز من با کسی صحبت می‌کردم که خیلی مقدس بود؛ از آن مقدس‌های درجه یک! او به من گفت: «شما که حرف می‌زنی، مواظب باش غیبت نکنی!»، خب؛ این یک توهین است! می‌خواست امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی توهین کرد! من معلم تو هستم باباجان! من اول از همه، باب غیبت را خوانده‌ام و مراقب هستم که چه می‌گویم؛ چرا این طور حرف می‌زنی؟ این حرف بی‌احترامی و توهین است. کسی که مربی نداشته باشد، نمی‌داند چطور حرف بزند! راه و چاه را یاد نگرفته است، داداش جان! 
 
*رابطه عقلانی میان علم و تعلم 
 
امام کاظم(ع) فرمود: «والعلم بالتعلم»،‌ برای دانستن، باید بروی یاد بگیری! 
 
یک نفر به حضرت اباعبدالله(ع) متوسل شد و گفت: «من می‌خواهم که بدون رفتن مدرسه به من علم عطا کنی!»، دعایش مستجاب نشد! چون دعایش غیرعقلانی بود. بعد به حضرت عباس(ع) متوسل شد. قمر بنی‌هاشم که تکلیف را زود معین می‌کند، به خوابش آمد و فرمود: «یک فلک بیاورید و این آقا را فلک کنید و چوب بزنید!» وقتی که فلک را آوردند و چند ضربه به او زدند، آن شخص پرسید: «آقا مگر من چه خطایی کردم؟!» حضرت فرمود: «تو یک حاجت خلاف قاعده می‌خواهی!» اگر از راه عبادت پول بخواهی، دعایت خلاف قاعده است؛ برای کسب درآمد باید بروی و کار کنی! پول که از راه عبادت به دست نمی‌آید. 
 
البته، یک عده اهل علم هم هستند که رزقشان «مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» می‌رسد؛ اما این مطلب عمومیت ندارد و یک قاعده همگانی نیست. لذا حضرت به او فرمود: «تو باید بروی مدرسه و درس بخوانی! این دفعه هشت تا ترکه خوردی! اگر دفعه دیگر از این حرف‌ها بزنی، شانزده تا ترکه به تو می‌زنم!»، قمر بنی‌ هاشم(ع) زود تکلیف را معین می‌کند! 
 
*ضرورت ربانی بودن معلم 
 
«ولا عِلمَ إلاّ مِن عالِمٍ رَبّانِیٍّ»، ببین داداش جان! لقمان حکیم که پای منبرش حضرت داوود و سلیمان و دیگر انبیا می‌آمدند، به پسرش می‌فرمود: «یا بُنَیَّ اِختَرِ المَجالِسَ حدیث عَلى عَینَیکَ» بعضی‌ها این عبارت را این طور معنا کردند که لقمان به پسرش فرمود: مجالسی که می‌خواهی در آن‌ها شرکت کنی و وظایف اخلاقی‌ات را یاد بگیری، از چشمت عزیزتر است. لذا خیلی دقت کن! برای اینکه اگر گوینده کج‌سلیقه باشد، ممکن است برایت خرابی به بار آورد؛ مثلا روایتی را اشتباه معنا کند و آن وقت به گمراهی خواهی افتاد. 
 
«فَإِنْ رَأَیْتَ قَوْماً یَذْکُرُونَ اللَّهَ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ»، پس اگر دیدی که گروهی خدا را یاد می‌کنند، نزد آن‌ها بنشین، «فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ عَالِماً یَنْفَعْکَ عِلْمُکَ وَ یَزِیدُوکَ عِلْماً» چون اگر تو عالم باشی، در همنشینی با آن‌ها هم علم تو به کار می‌آید و هم آن‌ها به علم تو می‌افزایند و اگر هم جاهل باشی، آن‌ها به تو آموزش می‌دهند و از آن‌ها چیز یاد می‌گیری؛ به علاوه اینکه اگر خداوند متعال، سایه رحمتی بر آن‌ها بگسترد، این رحمت، تو را هم در بر می ‌یرد. 
 
*اطلاع و آگاهی عالم ربانی، حتی بعد از مرگ 
 
خدا رحمت کند حضرت آقای بهبهانی را که بعضی‌ها پشت سر ایشان صحبت‌هایی می‌کردند. بعد از فوت ایشان، کتاب‌های ایشان را در معرض بیع گذاشته بودند، بنده هم رفتم و در میان کتاب‌های ایشان، کتابی راجع به خیارات مکاسب به قیمت سه تومان خریدم. بعد در عالم رویا دیدم که ایشان تقریباً در عرض آقای بروجردی وارد شد و بعد به آقای بروجردی رو کردند و فرمودند: «دیروز کتاب‌های ما را فروختند، ایشان کتاب خیارات مرا خریده است». 
 
ببین داداش جان! آن‌ها بیدارند و ما خوابیم. دیروز من رفتم کتابخانه، کتابی از کتاب‌های ایشان خریدم، ایشان فردا به آقای بروجردی اظهار کردند که کتاب مرا، به ایشان فروختند....!


منبع: فارس


94/7/27 - 09:42 - 2015-10-19 09:42:55





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن