واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: تلفن همراهي كه همراه نبود!
تقريباً يه ماه از شروع سال تحصيلي ميگذره و من هر روز صبح دم دره خونه منتظر سرويس ميمونم.
نویسنده : زهرا شكوهيطرقي
اون روزهم مثل هميشه سوار سرويس شدم و رفتيم دنبال الهام دوستم كه چند تا خونه بالاتر بود. هميشه وقتي الهام ميخواست سوار بشه خيلي پر هيجان بود، اما اون روز چيزي دستش بود و سرگرم اون بود و همينطور كه سلام آرومي كرد روي صندلي كنار من نشست. من و راننده سرويسمون خيلي تعجب كرديم. من گفتم: «خوبي الهام جان؟ مبارك باشه. مال خودته؟» الهام همين طور كه سرگرم گوشيش بود سرش رو تكون داد و گفت:«بله بابام براي تولدم خريده». گفتم:«مباركه». اون روز الهام در تمام مسير مشغول توضيح دادن در مورد امكانات تلفن همراهش بود. وقتي رسيديم دم مدرسه متوجه شدم الهام داره گوشيشو توي كيفش قايم ميكنه. با تعجب پرسيدم:«الهام مگه يادت نيست خانم مدير اول سال گفت هر كسي گوشي با خودش بياره بايد صبح قبل از ورود به كلاس تحويل دفتر بده و زنگ آخر گوشيش رو بگيره؟» الهام كه معلوم بود از حرف من خوشش نيومده، گفت:«نگران نباش من نميذارم كسي بفهمه». اون روز الهام حواسش به هيچي نبود و اصلاً انگار حرفهاي معلمها رو نميشنيد و مدام منتظر فرصتي بود تا بره سراغ گوشيش. الهام كه شاگرد درسخون كلاس بود با وارد شدن گوشي موبايل به زندگيش كمكم از فضاي درس و مدرسه فاصله گرفت. يك روز بعد از زنگ اول تصميم گرفتم برم پيش خانم صداقت معلم پرورشي و نگرانيم در مورد الهام رو باهاش در ميون بذارم. وقتي در اين مورد با خانم صداقت صحبت كردم لبخندي زد و گفت خوشحاله كه من به فكر دوستم هستم و كمكم ميكنه تا به اميد خدا نگراني من نسبت به دوستم برطرف بشه. زنگ دوم وقتي رفتم سر كلاس متوجه شدم الهام خيلي پريشون و مضطربه. گفتم:«الهام جان چيزي شده؟» الهام درحالي كه ميزشو زير و رو ميكرد، با نگراني گفت:«آره گوشيم نيست». همينطور كه داشتيم دنبال گوشي الهام ميگشتيم، يكدفعه يادش افتاد كه شايد گوشيشو توي حياط انداخته، اما تا اومد بره حياط معلم جغرافيمون اومد و مجبور شد يك زنگ منتظر بمونه و از ترس اينكه نكنه ناظم يا كسي ديگه پيداش كنه متوجه درس و معلم نشد و انگار اصلاً توي كلاس نبود. زنگ خورد و با هم به حياط رفتيم و خوشبختانه گوشيش رو پيدا كرديم. اون روز زنگ آخر ما كلاس پرورشي بود. خانم صداقت لبخند زنان و مثل هميشه خوشرو وارد كلاس شد و بعد از سلام و احوالپرسي گفت:«بچهها امروز ميخوايم در مورد تكنولوژي و وسايل ارتباطي مخصوصاً تلفنهاي همراه با هم صحبت كنيم و نتيجه گفتوگوهامون رو به شكل روزنامه ديواري در بياريم تا بچههاي ديگه مدرسه هم بتونن از مطالبش استفاده كنن. حالا بچهها بگيد ببينم كيا گوشي دارن؟» چند تا از بچهها دستشون رو بالا گرفتند. خانم صداقت ادامه داد:«حالا هر كس كه گوشيش همراهشه بذاره روي ميز». بچهها با تعجب به هم نگاه كردن كه خانم صداقت ادامه داد:«نگران نباشيد من گوشيهاي شما رو نميگيرم». بچهها كه حسابي به خانم صداقت اعتماد داشتن با حالت خاصي كه انگار خجالت ميكشيدن گوشيهاشون رو روي ميز گذاشتن. ديدن اين صحنه كه هر كدوم گوشيهاشونو از كجا در ميآوردن مثل فيلمهاي پليسي بود. يكي از جورابش، ديگري از زير مانتوش، يكي گوشيش آويزون گردنش بود، يكي توي آستينش قايم كرده بود و... با ديدن اين صحنهها يكدفعه كلاس تركيد و همه زدن زيره خنده. الهام هم مثل بقيه بچهها گوشيش رو از كيفش در آورد و روي ميز گذاشت. خانم صداقت از بچهها خواست توضيح بدن كه از گوشيهاشون چه استفادهاي ميكنن. يكي گفت بيشتر باهاش بازي ميكنم، ديگري گفت بيشتر از نرمافزارهاي ارتباطي استفاده ميكنه، يكي گفت براي ارتباط با پدر و مادر و گرفتن فيلم و عكس از گوشي استفاده ميكنه و... خانم صداقت از بچهها خواست تا از تجربههاشون بگن. بهناز شروع كرد به تعريف كه يه روز گوشي مادرشو ميياره تا به همكلاسيهاش نشون بده كه وسط راه راننده سرويس ميزنه روي ترمز و گوشي از دست بهناز به بيرون پرت ميشه و... همين طور كه همه داشتن از تجربههاشون ميگفتن سعيده گفت:يه جايي خوندم كه استفاده بيش از حد و نادرست از گوشي همراه باعث ميشه آدما افسرده بشن. اون گفت خونده كه طي تحقيقي كه پژوهشگران روي بچههاي زير 12 سال انجام دادن متوجه شدن بچههايي كه در معرض تشعشعات تلفن همراه قرار ميگيرن بافت مغزيشون دچار تأثيرات بدي ميشه. نرگس كه گوشيش آنلاين بود همون موقع سرچ كرد و گفت: خانم اجازه ما يه چيزي پيدا كرديم. خانم صداقت گفت: بگو عزيزم!نرگس گفت :«خانم اينجا نوشته جمجمه نوجوونا تا 16 سالگي در حال رشده و استحكام لازم رو پيدا نكرده، ميدان مغناطيسي ايجاد شده توسط تلفن همراه آسيبهاي جدي روي جمجمه ميذاره.» خانم صداقت گفت:« درسته عزيزم اينكه معلماتون ميگن گوشيهاتون رو همراه خودتون نياريد به همين دلايله كه خودتون به بعضي از اونا اشاره كرديد. تازه بچهها جالبه بدونيد كه جداي از تأثيرات منفي موبايل براي جسم شما، روح و فكر شما هم آسيب ميبينه و اين مشكلات باعث ميشه شما افت تحصيلي داشته باشيد و حسابي از درس و كلاستون جا بمونيد. در واقع تلفن همراه شما همراه خوبي براي درس خوندنتون نيست.» يكدفعه الهام دستشو بالا گرفت و گفت: «درسته خانم ما اين مدت كه گوشي داشتيم حواسمون به هيچي نبود، نسبت به پارسال نمرههامون خيلي افت كرده. آنقدر به گوشيم وابسته شدم كه چند دقيقه كه گمش كرده بودم انگار تو اين دنيا نبودم.» خانم صداقت گفت:«خدارو شكر كه شما بچههاي عاقلي هستيد و خودتون متوجه اشتباهاتتون ميشيد.» وقتي الهام نشست خيلي خوشحال شدم كه متوجه اشتباهش شده. كاراي روزنامه ديواري هم با همكاري بچههاي كلاس از جمله الهام تموم شد و اون رو روي ديوار نصب كرديم. بچههاي مدرسه حسابي از روزنامه ديواري ما استقبال كردند.
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]