واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ماکسيموس (Maximus) کابوس حماسي شناسنامه چهره بازيگر:راسل کراو خالق: ديويد فرنزوني، جان لوگان، ويليام نيکلسون. فيلم ها: گلادياتور(2000). اهميت چهره: اين فيلم راسل کراو را به يک ستاره تبديل کرد و دوباره ژانر قهرمان انتقام جوي شمشير به دست و صندل به پا را احياکرد. مارتين پالمر(نويسنده امپاير): راسل کراو خوب يادش مي آيد که وقتي قرارداد بازي در نقش ژنرال ماکسيموس دسيموس مريديوس را امضاء کرد، يک نفر هم در لس آنجلس پيدا نمي شد که با هيجان از اين کار اوتعريف کند. کراو مي گويد: «منظورم اين است که همه طوري به من نگاه مي کردند انگار که آدمي عقب مانده هستم، روي شانه ام مي زدند ومي گفتند: "خب، مي دوني، بازي در محرمانه لس آنجلس خيلي خوب بود، مگه نه؟" دست کم بايد براي فيلم بعدي ات، نقشي حسابي انتخاب مي کردي.» و اين چيزي بود که در سرتاسر شهر مي شنيدم و من هم در جواب مي گفتم: «کارگردان فيلم ريدلي اسکات است؛ وقتي قرار باشد جهاني خلق کند، چقدر تواناست!» بدبين ها و انسان هاي شکاک به اين نکته اشاره مي کردند که دوره فيلم هاي حماسي با شمشير و صندل درست مثل امپراتوري رم ديگر به سر آمده و حتي کارگردان توانايي مثل ريدلي اسکات هم نمي تواند آن را ابقاء کند. انتظار آنها اين بود که فيلم به اثر فاجعه برانگيزي تبديل شود و راسل کراو آينده حرفه اي خودش را که به نظر درخشان مي آيد به واسطه حضور در همين فيلم نابود کند. پيش از آن فيلمبرداري گلادياتور به پايان برسد، اسکات و کراو مجبور شدند که لحظه اي درنگ کنند و از خودشان بپرسند که آيا بايد به تمامي آن پيش بيني هاي بدشگون گوش مي کردند يا خير؟ آنها بايد با مرگ اليور ريد در حين فيلمبرداري کنار مي آمدند و با توفان هاي ويرانگري که لوکيشن ها را زير ورو مي کرد، سروکله مي زدند. با حيوان هاي وحشي تمرين مي کردند و شايد پر دردسرتر از همه اين که مسئولان دل نگران کمپاني دريم و رکز را قانع مي کردند که دست آخر همه چيز اين پروژه ختم به خير خواهد شد. به نظر مي رسيد که اسکات و کراو شانه به شانه و در کنار يکديگر در مقابل جهان قد علم کرده اند. کراومي گويد: «ساخت فيلم براي من تجربه گرانبهايي بود و باعث شد رابطه اي قوي بين من و اسکات شکل بگيرد. ما با پروژه اي دشوار و چالش برانگيز روبرو بوديم؛ فيلم درسه کشور مختلف فيلمبرداري مي شد، جزئيات بسياري در طراحي صحنه داشت و پيش از آنکه کار را شروع کنيم، فيلمنامه کاملي در دست نداشتيم تمامي اين ها باعث مي شود که لحظه هاي دشواري را کنار ديگران تجربه کنيد و بر مشکلات غلبه کنيد. به نظرم همين باعث شد چنين ارتباط عميقي بين من و اسکات شکل بگيرد.» اسکات که پيش از گلادياتور، در فيلم هاي پرآوازه اي مثل بيگانه و بليدرانر توانايي اش در خلق جهان چشمگير بصري را ثابت کرده بود، سختي خلق رم باستان در حدود 180سال پس از ميلاد مسيح را به جان خريد. اسکات درباره کارش چنين توضيح مي دهد: «گلادياتور يکي از محبوب ترين ماجراجويي ها من است چون واقعاً از ورود به آن جهان لذت مي بردم تا حدي که شايد بشود گفت مي شد احساس کرد در همان دوران قرار گرفته ام.» او دقيقا مي دانست که وقتي کار توليد در بورن و ودز، جنگي در نزديکي فارنهام که پشت صحنه نبرد آغازين را شکل مي دهد، آغاز شد، هنوز افرادي بودند که شک داشتند او بتواند اين کار را به نتيجه برساند. اسکات مي گويد: «درآن مقطع زماني همه با حالت تمسخرآميزي از اين موضوع حرف مي زدند که چهل و پنج سالي مي شود که دوره فيلم هاي حماسي رم به سر آمده و اين پروژه ديگر نمي گيرد اما در باره نتيجه کارم کاملا مطمئن بودم. در واقع، از زمان ساخت بيگانه به اين طرف تا اين حد از نتيجه کارم مطمئن نبودم. البته مشکلاتي بسياري در راه ساخت فيلم برايمان پيش آمد؛ يکي اين که برخلاف کارتوليد از نظر نگارش فيلمنامه هميشه عقب بوديم.» در عنوان بندي گلادياتور نام سه فيلمنامه نويس آمده است: ديويد فرانزوني، که ايده اصلي را داده؛ جان لوگان، که يکي از نسخه هاي فيلمنامه را نوشته؛ و ويليام نيکلسون، که برروي نسخه نهايي فيلمنامه کار کرده و در طول فيلمبرداري هم به کارش با گروه ادامه مي داده است. اسامي اسکات و کراو به عنوان فيلمنامه نويس نيامده است، هر چند شايد بهتر بود که اين کار انجام مي شد. در نظر کراو، کليد ورود به دنياي فيلم نحوه شخصيت پردازي بود و اينکه تحت هيچ شرايطي با تغيير دو مورد کنار نيايند؛ همان دو مورد که باعث شد شخصيت ماکسيموس به چهره ماندگار امروزي تبديل شود. اول اينکه به جز همسر به قتل رسيده ماکسيموس، او با هيچ شخص ديگري رابطه عاطفي نداشته باشد، چون هر ايده اي براي نزديک ساختن ژنرالي که به گلادياتور تبديل شده با لوسيلا (کاني نيلسن) از همان ابتدا مردود بود. دوم اينکه ماکسيموس بايد کشته مي شد، که به نوعي شانس ساخت ادامه اي بر فيلم را از ميان مي برد. (هرچند هنوز هم افرادي هستند که به فکر ساخت ادامه اي بر فيلم افتاده اند و افرادي مثل نيک کيو در اين زمينه تلاش هايي هم کرده اند.) کراو درباره همين مرگ ماکسيموس مي گويد: «اگر چه گلادياتور فيلمي درباره انتقام است اما به مرگ هم مربوط مي شود و به همين خاطر ماکسيموس بايد کشته مي شد. وقتي ما اين شخصيت را در آخر فيلم کشتيم، برق از سر مسئولان استوديو پريد! اصلا باورشان نمي شد و ما هم مجبور بوديم مدتي موضوع را مسکوت نگه داريم. اما وقتي که سکانس مرگ او را در جاي مشخص اش در فيلم تماشا کردند، متوجه شدند که در کليت جهاني که ريدلي اسکات خلق کرده، تنها راه منطقي و منصفانه براي پايان دادن فيلم همين است. منظورم اين است که اگر در پايان ماکسيموس از جا مي پريد و مي گفت که "فقط يه زخم سطحيه! فقط چند تا آسپرين بهم بديد!" آن وقت ديگر اين سفر بلند مدت تا اين حد متحول کننده از کار درنمي آمد. نمي شود که ماکسيموس دست آخر جلوي کولوسيوم پيتزافروشي باز کند. او بايد پيش زنش برود.» هرشب بعد از اتمام کار فيلمبرداري، اسکات و کراو بر روي برداشت هاي روز بعد کار مي کردند و تمام سعي شان را مي کردند تا چشم حسودان را کور کنند. کراو درباره اين دوران مي گويد: «مي دانستم که دارم به جاي کارگردانم مي جنگم اما هيچ شخص ديگري به جز کارگردان از اين موضوع خبردار نبود، چون از نظر موقعيتي او بايد خود را کارگردان کار معرفي مي کرد و تظاهر مي کرد که ما فيلم را به اين روش خاص ساخته ايم چون او راه ديگري براي ساخت آن بلد نبوده است.» «ما با مشکلات عديده اي مواجه بوديم؛ اينکه چطور داستان را پيش ببريم، چطور به شخصيت ها محوريت ببخشيم... شايد الان کمي فيلسوفانه درباره اين مسائل حرف بزنيم اما سر ساخت اين فيلم خيلي ها ما را اذيت کردند. حالا قصه هاي بسياري درباره توليد گلادياتور دهان به دهان مي چرخد اما در زمان ساخت فيلم، همه سعي مي کردند به نوعي خودشان را از من و اسکات دور نگه دارند. آنها خيال مي کردند ما ديوانه شده ايم. ما الزاما هيچ کاري که به نظر آنها ممکن بود باعث فروش بيشتر فيلم شود، انجام نمي داديم. ما داشتيم فيلمي مي ساختيم که از صحنه هاي عاشقانه در آن خبري نبود و درباره انتقامي خونين بود؛ جالب اين است که خانم ها از فيلم خوش شان آمد و طرفدار آن شدند.» کارتوليد فيلم از سوريه به مراکش منتقل شد که در آنجا صحنه هاي مربوط به برده داري و نبردهاي آغازين گلادياتورها فيلمبرداري شد. گروه بعد از آن راهي مالت شد و آنجا زير نظر آرتور مکس، طراح توليد سرشناس، رم باستان در محوطه فورت ريکاسولي، يک بناي نظامي قرن هفدهمي که به دست شواليه هاي مالت ساخته شده بود، بازسازي شد. منبع:دنيا تصوير - ش 188 /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]