واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سرطان در عهد باستان نويسنده: دکتر اميرحسين رحماني مومياييها نميدانستند سرطان دارند؛ تا زماني که در قرن بيستويکم پزشکان به سراغشان رفتند! دانشمنداني که روي تاريخچه بيماري سرطان تحقيق ميکردند سراغ مومياييها رفتند و از باقيمانده جسد آنها موارد متعددي از سرطان استخوان و سرطان سر و گردن را تشخيص دادند. درواقع علت مرگ بعضي از آنها ابتلا به انواعي از سرطان بوده است. اين مومياييها اولين بيماران سرطاني هستند که ما ميشناسيم. سرطان در عصر حاضر شيوع بالايي دارد. سرطان يکي از 3 علت مرگ در دنيا است. تقريبا نيمي از مردان و 3/1 از زنان در طول زندگي خود به سرطان مبتلا ميشوند. بهنظر ميرسد در گذشته اينطور نبوده است. اما دليل آن چيست؟ مطالعات انجام شده نشان ميدهد که سرطان در حال حاضر شيوع زيادي پيدا کرده و دليل آن تغيير روش زندگي انسانها است. افزايش مواد سرطانزا مانند تنباکو و آلودگي هوا در قرنهاي اخير، باعث افزايش شيوع سرطان در دنيا شده است. شيوع سرطان بعد از انقلاب صنعتي افزايش چشمگيري داشت. عوامل ايجادکننده سرطان در عهد باستان کمتر بودند و به همين دليل ابتلا به سرطان شيوع کمي داشت. البته دليل ديگر اين است که ريسک ابتلا به سرطان با بالا رفتن سن افزايش مييابد. طول عمر انسان در عهد باستان کمتر بوده و به همين دليل ابتلا به سرطان شايع نبوده است. افزايش ميانگين طول عمر در انسان امروزي شيوع سرطان را هم افزايش داده است. افزايش استفاده از تنباکو، تغذيه جديد و کاهش تحرک و ورزش در دنياي امروز در افزايش ريسک ابتلا به سرطان تاثيرگذار است. چه کسي اول سرطان را شناخت؟ اولين توصيف سرطان، مربوط به 1600 سال قبل از ميلاد مسيح در تمدن باستاني مصر است. اگرچه از واژه سرطان استفاده نشده است اما در پاپيروسي که از آن موقع به جا مانده است 8 بيمار مبتلا به سرطان پستان توصيف شدهاند. براي درمان آنها از ابزاري به نام «مته آتشي» استفاده شده است. پزشکان مصري محل سرطان را با کمک مته آتشي ميسوزاندند. اين روش طول عمر بيمار را افزايش ميداده اما در پاپيروسهاي باقيمانده نوشته شده سرطان غيرقابل درمان است. پزشکان يونان باستان اولين کساني بودند که سرطان را بهعنوان يک بيماري شناختند. بقراط که بهعنوان پدر علم پزشکي شناخته ميشود بين سالهاي 460 تا 370 قبل از ميلاد مسيح زندگي ميکرد. او در کتابهايش نوشته است که صفراي سياه عامل به وجودآورنده سرطان است. بقراط سرطانهاي پوست و بيني و پستان را ديده بود و ظاهر آنها را به خرچنگ تشبيه کرده بود. او براي ناميدن بيماري سرطان از کلمه خرچنگ (كاركونوس-كارسينوما) استفاده کرد. بعدها سلسيوس، پزشک رومي از مترادف لاتين اين کلمه به نام کانسر استفاده کرد. پزشکان مسلمان هم از مترادف اين کلمه يعني سرطان استفاده کردند. علت سرطان از نگاه پزشکان باستاني بعضي از پزشکان مصري بيماري سرطان را نفرين خدايان ميدانستند. تمدنهاي ديگر هم توجيهي براي سرطان نداشتند. نظريه بقراط 1300 به عنوان نظريه غالب پذيرفته شده بود. به نظر بقراط، بدن انسان از 4 جزء (اخلاط رابعه) تشکيل شده: خون، بلغم، صفراي زرد و صفراي سياه. وقتي اين 4 جزء در تعادل باشند انسان در سلامتي به سر ميبرد. اگر هر کدام از اين 4 جزء کم شوند يا زياد شوند بيماري به وجود ميآيد. به نظر بقراط زياد شدن صفراي سياه در هر عضوي از بدن باعث تشکيل سرطان در آن عضو ميشود. اين نظريه تا حدود 1300 سال بعد توجيهکننده بيماري سرطان بود. طي اين مدت کالبدشکافي و جستوجو در بدن بيماران و افراد فوتشده ممنوع بود. به همين دليل کماکان اين تئوري باقيمانده بود و دانش پزشکي پيشرفت نميکرد. تا اينکه بعد از رنسانس تئوريهاي جديدي براي علت به وجود آمدن سرطان مطرح شد. بعد از کشف جريان خون در بدن، سلامت و بيماري انسان به جريان مناسب مايعات در بدن نسبت داده شد. مايعات شناخته شده از نظر پزشکان در آن زمان خون و لنف بودند. پزشکان تصور ميکردند که سرطان از گردش نامناسب لنف در بدن به وجود ميآيد. با اختراع ميکروسکوپ دانشمندان دريافتند که سلولهاي سرطاني از تغيير شکل سلولهاي بدن به وجود ميآيند. اين اکتشاف زمينهساز پيشرفتهاي بعدي و شناخت کامل بيماري سرطان بود. سرطان را ميتوان درمان کرد پزشکان باستاني معتقد بودند که سرطان بايد با روش جراحي از بدن خارج شود و عموما معتقد بودند که بعد از جراحي سرطان باز هم عود ميکند. پزشکان يوناني ميدانستند که ماستکتومي (بريدن سينههاي خانمها) باعث بهبودي حال خانمي ميشود که در سينهاش توده دارد. در عين حال ميدانستند که ممکن است سرطان پستان در اين خانمها عود کند و به نقاط ديگر بدن پخش شود. حتي يونانيها به دنبال راهحلي براي درمان متاستازهاي سرطان هم بودند ولي در اين کار موفق نبودند. گالن، پزشک رومي معروف قرن دوم ميلادي که کتابهايش تا هزار سال بعد هم در دانشکدههاي پزشکي تدريس ميشد بيماري سرطان را غيرقابل درمان ميدانست. گالن معتقد بود که اگر سرطان پستان در مراحل اوليه تشخيص داده شود ميتوان با جراحي آن را به طور کامل خارج کرد. ابوعليسينا هم جراحي را روش درمان سرطان ميدانست. بهنظر او سرطان بايد به طور کامل از بدن خارج شود و وريدها و بافت اطراف سرطان هم خارج شوند و در صورت لزوم بافت اطراف سرطان سوزانده شود. حتي در بعضي موارد قطع عضو را روش درمان سرطان ميدانست. قبل از کشف داروهاي بيهوشي، جراحي به سختي انجام ميشد اما از سال 1846 که براي اولين بار بيهوشي انجام شد، جراحي به يک هنر تبديل شد و بسياري از بيماريها با کمک جراحي درمان شدند به طوري که قرن بعد از قرن جراحان ناميده شد. اگرچه پزشکان باستاني در بعضي از زمينهها پيشرفت خوبي کرده بودند اما آگاهي آنها از سرطان بسيار ناقص بود. پزشکان باستاني سرطان را غيرقابل درمان ميدانستند. متاسفانه اين تفکر حتي تا قرن بيستم هم ادامه يافت. حتي امروزه هم بسياري از مردم به اشتباه بيماري سرطان را غيرقابل درمان ميدانند و در مراجعه به پزشک و پيگيري درمان کوتاهي مي کنند. امروزه ديگر سرطان يک بيماري کشنده نيست. بسياري از انواع بيماري سرطان قابل درمان هستند. استفاده از تکنيکهاي تشخيصي جديد مانند سيتياسکن و امآرآي و استفاده از روشهاي هستهاي تشخيص سريع سرطان را امکانپذير ميکنند. روشهاي درماني متنوعي در دسترس است. شيميدرماني، استفاده از هورمونها، راديوتراپي و استفاده از روشهاي پزشکي هستهاي بسياري از سرطانها را قابل درمان کردهاند. امروزه در آمريکا 11 ميليون نفر هستند که از بيماري سرطان نجات يافتهاند. منبع:www.salamat.com
#پزشکی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]