تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حقّ فرزند بر پدر ، آن است كه نام خوب بر او بگذارد و او را خوب تربيت كند و قرآن به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826714079




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دلیل افسر عراقی برای اسیر شدن به دست ایرانی‌ها


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۳




borna ghsemi-13-2.jpg

«ما می‌دانستیم که عراقی‌ها در تاریکی اسیر نمی‌گیرند و می‌کُشند برای همین در روز به راه افتادیم. چند متری در نخلستان‌ها پیش‌روی کردیم که عراقی‌ها ما را اسیر کردند...» به گزارش سرویس «فرهنگ‌حماسه» ایسنا، محمود شعبانی از رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا(ع) است که بعد از سه روز مقاومت در جریان عملیات کربلای 5 به اسارت دشمن درآمده است. او در رابطه با چگونگی اسارتش توضیح می‌دهد: در عملیاتی کربلای 4 آماده انجام عملیات بودیم که دستور عقب‌نشینی صادر شد، برای همین در این عملیات حضور نیافتم و حدود سه هفته بعد عملیات کربلای 5 آغاز شد که در مرحله سوم عملیات در روز 29 دی‌ماه سال 1365 به اسارت درآمدم. در منطقه‌ای که گرفتار شده بودیم، هر دو طرف ایرانی و عراقی ما را می‌زدند. به دلیل آتش سنگین دشمن و دور ماندن از اسارت سه روز در منطقه‌ای حوالی پتروشیمی بصره ماندیم، اما دیگر جیره غذایی‌مان تمام شده بود و با آب و خرما زندگی می‌کردیم. حدود سه شب و دو روز بود که نخوابیده بودیم؛ برای همین تعدادی از بچه‌ها که سن‌شان کمتر از من بود خواستند تا پُست بدهم تا آن‌ها کمی استراحت کنند. من در سنگر عراقی‌ها بودم و یک مجله را برداشتم. برای چند لحظه حواسم نبود و ناگهان سایه‌ای بر روی مجله ظاهر شد. مجله را از مقابل چشمم کنار زدم و متوجه شدم یک افسر عراقی دست به کمر مقابلم ایستاده است. هول شدم و اسلحه را به سویش نشانه رفتم. این افسر که دو نیروی دیگر نیز همراهش بود دستش را بالا برد و از من خواست که اسیرش کنم تا همراه ما به تهران بیاید. خواسته‌اش در ظاهر کمی نامعقول بود، اما برای آنکه تهران را ببیند خودش را اسیرمان کرد. ما نیز که حدودا 10 نفر بودیم، دست و پای او را به همراه دو عراقی دیگر بستیم. برای آنکه بتوانیم خودمان را از آن شرایط نجات دهیم به طرف نخلستان حرکت کردیم. ما می‌دانستیم که عراقی‌ها در تاریکی اسیر نمی‌گیرند و می‌کُشند برای همین در روز به راه افتادیم. چند متری در نخلستان‌ها پیش‌روی کردیم که عراقی‌ها ما را اسیر کردند و دست و پای نیروهای خودشان را هم باز کردند. یکی از همراهان ما مهندس خالدی، مشاور وقت وزیر کشاورزی بود. او به ما گفت که بچه‌ها فاتحه‌تان را بخوانید. قرار است کارمان را تمام کنند و این‌طور هم بود، چرا که ما را برای اسارت به مکانی بردند اما ما را نپذیرفتند و دوباره ما را به همان محل قبلی که اسیرمان کرده بودند بازگرداندند. ما را ردیفی کنار هم قرار دادند و نفر به نفر چشم‌هایمان را بستند. در حال بستن چشم سومین نفر بودند که ناگهان گلوله خمپاره‌ای در نزدیکی‌مان به زمین اصابت کرد و منفجر شد. همین مسئله موجب شد تا چند تن از عراقی‌ها و چند نفر از ما مجروح شویم و چند دقیقه در اعدام ما تأخیر ایجاد شود. چشم بیشتر ما را بستند که همان عراقی که اسیرش کرده بودیم از دور به سمت ما می‌دوید و دستش را تکان می‌داد و می‌گفت: «لا شرافت، لا شرافت.» وساطت این عراقی که گمان می‌کنم شیعه بود موجب شد که از اعدام ما صرف نظر کنند. بعد ما را دوباره به مکان دیگری بردند که پذیرفتند تا اسیر شویم. حدود چهار سال در اسارت به سر بردیم. اسارتگاه ما نیز تکریت 11 نام داشت که نخستین اسرای آن متشکل از اسرای عملیات کربلای 4 و 5 بود. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن