واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: نقش ژورنالیسم معاصر در تغییر نگرش بشریت نشریه فروغ آذربایجان در آخرین شماره خود مقاله ای به قلم محمد نادری منتشر کرده و در این مقاله نظریه های مختلف در خصوص تاثیر روزنامه نگاری در نگرش انسان ها را تشریح کرده است.
"به نظر "آرکوئیلد" در پازل موازنه قدرت حاکم بردیپلماسی غربی ، صاحب اطلاعات بودن مترادف با صاحب قدرت بودن است و هرکه نتواند این تئوری را دریابد و بر آن سر نهد لاجرم محور شرارت است و شرور ، عنصر محکوم به حذف از این معادله است .دنیای عجیبی است و این اعجاب آن زمان آدمی را به زانو در می آورد که می بینی برای اثبات فرضیه های مبتنی بر "اومانیسم" از به دار آویختن شیر خواری دریغ نمی شود و از ذبح انسان برای اثبات اصالت انسان بهره می گیرند و این مغلطه ای است که بشریت، برای درج آن در اوراق تاریخ پاسخی نخواهد داشت !در عصری که اکنون به جرات می توان آنرا "عصر رسانه سالاری" نامید تردیدی نیست صاحب رسانه لابد ادعای سالاری نیز خواهد داشت و اگر رسانه محملی است برای کاشتن ایده ها در اذهان بکر بشریت ، چه مظلوم ملتی است ملتی که رسانه ندارد.این عین جمله "داگلاس راش کوف " است:"زمانی که قسمت عمده جامعه جهانی برای اجرای رفراندومی در مورد بشریت تلاش می کند ما نباید اجازه دهیم که مخالفان این حرکت زحمت هایمان را نابود کنند " لابد شما هم قبول دارید که همراه کردن جامعه جهانی برای اجرای رفراندوم هایی که نتیجه آن از پیش تعیین شده است به مقدماتی نیازمند است و آن هیچ نیست مگر تسخیر و سیطره تفکر بشریت، نه به سمتی که متضمن سود ملت ها باشد بلکه رفراندومی که نتیجه قطعی اش به حاصل نشستن ایده هایی است که از چند نسل پیش در ساختار فکری اقوام و ملت ها کاشته است و این یعنی اعجاز رسانه در عصر معاصر و "بر انگیختن افراد بر علیه خود" ! اگر کسی چون "نوام چامسکی " عامه مردم را "بیگانگانی جاهل و مداخله گر" می داند که همیشه باید از "عرصه عمومی" دور نگه داشته شوند و اگر او مردم را تماشاگرانی بیش نمی داند که می بایست هرچند وقت یکبار به پای صندوق های رای رفته و سپس به خانه های خود برگشته و سرگرم تماشای مسابقه فوتبال باشند !اگر "والتر لیپمن " " تولید رضایت " را "هنر جدید دموکراسی" بر می شمارد و معتقد است تنها راه "غلبه بر حقیقت "و "تغییر نگرش بشریت " تولید رضایت است و با این ابزار می توان به "مهندسی افکار عمومی" پرداخت و نهایتا مهندسی رفراندوم های تصنعی در تاریخ معاصر را نیز رقم زد !اگر "آنتونی لوئیس " به دروغ ادعا می کند که درسال های حضورش در عرصه ژورنالیسم هیچگاه تحت هیچ فشاری قلم نزده است و همواره آن چیز ی را نوشته که دوست داشته است ، باید گفت تکلیف رسانه ها و علی الخصوص صاحبان رسانه ها در لابلای همین جملات بی پیرایه مشخص است و جایگاه "مخاطب بی اراده و ناگزیر" به خوبی تعریف شده است و با این حساب تلاش انسان ها برای یافتن سرنخ هایی از حقیقت در میان آنچه "رسانه های برنامه ریز" برایشان تدارک دیده اند تنها تجربه ای خاص، شخصی و بی حاصل است چرا که با این اوصاف مخاطب برای کنترل شدن تربیت یافته است و نه برای حضور خلاقانه و اگاهانه !سوال اساسی این است که نسبت تکنیک های ژورنالیستی با گلوبالیسم کدام است ؟آیا ژورنالیسم معاصر نقش نیروی پیاده نظام پروژه بر کرسی نشاندن رویای گلوبالیسم را ایفا می کند ؟!آیا همه آنچه در قالب زوایای پیدا و پنهان "تمدن دیجیتال" رخ نموده است مقدمه ای است برای مجاب کردن بشریت برای تمکین در برابر جهانی سازی به سبک امریکایی ؟آیا "آواتاریسم " تمرینی است برای تراشیدن تجسمی ملموس از " خود مطلوب پنهانی" برای قربانیان جهانی سازی تا ورود به "زندگی دوم" یا انتقال به ساحت دنیای جدید با عارضه ای کمتر اتفاق بیافتد ؟آیا اصطلاح "رسانه های مستقل" در بین لیست بلند بالای رسانه های غربی می تواند واقعیت داشته باشد یا همچنان که "کوین آلفرد استروم" اعتراف کرده است" صنعت رسانه" در انحصار یهود است و حضور ایالات متحده امریکا در جنگ هایی چون حمله به عراق و حضور در خلیج فارس با تحریک و زمینه سازی رسانه های انحصاری یهود و برای حفظ منافع آنان صورت گرفته است ؟!سخن از گلوبالیسم است! حرف از همسان سازی است؛ همسان سازی در همه ابعادش !ادعای قشنگی که زرق و برق این ادعا با دکوپاژ های بی نقص ادیتورهای توجیه شده ای همچون "آنتونی لوئیس " عالمیان را در خلسه ای ناخواسته تا آستانه افول همراهی می کند !اما ناموس عالم با حقایقی دیگر در هم تنیده است . حقایقی که حتی تصور آن هم برای طراحان این سناریو ها خوابی آشفته خواهد بود .حقیقت این است که اگر امروزه امریکا از سویی برای حفظ امنیت "امریکای درمعرض تهاجم" و استفاده از "دکترین دفاع مشروع از خویشتن " و در مسیر مشروعیت بخشی به این" واقعیت مجعول " گاه به بهانه "حذف القاعده " و اسامه بن لادن و گاه برای انجام اقدامات پیش گیرانه در قبال "کشورهای مستعد داشتن تسلیحات کشتار جمعی" به زور آزمایی در مناطق وسوسه انگیز دنیا حاضر می شود و از سویی دیگر تلاش بی امان می کند تا با "جهانی سازی " و " همسان سازی فرهنگی " ؛ سبک زندگی امریکایی را به عنوان دکترین غالب فرهنگی برای "انسان های ناگزیر" دیکته کند برای آنکه فرهنگ مهاجم انسان های مهاجم را تربیت نکنند تا آنها با خیالی آسوده "امریکایی به وسعت همه کره خاکی" بسازند با این استدلال که اگر گلوبالیسم محقق شود "تکصدایی" نیز حاصل خواهدآمد. چه خبط ناشیانه ای. آنهاسرمست از داشته های ظاهری شان از یک واقعیت و حقیقت مغفول مانده اند و آن اینکه 15 قرن پیش تکلیف تشکیل حکومت جهانی تعیین شده است و سلسله ای از انسان های پاک مسیر سعادت بشری را با خطی از نور ترسیم کرده اند؛ مسیری که مبداءش عبودیت است و پس طی مسیر نورانی زیست توحیدی به ابدیت خواهد انجامید. حقیقت شیرینی که ابعاد و گستره اش هیچ نسبتی با زوایای آلوده "گلوبالیسم صهیونیستی" ندارد و آنها به زودی در خواهند یافت که قرن ها ست آب در هاون می کوبند و عرض خود برده و زحمت بر بشریت افزوده اند ،که ان الارض یرثها عبادی الصالحون 3006/6016
25/06/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]