تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):به امام سجّاد عليه‏السلام عرض كردم: مرا از تمام دستورهاى دين آگاه كنيد، امام عليه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817013582




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اي دل، از حکم زيجهاي کهن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اي دل، از حکم زيجهاي کهن
اي دل، از حکم زيجهاي کهنشاعر : اوحدي مراغه اي طالع وقت را نگاهي کناي دل، از حکم زيجهاي کهنراز اين طفل نورسيده ببينبه نمودار راست، بي تخمينکوکبش در هبوط يا شرفست؟که قوي حال يا زبون طرفست؟از چه چيزش وبال خواهد بود؟در جهان بر چه حال خواهد بود؟سير هيلاج و کدخدا و سهامبه در آور ز سير اين اجرامبنگر نيک تا نباشد دورکوکب او ز کوکب دستوربه سخنهاي عشق پيونديمتا بدانيم و دل برو بنديمبس شگرفي، که چشم بد ز تو دوربه چه ميماني؟ اي حديقه‌ي نورهمچو روي حسان همي خنديبه نبات حسن برومندياز شگفتي مگر بهشتي تو؟ناشکفته گلي نهشتي توقرة العين خاطر تيزماي فتوح دل سحر خيزمباب و فصلت تراز خامه‌ي دينفرع و اصل تو بار نامه‌ي دينوز نهار تو روشن ايمانهااز بهار تو تا تازه دل جانهاکرده بر فرق عقل گلريزيز تو طبعم به دست شب خيزيزين مباهات « جام جم» ناميبه زمين از سپهر پيغاميچون نبشتم به نام دستورتروشني يافت عالم از نورتکه به مصر سخن عزيزي هستخواجه يادم نکرد و چيزي هستبي‌نصيب آنگه از چنان گنجيحيف باشد چنين سخن سنجيمگر از بخت من که در خوابستلطفش از هر کسي خبر يابستچه کم از سايه‌اي بدين خاکي؟از درختي بدان طربناکيگر بر او رسد ندارم غممن فگندم سفينه را در يمافتخار حديثم از نامتاي مباهات من بايامتمنم آن هيچ کس، کس من باشدر جهان کس تويي، بگويم فاشالتفاتي به جانب ما کنزان دل ابرساز دريا کنغم پيران خور، اي جوان، امروزمايه داري و ميتوان امروزکه نه تبريزيم، نه شيرازينتوان کم چنين بيندازيگوش دارم، که مستمندم و پيرگوشه دارم نه چون کمان چون تيردو سه درويش درحباله‌ي منهست بر موجب قباله‌ي منحلق در حلقه‌ي کمندم کردآن تعلق چو پاي بندم کردغم ايشان بخور، غم من سهلمن از آن توام چو هستي اهليا مرا نيز خادم خودسازاز کرمشان چو خادمان بنوازکه چو خادم همي کشندم زارلطف کن، در کشاکشم مگذاربه ازين خادمان بي‌مايهخاک آن خادمان بي‌خايهکه نخوردم ز حاصلش نانيفکرت من نهاد ديوانييا به بيع اندر آر ديوانميا رها کن چنين غريوانمکه نشايد دو صاحب ديوانتا تو باشي مصاحب ديوانهيچم آن دست بوس دست ندادتاکنون گر چه چرخ سفله نهادهوسي غايبانه باخته‌امبه خيالي ز دور ساخته‌امبگذرانم گواه آن حالياز دعايت نبوده‌ام خاليورنه من بر گزاف ننشستمپاي رفتن نبود در دستمجامه‌ي کاغذين فروپوشمبعد ازين چون قلم به سر کوشمو اندرو کرده غصه‌ي خود يادعلم جامه جمله قصه‌ي دادبر سر آن غياث دين سوزيمگرم کاغذي شود روزياوحدي را به دست داد اين جاماحدي کو دهد به هر کس کامگر چه دير آمدست چست آمدجامش از راه چون درست آمدپيشت آورد کارنامه‌ي حالاو چو در پرده‌ي طلسم کمالبر سر گنج خويشتن چون مارره بگنجش ده، ار نرفت اين بارکه چو کيخسروم نبيني بازنفسي هم به کار من پرداززانکه سرمستم و بريزم منجام بستان، که ميگريزم منسخن، آنگه چنين سخن که مراستجاودانيست، من بگويم راستکه به نه ماه زاده‌اند از فکردخترانند خوب و بالغ و بکرکه بماند چو نقش بر دل سنگنگشايد جزين سخن دل تنگهيچکس کين چنين سخن راندنيست امروز، خواجه ميداندشيرگيرم کن و شکار ببينروزگارم بساز و کار ببينباده‌ي جود خود به جامم ريزجرعه‌اي زان کرم به کامم ريزورقم پر عرق شدست از شرمدر دليري، اگر چه گشتم گرمتو بنه عذر اين پريشانيگر چه شوخيست اين و پيشانيچون ز فضل و هنر ز من بيشندمگر اين سروران که در پيشندنزنندم درفش خود بر مشتدور دارند ازين حروف انگشتبه مصافم مبر، که مي‌رنجمدر مصافات من سخن سنجموز بد و نيک سلوتي دارمبا غم عشق خلوتي دارمگو: مگرد اين شکسته باز درستزان حضور آمد اين نماز درستتا ببويي مگر ترنجم رااز تو خالي مدار گنجم راعدل جمشيد کن به ليل و نهارجام جمشيد ميبري زنهار!
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن