واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشتی بر مجموعه شعر «درختها عقلشان میرسد»
قصهای در محور عمودی
مساله قابل توجه در شعرهای هادی خورشاهیان مساله روایت است. تقریبا تمام شعرهای این مجموعه، جدای از اینکه در محور افقی تصاویری را در بند بند هر شعر رقم میزنند، در محور عمودی نیز روایتی به همراه خود دارد.
خبرگزاری فارس - مجید سعدآبادی: دهم مهر ماه سال نود بود که مجموعه تازه از تنور درآمدهای با عنوان «درختها عقلشان میرسد» به من هدیه داده شد. با امضای پیچ در پیچ هادی خورشاهیان و متنی که نوشته شده بود: «سلام/ برای مجید سعدآبادی عزیز/ که عزیز دل ماست / و برادر ما.» کتابی 103 صفحهای با 50 شعر سپید که زحمت چاپ آن را هزاره ققنوس کشیده بود. ما نیز آن را بوسیدیم و بر پیشانی گذاشتیم. یکباری آن را خواندم و به آغوش کتابخانهام سپردم تا چند روز پیش که در جابهجایی دوباره تقدیمیه را دیدم و به خود گفتم خب هادی خورشاهیان هم عزیز و برادر ماست. چه بهتر آدم نقد کتاب کسانی را کند که در شاعریشان تردید ندارد. این امر بهانهای برای نوشتن این یادداشت شد. خورشاهیان از جمله شاعرانی است که دست در اکثر قالبهای ادبی دارد. از داستان گرفته تا شعر و طنز. همچنین در شعر و داستان کودک تخصص خاصی دارد و چه بسا مخاطبانش از مخاطبان شعر بزرگسال بیشتر باشد. در مجموعه شعر سپید «درخت ها عقل شان می رسد» آشکارا میتوان با این کودکیها مواجه شد و همزاد پنداری کرد. این نگاه عمیق کودکانه در آثار بزرگسالان را پیشتر در شعرهای زنده یاد قیصر امین پور میدیدیم . نگاهی که ناخواسته به خیال قوت میبخشید و باعث ارتباط عمیقتری در مواجهه اثر با مخاطب میشد. ... من و تو دو کلمهایم که خودمان را به خواب زدهایم تا خواهران و برادرانمان بروند بعد بلند میشویم و در گنجهها به دنبال عکسی میگردیم که روزی در قابی شکسته دیدهایم... (صفحه 11) حیف پدر بزرگ قد رشیدی داشت همان دم پیری حتی عصایش را که بر میداشت گنجشکها هم حساب کار خودشان را میکردند چه برسد به گربهها که کمین گرفته بودند پشت جاروهای سبز باغچه... (صفحه 102) ...باد بیاید تکان بدهد نردبان را و پلههایش را دو تا یکی سر بخورد دلم از برف قلهها پایین... (صفحه22) اما دیگر مساله قابل توجه در شعرهای هادی خورشاهیان مساله روایت است. تقریبا تمام شعرهای این مجموعه، جدای از اینکه در محور افقی تصاویری را در بند بند هر شعر رقم میزنند، در محور عمودی نیز روایتی به همراه خود دارد. آری منظور همان نخ تسبیح کلیشهای خودمان است. و دانهها همان تصاویری که بند به بند آمدهاند. هر شعر روایت ویژه یا به اعتقاد بعضیها قصه خود را دارد و این امر موجب میشود مخاطب از ابتدای شعر تا پایان شعر را همراهی کند . همچنین شاعر رمز آمیزی و سوال هر شعر را به محورهای افقی سپرده است و اصولا روایتهای محور عمودی را در اوج سادگی رقم زده که البته این امر از خواص شعرهای خورشاهیان است. این همه قایق را یک نفری شاید به آب زده است این پسر بچه که سیاه است و موهایش مجعد. گاهی حیرت میکند آدمی از خلقت نکند نهنگها دوستش دارند که قایقهایش غرق نمیشوند وگرنه خودم در روزنامه خواندهام گاهی کشتیهای به آن بزرگی میروند زیر آب میخوابند تا دو قرن بعد. تورش را بسته به ده دوازده قایق و قایقها را رها کرده بر سینه امواج موجها برایش بندری میرقصند و تورها همین طور ماهی میگیرند به این بزرگی(صفحه78) البته که نباید نادیده گرفت، روایت مطرح شده در اکثر شعر ها روایت داستانی است و متاسفانه به روایت شعری نمیرسیم. این امر در خوانش مجدد اثر، لذت تاویل را میکاهد و عمق هرمنوتیک اثر را کاهش میدهد. چه بهتر بود که شاعر از چند روایت همزمان استفاده کند. روایتها گاهی بریده شوند و در نقطهای دیگر ادامه پیدا کنند. حتی چند روایت، تنیده در یکدیگر باشند و شاعر تاخیر در کشف متن را با مخاطبش بیازماید. همچنین خورشاهیان نباید این موضوع را نیز نادیده بگیرد که جنس روایت اگر داستانی باشد با کمترین ضعفی در محور افقی خود و تصاویر ارائه شده در سطر ها و بند ها شعرش را به نثر داستانی میکشاند و قالب شعری اش به قناسی میزند. بچه که بودم سربازها را خیلی دوست داشتم بخصوص داییام را که از تهران برایم ماشین کوکی میآورد و هر وقت قطارها سوت میزدند از قطار پیاده میشد من سوار قطار میشدم روی پتو از مزارع میگذشت میرفتم ایستگاه قبلی او را سوار میکردم بچه که بودم داییام یک سنگ را آنقدر دور پرت میکرد که پرندههای آنطرف مرز هم از ترس میپریدند حالا نه من بچهام نه داییام سرباز است به مادرم میگویم آخر مصیبت از این هم بزرگتر( صفحه57) در پایان باید گفت هادی خورشاهیان در آثار خود رگههایی از طنز دارد و این طنز گاهی غمگین کننده و گاهی لذت بخش است. حتی در بسیاری نمونهها شیطنتهایی نوشتاری دیده میشوند که کارکرد آن تحریک حس نوستالوژی در مخاطب است. ...پرندهها میآیند مینشینند روی کلاهش و برایش لطیفه میگویند میخندد بلند میخندد و پرندهها را ناجور می ترساند(صفحه17) ... هر که هر چه دارد سوار میشود ما هم خر خودمان را سوار میشویم با کفشهایمان میزنیم به پهلوی حیوان میرویم دو تا آبادی بالاتر کمی خرت و پرت میخریم برای شب یلدا... (صفحه 81) انتهای پیام/
94/06/15 - 12:29
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]