واضح آرشیو وب فارسی:الف: ولحجابی
فرشاد مهدیپور، 11 شهریور 94
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۴۴
این روزها «شُلحجابی» رفتهرفته جایش را داده است به ولحجابی؛ هم از سوی آنانی که حجابی یله و رها دارند و هم آنهایی که متولیان امورات مملکتداریاند. مخاطب این نوشته، اولیها نیستند و قرار نیست دکان نصیحت و وصیت باز شود برای هدایت آنها. هر چند بسیاریشان به سبب رفتار گروه دوم، در این ورطه افتادهاند و حواسشان به رفتارها و اقداماتشان نیست و اتفاقاً این کارگزاران اجراییاند که سهم بزرگی در بهشت و جهنم مردم دارند. گروه دومی که قرار بوده برای فکر و علم و فرهنگ و پیشرفت ایران کار کنند و کارشان هم راست و ریسکردن همین مقولات است، اما پرسش اینجاست که چرا کاری نمیکنند؟ یک عدهشان معتقدند که حجاب مسالهای دمدستی است و بیاهمیت (و در این طرز تلقی، طرفداران یکسانی در میان جریانهای سیاسی دارد) و لازم نیست که آنرا بزرگ کرد. برخیهاشان میگویند که مردم چون در فشارند و گرفتار (و معلوم نیست که ریشه این گرفتاری را به کجای تاریخ و سیاست و اقتصاد وصل میکنند)، پس بهتر است بیخیال حجاب و پوشش و امثالهم شد تا مبادا این امر، موجبات نارضایتی عمومی را پدید آورد. گروه دیگریشان هم معتقد به «کار اساسی»اند؛ یعنی یک اقدام بنیانی و گسترده که در عرض چندماه، به بحران مذکور پایان دهد و یک جامعه آرمانی و ایدهآل را یکشبه متولد کند. نتیجه این گرایشها در میان سیاستگذاران (که ممکن است تعدادش بیشتر از این سه مورد هم باشد)، اولش بیعملی است و آخرش هم انفعال و درماندگی. چیزی که بدان گفتهایم «ولحجابی».رواج ولحجابی، پیامدهای گستردهای دارد؛ یکیش ناتوانی از دخالتدادن حاکمیت در نظارت بر حوزه عریض و طویل سبک زندگی است؛ یعنی تحقق حرف آنهایی که جهانمدرن را قبله آمال میدانند و آنچه را که امروزه در بلاد فرنگ رخداده را اوج تمدن؛ آنّها بیتوجه به تاریخچه این تحولات فکر میکنند که اگر بسط ید و امکانات و ثروتی وجود داشته، اولش رهاسازی عمومی بوده و نه جهاد ملی برای کشورسازی (بماند که این حرفها چه ایده سست و ضعیفی است و نه تحولات تاریخی از آن پشتیبانی میکند و نه تدبیر). ناتوانی حاکمیت، به متزلزلشدن ابعاد قدرت ملیاش میانجامد و اگر احیاناً این فرآیند در اتفاقات سیاسی بینالمللی (نظیر آنچه در این ماهها رخ داده) پیوند بخورد، کاهش اقتدار میتواند زمینهساز نفوذ و دستدرازی خارجی (اعم از ارتجاع عربی و جاهلیت غربی) باشد. در حوزه داخلی نیز، ولحجابی منجر به بروز شکافهای خانوادگی و انحرافهای تربیتی میشود و هم نتایج آنی دارد (بالارفتن طلاق) و هم آتی (شکلدهی به نسلی بیحیا). غیر از پیآمد ناتوانی حاکمیتی، چون در تحلیل چرخهای فرهنگ همه لایههای آن در رابطه با یکدیگر قرار دارند، نابهسامانی پوششی، همانند راهرفتن مورچهای روی سنگسیاه در شب تاریک، میتواند آرامآرام دیگر لایههای عقیدتی و ارزشی فرد را به دگردیسی وادار کند و نیمه سفید ذهن او را ببلعد. در واقع، از آنجا که افعال انسانی دارای آثاری وضعی غیرآشکار است، این امر اولین و بالاترین تاثیرات را، روی خود افراد برجا میگذارد و اثبات این بحث، نیازمند تأمل در یافتههای فیزیولوژیکی نیز نیست و به راحتی میشود در مقایسه تیپهای مختلف اجتماعی و تطورات آنها، ابعاد این مساله را دریافت.حالا در شرایط فراگیرشدن ولحجابی از نوع دوم، آیا دریچهای هم برای کاهشدادن آلام این پدیده هست یا نه؟ دریچهای که باید مبتنی بر اقدامات پیشین، تفاوت سلایق و نگرشهای دستگاههای حاکمیتی (دولت، قوه قضاییه، ناجا و...)، هنجارهای ملی و... باشد و از لابهلای آن، راهبردهایی سربرآورد که به این انفعال فراگیر پایان دهد. این راه چارهها متعددند و بهترینشان اخذ رویکردی تلفیقی است؛ محولکردن حل مشکل به مقوله مبهم «فرهنگسازی» یا تحدید آن به واکنشها و برخوردهای مقطعی، هم به اصل استدلال حجابداری ضربه میزند و هم زمینه اقداماتی بعدی را مسدود میسازد و البته کاهشدادن دامنههای ولحجابی، صرفاً نیازمند عزم ملی نیست و مسوولیت از تکتک دستاندرکاران دخیل سلب نمیشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]