واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید محمود معلومی
التماس و گریه برای اعزام به عملیاتی که در آن سند شهادتش امضا شد/ شهادت ۴۵ روز پس از اعزام
قاری و معلم قرآن، مداح، طلبه، دانش آموز و رزمنده بود، سه روز در هفته از قم به نطنز میرفت تا به بچهها قرآن درس دهد و از نطنز برای طلاب آب آشامیدنی میآورد، فرمانده مانع حضورش در عمیلات کربلای ۵ شد با التماس و گریه به عملیات رفت و همانجا سند شهادتش امضا شد.
به گزارش خبرنگار فعالیتهای قرآنی خبرگزاری فارس، دیدار با خانواده شهید محمود علومی مقصد این هفته جامعه قرآنی بود که هیأتی متشکل از نمایندگان بسیج تهران بزرگ، ناحیه بسیج سلمان، حسن محمدی مدیرعامل اتحادیه تشکلهای قرآنی، زواریان نماینده شورای عالی قرآن جهت ادای احترام خدمت خانواده این شهید بزرگوار رسیدند. در ابتدای دیدار پدر شهید علومی به بیان خاطرهای از فرزندش پرداخت و گفت: شغل من نانوایی است و هنگامی که محمود به جبهه میرفت پای تنور نانوایی بودم، به او گفتم صبر کن تا خمیر تمام شود، خودم بدرقهات میکنم او هم صبر کرد تا کار من تمام شود بعد با هم برای اعزامش رفتیم و با گروهی از رزمندگان که از نطنز عازم جبهه بودند وی را عازم کردم. شهادت تنها 45 روز پس از اعزام محمود رفت و حدود 45 روز دیگر خبر شهادتش را به من دادند. تنها 18 سال سن داشت اما به اندازه یک انسان سیساله میفهمید. آموزش قرآن به بچهها را برای خودش واجب کرده بود، فعالیتهای زیادی داشت و هیچ وقت از زیر کار فرار نمیکرد. طلبه بود و در کنار فعالیتها در حوزه علمیه هم درس میخواند. شب عملیات کربلای 5 که محمود به شهادت رسید من و سه پسر دیگرم در جبهه بودیم اما فقط محمود توفیق شهادت پیدا کرد. تحصیل همزمان در دبیرستان و حوزه علمیه در ادامه برادر شهید به بیان اوصاف این شهید پرداخت و گفت: محمود فرزند چهارم خانواده متولد 1347 تهران بود. خانواده من سال 1356 از تهران به نطنز زادگاه پدرم مهاجرت کردم شهید علومی دوران ابتدایی را در تهران و راهنمایی را در نطنز پشتسر گذاشت و تصمیم گرفت که برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود. وی از اولین طلاب حوزه علمیه نطنز بود و بعد از سه سال تصمیم گرفت که به قم برود. وی در حوزه علمیه فعالیتهای زیادی داشت. این موضوع را هم درسهای وی بعد از شهادتش به ما گفتند. از نظر درس از نمونههای حوزه بود و همزمان با تحصیل در حوزه علمیه دوران دبیرستان را هم پشتسر گذاشت و دیپلم گرفت.
بردن آب آشامیدنی از نطنز به قم برای مصرف طلاب در نطنز جلسه قرآنی داشت و بعد از مهاجرت به قم باز هم این جلسه را برپا میکرد و هفتهای سه بار از قم به نطنز میرفت تا به بچهها درس قرآن دهد، آن زمان آب آشامیدنی در قم بسیار کمیاب بود و برادرم مرتب از نطنز گالنهایی را پر از آب میکرد و برای استفاده طلاب به قم میبرد. وی وسیلهای هم نداشت و این کار را به سختی انجام میداد. گریه و زاری برای اعزام به عملیاتی که در آن سند شهادتش امضا شد هنگامی که قصد رفتن به جبهه را داشت پدر و مادرم مخالفت کردند چون یک برادر دیگرم در منطقه بود. تا اینکه برادرم برای مرخصی بازگشت و محمود با رضایت پدر و مادر با برادرم عازم جبهه شد این دو عزیز عضو گردان امیرالمؤمنین لشگر امام حسین(ع) بودند و شب عملیات کربلای 5 چون دو برادر بودند، فرمانده گردان اجازه شرکت در علمیات را به محمود نداد، اما وی با اصرار زیاد و گریه و زاری فرمانده را رازی کرد و با رزمندگان عازم عملیات شد و همانجا به شهادت رسید. مادر شهید علومی یکی دیگر از حاضران در این دیدار بود که درباره فرزند شهیدش به حاضران گفت: محمود معلم قرآن بود و شاگردانش بعد از شهادت محمود به من گفتند: قدر این نعمت را بدان، فرزند شما معلم قرآن بود. وی برای اینکه هنگامی که نیست ما باز هم به آموختن قرآن مشغول باشیم برای ما نوار قرآن تهیه کرده بود. بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و به من و پدرش خیلی احترام میگذاشت نسبت به امر به معروف مقید بود و این کار را در بین خانواده و اقوام هم انجام میداد.
مبادا اجناس کوپنی را به منزل بیاورید، اینها حق مردم است آن زمان که ما مغازه نانوایی داشتیم مدام به ما گوشزد میکرد مبادا اجناس کوپنی را به منزل بیاورید، اینها حق مردم است. قاری قرآن بود و به بچهها درس قرآن میداد و در کنار آن در حوزه علمیه درس میخواند و مداح اهل بیت(ع) هم بود. خواهر شهید: لبخند، احترام به پدر و مادر و امر به معروف ویژگی شهید بود خواهر شهید علومی آخرین فردی بود که برای حاضران به گفتوگو پرداخت و درباره برادرش گفت: من و شهید علومی اختلاف سنی کمی داشتیم و بسیار به هم نزدیک بودیم، همین موضوع هم باعث شد شهادت محمود بسیار مرا اذیت کند. برادرم همیشه لبخند به لب داشت و این خصوصیت او را از دیگران و حتی اعضای خانواده متمایز کرده بود.
به پدر و مادرم بسیار احترام میگذاشت و به ما توصیه میکرد که احترام پدر و مادر را حفظ کنیم. قاری قرآن بود و در زندگی هم به دستورات قرآن عمل میکرد. به امر به معروف بسیار مقید بود و همیشه اگر فردی بدحجابی میدید مؤدبانه تذکر میداد. البته برخی با وی برخورد میکردند اما در مواجه با این افراد بسیار آرام بود. شهادتش روی همه اثر گذاشت و حتی کسانی که وی به آنها تذکر داده بود هم از شهادت محمود ناراحت شدند. وصیتنامه شهید خداوندا، معبودا، پروردگارا، قلبم مالامال عشق توست و از شوق به تو و به حسین تو میطپد، لحظهای آرام ندارم، هر نفسی که میکشم و هر قدمی که برمیدارم بر اراده توست و اگر قضا و قدر تو نبود لحظهای جانم در بدنم قرار نمیگرفت و به سوی تو پرواز میکردم و عالم خاکی را به خاکیان وامیگذاردم. ولی ای خدا! راضیم به رضای تو، هر چه تو خواهی همان را خواهانم و هر چه را تو دوست نداری از آن بیزارم، صلاحمان را تو میدانی و وجودمان را تو هستیبخشی. جانا! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من تاب فراق تو و تحمل عذاب تو را ندارم. بارالها! من همان بندهای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کردهام، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار میکنم به اینکه در اشتباه بودهام، اما این را هم میدانم که غیر از تو کسی را ندارم و هرگز کسی پیدا نخواهد شد که مرا از این فلاکت نجات بخشد و این را هم میدانم که تو ارحم الراحمینی و مهربانتر از تو کسی نیست. پس ای خدای من! از گناهان من درگذر و توفیق لقایت را که نصیب شهدای در راهت میکنی نصیب من هم بکن. خدایا این انقلاب بزرگ که تحولی در مسلمانان ایجاد کرد را به انقلاب مهدی قائم متصل بکن. رهبری عظیمالشأن این انقلاب خمینی بزرگ را در پناه خودت حفظ کن. خدایا! از تو میخواهم مرا به بدیهایی که نسبت به پدر و مادر مرتکب شدهام مورد عفو قرار دهی و موجب شوی که پدر و مادرم از من راضی و خشنود شوند تا در آخرت گرفتار عذاب تو نشوم. به امید پیروزی اسلام و مسلمین. انتهای پیام/
94/06/04 - 11:04
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]