تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى‏شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805319671




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به مناسبت ایام بازگشت آزادگان به میهن از تشنگی اسیر شدم/ مادرم گفته اگر اسرا را بزنم حلالم نمی‌کند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت ایام بازگشت آزادگان به میهن
از تشنگی اسیر شدم/ مادرم گفته اگر اسرا را بزنم حلالم نمی‌کند
یک سرباز آمد پشت پنجره‌ اولی و صدایم کرد «عبدالمجید.» جلو که رفتم، گفت «عبدالمجید»، دیدی من نمی‌زدم؟» خودش بود، همان که نمی‌زد. شنیده بودم شیعه است. گفتم «بله، دیدم.» گفت: «مادرم گفته اگه شماها رو بزنم، حلالم نمی‌کنه.»

خبرگزاری فارس: از تشنگی اسیر شدم/ مادرم گفته اگر اسرا را بزنم حلالم نمی‌کند



به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس،«با یک خواب آغاز می‌شود؛ مادر با پیراهن گل‌دار و روسری سرمه‌ای، کنار باغچه در حال رسیدن به درخت لیموی پایین نخل، صدای اذان که توی حیاط می‌پیچد، او که خداحافظی می‌کند تا برود. مقصد؛ اردوگاه. چشم که باز می‌کند همان‌جاست در اردوگاه، خواب می‌دیده، بیدار که می‌شود باید برای مادر بنویسد و او این‌طور آغاز می‌کند: «مادر، از تشنگی اسیر شدم ...» نخستین جلد از مجموعه کتاب‌های «دوره‌ی درهای بسته»، با یک خواب آغاز شده، این خواب به بیداری در اردوگاه ختم می‌شود، به اسارت، پس از آن هم «عبدالمجید رحمانیان» از نحوه‌ اسارت خود می‌گوید. او اسیر شماره‌ 3878 است؛ راوی کتاب و اسارت در روزهای نخست، از نگاه او همه چیزش شکنجه است: «العماره که بودیم، ظرف‌های غذا آن‌قدر کثیف بود که بیشترمان اسهال گرفته بودیم. از دست‌شویی هم خبری نبود. بوی کثافت اتاق را برداشته بود. یک ربع نکشید باز چپاندنمان توی همان اتاق. پایم عفونت کرده بود، درد می‌کرد. همه چیز شکنجه بود. صدای ناله‌ زخمی‌ها، بوی تعفن، گرما، گرسنگی و تشنگی، انگار همه‌ این‌ها دوره‌ام کرده بود و نمی‌گذاشت به چیز دیگری فکر کنم.» او در این کتاب، اسارت را نقل می‌کند و سعی دارد لحظه‌لحظه‌ آن روزها را به تصویر بکشد؛ عراقی‌هایی را که برای شکنجه کردن منتظر بهانه‌اند، از دکتر عراقی بیمارستان که دارویی که تجویز می‌کند چند روز زندان است، یا چند ضربه کابل، از سیگاری‌هایی که در اسارت، سیگار را ترک می‌کنند، از تشکیل تیم‌های فوتبال و والیبال و هندبال،، حتی از یاد دادن و یاد گرفتن‌ها: «من برای یکی دو نفر دیگر هر روز یک حدیث از اصول کافی می‌گفتم. از موصل یک شروع کرده بودیم. بچه‌ها حدیث را حفظ می‌کردند، بعد درباره‌اش صحبت می‌کردیم. قرآن هم می‌خواندیم. بعضی وقت‌ها دو سه ساعت روی یک آیه تأمل می‌کردیم؛ صرف و نحو و ترجمه و تفسیر، کلمه‌به‌کلمه.» در این کتاب، آسایشگاه‌هایی توصیف می‌شود که به خاطر حضور سربازهای خشن‌تر، نوعی تبعیدگاه محسوب می‌شود. در این کتاب، سربازهایی به تصویر درمی‌آیند که خشن‌اند و عده‌ای هر چند اندک که با این سربازها تفاوت دارند: «یک سرباز آمد پشت پنجره‌ اولی و صدایم کرد «عبدالمجید.» جلو که رفتم، گفت «عبدالمجید»، دیدی من نمی‌زدم؟» خودش بود، همان که نمی‌زد. شنیده بودم شیعه است. گفتم «بله، دیدم.» گفت «مادرم گفته اگه شماها رو بزنم، حلالم نمی‌کنه.» خندیدم و گفتم «این رو که گفتی، یادم رفت کتک خورده‌ام.» انگار به او جایزه داده باشم، خوش‌حال شد، خندید و رفت.» عبدالمجید رحمانیان از اسارت می‌گوید که به اعتقاد او عالم جزئیات است، عالمی که حواست در آن جمع کوچک‌ترین چیزها می‌شود؛ جمع خودت، جمع دیگران. او از دورانی می‌گوید که هشت سال طول کشیده، از ناگفته‌ها. او از چگونگی اسیر شدنش آغاز می‌کند، دوران اسارت را شرح می‌دهد و می‌رسد به ایران، به آزادی. 26 مرداد مصادف با بازگشت آزادگان به ایران اسلامی است، از همین رو نگاهی به کتاب «دوره‌ درهای بسته 1» به روایت اسیر شماره‌ 3878؛ عبدالمجید رحمانیان به قلم سمیه حسینی که انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده انداختیم. انتهای پیام/و

94/05/28 - 13:08





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن