واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
بازگشت یک بانو به آغوش حجاب برتر؛
مادرم بخاطر من چادرش را کنار گذاشت!
بعد از فوت مادرم، به خاطر حرفی که قبل از مرگ به من زده بود دچار عذاب وجدان شدم و برای اینکه این احساس را کم کنم یک مدت کوتاهی چادر سر کردم. اما وضعیت اعتقادی من روز به روز بدتر می شد تا جایی که حتی روسری رو هم کنار گذاشتم.
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، مستند «از لاک جیغ تا خدا » کاری مستند از گروه خانواده و فرهنگ به تهیه کنندگی محمد تفکری است. این برنامه قصد دارد با هدف تکریم حجاب و بانوان محجبه، با افرادی که به تازگی موفق به بهره مندی از پوشش چادر شده اند، گفتگو کند. الگوسازی برای جامعه دختران و زنان کشور و نیز ارائه حجاب برتر از اهداف این برنامه است. سرنوشت یکی از مهمانان؛ همه می دانیم که دعای مادر در حق فرزند بطور حتم مستجاب می شود؛ حتی اگر دست مادر از این دنیا کوتاه باشد. یکی از کسانی که دعای زیبای مادر در حقش برآورده شد و مسیر زندگی اش را تغییر داد، خانم سپیده است. کسی که باور دارد حجابش را مدیون دعای مادرش است. سپیده داستان تحولش را این گونه آغاز می کند: «با این که خانوادم کاملا مذهبی بودند اما من، در انتخاب هام آزادی داشتم. این آزادی تا جایی بود که دیگه چیزی جز خدا رو قبول نداشتم. تو نوجوانی، مادرم به بیماری سخت سرطان مبتلا شد و این شروع دشمنی من با خدا بود. چون فکر می کردم خدا می تونه مادرم رو شفا بده اما این کار رو نمی کنه. ۶ سال بعد مادرم فوت کرد و من دیگه خدا رو هم قبول نداشتم. مادرم چادری بود و تنها به خاطر اینکه بتونه همه جا همراه من باشه چادر را کنار گذاشته بود. اما لحظه های آخر به من گفت که اگر یک روز دیگه به عمرش باقی مونده باشه دوباره چادری می شه.
بعد از فوت مادرم، به خاطر حرفی که قبل از مرگ به من زده بود دچار عذاب وجدان شدم و برای این که این احساس را کم کنم یک مدت کوتاهی چادر سر کردم. اما وضعیت اعتقادی من روز به روز بدتر می شد تا جایی که حتی روسری رو هم کنار گذاشتم.
رفتم دانشگاه اما شرایط ظاهری ام اصلا مناسب محیط دانشگاه نبود. یک روز برای شرکت در مراسم سالگرد فوت پدر یکی از دوستام تو دانشگاه دنبال چادر گشتم. ظاهرم آنقدر نامناسب بود که نمی تونستم بدون چادر برم. اما برام مهم بود که تو این مراسم شرکت کنم. از ورودی دانشگاه به هر دختر چادری ایی که می رسیدم، ازش می خواستم که چند ساعتی چادرش را به من امانت بده. اما اونا با تمسخر منو نگاه می کردن و می گفتن تو کجا و چادر کجا؟ وقتی کسی راضی نشد این کارو بکنه رفتم حراست دانشگاه اما اونجا هم نتیجه نگرفتم. سراغ همسایه های دانشگاه رفتم و خواستم کارت شناسایی مو امانت بذارم و اونا بهم چادر بدن. فقط یک نفر راضی شد این کار را بکنه. اما اون هم وقتی ظاهرم رو دید پشیمون شد.»
این جا بود که دلم شکست. از اینکه هیچ کس من رو لایق چادر نمی دونست، به مراسم نرسیدم. برگشتم خونه. بغضم ترکید و با خدا حرف زدم. به او گله و شکایت کردم. شب خوابیدم و وقتی بیدار شدم زندگیم دگرگون شد. خوابی که دیده بودم حالم را خوب کرده بود. من که حتی نماز خوندن از یادم رفته بود بعد از مدت ها از روی کتاب برادرم نماز خوندم. بعد از اون هم چادر سر کردم و نمازم هم ترک نشد. من این تحول را مدیون دعای مادرم هستم.»
من در مقابل تمسخرها، طرد شدن از بین دوستام و مورد قضاوت قرار گرفتن ها مقاومت کردم و در این مسیر محکم ایستادم. امروز به این باور رسیدم که اگه هزار بارم به من زندگی داده شود من فقط چادر رو انتخاب می کنم. 115
۲۵/۰۵/۱۳۹۴ - ۱۱:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]