تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زباله را شب در خانه هاى خود نگه نداريد و آن را در روز به بيرون از خانه منتقل كنيد،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815566447




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

با شهدای جهاد دانشگاهی


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۸




21713.jpg

امروز 16 مرداد سالروز تاسیس جهاد دانشگاهی است و به همین مناسبت سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) مروری دارد بر زندگینامه تعدادی از شهدای این نهاد انقلابی. رحمان قفلگری از جمله شهیدان جهاد دانشگاهی در دوران دفاع مقدس محسوب می‌شود. وی متولد 1343 در شهرستان اهر بود. قفلگری در برهه‌ای از زمان‌، چشم به جهان گشود که پیری فرزانه، علم مبارزه‌ با طاغوت را برافراشته بود و خشم ظالمانه کفر در همین ایام وی را(امام ره) از وطن اسلامی به دیار تبعید می‌فرستاد و بی‌شک این شهید از همان طفلان در گهواره‌ای بود که امامش آینده را با بالندگی و قیام آنها روشن می‌دید. رحمان با ورود به مدرسه و محیط علم‌، دوران ابتدایی تا متوسطه را در شهرستان اهر گذرانده و خود را آماده ورود به مرحله جدیدی از دوران حساس زندگی علمی کرد. وقوع انقلاب شکوه‌مند اسلامی مصادف با حساس‌ترین سال‌های نوجوانی وی یعنی چهارده سالگی بود. علاقه مذهبی نشات گرفته از خانواده و علاقه مفرط وی مبین اسلام مشوق و انگیزه او در پیوستن به خیل عظیم انقلابیون بود که او را به خیل عظیم امت اسلامی در مبارزه همگانی با ظلم و طاغوت می‌کشاند. در سال 63 فراز دیگری از زندگی‌اش را با ورود به دانشگاه آغاز کرد و با آگاهی از اوضاع سیاسی‌، اجتماعی و فرهنگی در صحنه‌های علم و عمل برای دفاع از اهداف عالیه نظام مقدم اسلامی حضور یافت. در سال 1363 در رشته مهندسی مکانیک(حرارت سیالات) پذیرفته شد. در دوران تحصیل همواره در پی‌بروز دادن استعدادهای نهفته خود بود که بعضا به ابتکارات و ابداعات ارزشمندی می‌انجامید. در سال 65 در کارگاه تولید خمپاره دانشگاه، همپای جهادگران دانشگاهی‌ برای تامین و پشتیبانی تسلیحاتی رزمندگان کفر ستیز اسلام پای به میدان گذاشت و شب و روز عاشقانه فعالیت کرد تا اینکه در شبی زیر تیغ زهرآگین و کینه‌آمیز دژخیم زمان‌، سربر آستان معشوق سایید. شهید حسین شیرین سرند حسین شیرین سرند متولد سال 1344 در شهرستان هریس بود.رشته‌ تحصیلی او مهندسی عمران- آب بود. در سال 1364 وارد دانشگاه شد. بی‌شک آنان که با کسب حلال و سختی‌های فراوان زندگی می‌کنند‌، حضور جلوه‌های خدایی را در زندگی دنیایی خود مشاهده می‌نمایند و حیات حضور شهدا گرانقدر اسلام قبل از شهادت از همین جلوه‌های خدایی است. شیرین سرند دوران تحصیلی خود را در تبریز سپری کرد. نبوغ و استعدادهای بالقوه وی از همان اوایل خردسالی‌، در زمینه‌های علمی و اعتقادی مشهود بود که با گذشت زمان و نزدیکی به مرحله بلوغ جسمی و عقلی به فعلیت خود رسید. همان نبوغ و استعداد و شور و شوق انقلابی ین مرد خدایی برخلاف انتظارات در دوران تحصیلات راهنمایی ظاهر شد و در دوران دبیرستان این نبوغ ظاهرتر و برجسته‌تر گردیدد. در طول چهار سال در همه کلاس‌ها رتبه اول یا دوم را در مدرسه به خود اختصاص داد. دفاع از اصول انقلاب اسلامی ویژگی‌ روحی این شهید بود که متعاقب هر اتفاق و رخدادی در انقلاب حساسیت خود را به نوعی در فعالیت‌ها و صحبت‌ها بروز می‌داد در سال 59 پدر خود را از دست داده و مجبور می‌شود برای ادامه تحصیل و کمک به خانواده کارگری کند. در سال 64 تحصیلات عالی خود را در رشته عمران شروع و همزمان با آن تشکیل خانواده می‌دهد و چون به دلیل بیماری مادرشان نتوانستند در جبهه‌ها حضور یابند لاجرم با ورود به دانشگاه از فرصت استفاده کرده و در سنگری دیگر در کارگاه تولید خمپاره مشغول شد و همانجا هم به شهادت رسید. شهید شیرزاد شریفی: شیرزاد شریفی سال 1344 در شهرستان لار استان فارس به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، در سال 1363 با شرکت در آزمون سراسری وارد دانشگاه شد شد. مادر شهید می‌گوید:خبر شهادتش به قلبم الهام شده بود. از روز شنبه تا پنجشنبه همه خبر شهادت او را داشتند و من بی‌اطلاع بودم. با وجود بی‌اطلاعی روحیه‌ام آمادگی داشت تا اینکه روزی که خبرش را در لار منتقل کردند متوجه شدم یک هفته قبلش من شهادت او را در خواب دیده بودم. روزهای پنجشنبه یا جمعه حتما تلفن می‌کرد. هفته آخر خبری نشد. دو سه روز صبر کردم باز هم خبری نشد. تلگراف کردم باز خبری نشد. به تبریز تلفن کرد. به بیمارستان‌ها و بنیادهای شهید تلفن کردم تا اینکه در بنیاد شهید تبریز گفتند توچه نسبتی با او داری؟ گفتم یکی از بستگانش هستم. خانواده‌اش ناراحت او هستند تا اینکه از پشت تلفن صدای گریه آمد. در «جزیره مینو»ی آبادان به مدت چهار ماه مداوم در قسمت پدافند سپاه اسلام به نبرد بی‌امان با بعثیان کافر پرداخت و به آغوش خانواده‌ بازگشت. پس از اخذ مدرک دیپلم از آنجا که علاقه به رشته‌اش داشت وارد دانشگاه تبریز شد. پس از پایان تحصیل در دانشگاه در رشته ابزارسازی برحسب احساس وظیفه و انجام کار برای دفاع از انقلاب اسلامی داوطلبانه وارد کارگاه مهمات سازی وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریز شد و کار خود را با ساختن قطعات یدکی کلیه لوازم نظامی مورد نیاز جبهه شروع کرد. علاقه زیادی به کارش نشان می‌داد و با تلاش شبانه روزی خود مسئولان امر را متعجب ساخته بود. همیشه او را یک فرد نمونه قلمداد می‌کردند و به همین دلیل مسئولیت خط تولید کارگاه را به او سپردند. بهترین استادکار در کارگاه بود. یکی از مسئولینش می‌گفت:واقعا مبارز بود و هرگز از کار خسته نمی‌شد. حتی زمانی می‌شد که به جای دیگر دوستانش نیز کار می‌کرد. آری اینگونه بود که او توانست دین خود را در سنگر علم و دانش با شرکت فعال در ساخت و سایل نظامی مورد نیاز برای دفاع از اسلام عملا در جنگ با صدامیان کافر ادا کند و از آنجایی که کورکورانه تاریخ و جنایتکاران هرگز با ایمان و اسلام نمی‌توانند در جبهه‌ها مبارزه کنند ناجوانمردانه و با قساوت قلبی که مخصوص جانیان است در دل شب سیاه دست به کاری خیانت‌آمیز زدند و با بمباران این کارگاه، دشمنی عمیق و دیرینه‌ خود را نسبت به اسلام و رزمندگان دلیر نشان دادند. در آن شب بود که خون شیرزاد و شیرزادها در میان کارگاه دانشگاه به زمین ریخت. شهید بیاضعلی اسدی‌فرد وی سال 1329 در یکی از محلات قدیمی شهر تبریز در خانواده کم درآمد متولد شد. دوران کودکی را به تحصیل در مدارس ابن‌سینا و رازی گذارند. به علت عدم بضاعت مالی و زمینگیر شدن پدرپیرش، علی‌رغم میل باطنی و استعداد خویش نتوانست بیش از کلاس نهم نظام قدیم ادامه تحصیل بدهد و به دنبال معاش به استخدام نیروی هوایی درآمد. پس از یک سال و اندی از استخدام نیروی هوایی خارج و خدمت سربازی خود را در لباس چتربازی در هوابرد شیراز به پایان رساند. سال‌های پس از خاتمه خدمت را در حرفه‌های مختلف مشغول کار سپری کرد و بالاخره در سال 1353 به استخدام دانشگاه درآمد و همزمان با آن به ادامه تحصیل پرداخت و پس از اخذ دیپلم با پست تکنیسین در دانشکده تکنولوژی اشتغال ورزید. کیفیت شهادت شهید بیاضعلی اسدی فرد: در اواخر خدمت خود چون در کاری غیر از پست سازمانی خود شاغل بود‌،لذا از روی علاقه شدید و استعداد فوق‌العاده‌ای که در انجام امور فنی داشت به اصرار و تقاضا در کارگاه آموزشی دانشکده فنی که بعدها مشهد شهادتش شد، وارد شد و پس از گذراندن دوره مربیگری موفق به اخذ گواهینامه مربیگری فنی و حرفه‌ای دانشکده فنی گردید. در ایام آخر عمرش که در کارگاه آموزشی می‌گذشت داوطلبانه از میان سایر همکاران خود به همکاری با سازمان صنایع خودکفایی سپاه تا پاسی از نصف شب را مشغول ساخت قطعات نظامی بود که سرانجام با جمله ناجوانمردانه هواپیماهای بعثی در ساعات آخر شب روز 27 دی‌ماه سال 1365 در حین انجام وظیفه در سنگر مجاهدت به همراه 22 لاله دیگر از گلستان دانشجویان در میان خون و آتش جان به جان آفرین تسلیم و خانواده خود و فرزند تازه مولودش را ترک گفت. خصوصیات اخلاقی شهید: در رابطه با اندیشه سیاسی در بین خانواده از اولین کسانی بود که پی به ظلم و جنایات رژیم پهلوی برد و در آگاه‌سازی اطرافیان به قدر ممکن تلاش می‌کرد. در اوایل انقلاب دوشادوش نیروهای کمیته و سایر قوای مسلح در حفظ امنیت شهر و مقابله با حملات ساواکی‌ها و ضد انقلابیون به مردم‌، مسلحانه اهتمام داشت. پس از جنگ تحمیلی یک بار به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شتافت و در جبهه‌های سومار- دزفول و اهواز مشغول خدمت شد. حال و هوای جبهه به قدری در روحش رخنه کرده بود تا آخر روزهای عمرش یاد و ذکر آن را از زبانش نمی‌افتاد و به شهادت علاقه خاصی داشت هرچند خیرخواه و کار اندازی به شمار می‌رفت. آثاری از کینه در وجودش راه نداشت و بزرگ‌ترین خطا و بدی از هر کسی را به کوچک‌ترین بهانه‌ای عفو می‌کرد‌. علاقه‌ی شدیدی به حضرت امیرالمومنین داشت و درعهد و پیمانهای خود به شرافت به علی(ع) قسم یاد می‌کرد. علی‌رغم اندام قوی و درشتش از قلب رئوف و احساست رقیقی برخوردار بود و نسبت به فقیران و درماندگان عمیقا ابراز ترحم می‌کرد و دائما از ضعفا پشتیبانی می‌کرد. از هوش و استعداد عجیبی برخوردار بود به طوری که از عهده انجام هر کاری برمی‌آمد و در میان خانواده و دوستان به داشتن«مغزفنی» مشهور بود. از میان‌ آثار نوشتاری وی که بتوان به عنوان پیام و یا دیدگاه شهید عرضه کرد، نامه‌ای از میان نامه‌هایش به یکی از رزمندگان اسلام ملاحظه می‌شود که گوشه‌هایی از آن آلوده می‌شود: «ای سربازان اسلام و ای مردان وطن اسلامی، چشم امید ما به شماست؛ به شما جانبازانی که با ایثار خون خود حسین وار و علی گونه ریشه درخت اسلام را آبیاری نموده و درخت تناور و پربار انقلاب اسلامیمان را تناورتر و پربارتر می‌نمائید.» ای عزیزان وای نور چشمان ما(توجه به اسلام و وحدت کلمه این دو مرز پیروزی است. (امام خمینی).وحدت‌تان را حفظ کنید و استوار و پراستقامت بایستید و به دشمن غدار بفهمانید که ما بیدی نیستیم که با هر بادی از جای بجنبیم. شهید ایرج(سجاد) خلوتی ایرج(سجاد) خلوتی در سال 1337 در شهر میاندوآب متولد شد. سال‌های تحصیلی خود را در دبستان و دبیرستان‌ شهر میاندوآب به پایان رساند و در سال 1356 مدرک ششم طبیعی را دریافت کرد. بعد از فارغ‌التحصیل شدن از سهمیه‌ ارتش در رشته پزشکی قبول شد ولی به علت اینکه علاقه‌ به ارتش شاهنشاهی نداشت جهت ادامه تحصیل در رشته مذکور ثبت نام نکرد اما سال 58 و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در رشته خاک‌شناسی پذیرفته شد. فعالیت‌هایش از بدو ورود به دانشگاه شروع نمی‌شود بلکه خدمتگزاری به اسلام و انقلاب را از بیرون به دانشگاه آورد و به دوستانش یاد داد که باید مطلقا در خدمت انقلاب بود و برتحصیل علم بطور مطلق و جدا از مسائل دیگر اجتماع خط بطلان کشید. با نیروهای نظامی در مسائل کردستان همکاری جدی داشت و بعد از جریانات انقلاب فرهنگی یکی از لبیک‌گویان فرمایشات حضرت امام جهت ایجاد دانشگاه اسلامی بود. براین مساله ایمان داشت که تمام ایران باید مدرسه بشود تا انقلاب فرهنگی به مفهوم واقعی محقق شود. روز 23 اردیبهشت سال 1359 برای خدمت در نهضت سواد آموزی میاندوآب مشغول فعالیت شد و حدود یک سال به این فعالیت ادامه داد ولی برای اینکه خود را بیشتر با مسائل اسلامی و الهی آشنا سازد راهی اردوی عقیدتی و سیاسی دفتر تحکیم وحدت در تابستان سال 1360 شد. بعد از اتمان این اردو بهترین محل جهت خدمت را بخش فرهنگی جهاد دانشگاهی انتخاب کرد. در جهاد دانشگاهی مسئولیت‌های مختلفی را از جمله عضویت در بخش فرهنگی، مسئول روابط عمومی‌، معاون بخش تشکیلات و برنامه ریزی جهاد و ... بر عهده گرفت. شب و روز برای پیاده شدن اصول الهی در دانشگاه فعالیت داشت و حساسیت خاصی نسبت به مسائل خلاف اخلاق اسلامی از خود نشان می‌داد.آرزویش این بود که دانشگاه به مفهوم واقعی اسلامی شود و اصول الهی در آن جاری شود. او نه تنها شمع سوزانی در تاریکی‌ها دانشگاه بود بلکه در شب‌های تاریک جبهه نیز در مسیر رزمندگان نور افشانی می‌کرد. شهید سعید امیرخانی سعید امیرخانی، سال 1341‌ در خمینی‌شهر استان اصفهان متولد شد. وی سال 1364 برای تحصیل در رشته‌ مهندسی مکانیک وارد دانشگاه شد. در فرهنگ اسلامی انسان‌هایی که در ایام و ماه‌های بخصوص و مبارکی متولد می‌شوند از احترام خاصی برخوردارند‌،.گویا ذات ربوبی در بطن این انسان‌ها نیرویی خارق‌العاده نهاد که خود را با موضوعیت آن تطبیق دهند‌. شهید امیرخانی نیز از همین عارفان و متقین است که در ماه مبارک رمضان،ماه مولی الموحدین علی(ع)‌، ماه خودسازی عارفان و عاشقان چشم به دنیا گشود و با تعالیم اسلامی والدین خود و ظهور نوجوانی و جوانی او در بطن فرهنگ حاکم برانقلاب اسلامی پرورش یافت و به حق خوب راه خود را به راه حق مولایش پیوند زد و در محراب عشق صلای شهادت سرداد. شهید امیرخانی پس از اتمام دبیرستان‌،وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شده و به تحصیلات عالیه پرداخت ولی از آنجائی که روح ولایش با درس‌ها طبیعی و ظاهری دنیایی سیراب نمی‌شد دانشگاه را هاساخته و به شهادتگاه صحیفه روآورد. او دنیا را دامگه انسان بریده از مبدا وجود و عاشق می‌دانست که باید ان را ویران می ساخت و به نور می‌پیوست. جبهه کردستان را با خون سرخ خود آشنا ساخت و در یک عملیات قهرمانانه پس از وارد ساختن ضرباتی بر دشمن جراحت شدیدی برداشت به طوری که درست مدت یک صد روز در بیمارستان بستری بود. اما اراده‌ سعید چنان بود که خود را تسلیم مشکلات دنیا کند پس از این مرحله دوباره در کنکور شرکت کرده و در سال 64 وارد دانشگاه تبریز شد گویا می‌دانست که همین جا میعادگاه او با خداست و باید در این شهر شهیدان محراب‌، به وصل دلدار رسد.لذا همیشه آمادگی شرف‌یابی به درگاه معبود را درخود داشت و در نهایت همچون پرنده‌ای پرگشود و ازاد و رها شده از قفس‌، تخته بند تن را شکسته و روح ملکوتی خود را به پرواز درآورد. شهید علی اکبرهمتی‌ مسئول شاخه علوم سیاسی گروه علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی به گزارش ایسنا، زادگاهش‌ دامان کویر سبزوار‌،در خلوتگاه«داورزن» بود. آنجا که چشم‌انداز روستای گرمابخش «مزینان» آن را خیره می‌کرد،‌ جایی که بیش از هرجا با عطر روح بخش تعالیم استاد شریعتی و فرزند برومندش معطر شده بود و ظهور سبز نسل فردا را فریاد می‌زد. خانواده کشاورز همتی‌، از سرچشمه زلال مناعت طبع‌، خداپرستی‌، علم دوستی‌، معرفت و نان از عمل خویش خوردن سیراب شده بود. هم کشاورز بودند هم اهل علم و تفقه. علی‌اکبر در جوانی فراگیری درس جدید و قدیم را همزمان آغاز کرد و با استعداد قابل توجه خویش در هر دو زمینه به پیشرفت‌های مهمی دست یافت اما آنچه او را از دیگر کسان متمایز می‌ساخت هوش سرشار سیاسی و تعهد بارز دینی و اجتماعی و مقاومت سرسختانه وی در برابر دسیسه‌های پیچیده و جاذبه‌های متلون رژیم ستمشاهی بود. در همان ابتدا به جرگه عاشقان امام خمینی (ره) پیوست به همین دلیل زمانی که دانشجوی علوم سیاسی شد در دانشکده‌ای که تحت سیطره ماموران رژیم کودتایی وابسته به آمریکا اداره می‌شد‌، عموما برای هرگونه مقابله و مبارزه خویشتن را یکه و تنها می‌دید‌،اما هیچگاه دلسرد و مأیوس نشد و دست از مبارزه برنمی‌داشت. وجود او گرمابخش نیروهای انقلابی و مسلمان و اندیشه‌اش راهبر مبارزان بود. این کلام زیبا از اوست که می‌گفت:«بسیار دلم می‌خواست که دانشکده ما همانند سایر دانشکده‌های کشور کانون نیروهای انقلابی و ضد نظام ستمشاهی به حساب آید و چند بار که از این حیث احساس ضعف می‌کردم شبانه وارد دانشکده می‌شدم و به تنهایی شیشه‌ها را می‌شکستم تا فردا که به همراهی چند نفر از دانشجویان به تظاهرات می‌پرداختیم ابعاد مبارزه چند برابر نشان داده شود». بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی و وقوع حرکت انقلاب فرهنگی و تشکل نیروهای دانشگاهی خط امام در قالب جهاد دانشگاهی،«همتی» از زمره جهادگران متشخص گروه علوم انسانی و اجتماعی جهاد به حساب آمد و به نحوی بسیار شایسته نقش خویش را ایفا کرد و در جایگاه تصدی شاخه علوم سیاسی‌، هدایت نیروهای این رشته را بردوش گرفت و گام‌های بلندی را در این زمینه برداشت. از جمله طراحی سرفصل‌های فراگیر و متناسب در رشته علوم سیاسی‌، موضوع شناسی علم سیاست و ... . همزمان با طی مدارج تحصیلی به پیشرفت‌های بزرگی دست یافت و در آستانه اتمام دوره کارنشاسی ارشد بود که در دوران مدیریت انقلابی دانشکده علوم سیاسی در آن وقت،‌ به سمت معاونت دانشکده منصوب گشت. اما گویی روح بزرگ او در این غریبستان گرفتار نشده بود و سینه‌ای شرحه شرحه از فراق در اشتیاق معشوق ازلی داشت. به محض اعلام اولویت تام به مسائل مربوط به دفاع مقدس از طرف امام خمینی(ره) او سر از پا نشناخت و به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافت و در عملیات کربلای 1 در جبهه مهران در هوای داغ بیابان‌، قلب پاک و وجود ملکوتی خویش را برای اعتلای نظام حق و مردم سرافراز ایران نثار کرد و با اصابت ترکش‌های «خمپاره 60» در آغوش یار معرفت‌مدار خویش، مرتضی منطقی در آستانه ملاقات دوست قرار گرفت و پس از چند ساعتی به آرزوی دیرینه خود دست یافت و به سالار شهیدان اقتدار کرد. شهادت او خبری تکان دهنده برای انقلابیون فرهیخته بود تا جایی که نخست وزیر وقت نیز نتوانست اندوه خود را کتمان کند و در مراسم تعزیت ایشان شرکت کرد و این مصیبت جانکاه را به پدر شهید همتی تسلیت و تبریک گفت. دانشگاهیان مسلمان با عظمتی سرشار از اخلاص و احساس فراق او را از تهران تا مزار شهیدان داورزن در منطقه‌ای در میان مزینان و داورزن به خدا سپردند و از آن زمان تاکنون آنجا به نمادی از خودآگاهی‌، عشق‌، عرفان و ایثار تبدیل شده و لاله‌ای در کویر سربر کرده است. وصیتنامه مهندس محمد تقی حقی به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) شهید حقی توصیه می‌کنم که نماز را به پا دارید که ستون دین است و اگر بتوانید به جماعت نماز بگذارید خیلی بهتر است و از خواهران و مادران عزیزم می‌خواهم که نسبت به حفظ حجاب اسلامی مفید باشند و بدانند همه چیز برای شماست و تکمیل شما در حفظ احسن حجاب است. متن وصیتنامه شهید مهندس محمد تقی حقی اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم‌الل الرحمن الحریم الذین اذا اصابتهم مصبیه قالونا... و انا الیه راجعون و لاتقولوالمن یقتل فی سبیل ا... امواتا بل احیا ولکن لاتشعرون حمد و ستایش خدای را که خالق خلق است و هم اوست یکتای واحد همان خدائی که ستایشش موجب عزت است و به شکران درش مزید نعمت. پروردگاری است که هرجا دل شکسته‌ای باشد آنجاست و او دل شکسته را دوست دارد و نواهای آن دل را پاسخ می‌دهد وایزدی است که الله است و الله‌ها را نفی می‌کند. خدایا بهترین ایام عمرم و شیرین‌ترین‌، دلنشین ترین‌،جانبخش‌ترین لحظات زندگی‌ام زمانی است که با تو لب به سخن می‌گشایم و تو را عاجزانه می‌خوانم و اشکهایم با زیبایی در روی گونه‌ها سرازیر می‌شود و زنگاره دل را پاک می‌کند و غبار از روی بصیرت می‌شوید و بینشم پاک و افزون می‌شود. دل را جلا می‌دهد و سیماها را خوش می‌بیند و دل جای تو می‌شود و مصفا به محبتت می‌گردد و از محبت غیرتو رها می‌شود و نجات می یابد. ما را سرو سودای کس دیگر نیست/ در عشق تو پروای کس دیگر نیست جز تو دگری جان نگیرد در دل دل/ جای تو شد جای کس دیگر نیست و شهادتم را اینگونه آغاز می‌کنم. و ای خدا شهادت می‌دهم که محمد(ص) رسول و نبی از جانب تو و جهت عالم نمودن مردم جاهل به حقایق هستی مبعوث شده و علی(ع) ولی اوست و پیوسته بر زبانم شعار پر طنین لا اله الاالله جاری است و امیدوارم آخین کلام دنیایی‌ام نیز باشد که بر زبان جاری می‌کنم. ای خدا شهادتم را گفتم و نوایم را نیز سرودم‌، تقبل بفرما و پاسخم ده. خدایا با مفاهیم پر معنای کلمات زیبا و جان‌نشین شهاد محشورم کن. ای پروردگار، ای خالق همه که هر چیز هستی‌اش از توست، ای یاور همه، که هر کس پیروزی‌اش تویی‌ متعال که آرزوئی‌، هدف، منتهائی‌، مقصدی‌، دلنوازی‌، یاوری،دلنشینی،آورنده‌ای‌، بازگرداننده‌ای‌، ربی‌، پروردگاری‌، ایزدی‌، یاری رسانی‌، پرونده‌ای‌، مربی عالم دهری‌،سزاوار ثنائی‌، شایسته مدح و حمدی‌، کریمی‌، رحیمی‌، رحمن و بخشنده‌ای‌، رب العالمینی‌، صاحب روز جزائی‌... . آنکس که تو را شناخت جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ای یاورم دل جای تو که شد جای کس دیگر نیست‌، قلب را محبتت و عشقت که پرکرد هیچ جاذبه‌ای و محبتی‌، عاطفه‌ای‌، مهری‌، عشقی‌، علاقه‌ای‌ و وابستگی‌ای نمی‌تواند در آن دل سکنی گزیند و بساط پهن کند‌، چه هر عشق در مقابل عشق به تو جایی برای اعلام وجود ندارد و تکاملش در این است که گردن عبودیت در ماقبل عشق به تو کج کند و چون قد علم کند سزایش نابودی است و چون میل به عبادتت کند و رکوع و سجودت کند راه تکامل می‌پیماید. و خدایا وصیتنامه‌ام را دوست دارم مملو از نیایشت باشد و آغشته به مهر و محبت‌، ولی ای یاورم حال که راهی مسیری خونین هستم‌، حال که با کاروان ثارالله عازمم‌، حال که لشکرمان دنباله خط سرخ حسین(ع) را می‌پیماید‌ و حال که... و اینک که آماده می‌شوم تا به یاری و عزت خداوند قادر متعال با لشکر عاشقان شهادت به مقصد شهادت برسم و اینک که خودم را از همه چی بریده و آزاد و به تو دلبسته و مشتاق می‌بینم وظیفه دارم کلامی چند با خانواده مهربان و بزرگوارم بر زبان جاری کنم و در میان گذارم پس چون سخن به اینجا رسید اینگونه آغاز می‌کنم: سلام علیکم‌، ای پدر و مادر بزرگوارم‌، سلام ای مربیان دلسوزم و سلام ای معلمان با وفایم، آفرین برشما که حق بندگی ادا نمودید و فرزندی و فرزندانی تربیت نمودید که در یاری دین خدا شتباندد و سراز پا نمی‌شناسند و تو ای خدا شاهد بوده‌ای که والدین عزیز من ماموریت شرعی خود را به بهترین وجه انجام داده‌اند و ان‌شاء‌الله که سزاوار اجرا و ثوابند ولی ما تقصیر داشته و گنهکاریم. من بنده عاصیم رضای تو کجاست/ تاریک دلم نور وضیای توکجاست ما از تو بهشت اگر به طاعت بخشی/ آن بیع بود لطف و عطای تو کجاست ای والدین گرامی من که در این چند روزه دنیا جز اذیت و آزار و ناراحتی چیزی برای شما نداشتم عمر دنیایی‌ام رنج بود از برای شما بلکه انشاء‌الله با شهادتم ثوابی نصیب شما شود و در هر حال جا دارد تقاضای بخشش کنم و از شما بخواهم مرا حلال کنید و از سر تقصیرات من بگذرید ولی تقاضای دیگری هم دارم که در شهادت من عجز نشان ندهید و استوار باشید و با مشت‌های خود بر دهان ضد انقلاب و ضد اسلام که قصد سمپاشی و تضعیف روحیه دارد بکوبید. از شما می‌خواهم در مجالسی که به مناسبت‌های مختلف شهادت من تشکیل می‌شود کنترل نمائید افرادی که وارد می‌شوند شئونات اسلامی را کاملا رعایت کنند و از قول من به فامیل و اشنایان بگویید در چند روزه دنیا این حقیر در رابطه با عدم رعایت دستورات اسلامی از سوی بعضی فامیل و آشنایان خیلی رنج بردم ولی هرچه بود در دل می‌ریختم و سعی داشتم در عین حال که با مهربانی و صبر با همه برخورد کنم ولی رفتار و کردارم زبان گویایی بود که از دل سوخته‌ام بر می‌خواست و چشم بصیرت می‌خواست. بازهم اولا از همه فامیل و آشنایان تقاضا می‌کنم حلالم کنند. عاجزانه التماس می‌کنم همه چیزتان اسلام شود و خود را به دستورات اسلام مقید نمایند. نماز را به پا دارید که ستون دین است و اگر بتوانید به جماعت نماز بگذارید خیلی بهتر است و از خواهران و مادران عزیزم می‌خواهم که نسبت به حفظ حجاب اسلامی مفید باشند و بدانند همه چیز برای شماست و تکمیل شما در حفظ احسن حجاب است و شما ای برادران عزیزم ضمن عرض سلام برای همه اتان آرزوی موفقیت و پیروزی می‌کنم. برادران و خواهرم مرا حلال کنید. شما ای برادران عزیز امیدوارم ادامه دهنده راه شهدا باشید و با تکیه بر دستورات اسلام و پیروی از نصایح امام خمینی از سنگرهای انقلاب دفاع کرده و به جمهوری اسلامی خدمت کیند و خواهرم نیز ضمن رعایت موارد فوق زینب‌وار، رساننده پیام شهدا نیز باید باشد. پیوسته پیرو ولایت فقیه باشید. از خداوند منان می‌خواهم به این بنده گنهکارش شهادت و به خانواده محترمم صبر و استواری عنایت بفرماید و به امام خمینی عمر طولانی همراه با عزت صحت‌، عافیت‌ و موفقیت عطا فرماید و دست امام عزیز را به دامان حضرت مهدی(عج) برساند، تمام عمرم را فدای یک لحظه عمر امام بگرداند. رزمندگان اسلام را هرچه زودتر به پیروزی نهایی برساند و دعاهای شرعیه همه را مستجاب فرماید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته‌. بنده شرمنده خدا محمد تقی حقی روز دوشنبه 65/1/4 ساعت 11:10 صبح مصادف با سالروز میلاد حضرت علی(ع). انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن