تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):خدايا به تو پناه مى برم از اين كه باطل را بر حق ترجيح دهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816777090




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بانوان امروز چگونه می توانند از شهدا برتر باشند؟


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
عفت بانوان امروز چگونه می توانند از شهدا برتر باشند؟

کاری که اجرش از شهادت بالاتر است؛
بانوان امروز چگونه می توانند از شهدا برتر باشند؟
امام علی(ع) می فرمایند: مجاهد شهید در راه خدا، پاداش او بزرگ تر از پاداش عفیف پاکدامنی نیست که توان بر گناه دارد و آلوده نمی گردد. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.



به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، می خواهم یک بار با دقت و رها از عادت همیشگی ببینم، چشم هایم را می گشایم و به آنی خشکم می زند! چه دنیای رنگینی شده؛ چرا همه می کوشند جسمشان را زیباتر نشان دهند و نگاه ها را به سوی خود جلب می کنند. بیشتر که دقت می کنم می بینم عده ای چه “بی پروا” تلاش می کنند ظاهرشان را نشان دهند! و من نیز گویی در میان آنانم!   “بی پروا” نه! زیادی مثبت است! بگذار به دنبال واژه ی مناسب تری  باشم، نه بگذار به دنبال خودم باشم! خودم…   بگذار مرور کنم خودِ خودِ فراموش کرده ام را. بگذار بگویم از نشان دادن پوسته برونم را؛ جلوه گری ام را؛ صورت نقاشی کرده ام را…   از خودم می پرسم چرا؟! این همه وقت گذاشتن و وسواس داشتن برای کاری که چه بخواهم چه نخواهم نهایت موفقیتش این می شود که دلی را که متعلق به من نیست بلرزانم؟ ارزش من آیا واقعا در این است؟ نجابت من این است؟ نه این طور نمی شود من برای این کارها آفریده نشدم.   می خواهم پناهی بیابم، تا آرام کنم دل بی قرارم را. به کجا بروم؟! دانشجوام. شنیده ام جایی در دانشگاه هست که اگر نفس تو مخلصانه باشد، آنجا مرید آستان حق خواهی شد. به بسیج می آیم و شروع می کنم. چه زیباست همپای مشتاقان به پیش رفتن! و چه سریع مشغول می شوم و قوی می گردم و شهره می شوم. ناگهان اما موجی به سویم می آید و مرا نیز با خود به زیر می برد! آنجا می شنوم: “این جا چادر عَلَم است، پرچم است، ” آه از نهادم برمی خیزد. قبول دارم بدون عَلَم نمی شود…   مانده ام چه کنم؟ خدایا خانواده ام را چه کنم؟ من و چادر؟! محال است راضی شوند دخترشان امل شود! امل؟! واقعا چادری بودن امل بودن است؟ نه قبول ندارم. من دیده ام که  آنان که چادر بر سر دارند صورتی مهربان دارند، آرامند، چشمانشان با من حرف می زند و دست پر مهرشان به سویم دراز می کنند و با رفتارشان به من ثابت می کنند تمام آن شایعه ها دروغ است و اصلا مرا به دیگران چه کار وقتی درستی کاری را می دانم.   ناگهان کسی می آید! نمی دانم چرا؟ از طرف که؟ و برای چه؟ اما می آید. می گوید از ذات زن بودنم. ظرافت طبعم. از ارزش زیباییم. می گوید از پاکی من و البته از غفلت من! از خدایم می گوید. از این که با چه نگاه منتظری چشم به من دوخته تا به آغوش مهربان تر از مادرش پناه ببرم و خود را بیابم…   همان موقع ها می شنوم در دانشگاه موسم رحیل است… به سوی سرزمین های نور؛ راهیان نور…   معطلش نمی کنم… برای دیدار با معراج گاه مردان عاشق خونین بال لحظه شماری می کنم.   به شلمچه می رسم. به طلاییه. به هویزه!   چه می شنوم؟ خدایا! واقعا می شود؟؟؟ همان حرف هایی را که آن مرد می زد، اکنون کاروان سالار آن ها را در گوشمان زمزمه می کند:   «لااله الا الله؛ یعنی این که همه وجودت خدا شود؛ از همه چیزت بگذری برای خودش و…»   موجی از اشک به چشمانم هجوم می آورد؛ سرازیر می شود و درون و برونم را از غبار تن می زداید، باورم نیست! به خدا قسم شهدا زنده اند… و در طلاییه عهد می بندم تا برای همیشه میراث دارشان شوم.   من شیوه زهرا(س) را می خواهم؛ و درس زینب(س) را در همه چیز و یک قدمش هم پوشش است. من چادرمی خواهم.   به خانه برمی گردم. با دلی که به سان کودکی بی قرار؛ در سینه ام بالا و پایین می پرد. انتخاب چادر برای همیشه؟ هزار وسوسه باز می خواهد منصرفم کند، خدایا آرامم کن.   با چشمانی پر از اشک به نهج البلاغه مولای مظلومم پناه می برم. نمی دانم چرا و به دنبال چه هستم اما نیت می کنم، می گویم: «مولایم بگذارید جواب آخر را خود شما بگویید. بگذارید این آرامش همیشگی شود. بگذارید…»   و کتاب را باز می کنم…   خدای من! مهربان من! انگشتانم از روی صفحه سر می خورد و چشمانم تنها این حکمت را می بیند:   «مجاهد شهید در راه خدا؛ پاداش او بزرگ تر از پاداش عفیف پاکدامنی نیست که توان بر گناه دارد و آلوده نمی گردد. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.»   حجت بر من تمام شده بود. چادرم را با افتخار بر سر گذاشتم.   شد زندگی من. تاج بندگی من.    



۱۰/۰۵/۱۳۹۴ - ۰۹:۰۱




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن