تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بركت در مال كسى است كه زكات بپردازد، به مؤمنان مدد و يارى رساند و به خويشاوندان كمك نما...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835294314




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چندش


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 چندش
چندش     خون جلوي چشمانم را گرفته بود. تنها چهره ي مات اطرافيانم را مي ديدم. خانم ايزدان را فقط از هيکلش تشخيص دادم. پوست شکلات را توي دستش گرفته بود. و جيريق، جيريق مي کرد. بعد هم انداخت توي جيبش؛ برگشت توي دفتر تا يک شکلات ديگر بردارد و بخورد. پايم را به نشانه ي انتظار کشيدن بيش از حد روي زمين زدم. خانم ايزي(مخفف ايزدان) با خانم حجازي پچ پچ کنان آمدند سراغ من. ايزي خانم بالاي لبش را با انگشتان تپلش خاراند و گفت: «ببينم، آتشي، او جانور را براي چي آورد بوديد مدرسه؟» در آن لحظه احساس کردم به عنوان گناهکار بايد مؤاخذه شوم؛ اما بعد فکر کردم که من اين جا شاکي ام نه آنها. دستم را پشتم محکم مشت کرده بودم. دهانم مثل اژدها باز شد: «ببخشيد خانم! اون بي آزار که توي کمدم بود حتي بيرون نياوردمش. فکر کنم اين جا کس ديگري مقصر است؛ نه من.» خانم حجازي دستي روي مانتوي چارخونه ي گنده ي قهوه اي اش کشيد و گفت: «دختر؛ اين جا مدرسه است. آزمايش گاه جانورشناسي که نيست. تو نمي گي اون قورباغه را مي آري بچه ها مي ترسن، شب خواب شان نمي بره؟» مي دانستم که اگر تمامش نکنم سروکارم با خانم مدير است. ولي اين با از حقم نمي گذرم. کف دستانم را روي هم گذاشته و انگشتانم را لا به لاي هم قفل کردم. سعي کردم که کفر خانم ايزدان را درنياورم. به آرامي گفتم: «ببخشيد! من اون جانور سبزرنگ را آوردم، ولي به کسي نشان ندادم. مي خواستم بعد از مدرسه بيندازمش توي يه جوي، تا بره.» قطره هاي اشک مثل بال زدن سنجاقک توي چشمانم وول مي خورد تا بالاخره سرازير شد. هق هقم بالا رفت، گفتم: «نه اين که آن را توي آزمايش گاه...» فريده که در حين پايين آمدن از پله ها بود، تا گريه ي مرا ديد، عين جلبک خودش را انداخت روي من و گفت: «چي شده آتشي؟ چي شده خانم حجازي؟ آها، براي چندشت عزاداري؟» بعد نيشش را تا بناگوش باز کرد و رفت. اين بدترين نوع مردن حيوان هاي من بود؛ حتي بدتر از مردن ماهي فايترم درون ماکروويو و به بند کشيدن همسترم زير آفتاب داغ و له کردن لاک پشتم زير چرخ ماشين؛ اين خيلي بدتر از همه بود: تشريح بدون بي حسي. خانم ايزدان با لحني شبيه به جيغ گفت: «آتشي! پس کي قورباغه را برداشته؟ حتما خودش بوي سوسيس شنيده و پريده بيرون؟» اشک هايم را پاک کردم و گفتم «خانم، من به کسي نشونش ندادم. فقط به يه نفر گفتم. همين!» خانم حجازي دستانش را مثل بادبزن توي هوا تکان داد و گفت: «خب بگو کي! هم ما و هم خودت را راحت کن.» يه کم فکر کردم و ديدم حق چندش اين نبود؛ بنابراين وجدانم کاملا اجازه داد بگويم: «خانم فقط صبا مي دانست که من چندش را آوردم.» خانم حجازي آن قدر خشمگين به من نگاه مي کرد که مي خواستم پيشنهاد بدهم به جاي خانم ايزدان ناظم مدرسه بشود تا دفتردار. بالاخره صبا هم احضار شد. نمي دانم بعد از رفتن من چه بلايي به سر صبا آمد؛ اما فکر مي کنم پاک کردن خراب کاري هاي چندش از روي قسمت هاي مختلف آزمايش گاه زير نظر غرغروي آزمايش گاه، به عنوان محازات واقعا حقم بود. منبع: نشريه سلام بچه ها، شماره 5. /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 486]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن