محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844870950
تصادف عجیبی که زندگی راننده را زیرورو کرد
واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: تصادف عجیبی که زندگی راننده را زیرورو کرد
روبهروی مردی نشستهایم که سومین تاکسیدار مشهد است و نیمه مهرماه امسال دقیقا 80 ساله میشود، اما بهانه ما برای آمدن به خانه محمدحسن روبندفروش چیز دیگری است؛ اتفاق نادری که نیم قرن پیش، رخ داد؛ تصادف هواپیما با تاکسی.
آفتاب : روزنامه شرق پس از این مقدمه، نوشت: ماجرا از این قرار است؛ تصادف یک هواپیمای C130 ارتش شاهنشاهی با تاکسی دِکاوه به شماره 1197. دنبال تاریخ دقیق وقوعش هم که باشید، میرسید به چنین روزهایی در 50 سال پیش. حالا، اینجا خانه مردی است که بیش از آنکه او را به محمدحسن روبندفروش بشناسند، به «حسنطیاره» میشناسند؛ آن هم به دلیل سانحهای که تنها قهرمانش اوست.
محمدحسن روبندفروش در ساعت 16 آن جمعه برای آوردن خانوادهاش از «رباط طرق» واقع در هفت کیلومتری شهر مشهد در جاده نخریسی در حال رانندگی بوده است که با هواپیمای غولپیکر ارتش شاهنشاهی تصادف میکند. گویا قسمت پایین طرف راست هواپیما (چند متر عقبتر از دومین موتور طرف راست) هنگام نشستن روی باند فرودگاه به سقف تاکسی او میگیرد و راننده تاکسی و خودرویش که تنها وسیله امرار معاش بود، بهشدت صدمه میبینند بهطوریکه بلافاصله راننده بیهوش میشود و 31 روز در کما بهسر میبرد.
در اثر آن تصادف، چشم چپ راننده نابینا و دست راستش بیحرکت میشود و همه دندانهایش (به غیر از یکی که ضربه وارده آن را به سمت بینیاش منحرف میکند)، میشکنند و سرمایه مالیاش نیز که همان تاکسی بود از بین میرود.
محمدحسن روبندفروش چه زمانی و کجا به دنیا آمد؟
15 مهر 1314 در محله عنصری مشهد به دنیا آمدم. پدر و مادرم یزدی بودند؛ مادرم «زارچ»ی و پدرم اردکانی بود. ما هفت برادر و دو خواهر بودیم. البته همه ما سعادت داشتیم که در کوچه کربلای مشهد متولد شویم.
کوچه کربلا؟
بله، منزل پدری من ابتدا مقابل گلکاری آب بود. به دلیل اینکه روسها آنجا آب کشیده بودند به این نام معروف بود. وقتی منزلمان را خراب کردند ما رفتیم کوچه دراز یا کوچه کربلا. من سهروزه بودم که آن حیاط را هم خراب کردند. بعد از 27 روز از تخریب خانهمان یعنی وقتی که 30 روزه بودم، ادامه خیابان تهران را کشیدند و با این کار، قبرستان عیدگاه که در مسیر خیابانکشی بود، تخریب شد.
پس کودکی شما در آنجا گذشته است؟
بله، در زمان روسها پنج - شش ساله بودم که داخل حرم توپ انداختند. خاطرم هست شش - هفت ساله بودم که با تعدادی از همسنوسالان میرفتیم مارکهای سربی که کنار نردههای بیمارستان امام رضا(ع) میزدند را با سنگ میشکستیم و میریختیم داخل پیراهنمان و به ریختهگرها میفروختیم. هر وقت این سربها را جمع میکردیم همه تنمان زخم میشد.
جوانی شما چطور گذشت؟
من پسر بزرگ بودم و بههمراه برادرم، خواهرها و برادرهایمان را سرآوری میکردیم. بهعلاوه با وجود اینکه خودم درس نخواندم، پنج برادر و دو خواهرم را سواددار کردم. کنار کنسولگری سابق روس (کنسولگری فعلی پاکستان) مغازه ساندویچی بود که الان آنجا طلافروشی است. بههمراه دوستانم میرفتیم آنجا و نفری هفت تا ساندویچ کالباس میخوردیم.
از چه زمانی پشت فرمان نشستید؟
از قبل از سربازی؛ یعنی در سال 1336 بدون گواهینامه پشت ماشین مینشستم. برای اینکه بتوانم گواهینامه بگیرم، رفتم سربازی.
آن سالها آزمون عملی گواهینامه خیلی سخت بود؟
بله، به همین دلیل گرفتن گواهینامه خیلی طول میکشید.
کجا آزمون دادید؟
در بوستان ملت که قبلا پارک آریامهر بود.
سربازی هم رفتید؟
دو نفر به نامهای غلامرضا مدالی و رشتی پاسبان بودند که پنج یا 10 تومان حق حساب میگرفتند و سربازها را از رفتن به خدمت سربازی معاف میکردند. آقامیرزا هم برای معافشدن من به آن دو نفر 35 تومان پول داده بود. یک روز که پشت دستگاه تراشکاری مشغول کار بودم مأموران آمدند و من را بردند. گویا اشتباهی رخ داده بود و آقامیرزا هم برای مسافرت در یزد بود. ماجرا اینطور بود که وقتی فامیلی من را پرسیده بودند به اشتباه روغنفروش ثبت کرده بودند. خلاصه یکسال از دامادی من گذشته بود که گفتند روغنفروش معاف شده و شما باید بیایید خدمت. اینطور شد که سالهای 1336 تا 1338 را در خدمت سربازی بودم و وقتی از خدمت برگشتم معصومه دو ساله بود.
شما قبل از رانندگی شعربافی، آهنگری و تراشکاری کردید؟
درست است. بعد از تصادفم با هواپیما، من در مدت چهار سال، بیشتر از صد تا آمپول پنیسیلین زدم. پشت کمرم در اثر آمپولهای زیادی که به من تزریق شده بود، ورم کرده بود. یک آمپولزن ترکی بود که به «طلوع آمپولزن» معروف بود. «طلوع آمپولزن» همیشه کیف دستش بود و برای تزریق هر آمپول پنج قِران میگرفت. بعد از تصادف و نامهنگاریهای من به مسئولان، نمایندگان مجلس مبلغ پنج هزار تومان به من دادند که همه را فقط دادیم به آمپولزن.
و دیگر؟
آب قنات گناباد از کوهسنگی به حوض برجی میرسید. وقتی که حوض پر میشد مسیر ورود آب را مسدود میکردند تا دیگر آب وارد حوض نشود. داخل حوض برجی 37، 38 عدد پله نامنظم داشت که افراد باید روی آخرین پلهای که آب از سطح آن پایینتر بود میایستادند تا بتوانند آب بردارند. به همین دلیل خیلی از افراد جرأت نمیکردند در آن شرایط وارد آبانبار شوند و آب بردارند. گاهی حدود یک ماه آب داخل حوض میماند؛ طوری که موجودات ریزی در آب پدیدار میشد و برای مصرف باید آب را از توری ریزی عبور میدادیم. من و پدرم و هفت بنای دیگر داخل آبانبار را خاکبرداری و پلههای حوض برجی را بازسازی کردیم و در پایین حوض شیر آب گذاشتیم.
شما سومین تاکسیدار مشهد هستید. چطور تاکسی خریدید؟
تا آن زمان دو تاکسی در مشهد شماره شده بود که من نمره سوم درشکه را خریده و روی تاکسی ثبت کردم. شمارهاش 199 بود.
نمره درشکه؟
بله، هرکس که متقاضی تاکسی بود باید نمره درشکه را از شهرداری میخرید و روی تاکسی میزد. یعنی باید یک درشکه از رده خارج میشد تا یک تاکسی جایگزینش شود.
تاکسیها چطور، آنها تعویض نمیشدند؟
چرا، هر تاکسیای که سهسال کار کرده بود را به اداره راهنمایی و رانندگی که در خیابان آبکوه بود، میبردند و سقفش را میبریدند و از رده خارج میکردند.
عجب قانون خوبی!
بله، مثل الان نبود که با یک ماشین 50 سال کار کنند!
آنموقع چه خودروهایی بود؟
موسکویچ، موسکوا (ژاپنی بود)، پابِدا، هیلمن، واکسال کارلتن، خودروهای آستین (28 خودرو در این رده قرار داشتند مثل آستین ای40 اسپورت، آستین الرگو و ...)، داستون (تبدیل شد به پیکان) و... .
و شما هر سه سال یکبار با یک ماشین کار میکردید؟
بله، من با همه اینها رانندگی کردم.
خودرو اول شما چه بود؟
موسکویچ بود، نمره درشکه را زدم روی موسکویچ. بعد از آن موسکوا، پابِدا، بنزهای 190، بنزهای 180، بنزهای 220 و ... گرفتم.
شماره درشکه را چند خریدید؟
نمره درشکه را 70 تومان از شهرداری خریدم. این را هم بگویم که آن اوایل به درشکهها فایتون میگفتند.
این خودروها در کجا کار میکردند؟
بنزها در خط نیشابور کار میکردند. این خط برای داداشم بود، سرویس لاله.
شنیده بودم سالها پیش، هواپیمایی در انتهای خیابان نخریسی با خودرویی تصادف کرده است، واقعا راننده آن خودرو شما هستید؟
بله، من پشت فرمان در حال رانندگی بودم که هواپیما از بالای داشبورد تاکسیام عبور کرد.
چه وحشتناک.
دقیقا همینطور است. جاده فرودگاه را روی مرگ من (!) بعد از آن حادثه عجیب کشیدند.
چطوری این کار را کردید؟
تاکسی داشتم، یک دِکاوه مشکیرنگ بود. در انتهای جاده نخریسی بودم که آن هواپیما برای فرود خیلی زود ارتفاعش را کم کرده بود که با من تصادف کرد.
بعد از آن تصادف چه شد؟
هواپیما، ماشین را، که به آهنپارهای تبدیل شد، پرت کرده بود در جوی آب و من هم که بیهوش شده بودم، انداخته بود به طرف دیگر. در اثر آن تصادف 31 روز در کما بودم و چشم چپم نابینا شد. بهعلاوه یکی از دستهایم از سه قسمت شکست و خیلی آسیبهای شدید دیگر.
گویا هواپیمای شاهنشاهی بوده؟
بله، هواپیمای C130 ارتش شاهنشاهی که بسیار غولپیکر بود.
مسافرهایش چه کسانی بودند؟
63 نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی بههمراه همسرانشان. همچنین 800 خروار موتور ارابه و اسبابهای هواپیما و میللنگ و ... بار داشت.
خانوادهتان چطور از تصادف شما باخبر شدند؟
داییام در نیروی هوایی بود. وقتی باخبر شده بود آمد سر صحنه تصادف.
یعنی دایی شما جزو اولین کسانی بود که شما را در آن وضعیت دید؟
بله و وقتی متوجه شده بود تاکسیداری که تصادف کرده من هستم، به خواهرش (مادرم) زنگ زده بود که حسن با هواپیما تصادف کرده است.
بعد از تصادف، شما را به کدام بیمارستان بردند؟
مریضخانه سوانح که در خیابان دانش بود.
دقیقا کجا؟
بیمارستان امداد بود. الان نیست، همه را جمع کردند یعنی بعد از آن اتفاقی که برای من افتاد، جمع شد.
چه اتفاقی؟
مسئولان بیمارستان فکر کرده بودند من مُردم و من را زیر یکی از تختهای بیمارستان انداخته بودند.
واقعا؟
بعد از سانحه، وقتی دکتر شفیع امینی، یکی از مسافرهای هواپیما، برای عیادتم به بیمارستان آمده بود، من را در آن وضعیت و در زیر تخت دیده بود که هنوز قفسه سینهام بالا و پایین میرفته و گفته بود این چه بیمارستانی است؟!
یعنی دکتر شفیع امینی علائم حیاتی را در شما دیده بود؟
بله، او همانجا 200 تومان داده بوده تا از سرمسازی رازی در خیابان احمدآباد سرم بگیرند و سریع به من وصل کنند. بعد هم دستور داد به بیمارستان امام رضا(ع) منتقلم کنند. در اصل او جان من را نجات داد وگرنه که بین مُردهها افتاده بودم.
در بیمارستان امام رضا(ع) وضعیتتان چطور بود؟
در آنجا 31 روز بیهوش بودم که مرحوم خانمم از من مراقبت میکرد. بعد از به هوش آمدنم هم حتی نمیتوانستم غذا بخورم، خانمم با شیشه پستانک مقداری مایعات به من میخوراند.
مدتی که شما در بیمارستان بستری بودید، چه کسی پیگیر کارهایتان بود؟
صادق، برادرم.
او چطور کارها را پیگیری میکرد؟
برای همه نامه مینوشتیم؛ رئیس مجلس شورای ملی، نخستوزیر و... .
پس خیلی نامه نوشتید؟
نامههای ما خیلی بود. دیگر همه کاغذها را ریزریز کردم.
خسته شدید؟
تقریباً؛ یکی از همسایههایمان می گفت «نامههای شما را در آب میاندازند».
یعنی هیچکدام به دست مسئولان نرسیده است؟
چرا ولی گویا کارمندهای شرکت پست هم خسته شده بودند و وقتی متوجه میشدند نامه از طرف من یا برادرم است، آن را رد نمیکردند.
نامهها را از کجا پست میکردید؟
پستخانه واقع در خیابان اَرگ.
وقتی متوجه شدید نامههایتان ارسال نمیشود، چهکار کردید؟
حرکت کردیم رفتیم تهران. پنج تومان پول داشتیم که راه افتادیم. از طریق شرکت داییام، حاجیقفلی گاراژدار رفتیم.
در تهران کجا رفتید؟
فکر کنم رفتیم مجلس. ما از خلبان شکایت داشتیم ولی آنها گفتند ما نمیتوانیم به سپهبد خاتمی بگوییم علیه خودش اقدام کند.
چطور؟
خلبان هواپیما با سپهبد خاتمی نسبت داشت.
شما دقیقاً به چه چیزی شکایت داشتید؟
خلبان تخلف کرده بود. او باید حداقل 50 - 100 متر بعد از جاده فرود میآمد. ضمن اینکه درحالیکه تصدیق 2 شخصی نداشت، پرواز یک به او داده بودند.
محل دقیق برخورد هواپیما با تاکسی شما کجا بود؟
محل فعلی وزارت راه. هواپیماها انتهای جاده نخریسی فرود میآمدند.
آنموقع قصد داشتید کجا بروید؟
میرفتم رباط طرق دنبال زن و بچهام.
بالاخره پرونده شما چه زمانی به جریان افتاد؟
بعد از اینکه ما رفتیم پیش سپهبد خاتمی، پرونده را به جریان انداختند. ولی دادسرا، ما را شش تومان جریمه کرد و انداخت زندان.
جریمه؟ زندان؟!
گفتند شما چراغ قرمز را رد کردی، در صورتی که اصلاً آنجا چراغ نداشت.
آن دو نفر که نامشان پای نامههاست، چه کسانی هستند؟
مرحوم جعفریان و میخچی، جزو ماشیندارهای مشهد بودند. بعضی نامهها را آنها مینوشتند.
تاکسیای که با آن تصادف کردید چه زمانی وارد شدند؟
دِکاوهها با فولکسها آمد.
بعد از همه بنزها؟
بله، بعد از آن هم «بیامو»های 220 آمد.
پس شما کارمند تاکسیرانی بودید؟
از سربازی که آمدم، کارمند تاکسیرانی بودم ولی بعد از آن تصادف چون یک چشمم نابینا شد تصدیق یک راهنمایی را به من ندادند و با همان گواهینامه دو شخصی و با یک آینه اضافهتر در جلو پدالها رانندگی کردم.
بعد از تصادف، تاکسیتان چه شد؟
تا چند سال افتاده بود در گاراژ اطلس.
ممکن است برای خیلیها این سؤال به وجود بیاید که بالاخره در سانحه تصادف شما طلبکار شدید یا بدهکار؟
در قضیه هواپیما ما بدهکار شدیم. ما را زندانی کردند با روزی شش تومان جریمه. دو ساعت در زندان بودم تا برادرم و یک نفر دیگر آمدند شش تومان را دادند و ما را بیرون آوردند.
شما برای پیگیری فقط در مشهد اینطرف و آنطرف میرفتید؟
برای پیگیری یکی از نامههایی که به مسئولان مینوشتیم، به تهران هم رفتیم. وقتی سوار آسانسور شدیم، آنجا گیر کردیم. تا آن زمان آسانسور سوار نشده بودیم و روش استفاده از آن را نمیدانستیم. آسانسور بهگونهای بود که باید درِ آن را میبستیم و بعد کلید مربوطه را فشار میدادیم ولی ما همچنان که در باز بود کلیدها را فشار میدادیم و آسانسور دائم میرفت بالا و میآمد پایین!
خلاصه با راهنمایی یک نفر، برادرم دست من که یک چشمم نابینا بود را گرفت و با گفتن یک، دو، سه به اندازه قد یک آدم پریدیم پایین. بعد که پریدیم یک صدایی از داخل آسانسور آمد که «آسانسور درست شد!».
زمانی که راننده تاکسی بودید، کار دیگری هم انجام دادید؟
سالهای اولی که من با تاکسی کار میکردم، تعدادی دزد بودند که بهعنوان مسافر سوار تاکسیها میشدند و مقصدشان را خارج از شهر میگفتند. وقتی به خارج از شهر میرسیدند، راننده را به درخت میبستند و با تاکسی او فرار میکردند. یک بار، دزدی را از جیمآباد گرفتم. من آهنگر بودم و دستهایی قوی داشتم. همین طور که در حال حرکت بودم در ماشین را باز کردم و دزد را کشیدم داخل ماشین. از جیمآباد تا طرق در ماشین باز بود و او را میکشیدم. وقتی تحویلش دادم آب از دهانش آویزان بود. لقب «حسن دزدبگیر» را به خاطر همین کارهایم رانندهها به من دادند.
البته تعدادی از این دزدها که به حبس ابد محکوم شده بودند، بعد از تاجگذاری ولیعهد به آنها عفو خورد و بعد از 15 سال از زندان آزاد شدند. یک روز یکی از دزدهایی که آزاد شده بود به سراغم آمد تا احوالم را بپرسد! کتوشلوار دامادی تنم بود. آنقدر کتک خوردم که چیزی به تنم نماند.
گفتید یک چشمتان را امام رضا(ع) شفا داد. توضیح میدهید؟
بله، یک سلام دادم و یک چشمم را گرفتم.
ظاهراً اتفاقی که برایتان افتاد و جریانهای بعد از آن، در مرگ همسر اولتان بیتأثیر نبود؟
زنم به خاطر اتفاقهایی که برای من افتاد، مُرد. پنج تا از بچههایم که همهشان عروس و داماد شدند، از زن اولم هستند.
چرا همسرتان فوت کردند؟
بعد از آن تصادف سنگین بهنوعی زندگی من از هم پاشید. خودم علیل شده بودم و خیلی توان کار کردن نداشتم و از نظر اقتصادی بهشدت در مضیقه بودیم. زنم 15 سال مریض بود که بالاخره به علت سرطان فوت کرد.
به یادش هستید؟
بله، خدا رحمتش کند.
سختترین لحظه زندگیتان چه زمانی بود؟
ما بعد از آن تصادف خیلی گرفتار شدیم؛ لحظههای نداری و بیچارگی سالهای بعد از تصادف هم ادامه داشت.
از اینکه این اتفاق زندگیتان را عوض کرده، ناراحتید؟
(جوابی نمیدهد).
آرزویی دارید که برآورده نشده باشد؟
من هیچ زیارتگاهی نرفتم. جز حضرت معصومه(س) در قم و امام رضا(ع) در مشهد که در زمان کوری رفتم.
تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]
صفحات پیشنهادی
تصادف هواپیما با تاکسی: حادثهای که زندگی یک راننده را زیرورو کرد
تصادف هواپیما با تاکسی حادثهای که زندگی یک راننده را زیرورو کردتاریخ انتشار پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹ ۴۰ روبهروی مردی نشستهایم که سومین تاکسیدار مشهد است و نیمه مهرماه امسال دقیقا ٨٠ساله میشود اما بهانه ما برای آمدن به خانه محمدحسن روبندفروش چیز دینزاع پسر با راننده خطرناک پس از تصادف باعث شد پدرش 3 بار زیر گرفته شود
نزاع پسر با راننده خطرناک پس از تصادف باعث شد پدرش 3 بار زیر گرفته شود نزاع پسر با راننده خطرناک پس از تصادف و در حالی که پدرش روی زمین اتفاده بود باعث شد در اثر حرکت آرام خودرو پدرش 3 بار زیر گرفته شود به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران آقای پ6 سال رانندگی خودروهای بدون راننده با 14 تصادف
در تصادف یک دستگاه اس یو وی لکسوس که گوگل آنها را به حسگرها و دوربین های پیشرفته مجهز کرده در منطقه ای که بیش از 20 دستگاه خودروی اولیه گوگل بصورت خودکار در حال تردد بودند از پشت مورد اصابت خودروی دیگری قرار گرفت البته این خودروها در شش سال گذشته 1٫9 میلیون مایل آزمایش شدند و طیتصادف خونین سمند با مینی بوس/ مجروح شدن راننده و ۴ سرنشین تاکسی
رئیس اداره اطلاعرسانی پلیس راهور ناجا خبر داد تصادف خونین سمند با مینی بوس مجروح شدن راننده و ۴ سرنشین تاکسی رئیس اداره اطلاعرسانی پلیس راهور ناجا از تصادف یک دستگاه سواری تاکسی سمند با یک دستگاه مینیبوس در مسیر غرب به شرق حکیم خبر داد و گفت متأسفانه به دلیل عدم توجه به جلوشش سال رانندگی خودروهای بدون راننده با 14 تصادف
شش سال رانندگی خودروهای بدون راننده با 14 تصادف تهران-ایرنا- یکی از خودروهای بدون راننده شرکت فناوری گوگل در خیابان های کالیفرنیا آمریکا دچار تصادف و مجروح شدن تعدادی از افراد شد با این سانحه چهاردهمین تصادف این گونه خودرو ها پس از شش سال رانندگی در سطح خیابان ها ثبت شد به گزااولین تصادف خودروهای بدون راننده گوگل ۴ مجروح بر جای گذاشت
اولین تصادف خودروهای بدون راننده گوگل ۴ مجروح بر جای گذاشتگوگل روز گذشته به تصادف یکی از اولین نمونه های خودروهای بدون سرنشین خود که برای اولین بار رخ داده اعتراف کرد به گزارش فارس به نقل از هندوستان تایمز قربانی این تصادف یک Lexus SUV است که مجهز به حسگرها و دوربین های ویژه طرتصادف راننده زن اینبار با شیشه های کلانتری +عکس
تصادف عجیب در رشت تصادف راننده زن اینبار با شیشه های کلانتری عکس ناتوانی راننده خانم در کنترل خودرویش موجب شد یک دستگاه خودروی پژو با سرعت زیاد و شکستن شیشه های ورودی وارد کلانتری 12 شهرستان رشت شود به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران سرهنگ محمدرضا جعفرتصادف در جاده چمستان نور دوکشته و سه مجروح برجای گذاشت
تصادف در جاده چمستان نور دوکشته و سه مجروح برجای گذاشت ساری-ایرنا- سخنگوی مرکز مدیریت حوادث و فوریتهای پزشکی مازندران از کشته شدن دو نفر و زخمی شدن سه نفر دیگر در تصادف شامگاه روز گذشته در جاده چمستان شهرستان نور خبرداد ذکریا اشکپور روز سه شنبه به خبرنگار ایرنا گفت شامگاه روززندگی سراسر عشقی که آلوده به هوس های خیابانی شد
زن 28ساله به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري شهيد نواب صفوي مشهد گفت زن 28ساله به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري شهيد نواب صفوي مشهد گفت در آخرين روزهاي تابستان 8 سال قبل زماني که در اوج شور و حال جواني قرار داشتم به مشهد مسافرت کردم و به همراه خانواده ام در يک هتل ساکن شديماهدای زندگی یک نوجوان به ۳بیمار
اهدای زندگی یک نوجوان به ۳بیمارتاریخ انتشار پنجشنبه ۱۸ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۵ ۲۲ مسئول واحد فراهمآوری اعضای پیوندی دانشگاه علومپزشکی مشهد گفت اهدای اعضای نوجوان مرگ مغزی در دانشگاه علومپزشکی مشهد موجب نجات و ادامه زندگی سه بیمار نیازمند به عضو شد به گزارش ایسنا دکفراگیری مهارت زندگی، لازمه آینده بهتر
فراگیری مهارت زندگی لازمه آینده بهتر برای ارتقا سلامت و زندگی بهتر لازم است مهارتهای زندگی را فرا گرفته و با مهارت آنهار را در زندگی پیدا کنیم مریم ملک صالحی روان شناس و مشاور در گفتوگو با خبرنگارحوزه جوانان و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اظهار کردزوجین شاغل چگونه در زندگی مشترک احساس رضایت کنند؟
جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴ - ۱۰ ۲۴ یک مشاور گفت زن و شوهری که هر دو بیرون از خانه کار میکنند در صورتی که مشکلات ناشی از شاغل بودن توأمان زن و شوهر را بشناسند و راههای رفع و حل آنها را بیابند میتوانند رضایت زناشویی بالایی را تجربه کنند در غیر این صورت ناسازگاریهای زیادی در رابطه آنزوجین شاغل چگونه در زندگی مشترک احساس رضایت کنند/ تکنیک هایی برای شاد بودن
زوجین شاغل چگونه در زندگی مشترک احساس رضایت کنند تکنیک هایی برای شاد بودن جامعه > خانواده - خبرگزاری ایسنا نوشت یک مشاور گفت زن و شوهری که هر دو بیرون از خانه کار میکنند در صورتی که مشکلات ناشی از شاغل بودن توأمان زن و شوهر را بشناسند و راههای رفع و حموج دوم سفرهای تابستانه از چهارشنبه کلید می خورد/5 هزار کشته ناشی از تصادفات در طرح تابستانه 93
سردار مهری خبر داد موج دوم سفرهای تابستانه از چهارشنبه کلید می خورد 5 هزار کشته ناشی از تصادفات در طرح تابستانه 93 رئیس پلیس راهور ناجا گفت مرحله دوم طرح ترافیکی تابستانه از روز چهارشنبه 24 تیرماه آغاز می شود به گزارش خبرنگار حوزه شهری گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاراه و رسم زندگی با همسر عصبی
مهارت های زندگی راه و رسم زندگی با همسر عصبی با شوهر بداخلاق چگونه باید تا کرد و زندگی کردن با همچین افرادی چه مهارت هایی می طلبد پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله ھر كه ماه رمضان را دريابد و آمرزيده نشود خداوند او را از رحمت خود دور گرداند به گزارش سرویس خانوا140 هزار نفر در آموزش مهارت زندگی شرکت کردند / فعالیت 117 تیم اجتماع محور در اردبیل
140 هزار نفر در آموزش مهارت زندگی شرکت کردند فعالیت 117 تیم اجتماع محور در اردبیل معاون پیشگیری بهزیستی استان اردبیل گفت در یک سال اخیر بیش از 140 هزار نفر از آموزشهای مهارت زندگی و قبل از ازدواج بهرهمند شدند طاهره رزاقپور در مراسم گرامیداشت هفته بهزیستی در اردبیل اظسبک زندگی در سیطره غذاهـای یکسانساز
گفتوگوی فرهنگها سرمیز شام سبک زندگی در سیطره غذاهـای یکسانساز خیابانهای پایتخت ایران پر شده از رستورانهای ایتالیایی هندی ترکی چینی و ممکن است بگویید این رستورانها فاقد کیفیت و اصالت لازم در ارائه غذایی هستند که مدعی ارائه آن هستند همین وفور و تعدد موجب رقابت و در ن-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها