تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826925533




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ضرب المثل چشم روباه كه به دمب گرگ بيفتد حساب پيه و دمبه خودش را مي‌كند


واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:



ریشه ضرب المثل ایرانی, پوست
ریشه تاریخی ضرب المثل ، ضرب المثل های ایرانی   يك روز سرد و زمستاني، يك گرگي توي كوه دنبال طعمه مي‌گشت. آنطرف‌ترش هم يك روباهي ايستاده بود كه چند روز بود چيزي گير نياورده بود و گرسنه مانده بود. تا چشم روباه به گرگ افتاد پيش رفت و بعد از سلام و عليك گفت: «حالت چطوره رفيق؟»
گرگ جواب داد: «اوضاع، خيلي بده. چند روزه كه گله‌‌ها خانگي شده‌اند و چوپان از ترس برف و سرما آنها را به بيابان نياورده تا ما بتوانيم سبيلي چرب كنيم». روباه گفت: «اينكه غصه نداره. من از تو بدترم. روده بزرگه‌ام داره روده كوچيكه مو ميخوره بيا تا دست برادري و يكرنگي بهم بديم... خدا هم وسيله سازه». گرگ هم قبول كرد و با هم راه افتادند.   همينطور كه داشتند مي‌رفتند روباه چشمش افتاد به يك پلنگي كه داشت از آن دورها رد مي‌شد به گرگ گفت: «چه صلاح مي‌دوني كه بريم با پلنگ دوست بشيم؟... خيال مي‌كنم تو اين زمستوني بدردمون بخوره، تو هم كه ديگه پير شده‌اي و بايد بقيه عمرت غذاي آماده بخوري!» گرگ گفت: «ما چه جوري مي‌تونيم با پلنگ رو هم بريزيم؟»   روباه گفت: «اينش با من!» خلاصه روباه آرام‌آرام رفت جلو تا رسيد به پلنگ و سلام كرد. پلنگ غرش ترسناكي كرد و گفت: «تو با اين قيافه مضحك از من چي مي‌خواي؟» روباه گفت: «من و اين رفيق پيرم يك عمريست كه در همسايگي شما هستيم و حق همسايگي به گردن شما داريم به اين حساب شما بايد توي اين زمستان سخت ما را زير سايه خودتان نگه داريد وگرنه ما دو تا از گرسنگي تلف مي‌شيم».   پلنگ گفت: «تو و رفيقت اگه مكر و حيله‌تونو كنار بذاريد و كارهاي منو خراب نكنيد و صداقت به خرج بدهيد حرفي ندارم اما اگر دست از پا خطا كنيد روزگارتون سياهه و به جزاي عملتان مي‌رسيد». روباه و گرگ قول دادند خالصاً مخلصاً هرچه پلنگ گفت گوش بدهند و اطاعت كنند.   قول و قرارشان را گذاشتند و راه افتادند يك مسافتي كه رفتند به تك درخت پيري رسيدند. روباه و گرگ كه ديگر از گرسنگي رمق نداشتند اجازه گرفتند كه همانجا پاي درخت بمانند. پلنگ هم قبول كرد و گفت: «شما همين جا بمانيد تا من برم قوت و غذايي فراهم كنم». بعد رفت و در يك كوره راهي كمين كرد. از قضا پيرمردي با الاغش داشت مي‌رفت. دنبال الاغ هم كره كوچكش بود. همين كه از نزديك كمينگاه رد شدند، پلنگ روي كره‌خر جست و او را گرفت و با خودش به ميان بوته‌‌ها برد. وقتي جانش را گرفت او را برداشت و برد پيش رفقاش و داد به دست گرگ تا پوست بكند و «منصفانه» تقسيم كند.   گرگ كه در يك چشم به هم زدن پوست كره‌خر را كند و روده‌هاي آن را با مقداري استخوان ميان پوست پيچيد و گفت: «اين براي روباه» بعد گوشت‌هاي نازك ران و چربي‌هاي داخل شكم و دل و جگرش را هم به عنوان سهميه خودش برداشت. مابقي را هم به عنوان سهم پلنگ جلو پلنگ گذاشت و گفت: «چون من پيرم و دندان ندارم اين چربي‌‌ها و گوشت ران و دل و جگر را مي‌خورم. روباه هم كه جوونه پوست نازك و روده‌‌ها را بخوره. جناب پلنگ هم كه از همه بيشتر زحمت كشيده‌اند و سرور ما هستند بقيه را ميل فرمايند»   روباه از اين تقسيم مزورانه خيلي ناراحت شد اما چون ديد پلنگ بيشتر ناراحت شده به پلنگ چشمكي زد و بناي گريه را گذاشت كه: «سهم من چيزي نبود، من گرسنه‌ام، گرگ در تقسيم بي‌انصافي كرده» پلنگ كه منتظر چنين حرفي بود به گرگ غريد و گفت: «قرار نبود ناجوانمردانه عمل كني. قرار بر اين بود كه همه با هم صاف و راست باشيم و به فكر فريب دادن و نيرنگ زدن نيفتيم». گرگ قبول كرد و قسم خورد كه ديگر چنين رفتاري نكند.   شام كه شد به چشمه آبي رسيدند كه آب زلال و روشني داشت. روباه به گرگ و پلنگ گفت: «چطوره رفقا شب را در كنار اين چشمه باصفا به صبح برسونيم و شام هم همين جا بخوريم؟» پلنگ قبول كرد و به قصد تهيه شام با رفقا خداحافظي كرد و راه افتاد. به ميان دره‌اي رسيد و چشمش به گله گوسفندي افتاد و ديد چوپان نمدش را روش انداخته و خوابيده با يك جست خودش را به گله زد و گوسفند چاقي را گرفت و پيش رفقا برگشت و آن را به گرگ داد تا تقسيم كندگرگ درست مانند تقسيم اولي تقسيم كرد و باعث اوقات تلخي پلنگ و روباه شد اما روباه ساكت ماند و چيزي نگفت فقط پلنگ را پر كرد و واداشت كه يك بار ديگر به گرگ نهيب بزند.
گرگ باز قول داد كه موقع تقسيم حيله و بي‌انصافي به خرج ندهد. صبح شد و مسافتي كه پيمودند به كنار «تلخ» ) استخر) آبي رسيدند، گرگ چون پير بود و زود خسته مي‌شد گفت: «بهتر است كه ناهار را در كنار همين تلخ بمانيم» آنها هم قبول كردند و پلنگ رفت و برگشت يك گوسفند چاق و چله آورد و به گرگ سپرد تا تقسيم كند. گرگ بعد از اينكه پوست آن را كند مثل دفعه‌هاي قبل با بي‌انصافي تقسيم كرد و پلنگ با حالتي خشمناك گردن گرگ را به دندان گرفت و با ضرب تمام به وسط آب و گل داخل تلخ انداخت به‌طوري كه فقط دم گرگ از داخل گل و لاي بيرون ماند و خفه شد.   روباه كه اين وضع را ديد موهايش از ترس راست ايستاد، پلنگ به روباه گفت: «بردار گوشت و پيه و دمبه اين گوسفند را تقسيم كن» روباه با احتياط تمام پيه و دمبه‌اي كه گرگ براي خودش كنار گذاشته بود به علاوه گوشت‌هاي ران به پلنگ داد و خودش پوست و روده را خورد. پلنگ به روباه گفت: «چرا بهترين را به من دادي و پست‌ترين را خودت خوردي؟» روباه گفت: «چشم روباه كه به دم گرگ بيفتد حساب پيه و دمبه خودش را مي‌كند!» منبع:farsibooks.ir






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: بیتوته]
[مشاهده در: www.beytoote.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن