تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع): با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817137226




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نادر خسته است


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: نادر خسته است


نويسندگان- كامران بارنجي:
نادر ابراهيمي 9 سال است كه با بيماري‌ دست و پنجه نرم مي‌كند. اما هنوز كتاب‌هايش دست‌به‌دست مي‌شوند. او پرفروش‌ترين نويسنده نمايشگاه امسال بود.

هنوز هم پرطرفدار است. با پايان‌يافتن نمايشگاه امسال، آمار شگفت‌انگيزي از فروش كتاب‌هاي ابراهيمي منتشر شد. طبق اعلام ناشرش فروش بيش از 6 هزار جلد از كتاب‌هاي استاد به‌همراه فروش 60 دوره كامل از كارهايشان، باعث شد امسال لقب پرفروش‌ترين نويسنده نمايشگاه كتاب به نادر ابراهيمي تعلق بگيرد؛ كسي كه 9 سال است به خاطر بيماري‌اش نتوانسته كتاب جديدي منتشر كند. بيماري او شايد خيلي‌ها را زودتر از اينها از پاي درمي‌آورد اما خدا را شكرهنوز نتوانسته با نادر ابراهيمي كاري كند.

***

روزهايي بود كه از در اصلي خانه‌اي قديمي در اميرآباد، مردي بلندقامت با سبيل‌هاي پهن معروفش و نيمچه‌لبخندي كه همراه هميشگي‌اش بود، وارد مي‌شد و در همان ابتدا، كنار باغچه بزرگ حياط نفسي تازه مي‌كرد ، لذتي مي‌برد و بعد از رسيدن به سرسراي خانه و ديدن شوق ديدار در چشمان دختري كوچك كه او را «رايكا» مي‌خواند، تابلوهاي نقاشي‌شده روي ديوار، روح پيرمرد را تسكين مي‌داد و نگاه‌هاي پرمهر همسرش تنها نقطه امن اسرارش بود. اما اكنون سال‌هاست كه نه باغچه قديمي و بزرگ حياط خانه باغبان هميشگي‌اش را ديده و نه رايكا لبخند هميشگي پدر را.

حالا پيرمرد در كنار صندوقچه سنتي اتاقش دستگاه اكسيژني مي‌بيند كه همراه روزهاي سخت بيماري‌اش شده است؛ روزهايي كه حتي نام عزيزترين همراهان‌اش را به‌ياد نمي‌آورد. گيله‌مرد كوچك، ديگر سال‌هاست كه «عاشقانه‌اي آرام» نسروده و دلي را با همان مهرباني هميشگي‌اش نوازش نكرده است. شايد روزي كه نادر ابراهيمي انتهاي «ابوالمشاغل» را امضا كرد و گفت: «بگذاريد كمي خستگي در كنم، آخر استراحتي بدهيد، ديگر نفسم درنمي‌آيد، زانوهايم خيلي درد مي‌كند... سرم هم... دست‌تان را بگذاريد روي پيشاني روح من تا حس كنيد واقعا خيلي تب دارد»، به اين فكر نمي‌كرد كه دوران استراحت‌اش يك دهه طول بكشد.

خانه‌اي در ميان كتاب

از در كه وارد مي‌شوي، پذيرايي كوچكي مي‌بيني با تعدادي مبل و تلويزيوني كه فعلا خاموش است. اتاق سمت چپي، سال‌ها پيش اتاق هليا «دختر بزرگ ابراهيمي» بوده است و الان اتاق كتابخانه. چند قدمي جلوتر، اتاق رايكاست كه اجازه ورود نداري و كمي جلوتر هم اتاق هميشگي كار نادر ابراهيمي با همان ويژگي‌هاي دست‌نخورده‌اش. «نادر عادت دارد كتاب‌هايش را جلد گالينگور كند و آنها را نگه دارد. كتاب‌هاي كتابخانه را هم موضوعي تقسيم‌بندي كرده است. نادر كتاب‌هايي را كه به او هديه داده‌اند، پس از مطالعه بر حسب موضوع تقسيم‌بندي كرده و در كتابخانه قرار داده است.»

فرزانه منصوري – همسر نادر ابراهيمي – هم گاهي اوقات از اينكه چگونه اين همه كتاب يكجا جمع شده‌اند، تعجب مي‌كند؛‌ «در 2خانه اولي كه براي زندگي انتخاب كرديم، جايي براي كتابخانه نداشتيم. خانه سوم‌مان هم يك سالن بزرگ داشت كه در آن ميز كار نادر را گذاشتيم و با قفسه‌هاي فلزي، پشت‌سر نادر كتابخانه‌اي درست كرديم، منزل چهارم و پنجم‌مان هم همين‌طور بود و الان هم كه در منزل ششم هستيم. ما قصد نداشتيم كتابخانه‌دار شويم اما نادر آن‌قدر كتاب در موضوع‌هاي مختلف خواند تا ما هم آرام‌آرام صاحب كتابخانه شديم».

يك عاشقانه آرام
خانم منصوري تلاش زيادي مي‌كند تا دوران زندگي‌اش با نادر ابراهيمي را خيلي رمانتيك نشان دهد. اما خود استاد در مقدمه «يك عاشقانه آرام» تاكيد كرده است كه با مهر بي‌حدش به او، تنها كسي بوده است كه پيوسته عذابش داده است؛ «تا قبل از بيماري نادر هروقت مورد چنين سؤالي قرار مي‌گرفتم، مي‌گفتم من زن خوشبختي هستم. حتي خود نادر هروقت به من مي‌گفت چيزي مي‌خواهم يا نه، مي‌گفتم من چيزي كم ندارم.

ولي به‌هرصورت اين واقعيت دارد كه زندگي من و نادر بالا و پايين زياد داشت؛ خيلي هم زياد بود ولي مي‌گذشت. لحظات خوب همه آن سختي‌ها را جبران مي‌كرد. در سال‌هاي گذشته، خوانندگان كتاب‌هاي نادر با خواندن 2 يا 3 اثر از او مثل «يك عاشقانه آرام» يا «چهل نامه كوتاه به همسرم»، فكر مي‌كردند كه من در زندگي نادر نقش مهمي داشته‌ام اما صادقانه مي‌گويم، فكر مي‌كنم اگر من نبودم، او باز هم نادر ابراهيمي بود و همين آثار را خلق مي‌كرد».

مي‌گويد:«خيلي‌ها خيال مي‌كنند كه «آلني» در «آتش بدون دود» نادر است و «مارال» فرزانه؛ «عسل بانو»ي يك عاشقانه آرام، فرزانه است و «گيله مرد كوچك» نادر ابراهيمي. اما نادر در مقدمه يكي از آثارش نوشته كه من تاريخ‌نويس نيستم كه عين واقعيت را بنويسم. شايد نادر دلش مي‌خواسته فرزانه يك مارال باشد، شايد دلش مي‌خواسته خودش يك آلني باشد يا شايد نادر بخش‌هايي از زندگي ما را در آن داستان‌ها به كمال رسانده است ولي هيچ‌كدام اينها ما نيستيم. شايد بخش‌هاي كوچكي از آنها من و نادر باشيم. زندگي من و نادر واقعي است، همان‌طور كه بيماري او واقعيت دارد».

خانم منصوري مي‌گويد: «واقعيت اين است كه روند بهبودي نادر متوقف شده است و تب‌هاي متناوب باعث شده كه دكترها مدام در كنار ايشان باشند. نادر سخت‌ترين دوران بيماري‌اش را طي مي‌كند و من هر لحظه در انتظار معجزه‌اي هستم؛ به‌خصوص اينكه دعاهاي بسياري پشت سر نادر است. خيلي‌ها از دورافتاده‌ترين شهرها با منزل ما تماس مي‌گيرند و جوياي بيماري نادر هستند؛ از جنوب و شمال، از روستاهاي مراغه و از جاهاي خيلي دور تماس مي‌گيرند ومن اميدم به همين دعاهاست».

***

هميشه دير رسيديم

هليا، اليكا و رايكا دختران نادر ابراهيمي هستند. آنها تا امروز همه پيشنهادهاي مصاحبه را رد كرده‌اند و يك دليل هم بيشتر نداشته‌اند؛ آنها معتقدند گفت‌وگو در مورد پدرشان در اين شرايط باعث مي‌شود كه چهره شاد نادر ابراهيمي در بين مردم به چهره‌اي بيمارگونه تبديل شود. براي همين هم بود كه هليا و رايكا همان ابتداي كار آب پاكي را روي دستمان ريختند و گفتند كه اليكا از طرف آنها حرف مي‌زند.

*
احتمالا خيلي روزهاي سختي داريد، نه؟

واقعيت‌اش همين‌طور است. دوران بيماري پدر در اين 8-7 سال گذشته باعث شده كه ما هيچ خوشحالي عميقي نداشته باشيم. در اين دوران خيلي اتفاقات خوب وجود داشت كه پدرم متوجه نشدند و اين ناراحتي ما را بيشتر مي‌كند.

*
دوست داشتيد پدرتان بيشتر از چه اتفاق‌هايي باخبر مي‌شدند. مثلا چه اتفاق‌هايي؟

خب، در اين مدت خانواده ابراهيمي صاحب 2 نوه شد؛ چيزي كه پدرم بيشتر از هر چيزي دوست داشتند كه با تمام وجود اين احساس را لمس كنند ولي متأسفانه به علت بيماري، ‌آن ارتباط عاطفي خيلي برقرار نشد.

*
ظاهرا امسال هم بزرگداشت‌هايي براي نادر ابراهيمي برگزار خواهد شد.

واقعيت‌اش را بگويم من از اين بزرگداشت‌ها خسته شده‌ام. اين مراسم زماني تاثيرگذار است كه فرد سرپا باشد ولي متأسفانه ما زماني دست به اين كارها مي‌زنيم كه خيلي دير شده. كاش اين مراسم را 10 سال پيش مي‌گرفتند تا پدرم خودش سرپا در آن شركت مي‌كرد و از آن لذت مي‌برد. البته مادرم به صورت جدي پيگير برگزاري اين بزرگداشت‌ها هستند و حتي الان پيگير به ثبت‌ رساندن بنياد نادر ابراهيمي هستند.

*
الان وضعيت جسماني آقاي ابراهيمي در چه شرايطي است؟

فكر مي‌كنم اين سخت‌ترين دوران بيماري پدرم باشد. البته ما بارها در اين مدت به لحظاتي رسيده‌ايم كه گفتيم اين سخت‌ترين است اما هر بار ديده‌ايم كه باز هم لحظه‌هاي سخت‌تر بيماري وجود دارند.

*
دختر نادر ابراهيمي بودن چطوري است؟

معمولا هر كسي در هر محيطي كه بزرگ مي‌شود تحت تاثير همان محيط قرار مي‌گيرد. وقتي پدرم بارها و بارها در كتاب‌هايش نوشته و بسيار بيشتر از آن به ما دخترها تاكيد كرده كه انسان در زندگي بايد به اصولي پايبند باشد و از اين اصول هيچ وقت برنگردد، طبيعتا ما هم به اين شرايط خو گرفته‌ايم. جدا از اين، از بچگي هنر در خانه ما جايگاه ويژه‌اي داشت. اكثر دوستان بابا هنرمند بودند. بنابراين ادبيات زندگي‌اي كه نادر ابراهيمي ما را با آن آشنا كرد، ادبيات درستي بود و ما اين شانس را داشتيم كه نزد ايشان پرورش پيدا كنيم.

*
نادر ابراهيمي در بعضي كتاب‌هايش به سختي‌هايي كه كشيده اشاره كرده است، شما اين سختي‌ها را چقدر لمس كرده‌ايد؟

تقريبا هيچ‌كدام از سختي‌هايي را كه پدرمان كشيدند ما متوجه نشديم چون اگر آن سختي متعلق به خودشان بوده است، هيچ‌وقت آن را به ما انتقال نداده‌اند؛ حتي اگر خانوادگي بوده.

*
امسال هم كتاب‌هاي پدرتان جزو كتاب‌هاي پرفروش نمايشگاه كتاب بودند.

تأسف عميق من اين است كه پدرم متوجه اين اتفاقات خوب نمي‌شود. من خيلي دوست داشتم كه بابا خودش در نمايشگاه حضور داشت ومثل سال‌هاي قبل با خوانندگان كتاب‌هايش ارتباط برقرار مي‌كرد.

*
فكر مي‌كنيد دليل فروش بالاي كتاب‌هاي پدرتان چيست؟

اگر كتابي خوب فروش مي‌كند، تنها يك دليل مي‌تواند داشته باشد و آن هم شناخت عميقي است كه پدرم از مردم دارد. شما اگر كتاب «مكان‌هاي عمومي» را مطالعه كنيد يا «تضادهاي دروني» را بخوانيد، خيلي خوب مي‌توانيد مردم ما را بشناسيد. تصويري كه پدرم در اين كتاب‌ها ارائه مي‌دهد، تصويري واقعي از مردم خودمان است و به همين دليل مردم دوستش دارند. شما فرض كنيد اگر كسي كتاب «فردا شكل امروز نيست» را بخواند، قطعا هر روز را با اميد شروع مي‌كند.

*
فكر مي‌كنيد مهم‌ترين ويژگي پدرتان چي باشد؟

پدر من تعصب عجيب و غريبي به ايران دارد. خاك اين وطن برايشان بسيار عزيز است و اين مهم‌ترين ويژگي زندگي پدرم است.

*
پدرتان برنامه‌هاي ناتمامي هم قبل از بيماري‌شان داشتند؟

شايد اين موضوع برايتان عجيب باشد اما در سالي كه بيماري به سراغ پدرم آمد، ايشان بيش از 100 طرح براي اجرا داشتند؛ نوشتن چندين رمان، كتاب‌هاي كودكان و نوشتن فيلمنامه‌هايي كه متأسفانه ناقص ماندند. از نظر برنامه شخصي هم ياد گرفتن سازهاي مختلف را در برنامه‌شان داشتند كه ميسر نشد.

*
از بهبودي آقاي ابراهيمي كه نااميد نشده‌ايد؟

ما همه اميدواريم. همه اميدمان به اين است كه پدر دوباره قلم در دست بگيرد و كارهاي ناتمام‌اش را انجام دهد. ما هنوز به اتاق كار پدرم دست نزده‌ايم، براي اينكه اميدواريم ايشان دوباره شروع كنند به نوشتن.

***

ساحت ديگري از زندگي

كمال تبريزي: روزهايي كه جوان بودم و تازه‌كار و به‌دنبال آموختن، سعـي مـي‌كــردم در كلاس‌هاي اساتيد ويژه آموزش هنر شركت كنم. يكي از آنها كلاسي بود كه هميشه برايم جذابيت خاصي داشت و هر روز در آن مفاهيم تازه و غيرتكراري‌اي مي‌آموختم؛ كلاس درس استاد نادر ابراهيمي. نفوذ كلامش عميق بود و پرمعنا و هميشه حرف‌هايي مي‌زد كه وادار به تفكر مي‌شدم. لحن بيانش به‌گونه‌اي بود كه مرا به ساحت ديگري از زندگي اشاره مي‌داد.

از او ياد مي‌گرفتم كه همه پديده‌ها ظاهر و باطني دارند، خلوت و جلوتي دارند و آ‌شكار و پنهاني دارند. از نادر ابراهيمي ياد گرفتم كه ساحت هنر و هنرمند، يافتن باطن و خلوت و پنهان است در بستر ظاهر و جلوت و آشكار. ياد گرفتم آنچه به چشم مي‌آيد مرا نفريبد و هميشه رازهاي پنهان را جست‌وجو كنم.

اين سرمايه عظيمي بود كه استاد بي هيچ چشمداشتي در كف من نهاد. از او ياد گرفتم كه اخلاق در كار به اندازه خود كار اهميت دارد. فروتني و اعتمادبه‌نفس در كار هنرمند ‌ارزشمند است و تجربه شكست و پذيرفتن آن به اندازه شادي ناشي از پيروزي، هنر را صيقل مي‌دهد. من از نادر ابراهيمي آموختم كه هنر نمايش و سينما خلاقيتي است كه در جمعيت شكل مي‌گيرد. باهم‌بودن و باهم خوب‌بودن و به علايق و سلايق يكديگر احترام‌گذاشتن، قدم اول ابداع و نوآوري است.

امروز كه به كلاس‌هاي درس او فكر مي‌كنم، يك نوع نگاه متفاوت در نظرم جلوه مي‌كند؛ شايد نادر ابراهيمي مي‌خواست پهلواني و جوانمردي را در عرصه هنر زنده كند و به ما بياموزد كه به جاي حسادت، غبطه بخوريم، به جاي بدگويي، نقد كنيم، به جاي خودپسندي، همفكري كنيم و به جاي غرور، تواضع كنيم. به قول يكي از دوستان، قدرت زنجير را هميشه ضعيف‌ترين حلقه آن تعيين مي‌كند. نادر ابراهيمي از هنرمنداني است كه غصه‌دار حلقه‌هاي ضعيف در ساحت مقدس هنرند و براي تقويم و تحكيم اين رشته مي‌كوشند.

تاريخ درج: 31 ارديبهشت 1387 ساعت 18:01 تاريخ تاييد: 1 خرداد 1387 ساعت 10:01 تاريخ به روز رساني: 16 خرداد 1387 ساعت 21:52
 چهارشنبه 1 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن