واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: به ياد زنده ياد نادر ابراهيمي شب از من خالي ا ست ...
من خيلي خسته هستم آقا. خواب... تنها خواب... بخواب هليا، دير است. دود ديدگانت را آزار مي دهد. ديگر نگاه هيچ كس بخار پنجره ات را پاك نخواهد كرد... چشمان تو چه دارد كه به شب بگويد؟شب از من خالي ست هليا...شب از من، و تصوير پروانه ها خالي است(1)نمي دانم يادتان هست كتاب «بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم» كه مايه شهرت او شد، تا صوفيانه ها و عارفانه ها را، هنوز داستان هاي ناگفته اي باقي مانده است، روياهاي آقاي نويسنده؛ «نويسنده اي كه دلش مي خواست سياستمدار بشود»، يك سياستمدار واقعي؛ سياستمداري كه به مردم راست بگويد و به خاطر آزادي همان قدر بجنگد كه به خاطر رفاه، به خاطر وطن همان قدر كه به خاطر اعتقاد.»(2)افسوس اما كه ديگر گذشته است.نادر ابراهيمي پس از تحمل يك دوره نه ساله بيماري سرانجام روز پنجشنبه 16 خرداد در تهران، در سن 73 سالگي از دنيا رفت.نادر ابراهيمي از نويسندگان و هنرمنداني است كه به دشواري مي توان در طبقه بندي يا جرياني مشخص قرارش داد. وي در 14 فروردين ماه سال 1315 در تهران به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتي را در اين شهر گذراند و پس از گرفتن ديپلم ادبي از دبيرستان دارالفنون، به دانشكده حقوق وارد شد. اما اين دانشكده را پس از دو سال رها كرد و سپس در رشته زبان و ادبيات انگليسي به درجه ليسانس رسيد.او از 13سالگي به يك سازمان سياسي پيوست كه بارها دستگيري، بازجويي و زندان رفتن را برايش درپي داشت.در تمام سال هاي پركار و بي كار يا وقت هايي كه در زندان به سر مي برد، نوشتن را- كه از 16سالگي آغاز كرده بود- كنار نگذاشت. نادر ابراهيمي يكي از چهره هاي پركار هنر و ادبيات ايران بود كه از سال 1342 در سن 27سالگي با انتشار نخستين كتابش با نام «خانه اي براي شب» به جرگه نويسندگان ايراني پيوست.تا سال 1380 علاوه بر صدها مقاله تحقيقي و نقد، بيش از صد كتاب از او چاپ و منتشر شده است، كه در برگيرنده داستان بلند (رمان) و كوتاه، كتاب كودك و نوجوان، نمايش نامه، فيلم نامه و پژوهش در زمينه هاي گوناگون است. ضمن آن كه چند اثرش به زبان هاي مختلف دنيا برگردانده شده است. از آثار او مي توان به: «خانه اي براي شب»، «آرش در قلمرو ترديد (يا: پاسخ ناپذير)»، «هزار پاي سياه و قصه هاي صحرا»، «افسانه باران»، «در سرزمين كوچك من» (منتخب آثار)، «تضادهاي دروني»، «انسان، جنايت، احتمال»، «مكان هاي عمومي»، «در حد توانستن» (شعر گونه)، «غزل داستان هاي سال بد»، «ابوالمشاغل» (زندگي نامه) و «فردا مشكل امروز نيست» و «يك عاشقانه آرام» اشاره كرد.از يك سو تنوع كارهايش در قالب هاي مختلف، و از سوي ديگر نگاهش به مسايل اجتماعي و سياسي، باعث شده كه ميان او و محيط روشنفكري ايراني فاصله اي وجود داشته باشد.نادر ابراهيمي چنان كه خود نوشته است پيش از اين كه نوشتن را به عنوان كار اصلي خود برگزيند كارهاي زيادي انجام داده است كه كمك كارگري تعميرگاه سيار در تركمن صحرا، كارگري چاپخانه، حسابداري و تحويلداري بانك، صفحه بندي روزنامه و مجله و كارهاي چاپ ديگر، ميرزايي يك حجره فرش در بازار، مترجمي و ويراستاري، ايران شناسي عملي و چاپ مقاله هاي ايران شناختي، فيلمسازي مستند و سينمايي، مصور كردن كتاب هاي كودكان، مديريت يك كتابفروشي، خطاطي، نقاشي و نقاشي روي روسري و لباس و تدريس در دانشگاه ها بخشي از كارهاي اوست.نادر ابراهيمي علي رغم استقبالي كه از سوي خوانندگان از آثارش به عمل آمده و اغلب آثارش بارها تجديد چاپ شده، از سوي محافل روشنفكري چندان با استقبال روبه رو نشده و در مجله هاي مشهور روشنفكري ايران به آثارش توجهي نشده است.نادر ابراهيمي كه مثل خيلي از روشنفكران در آغاز با انقلاب همراه شده بود و مجموعه اي چند جلدي با عنوان «قصه هاي انقلاب» نوشته بود، همراهي اش را بيش تر از نويسندگان ديگر با انقلاب ادامه داد و برگزاري كلاس هاي آموزش داستان نويسي و فيلمسازي در حوزه علميه قم و بازديد از مناطق جنگي همراه هنرمند گمنام آن زمان و كارگردان مشهور اين دوره ابراهيم حاتمي كيا كه گزارش سفرش را در كتابي به نام «با سرودخوان جنگ، در خطه نام و ننگ» منتشر كرد و نيز نوشتن زندگي نامه اي از امام خميني در قالب 3 جلد با عنوان «سه ديدار با مردي كه از فراسوي باور ما مي آمد» از فعاليت هاي اين دوره اوست .بدين لحاظ ابراهيم حسن بيگي در آستانه نوزدهمين سالروز ارتحال حضرت امام خميني(ره) از رمان نادر ابراهيمي درباره امام(ره) به عنوان نقطه اي روشن ياد كرد و افزود: «نقطه اي روشن در اين بين، رمان نادر ابراهيمي يعني «سه ديدار با مردي كه از فراسوي باور ما مي آمد» بود، كه متأسفانه به دليل بيماري كه بر او عارض شد، نتوانست اين رمان چهار، پنج جلدي را ادامه دهد؛ علي رغم اين كه دوست داشت اين كار را به انجام برساند و مي دانيد كه با يك گل هم بهار نمي شود» اين همه چيزي نيست كه راجع به آقاي نويسنده گفتيم.شب از من خالي ست هليا...شب از من، و تصوير پروانه ها خالي ست...(3)پي نوشت: (1،3) از «بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم»(2) از مجموعه «حكايت آن اژدها»
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]