واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: زندگي با يك جانباز افطار شيريني دارد!
چندي پيش گفتوگو با نسرين ابراهيمي همسر جانباز رحمتالله عابدي را در صفحه پايداري روزنامه جوان منتشر كرديم كه در آن به سروقامتي به نام جانباز غلامرضا اسماعيلي اشاره شده بود.
نویسنده : محبوبه قرباني
جانبازي كه با فداكارياش زمينه ازدواج عابدي و همسرش نسرين ابراهيمي را فراهم آورد و در ادامه خوانديم كه چطور اسماعيلي نيز مزد فداكارياش را گرفت و با قدسيه كشاورزي دوست خانم ابراهيمي ازدواج كرد. اكنون به سراغ «قدسيه كشاورزي» رفتيم تا مختصري از ماجراي ازدواج و زندگياش با يك جانباز 70 درصد را از زبان او نيز شنوا باشيم. براي شروع از خودتان بگوييد. قدسيه كشاورزي هستم فرزند دوم خانوادهاي روستايي در اطراف كاشان. پدرم با رزق حلال كشاورزي و مادرم با زحمت قاليبافي مخارج زندگيمان را تأمين ميكردند. پدر و مادرم مزد رزق حلالشان را گرفتند و همسرم غلامرضا اسماعيلي جانباز قطع نخاع گردني به خانوادهمان هديه شد. چرا تصميم به ازدواج با يك جانباز گرفتيد؟ خودم را در قبال فداكاري مردان و زنان در انقلاب و دفاع مقدس مديون ميدانستم. ميخواستم دينم را ادا كنم. در جشن عقد خانم ابراهيمي كه يكي از دوستان دوران راهنماييام بود و مراسمشان هم در منزل غلامرضا بود با ايشان آشنا شدم. غلامرضا خودش اسباب ازدواج آن دو را فراهم آورده بود. همانجا انگار خدا مهرمان را در دل هم انداخت و تصميم جدي گرفتم با پرستاري از كسي كه خدمتگزار نظام بوده وجدانم را آسوده كنم. خانوادهتان مخالفتي با اين تصميم شما نداشتند؟ نه اصلاً، خانوادهام از شيفتگان انقلاب بودند. برادرم از سن كم در جبههها بود تا جنگ تمام شود. خودم در دوران دفاع مقدس چند بار داوطلب شدم به عنوان پرستار به مناطق جنگي بروم اما شروطي داشت كه باعث شد پذيرفته نشوم. خانوادهام اين تصميم را براي خودشان افتخاري ميدانستند الآن هم در همه حال ما را حمايت ميكنند. از نحوه جانبازي آقاي اسماعيلي بگوييد. غلامرضا سه ماه كردستان بود. بعد از سه ماه تصميم ميگيرد تا با خانواده ديداري تازه كند. كنار جاده روي جدول منتظر نشسته بود تا برگردد. اما خدا نخواست دست خالي برگردد. يكي از نردبانهاي ريل روي سر و گردنش ميافتد و همسرم سوغات جانبازي قطع نخاع گردن را براي خانواده هديه ميآورد. زندگي مشتركتان ثمرهاي هم در برداشت؟ خدا امتحاني ديگر را سر راهمان قرار داد. هر چه تلاش كرديم صاحب فرزند نشديم. يكي از آشنايان به ما پيشنهاد داد تا فرزندي را به سرپرستي قبول كنيم. خانمي در بيمارستان صاحب فرزند پسري شد كه از عهده مخارج و تربيتش برنميآمد. او را به ما معرفي كردند. هفته كرامت بود كه اين اتفاق افتاد. ما او را هديهاي از دو خواهر و برادر حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) ميدانيم. به همين دليل اسمش را عليرضا گذاشتيم. ارتباط عليرضا با همسرتان چگونه است؟ ارتباط خيلي صميمانهاي دارند. غلامرضا با همه مشكلات و دردهايش جاي خالي براي عليرضا نميگذارد. او را به پارك ميبرد و كنار او بازي ميكند. هر وقت هم لازم باشد به مدرسه او ميرود و كارهايش را پيگيري ميكند. از سختيهاي زندگي با يك جانباز بگوييد. خيلي از كارهاي منزل كه بر دوش مردان است را خودم به تنهايي انجام ميدهم. سالها پيش دكترها هيچ ضمانتي براي بهبود پاهاي جانباز نكرده بودند از يك طرف عليرضا هم بسيار پر جنب و جوش بود. با وجود كمردرد شديدم از هيچ كوششي دريغ نميكنم. اين سختيها مثل گرسنگي و تشنگي ماه رمضان است كه افطاري شيرين دارد. چه خاطراتي در زندگي با يك جانباز در ذهنتان ماندگار شده است؟ دوست دارم خاطراتي از تشرفمان به عتبات عاليات بگويم. يكبار در حرم امام حسين(ع) زني عرب عليه ايران و ايراني صحبت ميكرد. تحمل نكردم، بلافاصله موضع گرفتم و همه زائران نيز از من حمايت كردند. زن عراقي وسايلش را جمع كرد و رفت. انگار زن عراقي نميدانست من هستي و جوانيام را به پاي كسي ريختهام كه به دفاع از ايران رفته است و زير بار حرف زور نميرود... خاطرهاي ديگر اينكه يك شب همه زائران تصميم ميگيرند بروند حرم امام حسين(ع). من از همسرم خواستم برويم حرم حضرت ابوالفضل(ع). در خلوتي حرم با زمزمه يا كاشف الكرب مدام ضريح را طواف ميكرديم اين باعث شده بود حالتهاي عرفاني خاصي در چهره آقاي اسماعيلي ديده شود. انگار حضرت ابوالفضل(ع) ما را در خلوتي حرمش خواسته بود تا بيشتر عشقبازي كنيم. و سخن پاياني روي حرفم با جوانان است كه خدا و دين را رها نكنيد. هر طرف برويد باز خدا و دين فريادرس خواهد بود. همه شئونات اسلامي را رعايت كنيد و به خدا توكل كنيد تا دست شما را در همه مراحل زندگي بگيرد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]