تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834874712
دنيا از ديدگاه مولوي در مثنوي
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دنيا از ديدگاه مولوي در مثنوي نويسنده:دکتر محمد بهنام فر* با استناد به آيات قرآني چکيده دنيا از نظر مولوي تعلق قلب است به هر چيزي که انسان را از خدا غافل سازد. مولانا معتقد است: اصل باغ و گلزار جهان در جان و روح است که انعکاس آن بر آب و گل دنيا افتاده است. او دنيا را زن جادوگر مي داند که با سحر و افسون همه را فريب مي دهد. در نظر او تمام موجودات و ممکنات دنيا در حال تغيير و تحولند. علاوه بر اينها در موارد متعددي از داستانهاي پيامبران نيز برداشتهاي لطيف و تمثيلي خاص از دنيا ارائه مي دهد. مولوي با آن که از دنيا با تغييراتي نظير: چاه، زندان با بيان ياد مي کند که هر چيز زودتر بايد از آن رهايي يافت اما در عين حال کل عالم را چون سبويي مي داند که از علم و جمال سرشار است. «دنيا نزد محققان صوفيه هر چيزي است که انسان را از خدا مشغول دارد و حظ نفس در آن باشد و بدين معني حالتي است از احوال قلب و آن توجه به دل است به لذت عاجل؛ و هر چه مانع سالک از راه حق و حجاب او از وصول به کمال انسانيت باشد»(1). مولوي نيز چنين برداشتي از دنيا دارد و معتقد است که دنيا صورت عالم ماده و مال و زن و فرزند و زر و سيم نيست، بلکه تعلق قلب است به هر چيزي که سالک را از خدا غافل سازد(2): چيست دنيا؟ از خدا غافل بدن ني قماش و نقره و ميزان و زن (3) البته نظير اين مضمون در ديگر آثار عرفاني نيز آمده است، از جمله صاحب تفسير کشف الاسرار مي نويسد: «اين زر وسيم و انواع اموال نه عين دنياست که اين ظروف و اوعيه دنياست.... قارون آن همه زر و سيم و انواع اموال که داشت مکروه نبود، باز چون از او حقوق حق تعالي طلب کردند امتناع کردند؛ حقوق حق بنگزارد، آن کشش دل او به جانب زور و سيم و اموال دنيا مکروه بود» (4). چنان که مي دانيم خداوند در قر آن کريم دنيا را «متاع الغرور» خوانده است: و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور (حديد20/57). مولوي در دفتر چهارم توجيهي لطيف از اين آيه دارد و با استناد به آيه: فانظر الي آثار رحمه الله کيف يحيي الارض بعد موتها (روم50/30) مي گويد: منظور از آثار رحمت، آثار رحمت الهي در دل است و آنچه در بيرون دل است بازتاب آن آثار است و باغ و گلزاري هم که در جهان مي بينيم، اصل آن در چشمه سار جان و روح است که انعکاس آن بر اين آب و گل دنيا افتاده است؛ و سپس نتيجه مي گيرد که خداوند به همين دليل دنيا را سراي غرور خوانده است، زيرا مغروران وقتي گلزار و باغ جهان را مي بينند فريب مي خورند و آن را بهشت و گلزار حقيقي تصور مي کنند: امر حق بشنو که گفته است انظروا سوي اين آثار رحمت آر رو گفت آثارش دل است اي بوالهوس آن برون آثار آثار است و بس باغ ها و سبزه ها در عين جان بر برون عکسش چو در آب روان آن خيال باغ باشد اندر آب که کند از لطف آب آن اضطراب باغ ها و ميوه ها اندر دل است عکس لطف آن برين آب وگل است گر نبودي عکس آن سرو سرور پس نخواندي ايزدش دار الغرور اين غرور آن است يعني اين خيال هست از عکس و دل جان رجال جمله مغروران برين عکس آمده بر گماني کاين بود جنتکده مي گريزند از اصول باغ ها بر خيالي مي کنند آن لاغ ها چون که خواب غفلت آيدشان به سر راست بينند و چه سود است آن نظر پس به گورستان غريو افتاد و آه تا قيامت زين غلط واحسرتاه اي خنک آن را که پيش از مرگ مرد يعني او از اصل اين رز بوي برد (6) در جايي ديگر با اشاره به سوي فلق دنيا را زن جادوگري مي داند (7) که با سحر و جادو همه را فريب مي دهد و بايد از شر او به خدا پناه برد: کابلي جادوي اين دنياست کو کرد مردان را اسير رنگ و بو چون در افکندت در ين آلوده رود دم به دم مي خوان و مي دم قل اعوذ تا رهي زين جادوي و زين قلق استعاذت خواه از رب الفلق(8) و سپس با استناد به گفته ي پيامبر (ص) که دنيا را جادوگر خوانده است (9)، به آيه: من شر النفاثات في العقد (فلق 4/113) اشاره مي کند و مي گويد: منظور از اين پيرزن جادوگر، دنياست که با سحر و جادوي خود، در کارها عقده و گره ايجاد مي کند (10): زان نبي دنيات را سحاره خواند کو به افسون خلق را در چه نشاند هين فسون گرم دارد گنده پير کرده شاهان را دم گرمش اسير در درون سينه نفاثات اوست عقده هاي سحر را اثبات اوست ساحره ي دنيا قوي دانا زني است حل سحر او به پاي عامه نيست (11) نکته ديگر اين که مولوي نيز مانند حکما و ديگر عرفا معتقد است به قاعده تجدد امثال و حرکت جوهري (12) است و آن را در سراسر جهان هستي ساري و جاري مي داند؛ بدين معني که همه ي موجودات و ممکنات در دنيا همواره در حال تغيير و تحولند: صورت از بي صورتي آمد برون باز شد انا اليه راجعون پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتي است مصطفي فرمود دنيا ساعتي است(13) فکر ما تيري است از هو در هوا در هوا کي پايد؟ آيد تا خدا هر نفس نو مي شود دنيا و ما بي خبر از نو شدن اندر بقا عمر همچون جوي نو نو مي رسد مستمري مي نمايد در جسد آن ز تيري مستمر شکل آمده است چو ن شرر کش تيز جنباني به دست(14) به نظر شادروان فروزانفر، گفته ي مولوي هم با عقيده ي صو فيه و هم بر مبناي حرکت جوهري قابل توجيه است، بدين صو رت که به عقيده ي صو فيه «آفرينش، ظهور حق است و صور مراتب ظهور و تجلي خدا هستند و چون تجلي تکرار نمي پذيرد، آفرينش هميشه در تغيير و تبدل است و آنچه با دوام و ثبات متصف مي شود، ذات حق است که بدين جوهر و اساس آفرينش است. اين تغير و تبدل را به خلق جديد تعبير مي کنند که مأخوذ است از آيه شريفه ي: بل هم في ليس من خلق جديد (15) (ق15/50). علاوه بر آنچه گذشت، مولوي در پاره اي موارد از داستان هاي پيامبران نيز دريافت هاي خاصي ارائه مي دهد که جنبه ي تمثيلي دارد، از جمله در دفتر دوم با تلميح به داستان يوسف و انداختن او در چاه (16)، دنيا را مانند چاهي مي داند که فقط با ريسمان «صبر» مي توان از آن نجات يافت: يوسف حسني و اين عالم چو چاه وين رسن صبر است بر امر اله يوسفا آمد رسن در زن دو دست از رسن غافل مشو بيگه شدست حمدلله کاين رسن آويختند فضل و رحمت را به هم آميختند تا ببيني عالم جان جديد عالم بس آشکار ناپديد (17) در جايي ديگر با اشاره به سرگرداني قوم بني اسرائيل در «تيه»، دنيا را مانند بياباني تلقي مي کند که انسان ها چون قوم بني اسرائيل به واسطه ي گناه در آن سرگردان شده اند: اين جهان تيه است و تو موسي و ما از گنه در تيه مانده مبتلا سال ها ره مي رويم و در اخير همچنان در منزل اول اسير گر دل موسي ز ما راضي بدي تيه را راه و کران پيدا شدي (18) و در همان دفتر با تلميح به داستان يونس (19) «دريا» را تمثيلي از «جهان»، «ماهي» را رمزي از «جسم» و «يونس» را تمثيلي از «روح» معرفي مي کند: اين جهان درياست و تن ماهي و روح يونس محجوب از نور صبوح (20) در دفتر پنجم نيز با اشاره به داستان يوسف و زليخا (21) - که زن عزيز مصر همه ي درها را به روي يوسف مي بندد تا با او درآميزد، اما دري باز مي شود و يوسف مي گريزد - دنيا را خانه ي بي رخنه و روزني مي داند که انسان در سايه ي تلاش و توکل مي تواند از اين تنگناي مادي رهايي يابد، يعني يوسف را تمثيلي از «روح» و زليخا را رمزي از «اسبا ب و عوامل دنيوي» مي داند و معتقد است همان طوري که يوسف با سعي و توکل از دست زليخا نجات پيدا کرد، روح نيز مي تواند با تلاش و توکل از اين خانه ي بي روزن نجات يابد: گر زليخا بست درها هر طرف يافت يوسف ز حبسش منصرف باز شد قفل در و شد ره پديد چون توکل کرد يوسف بر جهيد گرچه رخنه نيست عالم را پديد خيره يوسف وار مي بايد دويد تا گشايد قفل و در پيدا شود سوي بي جايي شما را جا شود (22) نکته ديگر اين که مولوي «عشق» را در تمام ذرات جهان و هستي ساري و جاري مي داند و با استناد به آياتي نظير: سبح لله ما في السموات و الارض و هو العزيز الحکيم (حديد1/75) همه ذرات عالم را غرق در تسبيح الهي مي داند و تسبيح آنها را شتاب و حرکت آن ها به سوي کمال معنوي تلقي مي کند: عشق بحري آسمان بر وي کفي چون زليخا در هواي يوسفي دور گردون ها ز موج عشق دان گر نبودي عشق بفسردي جهان ذره ذره عاشقان آن کمال مي شتايبد در علو همچون نهال سبح لله هست اشتابشان تنقيه ي تن مي کنند از بهر جان (23) همچنين در جايي ديگر تسبيح کاينات را همان زمزمه ي عشق مي داند و معتقد است که تنها انسان کاملي چون رسول اکرم (ص) مي تواند اين تسيح را درک کند: همچنان که اين جهان پيش نبي غرق تسبيح است و پيش ما غبي پيش چشمش اين جهان پر عشق و داد پيش چشم ديگران مرده و جماد(24) و اگر کسي بخواهد اين زمزمه را بشنود، بايد از عالم جمادي به عالم جانها عروج کند: ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيم چون شما سوي جمادي مي رويد محرم جان جمادان چون شويد از جمادي عالم جان ها رويد غلغل اجزاي عالم بشنويد (25) در دفتر سوم نيز با اشاره به آيه: و من کل شيء خلقنا زوجين لعلکم تذکرون (ذاريات 49/51) مي گويد: همه ي اجزاي جهان مانند کهربا و برگ کاه، جفت خواه و عاشق يکديگرند: حکمت حق در قضا و در قدر کرد ما را عاشقان همدگر جمله اجزاي جهان ز آن حکم پيش جفت جفت و عاشقان جفت خويش هست هر جزوي ز عالم جفت خواه راست همچون کهربا و برگ کاه (76) البته اين جهان هر چند پيش انسان ها بزرگ و بي انتها به نظر مي رسد، اما در برابر قدرت خدا به قدر ذره اي اهميت و اعتبار ندارد، لذا مولوي ما را به رفتن به صحراي غيب و عالم جان تشويق مي کند که نامحدود و نامنتهاست و توجه به عالم مادي مانع رسيدن به آن است: گر جهان پيشت بزرگ و بي بني است پيش قدرت ذره اي مي دان که نيست اين جهان خود جنس جانهاي شماست هين رويد آن سو که صحراي شماست اين جهان محدود و آن خود بي حد است نقش و صورت پيش آن معني سد است (27) در دفتر دوم نيز مولوي با توجه به حديث معروف: «الدنيا سجن المومن و جنه الکافر (28) - که دنيا را زندان مومن و بهشت کافر تلقي مي کند - با تلميح به داستان نافرماني ابليس معتقد است که: شيطان به اين جهت از خداوند تا قيامت مهلت خواست و گفت: «انظرني الي يوم يبعثون» (اعراف 14/7) که دنيا براي او چون بهشت بود و مي توانست دشمن زادگانش - يعني بني آ دم - را در اين عالم گمراه کند و از بين ببرد: همچو ابليس که مي گفت اي سلام رب انظرني الي يوم القيام کاندرين زندان دنيا من خوشم تا که دشمن زادگان را مي کشم هر که او را قوت ايماني بود و ز براي زاد ره ناني بود مي ستانم گه به مکر و گه به ريو تا برآرند از پشيماني غريو گه به درويشي کنم تهديدشان (29) گه به زلف و خال بندم ديدشان (30) نکته ي آخر اين که هر چند مولوي در جاي جاي مثنوي تغييرات مختلفي از دنيا دارد و از آن به عنوان چاه زندان يا بياباني تعبير مي کند که هر چه زودتر بايد از آن رهايي يافت و به عالم حقيقي و ملکوت پيوست، اما در عين حال کل عالم را به سبويي تشبيه مي کند که از حسن و جمال سرشار است و مي گويد: کل عامل را سبو دان اي پسر کو بود از علم و خوبي تا به سر (31) و اين مضموني است که ديگر شاعران و عارفان ما نيز به آن اشاره کرده اند، از جمله خواجه شيراز مي گويد: مرا به کار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر چنين خوشش آراست (32) به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (33) پی نوشت ها : *استاديار دانشکده ادبيات و علوم انساني بيرجند 1- فروزانفر، بديع الزمان: شرح مثنوي شريف، 3 جلد، چاپ چهارم، انتشارات زوار، تهران، 1366، 2 ج، صص 381-382. 2- براي تفضيل درباره ي معرفت دنيا و حقيقت از نظر مولوي ر. ک: همايي، جلال الدين: مولوي نامه، 2 جلد، چاپ دوم، نشر هما، تهران 1366، ج 1، ص 160 به بعد، نيز: کاشفي، ملا حسين: لب لباب مثنوي، تصحيح سيد نصرالله تقوي، انتشارات اساطير، تهران، 1375، ص 197 به بعد. 3- مولوي، جلال الدين محمد: مثنوي معنوي، تصحيح رينولد 1. نيکلسون، به اهتمام دکتر نصرالله پورجوادي، انتشارات امير کبير، تهران 1364، دفتر اول، ص 61 (تمام ارجاعات بعدي به همين چاپ است). 4-ميبدي، رشيدالدين: کشف الاسرار و عده الابرار، 10 جلد، به اهتمام علي اصغر حکمت، انتشارات امير کبير، تهران 1357، ج 10، ص 390. 5- مولوي اين مضمون را در کتاب «فيه ما فيه» نيز آورده است: «هر چه در اين عالم مي بيني در آن عالم چنان است، بلکه اين ها همه نموذج آن عالمند و هرچه در اين عالم است، همه از آن عالم آورده اند». ر. ک: جلال الدين محمد مولوي: فيه ما فيه، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، چاپ پنجم، انتشارات امير کبير، تهران، 1362، صص62-63. قابل ذکر است که اين تعبير مولوي در باب دنيا يادآور «مثل افلاطوني» است؛ هر چند اين توارد مفهوم واحد را نمي توان از مقوله ي اخذ و پيروي عمدي و عالمانه به حساب آورد. براي تفضيل ر. ک: زرين کوب، عبدالحسين: سرني، 2 جلد، چاپ ششم، انتشارات علمي، تهران، 1374، ج 1، ص 462. 6- مولوي: همان، دفتر چهارم، صص 358-359. 7- اين تعبير براي دنيا در بسياري از آثار عرفاني و ادبي ما آمده است، از جمله ر. ک: امام محمد غزالي: کيمياي سعادت، به کوشش حسين خديو جم، چاپ ششم، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1374، 1 ج، ص 75 به بعد. 8- مولوي: همان دفتر چهارم، ص 467. 9- احذروا الدنيا فانها اسحر من هاروت و ماروت. ر. ک: بديع الزمان فروزانفر: احاديث مثنوي، چاپ دوم، انتشارات امير کبير، تهران، 1374، ص137. 10- مفسران معتقدند که منظور از «نفاثات» زنان جادوگري هستند که به نخ و ريسمان گره مي زنند و بر آن فوت مي کنند؛ و برخي معتقدند «نفاثات» زناني هستند که افکار مردان را منحرف کرده و به راي خود برمي گردانند. ر. ک: ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي: تفسير مجمع البيان، ترجمه ي حاج شيخ محمد رازي، انتشارات فراهاني، 1359، ج 27، ص 383 به بعد. 11- مولوي: همان دفتر چهارم، ص 467. 12- براي تفضيل ر.ک: جلال الدين همايي: مولوي نامه، ج 1، ص 167 به بعد. 13- ابن بيت ناظر است به حديث: الدنيا ساعه فاجعلها طاعه. ر. ک: بديع الزمان فروزانفر: احاديث مثنوي،ص 13. 14- مولوي: همان دفتر اول ص 71. 15- فروزانفر، بديع الزمان: شرح مثنوي شريف، ج2، صص440-441. 16- براي تفضيل ر. ک:مهدوي، يحيي: قصص قرآن مجيد، چاپ سوم، انتشارات خوارزمي، تهران 1374،ص 144 به بعد. 17- مولوي: همان دفتر دوم، ص 316. 18- همان ص 384. 19-براي تفضيل ر. ک:مهدوي، يحيي:همان، ص 360 به بعد. 20- مولوي: همان دفتر دوم، ص 423. 21- براي تفضيل ر. ک:مهدوي، يحيي:همان، ص 144به بعد. 22- مولوي: همان دفتر پنجم، ص 70 23- همان ص 245. 24-همان، دفتر چهارم، ص 487. 25-همان، دفتر سوم، ص 58. 26- همان ص251. 27- همان دفتر اول ص33. 28-فروزانفر، بديع الزمان:احاديث مثنوي، ص 11. 29- اين مصراع اشاره دارد با آيه ي شريفه ي «الشيطان بعدکم الفقر» (بقره 268/2) 30- مولوي: همان دفتر دوم، ص281. 31- مولوي: همان دفتر اول ص177. 32- حافظ شيرازي، شمس الدين محمد: ديوان غزليات، به کوشش دکتر خليل خطيب رهبر، چاپ ششم، انتشارات صفي عليشاه، تهران 1369، ص 33. 33- سعدي شيرازي: کليات، تصحيح محمدعلي فروغي، چاپ چهارم، انتشارات اقبال، تهران 1374،ص 95. منبع:پايگاه نور- ش 15
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 628]
صفحات پیشنهادی
دنيا از ديدگاه مولوي در مثنوي
دنيا از ديدگاه مولوي در مثنوي نويسنده:دکتر محمد بهنام فر* با استناد به آيات قرآني چکيده دنيا از نظر مولوي تعلق قلب است به هر چيزي که انسان را از خدا غافل سازد.
دنيا از ديدگاه مولوي در مثنوي نويسنده:دکتر محمد بهنام فر* با استناد به آيات قرآني چکيده دنيا از نظر مولوي تعلق قلب است به هر چيزي که انسان را از خدا غافل سازد.
ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (1)
ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (1)-ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (1) نويسنده: عباس ... اساسي ترين و مهم ترين مباحث عرفان و تصوف، بخصوص در جهان بيني و آثار مولوي است. ... ساکنان دنيا با يکديگر برخورد منافع پيدا مي کنند و به يکديگر به چشم خوراک ...
ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (1)-ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (1) نويسنده: عباس ... اساسي ترين و مهم ترين مباحث عرفان و تصوف، بخصوص در جهان بيني و آثار مولوي است. ... ساکنان دنيا با يکديگر برخورد منافع پيدا مي کنند و به يکديگر به چشم خوراک ...
نگاهی اجمالی به شروح مثنوی مولوی
نگاهی اجمالی به شروح مثنوی مولوی مهوش السادات علوی تأثیر و نفوذ اندیشه های مولانا جلال ... از دیدگاه خوارزمی، مثنوی “بیان اجمالی کلمات حضرت امیرالمؤمنین . ..... می سراید:هـر نفس نـو می شـود دنیــا و مــا بــی خبــــــر از نــو شــدن انـــــدر بقــــــا(مثنوی معنوی؛ ...
نگاهی اجمالی به شروح مثنوی مولوی مهوش السادات علوی تأثیر و نفوذ اندیشه های مولانا جلال ... از دیدگاه خوارزمی، مثنوی “بیان اجمالی کلمات حضرت امیرالمؤمنین . ..... می سراید:هـر نفس نـو می شـود دنیــا و مــا بــی خبــــــر از نــو شــدن انـــــدر بقــــــا(مثنوی معنوی؛ ...
مثنوی مولوی از دیدگاه روانشناسی و عرفان
مثنوی مولوی از دیدگاه روانشناسی و عرفانطریق سیر و سلوك سه مرحله دارد: «مقامات ... طبع زاید وز خــــــــیال حكمتی بی فیض نور ذوالجـــلال حكمت دنیا فـــــــــــزاید ظنّ و شك ...
مثنوی مولوی از دیدگاه روانشناسی و عرفانطریق سیر و سلوك سه مرحله دارد: «مقامات ... طبع زاید وز خــــــــیال حكمتی بی فیض نور ذوالجـــلال حكمت دنیا فـــــــــــزاید ظنّ و شك ...
ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (2)
ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (2) نويسنده: عباس محمديان* مولوي نيز، مانند اکثر صوفيه و عرفا، در موضوع وساطت فيض اولياء، بر همين باور است. او معتقد است که اولياي ...
ولايت از نگاه مولوي در مثنوي (2) نويسنده: عباس محمديان* مولوي نيز، مانند اکثر صوفيه و عرفا، در موضوع وساطت فيض اولياء، بر همين باور است. او معتقد است که اولياي ...
اسطوره مهر در مثنوي مولوي(1)
اسطوره مهر در مثنوي مولوي(1) نويسنده: فاطمه مدرسي* چکيده نگارنده در اين پژوهش بر آن ... آن دنيا را از تاريکي مي رهاند، در قرآن مجيد از احترام خاصي برخوردار است، يکي از سوره ... و آشنايي عميق مولانا را به باورهاي اين آيين ديرين مي توان در مطاوي کلام او ديد.
اسطوره مهر در مثنوي مولوي(1) نويسنده: فاطمه مدرسي* چکيده نگارنده در اين پژوهش بر آن ... آن دنيا را از تاريکي مي رهاند، در قرآن مجيد از احترام خاصي برخوردار است، يکي از سوره ... و آشنايي عميق مولانا را به باورهاي اين آيين ديرين مي توان در مطاوي کلام او ديد.
«مثنوي» مولانا و «بوستان» سعدي، پرچمدار ادبيات جهان
«مثنوي» مولانا و «بوستان» سعدي، پرچمدار ادبيات جهان «كارلوس فوئنتس»، «پل آستر»، «اورهان پاموك»، «ميلان كوندرا»، «نادين گورديمر»، «جان اروينگ» و «وي.
«مثنوي» مولانا و «بوستان» سعدي، پرچمدار ادبيات جهان «كارلوس فوئنتس»، «پل آستر»، «اورهان پاموك»، «ميلان كوندرا»، «نادين گورديمر»، «جان اروينگ» و «وي.
تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولوی
تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولویچکیدهداستان شاه و کنیزک نخستین داستان مثنوی و نخستین سخن مولوی پس از ذکر ماجرای نمادین و تمثیلی نامه ی نی است. ... روح و نفس و دنیا و شیخان مزور است (1383: 1/20) به نظر زرین کوب، شاه، کنیزک، ...
تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولویچکیدهداستان شاه و کنیزک نخستین داستان مثنوی و نخستین سخن مولوی پس از ذکر ماجرای نمادین و تمثیلی نامه ی نی است. ... روح و نفس و دنیا و شیخان مزور است (1383: 1/20) به نظر زرین کوب، شاه، کنیزک، ...
مولانا در ابيات آغاز مثنوي(2)
رسم مولانا در مثنوي چنان است که وقتي مي خواهد سخن را، به هر علت، تمام کند، يا بطور ... او به خواننده مثنوي مي آموزد که در اين راه، نخستين گام آزاد بودن است و گسستن بندهاي پا، يعني هوا و هوس دنيا که مهم تر از همه .... وحدت از ديدگاه مولانا و حکيم سبزواري(1) ...
رسم مولانا در مثنوي چنان است که وقتي مي خواهد سخن را، به هر علت، تمام کند، يا بطور ... او به خواننده مثنوي مي آموزد که در اين راه، نخستين گام آزاد بودن است و گسستن بندهاي پا، يعني هوا و هوس دنيا که مهم تر از همه .... وحدت از ديدگاه مولانا و حکيم سبزواري(1) ...
حدوث و قدم قرآن در مثنوي مولانا
حدوث و قدم قرآن در مثنوي مولانا نويسنده: عليرضا فولادي ـ قم الف) پيشينه بحث درباره ي ... (18) ب) از ديدگاه اهل بيت (ع) آنچه را که به عنوان نظريه ي معتزله درباره ي حدوث ...
حدوث و قدم قرآن در مثنوي مولانا نويسنده: عليرضا فولادي ـ قم الف) پيشينه بحث درباره ي ... (18) ب) از ديدگاه اهل بيت (ع) آنچه را که به عنوان نظريه ي معتزله درباره ي حدوث ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها