واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
طلبه نوجوانی که به گروه «ابوحبیب» پیوست +عکس «محمد علی وفایی» در سال 61 و در منطقه «بازی دراز» به فیض شهادت نائل شد. او در زمان شهادت 17 سال بیشتر نداشت و 2 سال از زمان ورودش به عالم طلبگی می گذشت.
به گزارش فرهنگ نیوز ، «محمد علی وفایی» در سال 61 و در منطقه «بازی دراز» به فیض شهادت نائل شد. او در زمان شهادت 17 سال بیشتر نداشت و 2 سال از زمان ورودش به عالم طلبگی می گذشت. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگوی جام نیوز با پدر این شهید بزرگوار، جناب حجت الاسلام و المسلمین وفایی است.
ماجرای جبهه رفتن محمدعلیخانواده شهید وفایی که سال ها پیش برای تحصیل علوم دینی به نجف رفته بودند، قبل از انقلاب به ایران بازمی گردند اما وقتی با وضع نامناسب فرهنگی ایران مواجه می شوند نمی توانند آن را تحمل کنند. به همین خاطر از ایران به لبنان و بعد به سوریه سفر می کنند. محمد علی به خاطر علاقه اش به علوم دینی در سوریه طلبه می شود.
بعد از وقوع انقلاب در ایران، محمد علی به خانواده پیشنهاد می دهد که به ایران بازگردند چرا که دیگر دلیلی که به خاطر آن از ایران خارج شده بودند با انقلاب از بین رفته بود. بعد تجاوز عراق به خاک ایران و شروع جنگ، محمد علی اصرار بیشتری برای بازگشت به ایران به خانواده می کند و در نهایت همراه داماد خانواده به ایران باز می گردد.چندی بعد محمد علی با ارسال نامه ای به خانواده اش از آنها برای حضور در جبهه کسب اجازه می کند. علی رغم مخالفت مادر محمد علی، پدرش نه تنها مخالفتی با جبهه رفتنش ندارد بلکه او را به انجام این کار تشویق هم می کند.گروه «ابوحبیب»این گونه محمد علی عازم جبهه می شود. اوایل جنگ تشکیلات زیاد منظمی برای اعزام نیروها به جبهه وجود نداشت به همین خاطر عضو گروهی به «نام ابوحبیب» می شود. اعضای این گروه 5 نفره همگی عرب زبان بودند و به صورت پارتیزانی و چریکی می جنگیدند. هر بار که به جبهه می رفتند، عملیاتشان چند ماه طول می کشید.در یکی از همین عملیات ها وقتی عازم منطقه «بازی دراز» می شوند، توسط دشمن محاصره می شوند. یکی از اعضای گروه می تواند از محاصره جان سالم به در ببرد و 4 نفر دیگر همگی شهید می شوند که محمد علی هم یکی از آنها بود.
هدیه ای به جای شهیدیک سال بعد برای تشخیص پیکر محمد علی به خانواده اش اطلاع می دهند اما پیکر او از شدت سوختن قابل شناسایی نبود. فقط مادرش توانست از روی تکه لباسش او را شناسایی کند. حدود یک سال بعد از شهادت محمد علی، خدا پسر دیگری را به خانواده وفایی هدیه می کند و آنها به یاد فرزند شهیدشان نام او را محمد علی می گذارند.دامادی ما باشد در بهشتوقتی با محمد علی صحبت ازدواج می شد، می گفت: «تا زمانی که جنگ باشد فکر دامادی من نباشید. یا جنگ تمام می شود و می رویم کربلا یا ان شالله دامادی ما باشد در بهشت.»با اینکه خارج از ایران بزرگ شده بود عِرق ایرانی بودنش زیاد بود. غیرت، شجاعت و عزت نفس در وجودش موج می زد.
پسرانی که ادامه دهنده راه برادر بودندخانواده شهید وفایی در زمان جنگ صاحب 4 پسر بود. یکسال بعد از شهادت محمد علی به ایران باز می گردند و هر سه پسر خانواده با اختلاف زمانی کم عازم جبهه می شوند.
عباس در عملیات کربلای 5 از ناحیه پا و چشم به شدت مجروح می شود و خون خیلی زیادی از او می رود. وقتی او را به تهران منتقل می کنند، تحت عمل جراحی سنگینی قرار می گیرد و پزشکان فقط می توانند به وضعیت پای او رسیدگی کنند و متاسفانه چشم او از دست می رود.محسن در عملیات کربلای 4 ترکش به دستش می خورد. او را به بیمارستانی در شیراز می برند. چون او زبان عربی بلد بوده، متوجه می شود یک دکتر عراقی در کادر بیمارستان نفوذ کرده و تا می تواند دست و پا قطع می کند. به همین خاطر هرطور شده از بیمارستان فرار می کند و خودش را به تهران می رساند و دستش در آنجا تحت عمل قرار می گیرد.
مرتضی پسر چهارم خانواده است. او در شرایط بحرانی عملیات فاو، مجبور می شود 48 ساعت بیدار بماند. ناگهان از شدت خستگی خوابش می گیرد و درست در همان زمان، نیروهای عراقی به مواضع ایران حمله می کنند. مرتضی که آن موقع خواب بوده، نیروهای عراقی توجهی به او نمی کنند و بیشتر نیروهای ایرانی را به اسارت می گیرند. وقتی از خواب بیدار می شود می بیند هیچ کس نیست و همه همرزمانش را به اسارت بردند. این گونه مرتضی از اسارت نجات می یابد.
منبع: جام نیوز
94/3/27 - 16:10 - 2015-6-17 16:10:16
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]