تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):برترین ایمان آن است که معتقد باشی هر کجا هستی خداوند با توست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826452836




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

40هزار تومان دستمزد برای «آی نسیم سحری»!


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۲:۱۴




1434202230890_borna ghasemi-6.jpg

«آی نسیم سحری صبر کن؛ ما را با خود ببر از کوچه‌ها»؛ بیشتر ما یک زمانی این آهنگ را خیلی زمزمه می‌کردیم. همین یک بیت آنقدر بر سر زبان‌ها افتاد که حتی به طنز هم تبدیل شد. به گزارش خبرنگار بخش موسیقی ایسنا، اواخر دهه‌ی 60 یا اوایل 70 بود که یک آقای خوش‌روی همیشه کت‌شلواری و البته با ریش سپید و موهای سشوارکشیده به تلویزیون می‌آمد و این آهنگ را برای‌مان می‌خواند. اصلا انگار شرطی شده بودیم و هر وقت عید می‌آمد و تلویزیون ویژه‌برنامه‌ای ترتیب می‌داد، منتظر این آهنگ و همین آقای خواننده می‌ماندیم. البته او تنها نبود. حتما بیژن خاوری، عباس بهادری، بهرام گودرزی، مهرداد کاظمی و ... را هم یادتان می‌آید. صداهایی که یک زمان رادیو و تلویزیون را قُرق کرده بودند، اما حالا هیچ‌کدام‌شان نیستند و ما از حال‌شان خبر نداریم. «نسل اولی‌های موسیقی پاپ» که می‌گویند، همین‌ها هستند. هرچند خیلی‌ها دوست‌ دارند که این صفت را به خودشان نسبت دهند. حسن همایون‌فال یکی از همان نسل اولی‌ها است که هنوز هم می‌خواند؛ اما نه در تلویزیون بلکه برای گل‌های باغچه و قناری‌های خانه‌اش. آقای همایون‌فال! خیلی دوست دارم گفت‌وگوی‌مان از جایی شروع شود که شما و هم‌نسلان‌تان در اوج بودید؛ زمانی که قطعات‌تان دائم شنیده می‌شد. درباره‌ی فضای آن روزها صحبت کنید و شرایطی که برای شما به‌عنوان یک خواننده وجود داشت. در زمان جنگ بیشتر کارهای موسیقی به‌صورت سرود اجرا می‌شد و آقای محمد گلریز هم در رأس کار بود و آثار زیادی در این زمینه ارائه کرد. بعد از مدتی خوانندگان جدیدی روی کار آمدند که البته من هم جزو آن‌ها بودم. آن‌ها نسلی بودند که موسیقی نویی را عرضه کردند که در آن زمان خیلی رایج نبود. از نسلی حرف می‌زنم که تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست هم نبود؛ بیژن خاوری‌، پرویز طاهری‌،‌ عباس بهادری‌، مهرداد کاظمی‌، بهرام گودرزی‌، سپهر و بهرام حصیری. من هم سبک و سیاق خودم را داشتم. موسیقی سنتی، پاپ و مقامی می‌دانستم و حالا آمدیم با صداوسیما همکاری کنیم. آن زمان به ما گفتند، درست است که شما صدای‌تان خوب است، اما باید اینجا هم تست بدهید. خلاصه صداوسیما از ما تست گرفت و در آن شورایی که آنجا بود، تأیید شدیم. اولین قطعه‌ام «نسیم آسا» نام داشت که هادی منتظری آن را آهنگسازی کرده بود. یادم است که آن زمان، این کار خیلی گل کرد. آهنگی که معمولا با نشان دادن گل و گیاه خاصی توسط تلویزیون پخش می‌شد. به‌طوری که هر وقت تلویزیون این گل را نشان می‌داد، همسرم به شوخی می‌گفت: حسن! می‌خواهند آهنگ تو را پخش کنند. اصلا انگار این گل مخصوص «نسیم آسا» بود. بعد از آن، انتشار کاست «بال و پرم عشق» و «مرغ جان» که شامل هشت تصنیف با همکاری هادی منتظری و داود آزاد بود، شکل گرفت. در همان زمان با محمدرضا احمدیان آشنا شدم که معاون دکتر ریاحی در اداره موسیقی بود. «آی نسیم سحری» نیز در آن زمان شکل گرفت و جزو کارهایی بود که من به قولی با آن کار گُل کردم و هر جا می‌رفتم من را با آن آهنگ می‌شناختند. کلیپی هم برای این آهنگ ساخته شد که از شبکه 5 پخش می‌شد. در آن کلیپ پسرم دست من را می‌گرفت و ما در کوچه‌های دربند قدم می‌زدیم. یادم است، مجله سینما این کار را برای مسابقه گذاشت و من برنده جایزه‌ای هم شدم. وقتی آقای احمدیان استقبال از آن کار را دید «یک آسمان پرنده عاشق» ساخته شد، که بدون اغراق هر روز از یک شبکه رادیویی پخش می‌شد. برنامه‌ای هم ساخته شده بود، به اسم «جُنگ هفته» که آقای مهدی ظهوری آن را ساخته بود. این اولین برنامه‌ی تصویری من بود که می‌گفتند باید روی صندلی بشینم، پایم را روی پایم بندازم و بخوانم. البته جوان‌های امروزی دیگر این مشکلات را ندارند. این برنامه با استقبال زیاد، جمعه‌ها پخش می‌شد. البته افراد دیگری مانند خاوری و طاهری هم در این برنامه بودند. ما هفته‌ای سه تا چهار شب روی آنتن بودیم و استقبال مردم کوچه و بازار خیلی خوب بود. مردم می‌گفتند، ما سمبل شادی هستیم. چون به هر حال جَنگ تازه تمام شده بود. من هم یک «آسمان پرنده عاشق» را تقدیم آزاده‌هایی که به ایران برمی‌گشتند، کرده بودم. آن زمان، رییس اداره موسیقی آقای مهدی کلهر بود. بهترین دورانی هم که نسل ما داشت، زمان آقای کلهر بود. او خیلی هوای هنرمندان را داشت و می‌گفت، شما حتما باید در ماه دو آهنگ بخوانید که هم خرج زندگی‌تان باشد و هم این انس و الفتی که مردم با آثار شما گرفته‌اند، ادامه داشته باشد. آن زمان حتی مضمون ترانه‌ها هم یکسان بود و ترانه‌ عاشقانه‌ای وجود نداشت. این موضوع برخاسته از شرایط اجتماع بود یا ترانه عاشقانه ممنوع بود؟ ممنوع بود و فشار می‌آوردند. می‌گفتند شعرها مضمونی اجتماعی، بهاری و نیایشی داشته باشند. فکر می‌کنم، این روزهایی را که از آن صحبت می‌کنید خیلی از مردم به یاد داشته باشند. پس از سپری شدن این روزها چه اتفاقی افتاد که حضور شما و هم‌نسلان‌تان در این عرصه کم‌رنگ شد؟ مثلا با شما تماس گرفتند و گفتند، دیگر دوره شما گذشته است یا چیزی به‌جز این؟ پس از این‌که آقای کلهر از اداره موسیقی رفت، آقای علی معلم به جای او، مدیریت این سمت را عهده‌دار شد. اینجا بود که کم‌کم نسل خوانندگان عوض شد و جوان‌ترها آمدند. مثلا در زمان ما حتی برخی تحریرها اجازه اجرا نداشت، اما قواعد کم‌کم عوض شد و خوانندگان شبیه غربی‌ها می‌خواندند. زمان ما اجازه نداشتیم کارمان شبیه کار خواننده‌ی دیگری باشد. البته من از این بابت خوشحالم که حسن همایون‌فال‌، حسن همایون‌فال است و شبیه کسی نمی‌خواند. گاهی وقتی در رادیو موسیقی گوش می‌دهم، تعجب می‌کنم که آیا شورایی نیست تا این صداها را تأیید کند یا دنیا دنیای پارتی‌بازی است؟ آن روزها بر شما چطور می‌گذشت؟ خیلی سخت گذشت. تصور کنید، شما مسیری را هر روز طی می‌کنید، اما یک روز این مسیر را روی شما می‌بندند. آن‌ها معتقد بوند ما کارمان را کرده‌ایم و دیگر بس است. در حالی که سن یک خواننده هرچه بالاتر برود، صدایش پخته‌تر می‌شود، اما درست در اوج پختگی صدای ما، گفتند باید جوان‌ترها وارد عرصه شوند. البته ما از حضور جوان‌ها خوشحال شدیم، اما این کار، زیره به کرمان بردن بود‌. جوان‌هایی آمدند که شخصیت صدایی مستقل نداشتند. به‌ندرت خواننده‌هایی آمدند که شبیه لس‌آنجلسی‌ها می‌خواندند. افرادی که پس از چند سال حضور کم‌رنگ شدند. بعد یک نسل دیگر روی کار آمد که آن‌ها کنسرت هم می‌دادند و مردم هم با آن‌ها الفت گرفته بودند. در نهایت، نسلی به فعالیت پرداخت که آن‌طور که باید به موسیقی پاپ بها نمی‌دهد. ما هیچ‌وقت نمی‌گوییم جوانان نیایند. اتفاقا بیایند؛ اما جوانانی که کار کرده‌اند و روی اصول می‌خوانند. وقتی به این خوانندگان جوان می‌گوییم، شاگرد که هستید؟ می‌گویند: شاگردی؟ البته این مسأله‌ای است که آقایانی که در رأس هستند، باید به آن رسیدگی کنند. یادم است، یک آهنگی را در تلویزیون به‌صورت ایستاده اجرا کردم و گفتند دیگر حق نداری بخوانی و ممنوع‌التصویر هستی؛ چون دستت را هنگام اجرا تکان دادی. آن زمان آقای لاریجانی مدیر سازمان صداوسیما بود، البته آقای کلهر رسیدگی کرد و این مشکل حل شد. می‌خواهم بگویم، ما سختی‌ها کشیدیم و جاده خاکی را آسفالت کردیم. ما بیشتر در جنگ‌ها و برنامه‌های ارگانی اجرا می‌کردیم. خود من دو کنسرت بیشتر نداشتم؛ اما فضا برای نسل بعد بازتر و شیک‌تر بود. ما باید کت و شلوار می‌پوشیدیم. حتی اگر قرار بود، سه آهنگ اجرا کنیم، نمی‌توانستیم کت‌ و شلوار عوض کنیم. حالا یکسری آمده‌اند با موهای بسته و ژل‌زده، عینک دودی می‌زنند و‌ کفش مارک‌دار می‌پوشند. توقع ما این است که دفتر موسیقی، ما را فراموش نکند. حداقل یک تماس با ما بگیرد و بگوید حال‌تان چطور است؟ باور کنید، رییس اداره موسیقی کوچک نمی‌شود، اگر به ما زنگ بزند و بگوید حسن همایون‌فال تو که پیشکسوت هستی در چه شرایطی هستی و زندگی‌ات چطور است. اصلا کجایی؟ پس از حضور خوانندگان نسل جدید آیا شما تلاشی برای تولید اثر نکردید؟ آیا در مقابل فضای به‌وجود آمده سکوت کردید؟ چند کار ساختم؛ آن زمان یک ملودی روی شعر حافظ ساختم و به اداره موسیقی بردم، اما کار رد شد. با خودم گفتم، شاید این کار اشکالی داشته است. بنابرین کار دیگری بردم که آن را هم رد کردند. انگار با ما سر عناد داشتند. البته با آقای خاوری و آقای گودرزی هم همین کار را کردند. آثار آن‌ها هم رد شد. گاهی از طرف رادیو و تلویزیون دعوت می‌شدیم. گاهی یاد ما می‌کردند. هر سال عید که می‌شد، با این‌که ما را کنار گذاشته بودند، اما ما به‌نوعی باید در تلویزیون حضور می‌داشتیم. مثلا سه نصف شب ما را دعوت می‌کردند و می‌گفتند زنده بخوان! ما هم می‌خواندیم. البته جالب است، به این نسل جدیدی‌ها که می‌گویند زنده بخوان؛ یا پاسخ می‌دهند که صدای‌شان کوک نیست یا می‌گویند گیتارم همراهم نیست. گاهی 50 ساعت طول می‌کشد تا این‌ها بتوانند کاری را در استودیو ضبط کنند، اما گل سر سبد جامعه‌اند. مردم چطور؟ برخورد آن‌ها در این روزها با شما چگونه است؟ در کوچه و بازار که می‌رویم، مردم سراغ ما را می‌گیرند. مثلا سوار تاکسی که می‌شوم، می‌گویند چرا دیگر خبری از شما نیست؟ اما ما جوابی نداریم. می‌گوییم نسل جدید آمده است و ما کم کار شدیم. وزارت ارشاد هم که هیچ توجهی به هنرمند ندارد. آلبوم من سال‌هاست آماده شده و مجوز گرفته، اما به‌خاطر مسائل مالی هنوز منتشر نشده است. تمایلات شرکت‌های اسپانسر، موسیقی دیگری است و از پاپ‌های آنچنانی حمایت می‌کنند. البته من موسیقی پاپ را محکوم نمی‌کنم، زیرا خودم هم پاپ می‌خوانم، اما این چیزهایی را که جوانان امروزی می‌خوانند پاپ نمی‌دانم. پس از پایان دوره کاری ما، تهیه‌کنندگانی آمدند که از خوانندگان جوان پول می‌گرفتند و آن‌ها را در تلویزیون نشان می‌دادند؛ اما حسن همایون‌فال دستمزد می‌گرفت تا در تلویزیون بخواند، چون من شاگردی کردم و بابت صدایم هزینه کردم؛ اما این خواننده جدیدها یک چیزی هم می‌دادند. برای همین تهیه‌کننده سراغ ما نمی‌آمد. زمان ما کسی جرأت نداشت، از این کارها بکند. عزت و احترامی برای ما قائل بودند، اما این جوان‌ها این حرمت‌ها را شکستند. من چند سال پیش، وامی از وزارت ارشاد گرفته بودم و قرار بود در مدت چند سال این مبلغ پرداخت شود تا مشکلم حل شود؛ اما هم‌زمان با روی کار آمدن آقای جنتی به من زنگ زدند و گفتند که باید پول را پس دهید. اسم صندوقی هم که من از آن وام گرفته بودم، صندوق حمایت از هنرمندان بود. جالب است، وقتی جشن و مراسمی دارند، حسن همایون‌فال از خوانندگان خاص است، اما وقتی ما کاری داریم، اصلا ما را نمی‌شناسند. آن‌ها حداقل می‌توانند از ما دلجویی کنند. هم‌نسلان من هم از این بابت گله دارند. آیا تابه‌حال شده همه این پیشکسوتان را دعوت کنند و بگویند، این‌ها در بسته‌ای را باز کردند؟ شما درباره نسلی صحبت کردید که پس از شما روی کار آمدند، اما روزگار به آن‌ها هم وفا نکرد. آن نسل هم کنار گذاشته شدند. تقریبا هر نسلی پنج سالی کار می‌کند و بعد به فراموشی می‌رود. به نظر شما دلیلش تغییر ذائقه مخاطب است یا حلقه مفقوده دیگری وجود دارد؟ حلقه مفقوده این روند، مدیریت‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند، گروهی را کنار بگذارند و از طرفی تهیه‌کنندگان موسیقی که در انتشار آثار، روند خاصی را مد نظر قرار دادند. ببینید ما هنوز مخاطب‌مان را از دست ندادیم. وقتی مردم، هنوز از من می‌پرسند که تو چرا نمی‌خوانی، یعنی ذائقه عوض نشده است. اگر شرایطی برایم فراهم شود، میدان را از جوانان می‌گیرم. من مطمئنم با همان سبک و سیاق خودم، فضا را قُرق می‌کنم. اگر این اتفاق نیفتاد، حسن همایون‌فال اسمش را عوض می‌کند. فکر می‌کنید، آن زمان که شما اثرتان را به صداوسیما بردید و آن‌ها کارتان را رد کردند، تصورشان این بود که دوره خواننده‌ای مثل شما دیگر تمام شده است؟ بله. فکر کردند دوره ما تمام شده است. از هم‌نسلان‌تان خبر دارید؟ می‌دانید آن‌ها چه می‌کنند؟ آقای خاوری خوب است. آقا طاهری در شهرک اندیشه زندگی می‌کند. هیچ‌کدام شرایط بدی نداریم. یک نفر به من گفت: همایون‌فال! اگر تو «آی نسیم سحری» را در آمریکا اجرا می‌کردی، چندین کنسرت برایت برگزار می‌کردند، اما من آن زمان برای اجرای این قطعه 40 هزار تومان گرفتم. پولی که به یک خواننده می‌دادند، سقفش 40 هزار تومان بود و در ازایش روزی هزار بار آن قطعه را پخش می‌کردند، حتی آنقدر پخش شد که طنز شده بود یا در هر برنامه‌ای از کسی می‌پرسیدند، چه چیزی بلد هستی بخوانی، می‌گفت: «آی نسیم سحری». آقای همایون‌فال! تابه‌حال شده است که احساس پشیمانی کنید و بگویید ای کاش وقتی را که صرف موسیقی کرده‌اید، صرف کار دیگری می‌کردید؟ گاهی از این فکرها می‌کنم؛ اما من برای دل مردم کار انجام دادم و برای مردم ارزش قائلم. اگر به عقب برگردم، باز هم می‌خوانم. چه در کنج قفس باشم چه در پرواز می‌خوانم ... قناری فطرتم تا زنده‌ام آواز می‌خوانم ... همیشه ته دل ما امیدی سوسو می‌زند و فکر می‌کنیم چون زحمت کشیدیم و کار کردیم دریچه امیدی هست. گفتیم شاید مدیر صداوسیما عوض شده است، یادی از بچه‌های قدیم کند. هرچند شاید هم اگر ما بخواهیم ایشان را ببینیم، اصلا به ما وقت هم ندهد، زیرا از این اتفاقات برای ما افتاده است. بعضی کارها، آدم را رنجیده‌خاطر می‌کند. من 12 سالم بود که بین دو هزار نفر قبول شدم، مرتضی‌خان حنانه از من امتحان گرفت. در نسل شما افرادی بودند که خودشان اعلام بازنشستگی کردند. وقتی اعلام بازنشستگی کردند که به آن‌ها بی‌توجهی شد. جوان از راه رسیده کارش سریع انجام می‌شود و ما باید پشت در اتاق آقای مدیر بنشینم. البته هنوز هم ناامید نیستم. من کارهای خودم را می‌کنم. سه‌تار می‌زنم. کار ضبط می‌کنم. برای گل‌های باغچه‌ام می‌خوانم و زندگی را می‌گذرانم. اما در آخر می‌خواستم درباره خانه موسیقی صحبت کنید. آن‌ها برای شما چه می‌کنند؟ خانه موسیقی کاری برای کسی نمی‌کند. برای هم‌نسلان ما که هیچ، برای جوان‌ها هم کاری نمی‌کند. اصلا سوالم این است که کار خانه موسیقی چیست؟ از هنرمند حق عضویت می‌گیرد، اما کار خاصی برای او نمی‌کند. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 165]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن