تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837608368
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ نويسنده: كرامت رعنا حسيني ديوان حافظ هرباركه به اهتمام اديبي منتشر مي گردد حاوي تعليقات و تصحيحات تازه ايست كه بيشترآن ها مورد رد و قبول نقادان نكته سنج واقع مي شود. يكي ازآن ها رد و قبول «تلخوش» و «بنت العنب» است در بيت زير كه با تفاوت نسخه ها آن بيت را به دو صورت نوشته اند، يكي اين كه متداول است: آن تلخوش كه صوفي ام الخبائش خواند. اشهي لنا واحلي من قبله العذارا و ديگري بدين صورت كه در چاپ استاد خانلري آمده است: بنت العنب كه زاهد ام الخبائثش خواند اشهي لنا واحلي من قبله العذار اين نكته پيش از استاد دكتر خانلري مورد تامل دو اديب بزرگ معاصرعلامه علي اكبر دهخدا و علامه مجتبي مينوي بوده است. علامه علي اكبردهخدا در لغت نامه ذيل پسوند «وش» افاده فرموده اند كه: «... گمان مي كنم استعمال آن در مبصرات است نه در مذوقات چنانكه در بيت حافظ: آن تلخوش كه صوفي ام الخبائثش خواند اشهي لنا واحلي من قبله العذارا يا اشتباه است و اصل «آن تلخ و خوش» بوده است.» اما علامه مجتبي مينوي براي شناخت نسخه هاي كهن ديوان حافظ مشخصاتي قائل بودند، يكي آن بود كه در اين بيت به جاي «تلخوش»«بنت العنب» مضبوط باشد،يعني آن را چنين اصيل مي دانستند كه: بنت العنب كه زاهد الخبائثش خواند اشهي لنا واحلي من قبله العذارا اما نظر استاد پرويز ناتل خانلري كه در آخرديوان حافظ كه به تصحيح ايشان منتشر شده اين است: «... دراين مصراع دو نسخه ي قديمتر و دو نسخه ي ديگر«بنت العنب» ثبت كرده اند،و باقي نسخه ها به جاي آن عبارت «آن تلخوش» دارند. گمان من بر آن است كه ثبت نسخه هاي قديمتردراين مورد اصيل است، عبارت «بنت العنب گذشته از تناسب با «ام الخبائث» در شعر فارسي سابقه دارد، ازآن جمله دراين بيت خاقاني: مرا سجده گه بيت بنت العنب به كه ازبيت ام القرا مي گريزم تركيب «تلخ وش» هم غريب است،زيرا كه پسوند «وش» براي همان ديدينهاست نه چشيدني ها،و من مورد مشابه اين تركيب را جاي ديگر نديده ام.» (ص 999) اما اين نظرات مورد رد و قبول صاحب نظران است: جسمي را اعتقاد بر اين است كه شاعران بزرگي چون حافظ خلاق المعانيند،ازاين جهت در ديوان آن ها بسي تركيبات تازه و بديع چون «تلخ وش» يافته مي شود، بنابراين هيچ ايرادي در استعمال آن نيست، بخصوص كه درنسخ كهن ديوان حافظ «تلخ وش» ثبت است. اينان كه بذوق متكي اند دلائل و شواهدي در اثبات نظرخويش ارائه نمي دهند حتي جواب دستوريان را نمي دهند كه مي گويند در زبان فارسي پيوند «وش» براي چشيدني ها نيامده است. گروهي ديگر نظر علامه دهخدا را مي پذيرند كه صحيح آن «تلخ و خوش» است، و در تائيد از شاعران شاهد مي آورند كه «مي» را به «تلخ وخوش» توصيف كرده اند، چون اين بيت معنائي در حديقه: تلخ و شيرين چو مي به طعم و اثر همچو دشنام يار و پند پدر يا اين بيت خاقاني: اي تازه گل كه چون ملي از تلخي و خوشي چند از درون به خصصي و بيرون بدوستي اما نسخه شناسان اين نظر را مردود مي دانند،زيرا تاكنون نديده اند كه در نسخه اي بجاي «تلخ وش» «تلخ و خوش» باشد. گروه سوم آنانند كه نظرات استاد مينوي و دكترخانلري را مي پذيرند كه به جاي «تلخوش» «بنت العنب» را صحيح و اصيل مي دانند.زيرا در چند نسخه قديم چنين مضبوط است. روشن است كه ايراد دستوريان برتركيب «تلخوش» در اين جا مرتفع است،اما براين نظر سه ايراد است: يكي اين كه «بنت العنب» تركيبي زمخت و عربي است و زبان لطيف حافظ تاب چنين لغتي را ندارد. بر اين ايراد استاد خانلري جواب فرموده است كه هم «بنت العنب» لغتي متداول در نزد شاعران پارسي گوي،و هم دراين بيت مناسب «ام الخبائث» است.درهرحال فراوانند كساني كه نظردكترخانلري را تاييد مي كنند،و مي گويند ترجمه ي اين اصطلاح در نزد حافظ روان بوده است،و ابيات زير را ازديوان او گواه مي آورند: جمال «دختررز» نور چشم ماست مگر كه در نقاب زجاجي و پرده ي عنبيست برسان بندگي «دختررز» برخوانيد تا حريفان همه خوان از مژه ها بگشايند دوستان «دختررز» توبه ازمستوري كرد عد بر محتسب و كار به دستوري كرد ازخرد بيگانه شو چون جانش اندربر بكش «دختررز» را كه نقد عقل كابين كرده اند به نيم شب اگرت آفتاب مي بايد ز روي «دختررز» نقاب انداز فريب «دختررز» طرفه مي زند ره عقل مباد تا به قيامت خراب طارم تاك عروسي بس خوشي اي «دختررز» ولي گه كه سزاوار طلاقي «دختررز» چند روزي شد كه از ما گم شدست رفت تا گيرد سرخودهان وهان حاضرشويد اما ايراد دوم اين است كه دراقدم واغلب نسخي كه خود اين استادان يافته اند دراين بيت «تلخوش» مضبوط است و «بنت العنب» دراقل نسخه هاست.پس وجه مرجح همان «تلخوش» است كه دراقدام و اغلب و اكثر مكتوب است،و برنادر حكم نتوان كرد. ايراد سوم آن است كه رندان مي گويد «ام الخبائث» يا «شراب» «ماء العنب» است نه «بنت العنب»،چنانكه خاقاني گويد: صحبت «ماه العنب» مايه نار الله است ترك چنين آب هست آب گرم داشتن كه شاعران فارسي گوي آن را «خون رزان» و «آب انگور» و «خون رز» ناميده اند كه همگي ترجمه ي اصطلاحات و تعبيرات خمريات تازيان است. اما «بنت العنب»،«انگور» است كه شاعران فارسي گوي آن را «دختر رز» و «دخترجمشيد» ناميده اند.پس «بنت العنب» در اين جا غلط است چون برابر و به معني «ام الخبائث» نيست، بخصوص كه افتراق معاني هر يك در اشعار خواجه ي شيراز روشن است. چنانكه ازاشعاري كه دربالا ذكرشد دريافته مي شود كه «دختررز» اشاره به «انگور» است، و از«ماء العنب» يا «آب انگور» كه به اختصار آن را «آب» يا «خون» ناميده است دريافته مي شود كه مقصود «شراب» يا «خمر» يا «ام الخبائث» است،چنانكه از ابيات زيربرمي آيد: چو شود گر من و تو چند قدح باده خوريم باده از «خون رزان» است نه از خون شما امام شهر كه بودش سر نماز دراز به «خون دختررز» جامه را طهارت كرد همت عالي طلب جام مرصع گو مباش رندرا «آب عنب» ياقوت رماني بود يا رب چه نغمه كرد صراحي كه «خون خم» با نعره هاي غلغلش اندر گلوببست خيز و دركاسه ي زر«آب طربناك» انداز پيشترزآنكه شود كاسه ي سرخاك انداز عرض و مال از درميخانه نشايد اندوخت هر كه اين «آب» خورد رخت به دريا فكنش مستي به «آب يك دو عنب» وضع بنده نيست من سالخورده پير خرابات پيرورم واعظ زتاب فكرت بي حاصلم سوخت ساقي كجاست تا زنده «آبي» برآتشم نجويد جان از آن قالب جدائي كه باشد «خون جامش» دررگ و بي «خون بباله» خور كه حلالست خون او در كار باش كه كاريست كردني مستي عشق نيست درسر تو رو كه تو مست «آب انگوري » ساقي بياور «آبي» ازچشمه ي خرابات تا خرقه ها بشوئيم از عجب خانقاهي آري ،اي خوشا خسته كه از دوست جوابي دارد،آنهم چنين جوابي بجاودرست .پس اگر در اين بيت بجاي" تلخوش ""بنت العنب "باشد،كلام ي معني و غلط خواهد شد. اما در اين ميان رندي دگرگفت حافظ مست از مي وحدت بوده چون او نمي دانسته كه شراب از«ماء العنب» است يا از «بنت العنب» زيرا درهمان اشعاري كه او اشاره به «دختررز»و يا به اختصار«دختر» دارد غالباً قصد شراب را كرده نه انگور،و نه تنها او بلكه ديده اند كه شعراي تازي گوي و پارسي گوي دراشعارخود «بنت العنب» را به معني «ماء العنب» آورده اند. پس اين مطلبي است كه تازه و شايسته ي بررسي و تحقيق ديگرست،و بهتراين است كه دامن گفتاردراين موضوع بيش از اين به فراخي نگرايد و دامن آن جمع كرده آيد. گروه چهارم آنانند كه گويند «تلخوش» يك غلط املائي است و صحيح آن «طلخوش» است، و اين غلط ازاشتباه كاتبان و ناسخان سرچشمه گرفته و رايج و معمول گشته است. اينان درتشريح نظر خود گويند كه در زبان فارسي چون «خ» و «ق» بدل از ديگري آيد «طلق» را به صورت «طلخ» توان نوشت،و طلق در لغت به معني «سه يكي يا شراب مباح»است،چنانكه خاقاني گويد: دربهشتم مي خورم طلق حلال ايراكه روح خاك مي شد تا پذيرد جرعه ي حمراي من درده كيمياي جان زآتش جام زيبقي طلق حلال پروران طلق روان گوهري پس چون پسوند «وش» به «طلخ» كه شكل ديگر«طلق»است بيفزايند تركيب «طلخوش» حاصل خواهد گشت كه به معني "ميگون" و "شراب مزه"است،اما همين" طلخ" املاي قديمي است كه از "تلخ"بمعني" بد مزه و نامطبوع" و بهمين علت كاتبان كم مايه ي ديوان خواجه "طلخوش" را "تلخوش" پنداشته و نوشته اند و سپس بدين املا معمول و روان گشته است نسخه شناسان و زبان شناسان اين وجه را نمي پذيرند و آن را مردود مي شمارند.نسخه شناسان مي گويند تاكنون در هيچ نسخه اي ضبط "طلخوش "نديده اند،پس اين وجه را نمي پذيرند. زبان شناسان مي گويند در كلمات تركي مستعمل درفارسي «ق» به «خ» بدل شود،همچون "چماق" و "چماخ". اما اين قاعده برطلق كه عربيست روانيست،بخصوص كه در هيچ متني "طلق "را به املاي "طلخ" نديده اند.پس چون چنين ابدالي را نمي پذيرند اين وجه نزدشان مردود است. اما گروه ششم روش آموختگانند كه مي گويند بيهوده سخن بدين درازيست،زيرا آنچه گفته اند نه برآئين تصحيح استوار است و نه معيارتحقيق سنجيده ،زيرا اگر بنابراصول تصحيح باشد يا بايد اقدام نسخه ها را اصيل دانست و يا متن را از اغلب و اكثرنسخه ها برگرفت.پس اگر بر رعايت اين دو اصل آن بيت تصحيح شود،وجه مرجع و اصيل تلخوش است،كه هم متكي بر ضبط اقدام است و هم مطابق ضبط اغلب، زيرا از ده نسخه ي قديمي كه استاد پرويز ناتل خانلري بدست داشته اند در شش نسخه «آن تلخنوش» مضبوط است،پس اصيل و مرجع آنست كه بگوييم آن تلخوش كه صوفي ام الخبائثش خواند اشهي لنا و احلي من قبله العذارا حال براي كمال تصحيح بايد به دقت نگريست و ديد كلمات و جملات اين بيت منتخب براصول نو قواعد زبان فارسي و فنون ادبي و بلاغي استواراست و معني حاصل ازآن روان و گوياست يا مبهم و معيوب.دراين جا گمان بر اين آيد كه تلخوش تركيبي غريب است پس لازم آيد كه ديوان شعراي عصر او را باز نگريست تا به يقين دريافت كه اين تركيبي است غريب يا مستعمل . اينجاست كه دريافته مي شود كه "تلخوش "تركيبي است بر شيوه ي اصطلاحات و تركيبات متداول شاعران آن زمان و امثال و نظاير آن در نزدشان مقبول بوده است و روان ،چنانكه "شكروش به معني شيرين مزه" و "آتش وش به معني گرمناك" و "شمع وش به معني سوزناك "دراشعار اين شاعران آمده است مجيرالدين بيلقاني فرمايد: توشه ي جان ازلب لعل "شكروش "برده اند گوشه ي دل درخم زلف معنبر بسته اند خواجه فرمايد: شكرحكايتي ز دو لعل "شكروشش " عنبرشمامه اي ز دو زلف معنبرش سلمان ساوجي فرمايد درآرزوي زمزم "آتش وش "لعلت جان هرنفسي بر لب خشك آمده ما را سعدي فرمايد: "شمع وش "پيش رخ شاهد يار دميدم شعله زنان مي سوزم اما دراينجاست كه اديان نكته سنج مي گويند "شكروش "و "آتش وش "و" شمع وش" تركيباتي است استعاري حال آن كه "تلخوش" تركيبي است تشبيهي و ميان آن دو فرق بسياراست چون يكي تركيب اسمي است و ديگري تركيب وصفي پس در پذيرفتن آن تامل بايد. آري ،نكته ايست دقيق و سنجيده و ايراديست بجا و پسنديده اما جواب را اين است كه حافظ اصطلاحات و تعبيرات مي و ميخانه را ازخمريات تازيان گرفته يعني گاهي آن مصطلحات را بترجمه درشعر خويش آورده و گاهي خود آن كلمات را اخذ كرده است و گاهي چنان پسنديده كه هر دو را در شعرش روا دارد و ازآن هاست. المصفي و الصاف و الصافي: كه به مي صاف و باده صافي و هم ترجمه آن ها را به مي بيخش و شراب روشن در اشعارش آورده است مانند: كنون كه بركف باده ي صافيست بصد هزار زبان بلبلش در اوصافست هرگزبه يمن عاطفت پيرمي فروش ساغر تهي نشد ز"مي صاف" روشنم ما را كه درد عشق و بلاي خمار گشت يا وصل دوست با"مي صافي" دوافكند مي بيغش است بشتاب وقتي خوش است درياب سال دگر كه دارد اميد نوبهاري الصهبا:كه آن را به شراب ارغواني و مي سرخ و مي گلگون و مي گلرنگ ترجمه كرده و هم خود اين كلمه را در اشعارش آورده است، چون: سال ها دفترما در گرو" صهبا" بود رونق ميكده از درس و دعاي ما بود بيارآن "مي گلرنگ "مشكبو جامي شرار رشك و حسد در دل گلاب انداز هزارآفرين بر "مي سرخ" باد كه از روي ما رنگ زردي ببرد "شراب ارغواني" را گلاب اندر قدح ريزيم نسيم عطرگردان را شكردرمجمراندازيم گرچه با دلق ملمع" مي گلگون" عيب است مكنم عيب كزو رنگ ريا مي شويم لعتيق:كه ترجمه آن را به "باده ي كهن" و "مي سالخورده" دراشعارش روا داشته چون دو يارزيرك و از "باده ي كهن" دومني فراغتي و كتابي و گوشه ي چمني غم كهن به "مي سالخورده" دفع كنيد كه تخت خوشدلي اين است و پيردهقان گفت الزنجبيل را به "خمربهشت" و "باده ي بهشتي" ترجمه نموده است: گر"خمربهشت" است بريزيد كه بي دوست هرشربت عذبم كه دهي عين عذاب است آنچه او ريخت به پيمانه ي ما نوشيديم اگر از "خمر بهشت" است و گر از باده ي مست مي خور كه عمرسرمد گردرجهان توان يافت جز"باده ي بهشتي" هيچش سبب نباشد الزلال:كه دراشعارش آن را تعبير به "مي زلال" و" مي صاف روشن" كرده است . روان تشنه ي ما را به جرعه اي درياب چومي دهند زلال حضر جام خصت هرگز به يمن عاطفت پيرمي فروش ساغر تهي نشد ز مي صاف روشنم المراح و المروح را بهمين صورت و گاهي به معني شراب فرح بخش و آب طربناك ترجمه نموده است چون: تخت زمرد زدست گل من چمن "راح" چون لعل آتشين درياب صبا به مقدم گل "راح "روح بخشدباز كجاست بلبل خوشگوي گو برآرآواز خيزو دركاسه "زرآب طربناك" انداز بيشترزان كه شود كاسه سرخاك انداز كنون كه مي دمد از بوستان نسيم بهشت من و شراب قرح بخش و يارحورسرشت المدام:خود اين اصطلاح درنزد او بيشتر رايج بوده است تا ترجمه ي آن يعني مي انگوري: ما درپياله ي عكس رخ يار ديده ايم "المدام و المدام" يا احساب نه به هفت آب رنگش به صد آتش نرود آنچه با خرقه ي زاهد "مي انگوري" كرد المصبوح و الصبوحي: هردو كلمه در اشعارش بهمين صورت مصطلح است: بنوش جام «صبوحي» به ناله ي دف و چنگ ببوس غبغب-ساقي به نغمه ي ني و عود تاكي "مي صبوح" و شكر خواب بامداد هشيارگرد هان كه گذشت اختيار عمر اللذة:آن را به ترجمه باده ي خوش گوار و شراب خوش گوار و مي خوش گوار بناميده چون: گلبن عيش مي دمد ساقي گلمذار كو بادبهاري مي وزد باده ي خوشگوارکو "شراب خوش گوارم" هست و يار مهربان ساقي ندارد هيچكس باري چنين عيشي كه من دارم صوفي گلي بچين و موقع به خار بخش وين زهد خشك را به "مي خوشگوار" بخش العرة:كه به ترجمه شراب تلخ و آن تلخ و دختر تلخ و باده ي تلخ آورده است: باده گلرنگ تلخ تيزخوشخوار سبك نقلش از لعل نگارو نقلش از ياقوت خام هركه آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم ور بود پوشيده و پنهان بدوزخ در رويد دخترشبگرد تند تلخ گلرنگست و مست گر بيا بيدش بسوي خانه ي حافظ بريد درجام جهان "چو تلخ" و شيرين بهمست اين ازلب باده خواه و آن از لب جام "شراب تلخ"صوفي سوز بنيادم بخواهد برد لبم بر لب نه اي ساقي و بستان جان شيرينم "شراب تلخ" مي خواهم كه مرد افكن بود زورش كه تا يك دم بيا سايم زدنيا و شرو شورش پس چنانكه ملاحظه فرموديد شراب تلخ و آن تلخ و دخترتلخ و باده ي تلخ اصطلاحي است برابر و به معني شراب مي باشد و ترجمه ي المره و درمقابل اللذه آمده است. پس آن ها جانشين اسم مي باشند.ازاين هم كه بگذريم درآثارفارسي تلخ در مقابل شكر آمده است.ازاين جهت غالب تركيباتي كه با شكر حاصل مي شود با تلخ هم محصول است چنانكه درمقابل "شكرآشام" "تلخ آشام" آمده است و يا هم "شكربار"گفته اند و هم تلخ بار و تركيبات ديگري چون "شكرنوش "و "تلخ نوش" و"شكرآلود" و "تلخ آلود" بر زبان ها روان و در آثار فارسي مضبوط است. با مطالعه ي اين تركيبات شكر و تلخ كه در مقابل هم آورديم دانسته مي شود كه "تلخ "چون "شكر" نام عصاره ي گياهي است كه آن را مي نوشيده اند و اين معني هم ماخوذ از عربي است زير كه "المر"به مايع منجمد خوشبوي و تلخ مزه كه از درخت تراويده مانند "صمغ صبر"معني شده است. و بهمين معني اسمي است كه با "كاف" و "هـ" تشبيه از آن اسامي ديگري ساخته اند.يعني مايع كيسه ي صفرا را "تلخه" گويند و "كاسني تلخ" را "تلخك "نامند،كه هردو طعم و خواص "صبر" را دارند. همچنين نقاشان "صبر"را براي رنگ آميزي بكار مي برند و آن را "تلخ" و "رنگ تلخ" گويند چنانكه از اين بيت صائب هم دانسته مي شود: گرندارد ماتم ايمان اين دل مردگان ازچه دارد جامه ي خود كعبه ي اسلام تلخ پس دانسته شد كه "تلخ اسم" است و" تلخوش"چون "شكروش" تركيبي اسمي و مستعارمنه است و ايراد وارده بر آن مرتفع است. باري اينان بدين دلائل معتقدند كه تلخوش در اين بيت براصول و موازين تصحيح و تحيق صحيح است،بخصوص كه ازنظر فنون شعري تلخوش درمقابل "احلي "آمده و چنين وجه بديعي دربنت العنب نيست پس بنت العنب نسخه بدلي نادرومتروك است و حتي در اينجا نامناسب و غلط است و از نظر فنون شعري هم وجهي بديع ندارد. اما آخرين گروه مشكل پسندانند كه نظرات هيچ يك ازاين گروه خاطرشان را اتفاق پسند نمي افتد،درجواب اينان گفته اند: هرچند نيست مشكل اثبات مدعي را چون نيست شيخ حافظ معذوردار ما را آينده-دانشمند استاد دكترپرويز خانلري با انتشارديوان حافظ به اسلوب كاملاً علمي و به سبكي انتقادي يكي ازمهمترين كارهاي ادبي زمان حاضر ايران را به دوستداران شناخت غزل اصيل حافظ عرضه كرد. ايشان بعضي از مرجحات ضبط كلمات را پيش ازاين دررساله اي كه در مجله ي يغما منتشر كردند و همچنين به تفاريق دريادداشت هايي در سخن گفته اند با همه ي اين ها بايد منتظر تحقيقات وسيع ايشان باشيم كه در دست تهيه و طبع دارند و اصولاً به همه ي نكته هايي كه ذهن ها را به خود مي كشد خواهند پرداخت.چاپ نوشته ي علاقه مندانه ي دوست فاضل به مناسبت اهميتي است كه طبع جديد آقاي دكتر خانلري ازديوان حافظ در محيط فرهنگي ايران دارد. ضمناً اين ابيات ابن يمين را در استعمال بنت العنب نقل مي كنم. كشي كه اهل خرد باشد آن سزد از وي كه همچو روغن از آب از شراب بگريزد وراتفاق فتد ساعتيش با احباب كه بي حجاب به بنت العنب در آويزد پي نوشت: 1-لغت نامه دهخدا 2-ديوان حافظ به تصحيح دكتر پرويز ناتل خانلري 3-ديوان حافظ به تصحيح ابوالقاسم انجوي 4-حديقه الحقيقه سنائي به تصحيح محمد تقي مدرس رضوي 5-ديوان خاقاني به تصحيح عبدالرسولي 6-ديوان مجيرالدين بيلقاني به تصحيح دكتر محمد آبادي . 7-ديوان سلمان ساوجي به تصحيح منصور مشفق. 8-ديوان خواجه ي كرماني به تصحيح احمد سهيلي خوانساري . 9- غزليات سعدي به تصحيح محمد علي فروغي. منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 17 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]
صفحات پیشنهادی
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ نويسنده: كرامت رعنا حسيني ديوان حافظ هرباركه به اهتمام اديبي منتشر مي گردد حاوي تعليقات و تصحيحات تازه ايست كه بيشترآن ها ...
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ نويسنده: كرامت رعنا حسيني ديوان حافظ هرباركه به اهتمام اديبي منتشر مي گردد حاوي تعليقات و تصحيحات تازه ايست كه بيشترآن ها ...
اشعار وصفی و تشبیهات
اشعار وصفی و تشبیهات در قسمت اول مطلب اساس شعر اشعار اخلاقی را به اختصار توضیح دادیم تا در بیان مطالب تخصصی تر ذهن ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ.
اشعار وصفی و تشبیهات در قسمت اول مطلب اساس شعر اشعار اخلاقی را به اختصار توضیح دادیم تا در بیان مطالب تخصصی تر ذهن ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ.
اي نور! ما را درياب!
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ (ص 999) اما اين نظرات مورد رد و قبول صاحب نظران است: جسمي را اعتقاد بر اين است كه ... در نزد حافظ روان بوده است،و ابيات زير را ...
بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ (ص 999) اما اين نظرات مورد رد و قبول صاحب نظران است: جسمي را اعتقاد بر اين است كه ... در نزد حافظ روان بوده است،و ابيات زير را ...
سخني درباره شاهنامه و بوستان
... او و مخصوص خود اوست.مثلاً از قرنها پيش تا امروز مردم سعي داشته اند و دارند که غزلهاي سعدي و حافظ را. ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ · بابا افضل مرقي كاشاني ...
... او و مخصوص خود اوست.مثلاً از قرنها پيش تا امروز مردم سعي داشته اند و دارند که غزلهاي سعدي و حافظ را. ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ · بابا افضل مرقي كاشاني ...
جهانگيري شعرسعدي
بدين صفت كه در آفاق صيت شعر تو رفت نرفت دجله كه آبش بدين رواني نيست. شهرت سعدي در زمان خودش ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ · بابا افضل مرقي كاشاني ...
بدين صفت كه در آفاق صيت شعر تو رفت نرفت دجله كه آبش بدين رواني نيست. شهرت سعدي در زمان خودش ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ · بابا افضل مرقي كاشاني ...
مقايسه ي دو حماسه در ادب فارسي و انگليسي
مقايسه ي دو حماسه در ادب فارسي و انگليسي نويسنده:منوچهر اميري فارسي و انگليسي منظومه ي بيوولف(1)که از شاعري گمنام است ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
مقايسه ي دو حماسه در ادب فارسي و انگليسي نويسنده:منوچهر اميري فارسي و انگليسي منظومه ي بيوولف(1)که از شاعري گمنام است ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
امام حاضر و ناظر
رميله مي گويد :در زمان اميرالمؤمنين ،علي (ع)سخت بيمار شدم ؛تا آ. ... شيخ محمّد حسين غروي (معروف به کمپاني )،ديوان شعر ،ص269. 5. ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
رميله مي گويد :در زمان اميرالمؤمنين ،علي (ع)سخت بيمار شدم ؛تا آ. ... شيخ محمّد حسين غروي (معروف به کمپاني )،ديوان شعر ،ص269. 5. ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
آزمايشهاي ژنتيك دوران حاملگي چند قلويي
آزمايشهاي ژنتيك دوران حاملگي چند قلويي آيا در صورت چندقلو حامله بودن، احتمال بروز بيماريهاي مادرزادي افزايش مي يابد؟ كودكاني كه ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
آزمايشهاي ژنتيك دوران حاملگي چند قلويي آيا در صورت چندقلو حامله بودن، احتمال بروز بيماريهاي مادرزادي افزايش مي يابد؟ كودكاني كه ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
اميدهاي آخرالزّمان
اميدهاي آخرالزّمان نويسنده:خليل منتظر قائم در کنار روايت هايي که در آنها از مردمان آخر الزّمان نکوهش شده و تنها از ويژگي هاي منفي آنها ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
اميدهاي آخرالزّمان نويسنده:خليل منتظر قائم در کنار روايت هايي که در آنها از مردمان آخر الزّمان نکوهش شده و تنها از ويژگي هاي منفي آنها ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
نماز استغاثه به امام زمان (ع)
نماز استغاثه به امام زمان (ع)-نماز استغاثه به امام زمان (ع) سيّد علي خان (ره)در «الکلم الطّيب»مي گويد :اين ،استغاثه به امام زمان (ع)،هرجا ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
نماز استغاثه به امام زمان (ع)-نماز استغاثه به امام زمان (ع) سيّد علي خان (ره)در «الکلم الطّيب»مي گويد :اين ،استغاثه به امام زمان (ع)،هرجا ... بنت العنب و تلخوش در شعر حافظ ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها