تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خوشبخت كسى است كه سراى باقى را كه نعمتش پايدار است بر سراى فانى كه عذابش بى‏پاي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815291603




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره شیرین وزیر بهداشت از امام (ره)


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
خاطره شیرین وزیر بهداشت از امام (ره)




دکتر هاشمی که همواره از امام راحل به عنوان یک الگوی بی بدیل و امید همه رزمندگان سال های دفاع مقدس یاد می کند، به مرور خاطره ای از امام خمینی (ره) پرداخت.





خبرگزاری مهر: دکتر هاشمی که همواره از امام راحل به عنوان یک الگوی بی بدیل و امید همه رزمندگان سال های دفاع مقدس یاد می کند، به مرور خاطره ای از امام خمینی (ره) پرداخت.

دکتر سید حسن هاشمی وزیر بهداشت دولت یازدهم که همواره از امام راحل به عنوان یک الگوی بی بدیل و امید همه رزمندگان سال های دفاع مقدس یاد می کند، در حاشیه دیدار خود با یادگار امام در جماران به مرور خاطره ای از امام خمینی (ره) پرداخت که تاکنون شنیده نشده است.

وی در حالیکه هنوز از حیاط خانه امام در جماران خارج نشده است، نگاهی به پله ها و ایوان پر خاطره می کند و می گوید: خاطرات فراوانی از امام در ذهنم است اابته نه به اندازه کسانی که امام را زیاد ملاقات می کردند.

یکی از شیرین ترین این خاطره ها که هنوز پیش چشمانم است؛ شبی بود که با تعدادی از دوستان از منطقه آمده بودم و قصد داشتم همان شب به منطقه برگردم، به محضر امام رسیدیم، در اتاق پشت حسینیه( اتاق امام) ایستادم و منتظر شدم تا بقیه اتاق را ترک کردند...

سپس به امام گفتم من دارم بر می گردم منطقه(جبهه)، چیزی را به عنوان تبرک به من بدهید برای بچه ها ببرم، ایشان احمد آقا را صدا کردند و گفتند: " قندان را بیاورید" و ایشان قندان را آوردند و امام (ره) زیر لب دعایی خواندند و دستانشان را  بر روی قندها کشیدند،

من دستهایشان را بوسیدم و بیرون آمدم...

آن زمان از همان اورکت های سبز رنگ داشتم که معروف بود به اورکت های آمریکایی که دانه ای هفتصد تومان می فروختند، تمام قندها را در جیب اورکتم ریختم و قندان را که قندان ساده ای هم بود روی ایوان گذاشته و  از پله ها ی ایوان پایین آمدم.

در همان لحظه آقا شیخ حسن صانعی من  را صدا کردند و گفتند: این چه کاری بود کردی؟!

چرا همه قندها را در جیبت ریختی؟ در پاسخ داستان را شرح دادم و ایشان

گفت: چرا همه قندها را در جیبت خالی کردی؛ مگر نمی دانستی قندهای امام کوپنی است؟!!!!

برای من باور پذیر نبود کسی در آن موقعیت و مقام، مثل بقیه مردم زندگی کرده و اصول را رعایت می کند و با همان مسیری تعیین مایحتاج می کند که دیگران می کنند.






تاریخ انتشار: ۱۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن