واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۱
روزبه حاتمی- پژوهشگر در روزهایی که رسانهها خبر بازگشت پیکر پاک 175 غواص شهید عملیات کربلای 4 را منتشر میکردند، من در این فکر بودم که امسال برای اولین بار در سالگرد آزادسازی خرمشهر در ایران نیستم. جایی خواندهام که «وطن» برای ملتی که جنگ را تجربه کرده معنایی پررنگتر دارد و وقتی تنت از وطنت جدا باشد این معنی به شکل عجیبی ژرفتر میشود؛ چنانکه طنین این جدایی حتی در خواب هم فراموش نمیشود. سوم خرداد و سی و یکم شهریور در سالهای اخیر به روزهایی سیاسی در تقویم تاریخ ایران تبدیل شدهاند و جناحهای مختلف هم برای توجیه تدبیر خود یا تقصیر رقیب در سالهای گذشته، خاطرهای، سندی، عکسی، مدرکی و ... را از صندوقچه همچنان سنگین خاطرات ناگفته جنگ خارج میکنند تا خود را بالا بکشند یا طرف مقابل را به شکلی محکوم کنند و این روال همچنان ادامه دارد و به سطح جامعه و فضای مجازی هم کشیده شده است تا جایی که در این روند، خبری مثل بازگشت پیکر پاک فرزندان وطن نیز به موضوعی برای کشمکش سیاسی و محکوم یا مظلوم کردن فرماندهان جنگ تبدیل میشود. در این میان شاید توجه به برخی واقعیتها تا حدی راهگشا باشد. مرزهای غربی ایران در 400 سال گذشته شاهد 25 جنگ با کشور همسایه بودهاند که آخرین آنها به طولانیترین نبرد کلاسیک قرن بیستم تبدیل شد. عراق کشوری که از تجزیه امپراطوری عثمانی در تقسیمات نابخردانه سایسپیکو پس از جنگ جهانی اول شکل گرفت، سرزمینی است به غایت ناهمگون که از به هم پیوستن سه ولایت موصل، بغداد و بصره متولد شد و کاری جز فروش نفت بلد نبود و پس از شکلگیری تحت حمایت انگلستان، تقریبا در هر دهه از عمر خود یک ترور، درگیری داخلی، کودتا و ... را تجربه کرد که آخرین آن تحولات پیش از انقلاب ایران بود که به صعود حزب بعث و صدام حسین منجر شد. از آنجاکه مسافت ساحل عراق در خلیج فارس چیزی کمتر از 60 کیلومتر بود و برای صادرات نفت محتاج دستیابی به آب! همیشه نسبت به اروندرود ادعای مالکیت داشت و تقسیم رودخانه بر مبنای خط تالوگ را نمیپذیرفت. این منازعات باعث شد که در سالهای پایانی دهه 1960 ایران پایانه اصلی صادرات نفت خود را به محلی دورتر از دسترس عراق در جزیره خارک منتقل کند. در همین سالها و با خروج انگلستان از منطقه، محمدرضا شاه با وجود میل انگلستان البته در فرایندی پربحث جزایر سهگانه در خلیجفارس را باز پس گرفت و در نبود جمال عبدالناصر در مصر، عراق و حزب بعث، رویای رهبری جهان عرب و سلطه بر خلیج فارس را در سر پروراندند. این رودررویی تا حد برخورد مسلحانه هم پیش رفت و بغداد که مرعوب قدرت نظامی تهران شده بود موافقت کرد در سال 1975 موافقتنامه الجزایر در مورد تقسیم اروندرود و موارد مرزی دیگر را به امضاء برساند. این قرارداد برای حزب بعث یک شکست سیاسی بود و به همین دلیل همیشه در کمین انتقام بود. انقلاب 57 و شرایط پس از آن فرصت را برای صدام مهیا کرد. رئیسجمهور عراق در دیداری که در مقر سازمان ملل با وزیر خارجه وقت ایران ابراهیم یزدی داشت، ادعا کرد که عراق قرارداد 1975 را از موضع ضعف پذیرفته است و امروز باید در این قرارداد تجدید نظر کرد. دیکتاتور عراق وقتی با مخالفت وزیر ایرانی روبرو شد همان روز به نماینده عراق در سازمان ملل گفت: «من سر این ایرانیها را له میکنم!» انقلاب توازن قوا را برهم زده و محاسبات اشتباه، صدام را به این نتیجه رسانده بود که به راحتی میتوان ارتش ایران را شکست داد. ظاهر ماجرا درست بود اما یک شاخص را نمیتوان به درستی با آمار سنجید: «اراده یک ملت» تانکهای عراق که از مرز گذشتند قرار بود ظرف 30 دقیقه به خرمشهر برسند، اما 34 روز پشت دروازههای شهر ماندند. با مقاومت تکاوران دریایی در خرمشهر و حمایت مردم، اشغال خرمشهر بسیار بیش از آنچه تصور میشد به طول انجامید و نیروی هوایی ایران هم ضربات بیامانی بر پیکر ماشین جنگی صدام وارد میکرد تا نیروی زمینی قوای خود را منسجم کرده و در برابر دشمن بایستد. و نهایتا در سوم خرداد از پس چهار عملیات ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس خرمشهر آزاد شد، اما نباید فراموش کنیم که انتقاد ما به ادامه جنگ (فارغ از محاسبات نظامی) مثل فردی است که یک بار داستان جنگ را تا انتها خوانده است. آن روزها جامعه ما هم مثل بخشی از فرماندهان جنگ خشنود از باز پسگیری یک به یک شهرهای از دست رفته، احساس غرور و توان مضاعف داشت. اینکه چرا همانجا جنگ تمام نشد داستان دیگری است، اما این چند خط را نوشتم تا به خاطر آوریم که ما جنگ را شروع نکردیم و حالا که به خاطرات آن روزها نگاه میکنیم به یاد داشته باشیم که قضاوت درباره موضوعی که از جنبههای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... دارای پیچیدگیهای شناخته شده و ناشناخته فراوانی است، امری بس پیچیده و شاید غیرممکن است. باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا یک بار برای قانعکردن کنگره گفته بود (نقل به مضمون): « ایرانیها نشان دادهاند که اگر پای جنگ در میان باشد حاضرند هر هزینهای را بپردازند.» در واقع، دفاع، در تاریخ معاصر ایران از جمله وقایعی است که چپ و راست و بالا و پایین و داخل و خارج از کشور، همه به آن افتخار میکنیم. گروههای مختلف مردم وقتی به یک «ملت» تبدیل میشوند که زبان، فرهنگ، تاریخ و اسطوره مشترک داشته باشند و جانفشانیهای سربازان وطن از جمله همان اشتراکات پررنگ است. صدام دیوانهای بود که به سادگی کوتاه نمیآمد و حمله به کویت هم مثالی است برای این ادعا. دیکتاتور بغداد آرزوی «ویرانی دروازه شرقی» به دست «سردار قادسیه» را به گور برد اما این آرزوی سیاه به قیمت جان هزاران جوان وطن تمام شد که در برابر سرب داغ سینه سپر کردند و پرپر شدند ولی برای اولین بار در تاریخ جنگهای صدها سال گذشته اجازه ندادند بخشی از این خاک نصیب دشمن شود. از سوی دیگر مسلم است که در طول جنگ اشتباههای کوچک و بزرگی اتفاق افتاده و نظام سیاسی نوپای ایران در آن سالها با تجربه اندک مجبور بوده کارزاری عظیم را هدایت کند اما امروز بررسی این مشکلات باید به «درس تاریخ» سپرده شود نه «دست سیاست.» یاد همه سربازان وطن گرامی باد.... انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]