تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812178673




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نگاهی به سرگذشت ابن‌علقمی، واپسین وزیر شیعی عباسیان


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
نگاهی به سرگذشت ابن‌علقمی، واپسین وزیر شیعی عباسیان
ابن‌علقمی واپسین، قدرتمندترین و باکفایت‌ترین وزیر شیعی آل‌عباس بود که طی چهارده سال وزارتش، با دوراندیشی سعی کرد با سازش و ایجاد روابط دوستانه با مغولان، مانع از یورش آنان شود؛ ولی این تلاش‌ها به‌دلیل نادانی خلیفه و کینه‌ورزی برخی درباریان و دشمنان ابن‌علقمی ناکام ماند.

خبرگزاری فارس: نگاهی به سرگذشت ابن‌علقمی، واپسین وزیر شیعی عباسیان



چکیده ابن‌علقمی واپسین، قدرتمندترین و باکفایت‌ترین وزیر شیعی آل‌عباس بود که طی چهارده سال وزارتش، با دوراندیشی سعی کرد با سازش و ایجاد روابط دوستانه با مغولان، مانع از یورش آنان شود؛ ولی این تلاش‌ها به‌دلیل نادانی خلیفه و کینه‌ورزی برخی درباریان و دشمنان ابن‌علقمی ناکام ماند. در نتیجه سیل عظیم سپاه مغولان به‌راه افتاد و دولت خلافت را ساقط کرد. این در حالی است که تعدادی از مورخان سعی کردند حقایق را وارونه جلوه دهند و ابن‌علقمی را خائن و همدست مغولان و مسبب سقوط خلافت عباسی قلمداد کنند. ابن‌علقمی علاوه‌بر شایستگی سیاسی، دانشمند و ادیبی توانا و پشتیبان علما و اندیشمندان بود. وی چند ماه پس از سقوط بغداد در همان سال 656ق از دنیا رفت؛ ولی همچنان تا به امروز در مظان اتهام قرار دارد. طرح مسئله مؤیدالدین ابوطالب محمد بن محمد (احمد) بن علی بن ابی‌طالب بن علقمی که مورخان نام او را به صورت‌های مختلفی ذکر کرده‌اند، (1) در ربیع‌الاول و به روایتی در 11 ربیع‌الثانی 591ق، (2) احتمالاً در بغداد (3) به دنیا آمد. با توجه به سن وی در هنگام وفات می‌توان گفت که او میان سال‌های 590 تا 593ق، متولد شده است. (4) بنابه روایتی او که واپسین وزیر نامدار خلافت عباسی به‌شمار می‌رود، (5) دارای اصالت ایرانی و اهل قم بوده (6) و در مذهب تشیع و محبت اهل‌بیت(سلام الله علیهم) غلو می‌کرد (7) درحالی‌که بناکتی (متوفای 730ق) این وزیر نامدار را عرب‌تبار و از نژاد اسد بن خزیمه، یکی از نیاکان پیامبر اکرم(ص) شمرده است. (8) ابن‌طقطقی (متوفای 709ق) که معاصر بناکتی بود، ابن‌علقمی را جزو قبیله عربی بنی‌اسد و اصل وی را از شهر نیل (واقع در نزدیکی شهر حله در عراق فعلی) دانسته است که جد او نهری در کنار رود فرات به‌نام علقمی (قازانی) حفر کرد و همین نام بر این خاندان اطلاق شد. (9) ابن‌علقمی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حله سپری کرد و در عصر عمیدالرؤسا ابن‌ایوب که از علمای شیعه بود، ادبیات عرب و صرف و نحو را فرا گرفت. سپس به بغداد رفت و نزد ابوالبقا عبدالله بن حسین عُکبری به آموزش قرائت و سماع حدیث پرداخت. آنگاه نزد دایی خود، عضدالدین ابونصر مبارک بن ضحاک قمی (متوفای 627ق) که از علما و بزرگان دولت عباسی بود، (10) اقامت گزید. (11) رابطه ابن‌علقمی و دربار عباسی او مدتی در دیوان ابنیه به نیابت دایی‌اش مشغول بود و فن انشا و نامه‌نگاری درباری را یاد گرفت و پس از وفات عضدالدین، مدتی خانه‌نشین شد؛ تا اینکه شمس‌الدین ابوالازهر احمد بن ناقد به مقام استادداری رسید و او را به سمت ناظر تشریفات دربار خلافت منصوب کرد. (12) وی در این سمت بود که در 17 شوال 629ق به همراه ابن‌ناقد در توطئه‌ دستگیری و عزل وزیر مؤیدالدین ابوالحسن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن برز قمی شرکت کرد و پس از تعیین ابن‌ناقد در مقام وزارت، در 19 شوال 629ق به‌جای ابن‌ناقد استاددار خلافت عباسی گردید. (13) در 15 جمادی الثانی 631ق ابن‌علقمی و برادرش ابوجعفر علم‌الدین در مراسم افتتاح مدرسه مشهور مستنصریه که متولی ساخت آن بود، به همراه ابن‌ناقد شرکت کرده و خلعت هم دریافت کردند. (14) در شعبان 635ق ابن‌علقمی و پسرش عزالدین ابوالفضل محمد (احمد) با دو دختر وزیر مؤیدالدین محمد بن محمد قمی ازدواج کردند. (15) در سال 639ق پسر عزالدین ابوالفضل وفات یافت و جدش، ابن‌علقمی در سوگ نوه‌اش دو بیت شعر سرود. (16) ابن‌علقمی به‌عنوان استاددار خلافت در مراسم تدفین خلیفه، المستنصر بالله در 640ق شرکت، و آنگاه خطبه خواند و مراسم بیعت با خلیفه بعدی، المستعصم بالله را برپا کرد. (17) ابن‌علقمی سالیان دراز در سمت استادداری به سر برد تا اینکه سرانجام در هشتم ربیع‌الاول 642ق ابن‌ناقد وفات یافت و او به مقام وزارت مستعصم، واپسین خلیفه عباسی (حکومت 656 ـ 640ق) رسید (18) و تا سقوط خلافت عباسی به‌دست مغولان در محرم 656ق در این سمت باقی ماند. او به مناسبت وفات عایشه، یکی از دختران المستعصم بالله عباسی در 643ق اشعاری در سوگ او نوشت و برای خلیفه فرستاد. (19) او در سال 644ق کتابخانه‌ شخصی خود را در منزلش افتتاح کرد که در آن ده‌هزار کتاب در علوم مختلف وجود داشت. او با این کار مورد ستایش موفق‌الدین قاسم بن ابی‌الحدید قرار گرفت. (20) ابن‌علقمی با تعیین دانیال بن شموئیل (صاموئیل) بن ابی‌الربیع به ریاست طایفه یهودیان در سال 645 یا 646ق موافقت کرد. (21) در 646ق خلیفه عباسی، المستعصم دوات نقره‌ای طلاکوب‌شده‌ای را همراه با خلعت‌های دیگر به ابن‌علقمی اهدا کرد که شعرا دراین‌باره اشعار زیادی سرودند. (22) در 648ق عالی بن زخریا (غالی بن زخر) یهودی اربلی را به ریاست طایفه یهودیان تعیین کرد و منشوری در این مورد برایش نوشت. (23) در همین سال جمعی از سپاهیان بغداد به‌دلیل نرسیدن حقوقشان مانع از برپایی نماز جمعه شدند و قیام کردند. برخی مورخان مدعی شدند مسبب این حادثه خود وزیر (ابن‌علقمی) بود که خواهان زوال عباسیان و منتقل کردن خلافت به علویان بوده است. (24) در سوم جمادی‌الثانی 653ق وزیر توانمند عباسیان به همراه خلیفه و سایر بزرگان در مراسم افتتاحیه مدرسه بشیریه شرکت کرد. (25) هرچند ابن‌علقمی شیعی در دوران وزارت از وجاهت و احترام فراوان برخوردار بود، (26) ولی دراثر ضعف مستعصم عباسی و آشفتگی اوضاع سیاسی در دو سال آخر عمر دولت عباسی، شاهد درگیری و تشنج میان وی و بعضی سران سپاه و بزرگان دربار هستیم. (27) درحالی‌که مغولان به رهبری هولاکوخان به فتح الموت و سایر نواحی ایران سرگرم بودند و بغداد در 654ق شاهد سیل عظیمی بود که بخش‌هایی از آن را به زیر آب برده بود، (28) مجاهدالدین ایبک دواتدار کوچک پس از مشورت با جمعی از درباریان همدست خود، تصمیم گرفت مستعصم را برکنار، و پسر بزرگش ابوالعباس احمد را جانشین وی کند. هنگامی که ابن‌علقمی از این توطئه که مقصود از آن خلع خلیفه و کشتن وزیرش بود، مطلع شد، پنهانی خلیفه را مطلع ساخت. مستعصم بی‌درنگ مجاهدالدین دواتدار را احضار و گزارش ابن‌علقمی در مورد دسیسه خلع خلیفه را با وی در میان گذاشت. دواتدار این ادعا را به‌شدت رد کرد و آن را سعایت وزیر بر ضد خود شمرد. این اقدام ابلهانه مستعصم باعث فتنه و تشنج و درگیری میان هواداران دو طرف و کشته شدن جمعی از مردم شد. سرانجام فخرالدین دامغانی، صاحب دیوان به دستور خلیفه که از عواقب کار بسیار بیمناک شده بود، دست‌به‌کار شد و این فتنه با دادن تضمین‌های کافی و پس از اعلام مبرا بودن دواتدار از هرگونه توطئه‌ای بر ضد خلیفه، خاموش گردید. (29) ابن‌علقمی و فتنه‌های مذهبی در سال 655ق یکی از بزرگ‌ترین درگیری‌های مذهبی میان شیعیان کَرخ و سنیان باب‌البصره در بغداد رخ داد. دراثر این فتنه و شکایت سنیان، ابوبکر پسر مستعصم بالله عباسی به همراه رکن‌الدین دواتدار که در مذهب تسنن بسیار متعصب و دشمنی سرسختی با ابن‌علقمی داشت، در رأس سپاهیانشان به محله کرخ یورش بردند و جمع زیادی از مردم آنجا را کشته و اسیر کردند؛ تعداد زیادی از زنان و دختران سادات هاشمی را مورد تعرض و تجاوز قرار دادند و اموال آنان را نیز به یغما بردند و فاجعه بزرگی به‌وجود آوردند. (30) این حادثه ننگین که به فتنه کرخ معروف شد و به‌نحوی جایگاه ابن‌علقمی در دربار را تضعیف کرد، (31) بر این وزیر شیعی‌مذهب بسیار گران آمد و او را به‌شدت اندوهگین و خشمگین ساخت و بنابه روایت‌هایی که جای تأمل بسیار دارند و تا حدودی هم با یکدیگر متناقض هستند، کینه عباسیان را در دل گرفت و قسم خورد آنان را نابود کند. (32) در پی این فتنه عظیم، ابن‌علقمی نامه‌ای برای سید تاج‌الدین محمد بن نصر (الله) بن صلایای علوی حسینی، حاکم اربل که از شیعیان بزرگ آن عصر بود، نوشت و شرح این حمله را بیان کرد. (33) براساس روایتی که بیشتر جنبه تخریب شخصیت ابن‌علقمی را دارد، او در این سال‌ها باعث دستگیری و زندانی کردن خواجه نصیرالدین طوسی، دانشمند و فیلسوف شیعی نامور بوده است. بنابر این روایت واهی، خواجه نصیرالدین طوسی قصیده‌ای در ستایش مستعصم، خلیفه سنی عباسی سروده و برایش فرستاده است و ابن‌علقمی پنهانی این مطلب را به اطلاع حاکم قهستان، ناصرالدین محتشم رسانده است و او با وجود احترام عمیقی که برای خواجه قائل بود، وی را دستگیر و زندانی کرده است. (34) از آنجا که هر دو شخصیت جزو بزرگان عصر و راسخ در مذهب تشیع بودند، در دفاع از شیعیان تلاش زیادی کرده، با یکدیگر همکاری نیز داشتند و موضع مشترکی در مقابل باطنیان اسماعیلی از خود نشان داده بودند، بعید به‌نظر می‌رسد که این روایت صحت داشته باشد. ابن‌علقمی و مغولان بنابه برخی روایات اهل‌سنت که مورخان بعدی نیز آن را تکرار کردند و خود جای تأمل بسیار دارد، ابن‌علقمی پنهانی و به‌دور از چشم خلیفه عباسی، برادرش و به روایتی غلامش و بعضاً هردو را به نزد هولاکو خان فرستاد و مراتب اطاعت و بندگی خود را ابراز داشته، او را به لشکرکشی و فتح بغداد و از بین بردن خلافت عباسی تشویق کرد و این کار را برای وی آسان جلوه داد؛ چراکه اوضاع خلافت بسیار آشفته بوده و با کوچک‌ترین لشکرکشی امکان تصرف این شهر فراهم بود. (35) بنابه همین روایات، هولاکو در آغاز به‌دلایلی ازجمله شهرت استحکامات بغداد، قدرت و انبوه سپاهیان خلافت و سوابق شکست مغولان در برابر عباسیان در سال‌های پیشین، توجه چندانی به درخواست ابن‌علقمی نکرد؛ ولی دراثر رسیدن فرستادگان پی‌ در پی ابن‌علقمی که همگی پنهانی و مخفیانه، تا حدی که بعضاً پیام وزیر شیعی را روی پوست سر آنان نوشته شده و پس از روییدن موهایشان به نزد هولاکو فرستاده می‌شدند و دستور قتل آنان نیز در همان پیام قید می‌شد، (36) مبنی‌بر تضمین پراکنده کردن سپاه خلیفه و ایجاد تمهیدات لازم برای گشودن بغداد، ازجمله کشیدن نقشه شهر و ارسال آن (37) از سوی ابن‌علقمی (38) و هولاکو پس از مشورت با خواجه نصیرالدین طوسی که او را از نظر نجومی مطمئن ساخت راهی بغداد شد. (39) برخی مورخان روایتی افسانه‌وار نقل کردند مبنی‌بر اینکه هولاکو با لباس مبدل یک بازرگان ایرانی همراه با صد خروار پارچه ابریشمی مخفیانه وارد بغداد شد و پس از ملاقات و مشورت با ابن‌علقمی و مخالفان خلافت عباسی، بغداد را ترک کرد، بی‌آنکه اقدامی برای دستگیری وی انجام شود. (40) ظاهراً ابن‌علقمی که از علاقه‌مندی شدید خلیفه به جمع‌آوری ثروت مطلع بود، به بهانه اینکه حاکمان مناطق مختلف دولت عباسی فرمانبردار خلیفه هستند و نیاز به آن‌همه سپاهی دیده نمی‌شود، به‌راحتی توانست او را متقاعد کند تا جمع عظیمی از سپاهیانش که گویند بالغ بر 120 ـ‌ 100 هزار نفر بودند، منحل و پراکنده کند و تنها لشکر اندکی در حدود 20 هزار نفر را نگه دارد. (41) پس از منحل کردن چنین سپاه موهومی که اگر واقعاً وجود داشت، مغولان هرگز نمی‌توانستند به قلمرو دولت عباسی تجاوز کنند، ابن‌علقمی خبر آن را به اطلاع هولاکو رساند تا اقدام به حمله و تصرف بغداد کند. (42) هولاکو در ربیع‌الثانی 655ق نامه‌ای خشم‌آلود از همدان برای مستعصم فرستاد و او را به‌شدت تهدید کرد. ابن‌علقمی برای جلوگیری از لشکرکشی هولاکو به‌سوی بغداد و کشته شدن مردم بی‌گناه، پیشنهاد کرد اموال و تحفه‌های بسیاری همراه با عذرخواهی تقدیم وی شود که مستعصم در آغاز این نظر را پذیرفت؛ ولی درباریان مخالف ابن‌علقمی و در رأس آنان، رکن‌الدین دواتدار کوچک با این ادعا که وزیر با مغولان تبانی کرده و به‌دنبال منافع شخصی خود می‌باشد، تصمیم خلیفه را تغییر دادند. در نتیجه نامه‌ای توهین‌آمیز برای هولاکو فرستادند که منجر به لشکرکشی مغولان به‌سوی بغداد شد. (43) مستعصم عباسی که لحظه‌ای از فسق و فجور و ارتکاب معصیت و منکرات دست نمی‌کشید، (44) به اخطار ابن‌صلایا، حاکم اربل مبنی‌بر نزدیک شدن سپاه مغول به بغداد توجهی نکرد. (45) برخی مورخان بر این باورند که علت رفتار خلیفه این بود که ابن‌علقمی به وی اطمینان داده بود مغولان جرئت یورش به بغداد را ندارند؛ چون اگر تنها زنان و کودکان بغداد با آجر خالی به دفاع بپردازند، مغولان ناگزیر پا به فرار خواهند گذاشت. (46) مستعصم که نظر وزیرش، ابن‌علقمی در مورد سازش با مغولان را نپذیرفته بود، با تأخیر و تعلل بسیار، سپاهی متشکل از 30 ـ 10 هزار نفر به اختلاف روایات به فرماندهی رکن‌الدین دواتدار که خواستار مقابله با مغولان بود و به همراهی فتح‌الدین بن کُرّ (کُرد) به جنگ مغولان فرستاد. دو سپاه در میان بعقوبه و باجِسری مصاف کردند. در آغاز ظاهراً مغولان شکست خوردند و عقب‌نشینی کردند؛ ولی بعدها دراثر اصرار دواتدار به تعقیب مغولان ـ برخلاف نظر فتح‌الدین کُرّ که مردی جنگ‌آزموده بود ـ و اقدام شبانه مغولان به شکستن سد بشیریه بر روی رودخانه دجله، بیشتر سپاه خلافت در عاشورای 656ق غرق و یا کشته شدند و تنها دواتدار و سه تن از یارانش توانستند از مهلکه فرار کنند و به بغداد باز گردند. (47) منهاج سراج (48) و به تقلید از وی، دیاربکری (49) ادعا کردند که ابن‌علقمی گروهی از افرادش را در شبی که سپاهیان مغول شکست خوردند؛ به سد بشیریه فرستاد تا آب دجله را بر سپاهیان خلافت باز کنند که این باعث غرق شدن بیشتر آنان شد. بدون شک این روایت مغرضانه و منحصر به ‌فرد از مورخی که ساکن هند بود، هیچ‌گونه ارزش تاریخی ندارد. پس از شکست فاحش سپاه خلافت عباسی در بعقوبه، لشکریان مغول در محرم 656ق بغداد، پایتخت خلافت را محاصره کردند که این محاصره حدود یک هفته تا دو ماه به اختلاف روایات طول کشید. (50) ظاهراً به درخواست طرفین، ابن‌علقمی میانجی‌گری کرد و چندین پیشنهاد برای سازش و مصالحه با مغولان، ازجمله دادن نصف خراج خلافت به هولاکو و انجام مراسم عقد و ازدواج میان افراد دو خاندان مغولی و عباسی داد؛ (51) ولی دراثر سعایت مخالفان همیشگی وزیر، به نتیجه‌ مطلوبی نرسید و سرانجام میان دو طرف جنگ سختی درگرفت که حدود یک هفته به طول انجامید (28 ‌ـ 22 محرم). این جنگ باعث کشته شدن 800 هزار تا یک میلیون و هشتصد هزار نفر به اختلاف روایات، و خرابی و ویرانی و غارت و چپاول بغداد گردید. در چنین شرایطی، خلیفه عباسی و خاندانش و جمع زیادی بالغ بر 700 نفر از درباریانش ازجمله رکن‌الدین دواتدار کوچک و شهاب‌الدین سلیمان‌شاه و شیخ محیی‌الدین ابن‌جوزی، استاد دارالخلافه که از سرسخت‌ترین دشمنان و مخالفان ابن‌علقمی بودند، در اواخر محرم یا 4 صفر 656ق به نزد هولاکو آمدند، که بیشتر آنان همان روز کشته شدند (52) و خلیفه عباسی نیز پس از تسلیم تمام گنجینه‌هایش، در 14 صفر 656ق به قتل رسید که در مورد شیوه کشته شدن وی نیز اختلاف‌نظر وجود دارد. (53) سرانجام ابن‌علقمی براساس روایات مورخان اهل‌سنت، ابن‌علقمی انتظار داشت به پاس خدماتش به مغولان جهت از بین بردن خلافت عباسیان و براساس وعده ای که به وی داده بودند، حکومت بغداد را به وی بسپارند؛ (54) ولی هولاکو به وی توجهی نکرد و همانند سایر مغولان معتقد بود کسی که به ولی‌نعمتش خیانت کند، نمی‌تواند مورد اطمینان یا احترام باشد. (55) با توجه به این امر، هولاکو حکومت بغداد را به شخصی گمنام موسوم به ابن‌عمران که از عوام مردم بود و خدمتی به سپاه مغول کرده بود، سپرد و ابن‌علقمی را زیردست وی قرار داد تا مورد تحقیر قرار گیرد. (56) در مورد چند ماه آخر زندگی ابن‌علقمی نظرات مختلی وجود دارد؛ گروهی بر این باورند که چون او به وزارت و مقصود خود نرسید، بسیار غمگین و پشیمان شد و دراثر غم و غصه و دشنام و نفرین و توهینی که از سوی مردم و حتی مغولان دید و ذلت و خواری‌ای که کشید، بیمار شد و اندکی بعد وفات یافت. (57) گروه دوم معتقدند که هولاکوخان پس از 8 روز از قتل خلیفه او را دستگیر، و به‌شدت دشنام و توبیخ کرد؛ سپس او را به فجیع‌ترین شکل به قتل رساند. (58) گروه سوم که بعضاً معاصر حادثه بوده‌اند، می‌نویسند وقتی هولاکو در 14 صفر 656ق از بغداد خارج شد، ابن‌علقمی را به وزارت تعیین کرد و به همراه وی، فخرالدین احمد دامغانی را صاحب دیوان و امیرعلی بهادر را به شحنگی بغداد گماشت و به آنان دستور داد امور شهر را اداره کنند و افراد را در مناصب مختلف تعیین کنند. (59) برخلاف تمام مورخان، منهاج سراج (60) نقل می‌کند که پس از رفتن هولاکو، هواداران خلافت عباسی که در اطراف شهر بغداد پراکنده شده بودند، جمع شدند و سپاه 5 یا 10 هزار نفره تشکیل داده، به بغداد حمله‌ور شدند و ابن‌علقمی را پاره‌پاره کرده و ناپدید شدند. ابن‌علقمی در 11 ربیع‌الثانی (61) یا در جمادی‌الاولی (62) و یا بنابر مشهور، در اول یا دوم جمادی‌الثانی 656ق (63) در سن 63 یا 66 سالگی (64) وفات یافت و در قبرستان شیعیان بغداد، در جوار مرقد مطهر حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) مدفون شد. (65) برخی مورخان، وفات ابن‌علقمی را در اوایل سال 657ق دانستند (66) که این نظر درست نیست و خلاف مشهور و گفته عموم مورخان است. گویند سال‌ها پس از وفات این وزیر باتدبیر و سقوط بغداد، مردم روی در و دیوار مدارس و کاروان‌ها با خط‌های مختلف بر ابن‌علقمی لعن و نفرین می‌نوشتند (67) و برخی شعرا، اشعاری در هجو وی می‌سرودند. (68) یکی از فرزندان ابن‌علقمی موسوم به شرف‌الدین ابوالقاسم علی بود که پس از پدرش به امر هولاکو جانشین او در وزارت بغداد شد. (69) فرزند دیگر او، عزالدین ابوالفضل محمد، شاعر و ادیب بود که عمر چندانی نکرد. (70) شخصیت ابن‌علقمی از نگاه مورخان مورخان در وصف ابن‌علقمی چنین نوشتند که او مردی عالم، عاقل، فاضل، ادیب، با همت والا، دارای انواع فضایل فطری و کمالات اکتسابی، آگاه و مطلع و مستبد و مستقل در اداره امور، وزیر بزرگ و کاردان، مدیر مدبر و سخاوتمند و بخشنده، خوش‌اخلاق، پاک‌دامن، خوش‌سیرت، باوقار، دوستدار تجمل و ریاست و سیاستمداری آگاه و مطلع بود. برخی مورخان نیز او را با اوصاف زشتی چون سگ، کینه‌توز، شیعی خبیث، بدذات و بدسرشت، مجرم، کافر، یار ابلیس، ملعون و بدتر از فرعون توصیف و نفرین کردند. (71) ظاهراً این وزیر پرقدرت که تمام مورخان او را شیعی متعصب و دوستدار شدید اهل‌بیت قلمداد کرده‌اند، (72) درصدد جابه‌جا کردن خلافت عباسی به یک دولت جدید فاطمی یا علوی بود. (73) او همچنین در دوران وزارتش مدتی اقامت نماز جمعه را متوقف ساخت، تا آنکه مدرسه‌ای برای شیعیان تأسیس کرد و مراسم نماز جمعه را در آن برپا کرد. (74) ابن‌علقمی علاوه‌بر سیاست، جزء فاضلان عصر خود بود که شعر می‌سرود و ظاهراً کتابی هم نوشته است. او همچنین در نگارش نثر عربی و خطاطی و خوش‌نویسی مهارت زیادی داشت. این وزیر باتدبیر، دوستدار اهل علم و ادب بود و آنان را به خود نزدیک می‌ساخت و تشویق و حمایت می‌کرد. علاقه‌مندی او به کتاب باعث شد مجموعه‌ عظیمی از آثار بزرگان خریداری کند و کتابخانه‌ای با 10 هزار کتاب جمع‌آوری کند. برخی شعرا قصایدی در ستایش وی سرودند و جمعی از ادبا و بزرگان، کتاب‌هایی به نام او نوشتند که از آن جمله می‌توان به کتاب العباب الزاخر و اللباب الفاخر اثر حسن بن محمد بن حسن صغانی (متوفای 650ق) و شرح نهج‌البلاغه اثر عزالدین عبدالحمید بن ابی‌الحدید معتزلی (متوفای 655ق) اشاره کرد. (75) نتیجه مؤیدالدین ابن‌علقمی، وزیر شیعی دستگاه خلافت سنی عباسی در واپسین سال‌های عمر این دولت بر مسند وزارت تکیه زد و 14 سال در این سمت باقی ماند. در این مدت او با گروهی از درباریان فاسد و کوتاه‌بین و متعصب مذهبی روبه‌رو بود که خطر بزرگ مغولان را نادیده گرفته و سرگرم توطئه و فتنه‌انگیزی بودند. این وزیر دوراندیش بسیار تلاش کرد با توجه به قدرت مغولان، از راه سازش و مصالحه مانع از یورش آنها به بغداد شود و تا حدودی هم توانست خلیفه را متقاعد کند؛ ولی درباریان فاسد و فتنه‌جو ابن‌علقمی را نزد خلیفه عباسی شخصی خائن که دارای ارتباط‌های پنهانی با هولاکو است، جلوه دادند و مانع از هرگونه سازشی شدند. آنان ادعا کردند که توانایی مقابله با سپاه مغول را دارند؛ ولی در مصاف با آنها شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند. پس از خنثی شدن توطئه درباریان برای عزل خلیفه و تعیین پسرش از سوی ابن‌علقمی، و قتل شیعیان محله کرخ به تشویق و تحریک درباریان سنی‌مذهب متعصب، رقابت و کشمکش میان دو طرف در دو سال واپسین عمر دولت عباسیان به اوج خود رسید. هولاکو که از علم و درایت و توانایی و سیاست ابن‌علقمی آگاه بود، او را نه‌تنها زنده نگه داشت، بلکه وزارتش را به وی واگذار کرد و پس از چند ماه که وفات یافت، پسرش را جانشین وی کرد. اجمالاً برخی مورخان متعصب و مغرض سنی‌مذهب، به‌دور از هرگونه انصافی ابن‌علقمی را به پنج مورد متهم ساختند و او را خائن و مسبب برچیدن خلافت عباسی قلمداد کرده‌اند. این اتهامات بدین شرح است: 1. او نسبت به خلیفه سنی عباسی و خاندانش کینه‌ای شدیدی داشت و با نامه‌نگاری و تماس پنهانی با هولاکو توانست او را به بغداد بکشاند و به هدف نهایی خود، یعنی نابودی خلیفه و دستگاه حکومت او برسد. 2. او مسئول اصلی منحل کردن ارتش و سپاه موهوم خلیفه که تعداد آن بالغ‌بر صد تا صدوبیست هزار سپاهی بود، است؛ به این بهانه که صلح و آرامش در سراسر قلمرو خلافت برپا شده و نیازی به این‌همه سپاهی و پرداخت حقوق و مواجب به آنها نیست. 3. او هولاکو را از قیام حسام‌الدین ابن‌عکا بر ضد مغولان مطلع ساخت و در نتیجه، این جنبش به ناکامی و شکست منجر شد. 4. او با شکسته شدن سدی که روی رودخانه دجله قرار داشت، مسبب غرق شدن سپاه خلافت که دفاع از بغداد را برعهده داشتند، شد. 5. او تشویق‌کننده و مسبب اصلی قتل خلیفه عباسی، مستعصم و خاندانش به فرمان هولاکو بود. با توجه به تناقض روشن در روایات این مورخان با حقایق تاریخی و نیز اینکه بیشتر آنان این روایات را از پیشینیان نقل کردند و بعضاً نیز نادانسته عباراتی از خود بدان افزودند، و با عنایت به کینه‌توزی برخی از آنان نسبت به شیعیان و تلاش برای سرپوش گذاشتن بر مسببان اصلی فاجعه سقوط خلافت عباسی، (76) قطعاً نمی‌توان به این روایات اعتماد کرد و آنها را مورد تأیید قرار داد؛ بلکه برعکس، از لابه‌لای روایات همین مورخان می‌توان گفت که ابن‌علقمی وزیری توانمند و خدمت‌گزاری وفادار بود و تلاش بسیاری برای جلوگیری از یورش مغولان کرد؛ ولی رقیبانش در دربار با اقدام‌های حماقت‌گونه خود آن تلاش‌ها را خنثی کرده، سرانجام سپاهیان مغول را به‌سوی بغداد کشاندند و باعث سقوط دولت عباسی شدند.   پی نوشت: . صغانی، العباب الزاخر و اللباب الفاخر، ص 31؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 191؛ ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 55، 57، 81، 132، 362 و 364؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 14؛ بناکتی، تاریخ بناکتی، ص419؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 362 ـ‌ 361؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 184؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 193؛ همو، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 252؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 262؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 212؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 202؛ ابن‌تغری بردی، الدلیل الشافی، ج 2، ص 683 ـ‌ 682. 2. همان، ص 683؛ همو، النجوم الزاهره، ج 11، ص 31؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 185؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 146. 3. همان. 4. ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 365 ـ 364؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 362؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 213. 5. ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 147. 6. خواندمیر، دستور الوزراء، ص 99؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 441. 7. همان؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 99. 8. بناکتی، تاریخ بناکتی، ص 74 ـ 73. 9. ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج 1، ص 208 ـ 207؛ رفیعی، العراق بین سقوط الدوله العباسیه و سقوط الدوله العثمانیه، ج 1، ص 115. 10. ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 34. 11. ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 186؛ ابن‌شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 254؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 640. 12. همان؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 55. 13. همان، ص 57 ـ‌ 55 و 187؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 162؛ ابن‌شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 254؛ عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج 1، ص 208؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 186. 14. ‌هندوشاه، تجارب السلف، ص 348 ـ 347؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 81 ـ 80. 15. همان، ص 132. 16. همان، ص 178 ـ 177. 17. همان، ص 201؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 356 ـ 355؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 511. 18. همان؛ سبط ابن‌جوزی، مرآة الزمان، ج 8، ق 2، ص 737؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 212؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 202؛ ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 225 ـ 224؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 176 ـ 175؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 143؛ خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 336. 19. ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 248 ـ 247. 20. همان، ص 251 ـ 250. 21. همان، ص 270؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 561 ـ 560. 22. همان، ص 562؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 271. 23.همان، ص 293؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 576 ـ 575. 24. ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 20. 25. ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 324؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 609. 26. ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 212. 27. وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 15؛ اقبال، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص 187 ـ 186؛ رفیعی، العراق بین سقوط الدولة العباسیه و سقوط الدولة العثمانیه، ج 1، ص 117 ـ 116. 28. ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 333؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 615. 29. جوینی، تاریخ جهانگشای، ج 3، ص 451؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 193؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 996 ـ 994؛ ابن‌فوطی، مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج 4، ص 360؛ همو، کتاب الحوادث، ص 339 ـ 336 و 347؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 618 ـ 616. 30. همان، ص 625؛ ابن‌عمید، اخبار الایوبیین، ص45؛ عماد طبری، تحفة الابرار، ص97؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 191؛ بیبرس منصوری، زبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة، ص 39 ـ 38؛ یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 86؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 15؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 3، ص 233؛ نویری، نهایة الارب، ج 23، ص 324؛ ذهبی، دول الاسلام، ص360؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 180 و 362؛ همو، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ 651ق)، ص34 ؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 279؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 143؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 184؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 263؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 612؛ قلقشندی، مآثر الانافه، ج 2، ص 90؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 158 و 170؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 48 ـ 47؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 376؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 131. 31. همان، ص 194؛ همو، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 252؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 184؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهره، ص 31. 32. همو، المنهل الصافی، ج 7، ص 48؛ ابن‌عمید، اخبار الایوبیین، ص 45؛ عماد طبری، تحفة الابرار، ص 97؛ یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 86؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 15؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 3، ص 233؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 180؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 132 و 194؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 263؛ قلقشندی، مآثر الانافه، ج 2، ص 90؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 158؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 99؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 336؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 376؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 442 ـ 441؛ بیبرس منصوری، زبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة، ص 39. 33. همان، ص 40 ـ 39؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 279؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 145؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 612؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 99؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 15. 34. همان، ص 16 ـ 15؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 100 ـ 99؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 263. 35. همان؛ ابن‌عمید، اخبار الایوبیین، ص 45؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 191؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 357؛ بیبرس منصوری، زبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة، ص 39؛ یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 87؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 16؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 3، ص 233؛ نویری، نهایة الارب، ج 27، ص 382؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 280؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 184؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 132 و 194؛ همو، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 253 ـ 252؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 626؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 612؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 171 ـ 170؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 48؛ همو، النجوم الزاهره، ج 11، ص 32؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4026؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 467 ـ 466؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 100؛ بامخرمه، قلادة النحر، ج 5، ص 244 و 284؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 376؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 442 ـ 441؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج 5، ص 270؛ ذهبی، العبر، ج 5، ص 225؛ همو، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ 651ق)، ص 34؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 180 و 362. 36. همان، ص 180؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 186؛ ابن‌شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 255 ـ 254؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 263. 37. عماد طبری، تحفة الابرار، ص 97؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 442. 38. منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ص 191؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 612؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4026؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 100؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 376؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 16. 39. همان؛ بیبرس منصوری، زبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة، ص 38؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 280؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 612؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4027 ـ 4026؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3965. 40. ابن‌ایبک دواداری، کنز الدرر و جامع الغرر، ج 8، ص 29؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 121. 41. دراین‌باره اختلاف‌نظر چشم‌گیری میان مورخان دیده می‌شود؛ برای نمونه بنگرید به: همان، ص 171 ـ 170؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 193 ـ ‌191؛ یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 87؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 17؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 3، ص 233؛ نویری، نهایة الارب، ج 23، ص 324 ـ 323؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 175؛ همو، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ‌ 651)، ص 34؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 280؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 132؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 262؛ قلقشندی، مآثر الانافه، ج 2، ص 91؛ حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 63؛ میرخواند تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4027؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 466؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 101 ـ 100؛ خنجی، تاریخ عالم‌آرای امینی، ص 393؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 377 ـ 376. 42. ذهبی، العبر، ج 5، ص 225؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 48؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 101؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 338؛ خنجی، تاریخ عالم‌آرای امینی، ص 393؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 377؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 442؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3967. 43. همان، ج 6، ص 3965 ـ 3964؛ جوینی، تاریخ جهانگشای، ج 3، ص 281 ـ 280؛ ابن‌عبری، تاریخ مختصر الدول، ص 472 ـ 471؛ بناکتی، تاریخ بناکتی، ص 418؛ ذهبی، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ 651)، ص 32؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 173 ـ 171؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4030 ـ 4022؛ صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمروی زبان فارسی، ج 3، بخش 1، ص 137. 44. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 441. 45. ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 49. 46. یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 87؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 102؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 1. 47. همان، ص 18 ـ 17؛ ابن‌ ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 8، ص 242 ـ 240؛ جوینی، تاریخ جهانگشای، ج 3، ص 285 ـ 283؛ ابن‌عبری، تاریخ مختصر الدول، ص 473؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 1011؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 355 ـ 354؛ یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 88؛ بناکتی، تاریخ بناکتی، ص 417؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، ج 3، ص 233؛ نویری، نهایة الارب، ج 27، ص 382 ـ 381؛ ذهبی، العبر، ج 5، ص 225؛ همو، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ‌ 651)، ص 35؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 280؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 133 ـ 132؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 627 ـ 626؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 613؛ قلقشندی، مآثر الانافه، ج 2، ص 91؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 49؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4032 ـ 4031؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 103؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 339؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 376؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3968 ـ 3967؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج 5، ص 270؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 194. 48. همان، ص 195 ـ 194. 49. دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 377. 50. خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 339؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3959. 51. همان، ص 3970؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 356؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 19 ـ 18. 52. ابن‌عبری، تاریخ مختصر الدول، ص 475 ـ 474؛ منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ج 2، ص 196 ـ 195؛ ابن‌طقطقی، الفخری، ص 313؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 357؛ یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 89 ـ 88؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 1017 ـ 1015؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 359 ـ 356؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، ج 3، ص 233؛ نویری، نهایة الارب، ج 27، ص 382؛ ذهبی، العبر، ج 5، ص 226؛ همو، دول الاسلام، ص 361؛ همو، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ 651)، ص 36 ـ 35؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 281؛ احمد بن ابراهیم بن عیسی، توضیح المقاصد، ج 1، ص 363 ـ 362؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 135 ـ 133؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 631 ـ 630؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 613؛ قلقشندی، مآثر الانافه، ج 2، ص 92 ـ‌ 91؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 175 ـ 172 و 184؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 51 ـ 50؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4036 ـ 4033؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 472 ـ 471؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 105 ـ 104؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 340 ـ‌ 339؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 376. 53. همان،‌ص 3971 ـ 3970؛ جوینی، تاریخ جهانگشای، ج 3، ص 292 ـ 291؛ ابن‌عبری، تاریخ مختصر الدول، ص 475؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 1014؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 21 ـ 19؛ بناکتی، تاریخ بناکتی، ص 418؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 613؛ مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج 1، ص 501؛ خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 340؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3971 ـ 3970. 54. یونینی، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 87؛ ذهبی، العبر، ج 5، ص 225؛ همو، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ 651)، ص 34؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 144؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 132؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج 5، ص 270. 55. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 69؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4041؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 105؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 3، ص 96؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3977؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 23 ـ 22. 56. همان؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 106؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 3، ص 97؛ تتوی، تاریخ الفی، ج 6، ص 3978 ـ 3977. 57. ابن‌طقطقی، الفخری، ص 313؛ نویری، نهایة الارب، ج 23، ص 325؛ ذهبی، دول الاسلام، ص 361؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 362؛ همو، تاریخ الاسلام، ص 37 و 40؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 280؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 144؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 185 ـ 184؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 194 ـ 193؛ همو، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 253؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 213 ـ 212؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 203 ـ 202؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 50؛ همو، النجوم الزاهره، ج 11، ص 32؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 473 ـ 472؛ خواندمیر، دستور الوزراء، ص 106؛ همو، تاریخ حبیب‌السیر، ج 3، ص 97؛ بامخرمه، قلادة النحر، ج 5، ص 245 ـ 244؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 377. 58. همان؛ بیبرس منصوری، زبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة، ص 39 ـ 38؛ نویری، نهایة الارب، ج 23، ص 325 ـ 324، ج 27، ص 383 ـ 382؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج 5، ص 613؛ قلقشندی، مآثر الانافه، ج 2، ص 92؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 11، ص 32؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 203. 59. همان، ص 176؛ جوینی، تاریخ جهانگشای، ج 3، ص 292 ـ 291؛ ابن‌عبری، تاریخ مختصر الدول، ص 475؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 1019؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 362 ـ 361؛ بناکتی، تاریخ بناکتی، ص 419؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 641؛ عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج 1، ص 204 ـ 199. 60. منهاج سراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، ص 200. 61. بناکتی، تاریخ بناکتی، ص 419. 62. ابن‌طقطقی، الفخری، ص 313؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 360. 63. رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 1021 ـ 1020؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 372؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 146؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 213؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 641 ـ 640؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 176؛ بامخرمه، قلادة النحر، ج 5، ص 245؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 362 و 364. 64. همان،‌ ص 365 ـ 364؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 362؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 185؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 213. 65. همان؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 362؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 202؛ عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج 1، ص 207. 66. صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 185؛ ابن‌شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 253؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 11، ص 32. 67. وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 23؛ خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر، ص 106. 68. ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 213؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 203. 69. ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج 2، ص 1021 ـ 1020؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 362؛ بناکتی، تاریخ بناکتی، ص419؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 213؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 176 ـ 175 و 203. 70. غسانی، العسجد المسبوک، ص 574، 582، 588 و 594؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 362. 71. همان، ص 361؛ همو، دول الاسلام، ص 361؛ ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ ابن‌فوطی، کتاب الحوادث، ص 365 ـ 364؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 355؛ وصاف الحضره، تحریر تاریخ وصاف، ص 15 ـ‌ 14؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 184؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 193؛ همو، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 252؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 262؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 11، ص 31؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 4025؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 377؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 441 ـ 440؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 143. 72. همان، ص 143 ـ 142؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 279؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج 13، ص 212؛ ابن‌تغری بردی، الدلیل الشافی، ج 2، ص 683؛ همو، المنهل الصافی، ج 7، ص 47؛ همو، النجوم الزاهره، ج 11، ص 32؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 473؛ بامخرمه، قلادة النحر، ج 5، ص 244؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص 377 ـ 376؛ صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمروی زبان فارسی، ج 3، بخش 1، ص 135 ذهبی، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 660 ـ‌ 651)، ص 40. 73. همان، ص 34؛ همو، دول الاسلام، ص 361؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 362؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 143؛ ابن‌شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 3، ص 252؛ سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص262 ؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 640؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 11، ص 31؛ بامخرمه، قلادة النحر، ج 5، ص 244 و 284؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 441؛ دیاربکری، تاریخ خمیس، ج 2، ص377 ـ 376. 74. همان، ص 377؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، ج 2، ص 279؛ ابن‌شاکر، عیون التواریخ، ج 20، ص 136؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، ج 7، ص 20 و 47؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 466؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج 5، ص 270؛ محمود شاکر، اواخر الخلفاء العباسیین، ص 496؛ ذهبی، العبر، ج 5، ص 225. 75. همو، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 183. 76. همان، ص 372؛ صغانی، العباب الزاخر و اللباب الفاخر، ص 33 ـ 31؛ ابن ‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 4 ـ 3؛ ابن‌طقطقی، الفخری، ص 312؛ ابن‌فوطی، مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج 5، ص 643؛ همو، کتاب الحوادث، ص 307 ـ 306 و 365 ـ 364؛ هندوشاه، تجارب السلف، ص 359 ـ 358؛ ابن‌فضل‌الله عمری، مسالک الابصار، ج 11، ص 144؛ غسانی، العسجد المسبوک، ص 588؛ عینی، عقد الجمان، ج 1، ص 164؛ خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر، ج 2، ص 337؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 440؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 4، ص 253؛ آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج 12، ص 129 و ج 14، ص 159 ـ 158؛ رفیعی، العراق بین سقوط الدولة العباسیه و سقوط الدولة العثمانیه، ج 1، ص 116. 77. برای اطلاع کامل از دلایل واقعی و انگیزه‌ها و عواملی که باعث سقوط خلافت عباسی شده، بنگرید به: اقبال، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ص 188 ـ 186؛ غامدی، سقوط الدولة العباسیه، ص 369 ـ 317؛ مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، ص 35 ـ 22؛ کورانی عاملی، کیف رد الشیعة غزو المغول، ص 93 ـ 51.   ستار عودی / دانشیار بنیاد دائرةالمعارف جهان اسلام مرتضی بقایی / کارشناسی ارشد تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی فصلنامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی 6 پایان متن/  

94/02/30 - 05:04





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 120]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن