تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، نيرنگباز، زيانبار و شكّاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812951135




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

45/ کنگره شهدای پیشمرگان مسلمان کرد پهلوانان نمی‌میرند / دستی خدایی که بر شیطان تفرقه غلبه کرد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: 45/ کنگره شهدای پیشمرگان مسلمان کرد
پهلوانان نمی‌میرند / دستی خدایی که بر شیطان تفرقه غلبه کرد
آوازه نامش را باید از کوه‌های بلند کردستان بپرسی، پهلوانی که هنوز که هنوز است کوه‌های سربه فلک کشیده این استان پشتشان به او گرم است.

خبرگزاری فارس: پهلوانان نمی‌میرند / دستی خدایی که بر شیطان تفرقه غلبه کرد



به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، تا پیش از به دنیا آمدنش، هر فرزندی به دنیا می‌آمد انگار عمرش به دنیا نبود و سن هر کدام به یک سال نرسیده به گونه‌ای از دنیا می‌رفت. مادر برای چشیدن طعم شیرین مادری نذر و نیاز می‌کند تا خداوند فرزندی به او عنایت کند تا اینکه یدالله به دنیا می‌آید و این بار مادر متوسل به درگاه ائمه هدی می‌شود تا فرزندش زنده بماند و یدالله یک سالگی را پشت سر می‌گذارد و نور امیدی در دل اهل خانه قوت می‌گیرد که این فرزند ماندنی است و دست خدا پشت و پناه او خواهد بود. پدر و مادر تمام تلاش خود را برای سلامتی او به کار می‌برند، طفل نورسیده روز به روز بزرگ می‌شود و پس از مدتی به مکتب می‌رود تا قلب و جانش با نور قرآن آشنا شود.  اولین مدرسه در زادگاهش سریش‌آباد راه‌اندازی می‌شود و یدالله همپای دیگر کودکان به مدرسه می‌رود، درس و مدرسه را بسیار دوست داشت و با هر حرفی که می‌آموخت دنیا برایش رنگ و بوی دیگری می‌یافت. روزهای آخر مقطع ابتدایی برایش دنیای دیگری را ترسیم می‌کند، دنیایی از تنگدستی پدر و صبوری مادر که دنیا را برای تنها فرزندشان می‌خواهند، اما این یل کوچک با درک بالای خود، کتاب و دفتر را با وجود تمام علاقه‌ای که به فراگیری آن داشت کنار می‌گذارد و می‌رود تا عصای دست پدر باشد. روزهای سخت کار در کنار پدر، از یدالله این بزرگمرد داستان ما، پهلوانی خودساخته می‌سازد که نه تنها از بعد جسمانی که از لحاظ روحی نیز مردی به تمام معنا می‌شود. مردی که داستان پهلوانی‌هایش هنوز هم دل کوه‌های کردستان را می‌لرزاند و مادران سریش‌آبادی هنوز هم داستان دلیرمردی‌های او را برای کودکانشان بازگو می‌کنند. یدالله که فرزندی مهربان و دلسوز بود، از همان دوران کودکی در محبت به پدر و مادرش سنگ تمام می‌گذارد و هنوز بسیار کوچک بود که شاگرد راننده یکی از اهالی شهر می‌شود و در 14 سالگی بار سنگین زندگی را در فراق پدر بر دوش‌های مردانه‌اش می‌کشد تا مادر جز رنج نبود همسرش، شاهد رنج فقر و تنگدستی نباشد. به همین دلیل از رفتن به خدمت سربازی معاف می‌شود، با تلاش و پشتکاری که داشت طولی نمی‌کشد که خودش یک وانت‌بار می‌خرد و همزمان با انجام کارهای کشاورزی، با وانت هم کار می‌کند تا چرخ روزگار را آنگونه بچرخاند که خواست خدا بود. 10 سال بعد ازدواج کرد و با یک مراسم عقد و عروسی بسیار ساده و کم‌هزینه تشکیل خانواده داد تا مونسی برای تنهایی خود بیابد. پس از آن زندگی یدالله وارد مرحله جدیدی می‌شود مرحله‌ای که به دوران پس از انقلاب اسلامی اختصاص دارد، انقلاب پیروز شده است و دشمنان در صددند تا نهال نوپای اسلام را که در ایران جوانه زده است، بخشکانند، جوانان خانه و کاشانه رها کرده‌اند و به فرمان امام لبیک گفته‌اند، در این میان کردستان اوضاعی آشفته‌تر از دیگر نقاط دارد، باید مردم این دیار خود برخیزند و کاری کنند کارستان وگرنه دشمن با آتش تفرقه می‌خواهد ترک و کرد، شیعه و سنی را که امام راحل آنان را برادر خوانده است، به جان هم بیاندازد، اگرچه یدالله به زبان ترکی تکلم می‌کند و شیعه است اما جان برداران دینی کردش برایش مهم است. به فرمان امامش جانانه لبیک می‌گوید و به سازمان پیشمرگان مسلمان کرد می‌پیوندد، سازمانی که بر مدار وحدت می‌خواهد کردستان را از لوث ضدانقلاب پاک کند. پهلوان این داستان سراسر واقعیت، برای پاکسازی منطقه از دست گروهک‌های ضدانقلاب به کامیاران می‌رود درگیری سختی با گروهک‌های ضدانقلاب اتفاق می‌افتد، شهید حاجیان که در آن وقت عضو واحد عملیات سپاه قروه بوده است با تجهیزات کامل و لباس کردی به شهرستان کامیاران می‌آید و او  نیز وارد عمل می‌شود. از او به خاطر تلاش و شجاعت زیادی که در راه مبارزه با گروهک‌ها از خودش نشان می‌دهد از سوی مسئولان عالیرتبه سپاه به فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان کامیاران منصوب می‌شود. پس از این کار به پاکسازی تمام روستاهایی که در محور کامیاران قرار دارند می‌پردازد و از این کار هم موفق بیرون می‌آید بعد از مدتی فرمانده گردان عملیاتی جندالله سردشت می‌شود در زمستان سال 1361 به منطقه بوکان می‌رود بعد از آنکه موریت او در بوکان تمام می‌شود باز به سردشت می‌آید. شهید حاجیان از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قروه بود، او جز اولین نیروهایی بود که در سپاه مشغول به خدمت شد خدمت او در سپاه خدمتی شجاعانه متواضعانه و خالی از هر گونه ادعا بود شجاعت در  راس خصوصیات او قرار داشت، شجاعت او به مثابه قلم یک نویسنده بود یعنی با شجاعت و غیرت سرشاری که داشت مشهور شده بود، مشهور به پهلوانی که هرگز نمی‌میرد و ضدانقلاب آنقدر از نامش هراس داشت که  از رویارویی با او می‌ترسید. تا جایی که گروهک‌های ضدانقلاب به تمام مناطقی که شهید حاجیان در آنجا خدمت می‌کرد اعلامیه داده بودند هر کس او را چه به صورت زنده و یا مرده تحویل بدهد، جایزه کلانی دریافت خواهد کرد. اما این تهدیدها نتوانست کوچکترین ترسی در دل این یل خمینی(ره) راه دهد و در کمال بی‌ادعایی در بحرانی‌ترین شرایط درگیری‌ها وارد عمل می‌شد، شب هنگام در بحبوحه وحشت تاریکی شب به قلب نیرو های دشمن می‌زد فرصت را از دست نمی‌داد کاری که باید انجام می‌گرفت انجام می‌داد هیکل زیبای او نشان از سربلندی و شجاعت او داشتف چشم‌های پف‌کرده او به زیبایی چهره او بیش از بیش می‌افزود. روحیه بسیار خوبی داشت هیچ‌گاه از نیروهای دشمن نمی‌ترسید ترس از دشمن کاملا با او بیگانه بود علاقه عجیبی به جبهه و مبارزه داشت هر وقتی که می‌گفتند در فلان محل نیروهای ضدانقلاب کمین زده‌اند بلافاصله اسلحه‌اش را برمی‌داشت و در حالی که این جمله را می‌گفت هر دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله، بر می‌خواست و به محل کمین می‌رفت. خستگی برای او معنایی نداشت در سخت‌ترین شرایط و به دنبال ساعت‌ها درگیری و مبارزه خورشید خنده از روی لب‌های او افول نمی‌کرد سرمای طاقت‌فرسای منطقه هم او را از مبارزه نبرد باز نمی‌داشت و در سرمای سخت و با وجود برف سنگین باز هم مبارزه و شجاعتی را که می‌بایست انجام دهد انجام می‌داد. هیچ‌گونه غروری در وجود او نبود با وجود آنکه فرمانده بود اما سخت‌ترین و پر مخاطره‌ترین کارها را انجام می‌داد چندان به خورد و خوراک اهمیت نمی‌داد، بعضی اوقات به چندان تکه نان خشک هم بسنده می‌کرد و به رزمندگان اسلام عشق می‌ورزید به گفته یکی از هم رزمانش وقتی او در دهگلان، بلبان‌آباد و گزگزاره خدمت می‌کرد به دانش‌آموزانی که ایام تابستان را به آنجا می‌آمدند علاقه زیادی نشان می‌داد و آنان را از صمیم قلب دوست داشت. امام، حکم خط قرمز یدالله را داشت و  همیشه یک نمونه از عکس حضرت امام را در جیب خود نگهداری می‌کرد حتی بعضی از وقت‌ها هنگامی که می‌خواست بخوابد عکس اما را از جیب خود بیرون می‌آورد و روی سینه خود می‌گذاشت و بعد می‌خوابید. نیروهای خودش را از هر نظر مورد تفقد قرار می‌داد یعنی به عنوان مثال اگر می‌دید یکی از نیروهایش زیادی به مرخصی می‌رود پیش او می‌رفت و اگر مشکل مالی داشت به او کمک می‌کرد و در بعضی اوقات از بچه‌ها پول جمع می‌کرد و به شخص مورد نظر می‌داد. دست خدا که از آستین مردان خدا بیرون بیاید، هراس را در دل دشمنان خدا می‌اندازد و به همین دلیل نام سردار شهید یدالله حاجیان مردی از شهر کوچک اما مقاوم سریش‌آباد آنچنان وهمی در دل دشمنان می‌افکند که جرات نداشتند با او روبرو شوند. فرماندهی بی‌نظیر وی در عملیات‌ها  و اهمیت قابل‌توجهی که در سازماندهی نیروها و طراحی عملیات‌ها و در نهایت سرکوب گروهک‌های ضدانقلاب داشت این سردار را به کابوس دشمن بدل کرده بود. شهید حاجیان به خوبی می‌دانست که گروهک‌های ضدانقلاب نمی‌توانند با او روبرو شوند و این گفته را بارها در میان نیروهای خود تکرار کرده بود او گفته بود که گروهک‌ها نمی‌توانند او را از روبرو مورد هدف قرار دهند مگر کمین ایجاد کنند و به خواسته خود دست یابند که عاقبت هم این گونه شد و این سخن سردار پهلوان تحقق یافت. برای مرخصی همراه با دو نفر از دوستان خود که آنها هم سریش‌آبادی بودند راهی خانه می‌شود و نیروهای ضدانقلاب که خبر به مرخصی رفتن شهید حاجیان را می‌شنوند، مسیر حرکت او را به طور کامل بررسی می‌کنند و  در پشت صخره بزرگی که در مسیر جاده دیواندره ـ سنندج قرار دارد به استتار کامل کمین می‌گیرند و به محض اینکه ماشین شهید حاجیان را می‌بینند شروع به شلیک می‌کنند و به طرز بسیار فحیعی هر سه نفر آنها را به شهادت می‌رسانند. فرزند دلیر خطه سریش‌آباد که امروز خاک پاکش افتخار میزبانی بیش از 100 شهید را دارد، در سال 1331 چشم به جهان گشود و در سال 1361 در حالی به دیدار معبود خود شتافت که عکس امامش را در دست داشت و با نگریستن به رخ ملکوتی فرزند زهرای اطهر (س) قوت قلب می‌گرفت. پهلوانان نمی‌میرند تاریخ حماسی کردستان، سرشار از نام مجاهدانی است که در سرزمین مجاهدت‌های خاموش مردانه در برابر دشمن داخلی و خارجی ایستادند تا مبادا به مملکت آنان آسیبی برسد. سرزمین مجاهدت‌های خاموش این روزها در تدارک یادبودی برای رشادت فرزندان پهلوان خود است که مظلومانه به دیدار معبود شتافتند، با مظلومیتی که رهبر معظم انقلاب آن را مضاعف توصیف کردند این یادبود محفلی است برای بیان آنچه که بر خمینی (ره) و یارانش گذشت و کردستان سرشار از ناگفته‌هایی است که در مجاهدتی خاموش سر به مهر مانده است. پهلوانان آسوده بخوابید که برادران و خواهران شما از هر زبان و قومیتی بیدارند تا نگذارند راه شما به فراموشی سپرده شود، راهی که گشودید برای ما ناتمام است تا روزی که علم از دست علمدار انقلاب به دستان آقایی برسد که عدل و داد و را در جهان مس گستراند و شاید این نیمه شعبان که بیاید.. شاید این نیمه شعبان پایان انتظاری باشد که چشمان منتظران برای رسیدن منتظر در راه است. انتهای پیام/79009/

94/02/27 - 05:52





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن