تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821157565




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روزی که منتظرش بودی


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


داستان؛
روزی که منتظرش بودی




به گزارش سرویس کودک جام نیوز، با صورت گل انداخته با گامهاي خيلي بلند كه گاهي تبديل به دويدن مي شد و با چشماني كه قطره هاي اشك، زيركانه از گوشه اش جاري مي شد، از خيابان هم عبور كرد و به كوچه رسيد ، اصلاً نفهميد كه فاصله خيابان تا آن كوچه را چطور طي كرده است. بالاخره به خانه پدر بزرگ رسيد و با اشتياق در زد. پنج دقيقه پشت در، ماند، تا اينكه پدر بزرگ آهسته آهسته با كمك عصايش ، خود را به در رسانده و در را باز كرد. با ديدن مهديه، اشك در چشمانش حلقه زد و به يادش آمد كه امروز، روزي است كه مهديه به سن تكليف مي رسد، همان روزي كه مدتها منتظرش بودند، همان روزي كه قرار بود همراه مادر بزرگ جشن گرفته شود ولي حالا ... ! بعد از فوت مادر بزرگ، همه چيز فراموش شده بود، هيچ مقدماتي براي اين روز مهم، فراهم نشده بود.  

  اينها تمام چيزهايي بود كه به سرعت در ذهن پدر بزرگ، مرور مي شد، يكدفعه به خودش آمد و ديد كه مهديه دارد با تعجب و آرام به او نگاه مي كند. همراه هم به اتاق رفتند. صداي زيباي اذان، از مسجد محله به گوش مي رسيد ، پدر بزرگ كنار حوض نشسته بود، قصد وضو داشت ولي همينطور خيره به آب حوض مانده بود! مهديه نزديكش شد و گفت: پدر بزرگ نماز بخوانيم؟ پدر بزرگ به خودش آمد و گفت: حتماً دخترم، حتماً ! هر دو وضو گرفتند و راهي اتاق شدند، پدر بزرگ در صندوقچه را باز كرد، بقچه ترمه زيبا و قديمي را از آن خارج كرد، يكدفعه بوي ياس، تمام فضاي اتاق را پر كرد.  

  پدر بزرگ گفت: « دخترم ! مادر بزرگ خيلي دوست داشت اولين نماز خواندن تو را ببيند، در ضمن به من سفارش كرده است كه حتماً چادر نماز و سجاده اش را در چنين روزي به تو هديه كنم تا اولين نمازت را با چادري كه مربوط به بهترين خاطرات مادر بزرگ است بخواني ! مهديه چادر سفيد را بر سرش كرد و سجاده مادر بزرگ را پائين تر از سجاده پدر بزرگ پهن كرد ، صورتش را هاله اي از نور پوشانيد و تركيب نور با بوي ياس ، فضاي بهشت را به خانه آورد. همينكه پدر بزرگ دستهايش را بالا برد به « قدقامت الصلوه » ، موشك عراقي به قلب خانه شان اصابت كرد و اولين نماز مهديه كوچولو ، با چادر خوشبوي مادر بزرگ ، آخرين نمازش در روز تكليفش شد ، نمازي كه پاداش آن بهشت بود!   koodakaneh/ 2022   «برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»



۲۶/۰۲/۱۳۹۴ - ۱۶:۰۳




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن