واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بورس كاغذفروشي در نمايشگاه كتاب!
آنقدر در طول مسير با رفيق همراه در مورد مسائل كاري و نمايشگاه حرف زديم كه وقتي خانم سخنگوي مترو، رسيدن به ايستگاه شهيد بهشتي را يادآوري ميكند، عاقله مرد كوتاه قد كنارمان بفهمد كه قصد مصلا را داريم و نمايشگاه كتاب
نویسنده : محمدصادق عليزاده
آنقدر در طول مسير با رفيق همراه در مورد مسائل كاري و نمايشگاه حرف زديم كه وقتي خانم سخنگوي مترو، رسيدن به ايستگاه شهيد بهشتي را يادآوري ميكند، عاقله مرد كوتاه قد كنارمان بفهمد كه قصد مصلا را داريم و نمايشگاه كتاب. موقع بيرون آمدن هم محض اطمينان بپرسد عازم نمايشگاه هستيم يا نه كه با جواب مثبتمان، همراهمان شود. هنوز از ايستگاه زير زمين، بيرون نيامدهايم كه دو زاريمان ميافتد عاقله مرد كاغذفروش است و مقيم راسته كاغذفروشها در ظهيرالاسلام و او هم دوزارياش ميافتد كه همسفران سفر كوتاه درونشهرياش، دستي دارند در عوالم رسانه و خبر و نشر. از يكي دو سال قبل، سر پيگيري بحث كاغذ، آنقدرها چَپَم پر است كه سر گپ و گفتمان باز شود و جديام بگيرد.
از وضعيت بازار و قيمت كاغذ ميپرسم. قيمت را ميگويد. هنوز پايين نيامده نسبت به يك سال قبل حتي و روي همان بندي حول و حوش 80، 90هزار تومان در نوسان است. خودش اما معتقد است نسبت به يكي دو روز قبل پايين آمده! صحبت به واردات كه ميكشد انگاري نمك پاشيده باشند روي جگر شرحه شرحهاش: «واردكنندههاي گردن كلفت، همهشان سر و سِرّي با دولت دارند و از توي خود سيستم هستند! اصلاً ميداني مشكل ما چيست؟! مشكل اين است كه دولت ما خودش كاسب است! مشكل اين دولت و آن دولت و قبلي و بعدي هم نيست! همهشان هميناند.»
خودش واردكننده هم هست. از كيفيت كاغذهاي وارداتي ميپرسم و قيمتشان. ظاهراً توليدكنندههاي اروپايي هم درجهبندي دارند و همين كاغذ را با همين حدود كيفيت و همين حدود قيمت هم عرضه ميكنند. تا پيش از جدي شدن تحريمها، امكان اينكه از كشورهاي اروپايي هم با همين قيمتها وارد كند هم وجود داشته. تحريمها كه شدت ميگيرد، طرف مقابل از فروش جنس خودداري ميكند. هزينه دور زدن هم بالاست و برايشان صرفه اقتصادي ندارد. لاجرم كشيده شدهاند به بازار جنوب شرق آسيا، اندونزي، چين، هند، كره و الخ! از ايستگاه زدهايم بيرون و پياده به سمت شبستان گز ميكنيم. از مينيبوسها و ونها هم خبري نيست. هوا هم آرام آرام دارد وجه تابستاني خودش را به رخ ميكشد. گرما دارد خيمه ميزند روي مصلا.
صحبت را ميكشانم به كارخانههاي كاغذ داخل و بازديد يكي دو سال قبل از كاغذ مازندران و توليد داخل و سهمش در تأمين بازار. حرفهايش غيرشعاريتر و به واقعيت آنچه ديدهام نزديكتر است: «كل كارخانههاي داخلي را اگر روي هم بگذاريم شايد به زحمت بتوانند 10 درصد بازار را تأمين كنند! ظرفيت و كشششان اين قدر نيست كه بتوانند همه را جوابگو باشند! بحث ديگرش هم تنوع محصولاتشان است. تنوعشان خيلي كم است. الان يك كارخانه در مازندران داريم كه كاغذ روزنامه توليد ميكند و يكي هم پارس است در خوزستان كه هم توليدش پايين است و هم تنوعش! بحث ديگر هم شبكه خاص فروش خودشان است و جز آنها كسي نميتواند به آن چرخه وارد شود. همه هم ميدانند كه مشتريهاي پارس، فلاني، فلاني و فلاني هستند!»
حسب حدسي كه زدهام بايد عمدهفروش بازار كاغذ باشد. ادامه صحبتهايش حدسم را به يقين تبديل ميكند وقتي حرف ميكشد به دليل حضورش در نمايشگاه:«تا قبل از اين گرانيها، من خودم تأمينكننده و واردكننده عمده بودم. مشتريهايم هم از من خريد عمده داشتند. جنس با يكي دو واسطه به دست مصرفكننده ميرسيد. خودم مستقيماً با مصرفكننده ارتباط نداشتم. اين گرانيهاي دو سه سال اخير سيستم را كلا به هم ريخت. الان هم خودم آرام آرام شروع كردهام با مصرفكننده ارتباط برقرار كردن! روي همين حساب هم گذرم به نمايشگاه خورده!» توي ذهنم دو دو تا چهار تا ميكنم كه اين گرانيها خوب بوده يا بد! قيمت تمام شده را بالا برده و اين طبعاً به زيان مصرفكننده است اما خب از آن طرف ظاهراً دارد تعداد واسطهها بين توليدكننده/واردكننده را با مصرفكننده كاهش ميدهد و طبعاً كاهش واسطه خودش ميتواند مانع افزايش قيمتهاي بعدي باشد.
رفقا و دوستانم در رسانهها هنوز دارند بر سر نمايشگاهي يا فروشگاهي بودن نمايشگاه كتاب تهران بحث ميكنند. اينجا در مصلاي تهران اما يك كاغذفروش عمده، از ظهيرالاسلام كوبيده و بلند شده آمده تا رودررو و مستقيم با ناشر به گپوگفت بنشيند. دوست كاغذفروش ما كه موقع جدا شدن شمارهمان را هم گرفت، پي اين است كه از فرصت و بستر نمايشگاه استفاده كند براي رايزنيهاي اقتصادي و تجارياش. امري كه هم به نفع اوست و هم به نفع ناشر، چراكه مستقيم و بلاواسطه با هم مرتبط شدهاند بدون حق دلالي، واسطهگري و امثالهم! رفقا و دوستانم در رسانهها هنوز دارند بر سر نمايشگاهي يا فروشگاهي بودن نمايشگاه كتاب تهران بحث ميكنند اما دوست كاغذفروش ما حالا دارد نشاني يكي از سالنها و ناشري را ميپرسد كه صحبتهاي مقدماتي را ظاهراً تلفني با هم كردهاند و ناشر، ديدار حضوري را به نمايشگاه موكول كرده بود. مردم ميروند و ميآيند با نايلونهاي پر از كتاب. اين سوتر اما يك كاغذ فروش، قرار كاري خود را با ناشر در نمايشگاه كتاب تهران گذاشته است و راهي يك جلسه كاري است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]