تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکت‌های معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تست‌شده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1869015281
خداوند سند معامله با مشتری هایش را ارسال کرد
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: با شناسایی پیکر سه شهید مفقود الاثر زنجانی: خداوند سند معامله با مشتری هایش را ارسال کرد زنجان - ایرنا - خداوند که 32 سال قبل به معامله با سه شهید عملیات خیبر رفته بود، این روزها سند این معامله را برای خانواده مشتریانش ارسال کرد.
بنده که خوب باشد، بندگی را عاشقانه نشان دهد، عاشقانه با خدایش صحبت کند، خداوند مشتری می شود، خریدارش می شود خود پای معامله می آید و بهترین بنده هایش را از دنیا انتخاب می کند.
اما گاهی خدا چنان عاشقانه به تماشای بنده هایش می نشیند که دیگر حتی نمی خواهد نشانی از معشوقش بر زمین بماند، یا او را به کس دیگری بسپارد.
بنده ناتوانش را برای خود بر می چیند و نابترین هایش را جدا می گذارد نامشان را وارد لیست گمنامان می کند.
اما برخی ها هستند که خدا حتی نمی خواهد کسی بداند که با چه کسی معامله کرده، نمی خواهد حتی مادر یا پدر بنده اش عشق بازی او با بنده اش را بدانند و متوجه باشند، این بنده را بر می چیند و نامشان را در دفتر مفقودالاثرها ثبت می کند.
خداوند کار خودش را می کند، تفحص و جستجو بهانه است، مادری 30 سال در انتظار فرزندش می نشیند و خدا می گوید، این بنده من است و بنده ای که فقط من خواهان او نیستم همه خواهان او هستند، بنده ای که فقط مرا خدای خود دانست خود را در بند دنیا نینداخت، اسیر شیطان نکرد، رنگ دنیا نگرفت، بنده ای که بهترین رنگ را انتخاب کرد همان رنگی را که من دوست دارم.
اما پشت همه این عشق بازی ها مادری انتظار می کشد، پدری چشم به راه است و برادر و خواهری دل نگران و همسری صبور این بنده.
و حالا خدا اراده کرده است تا پس از 32 سال به این انتظار و چشم به راهی پایان بدهد، سه نفر از بنده هایی که در سن نوبرانه زندگی خود بودند، هنوز طعم لذت دنیا را نچشیده بودند، یعنی لذت عشق بازی با خدا چشم آنان را در برابر رنگ دنیا کور کرده بود.
روز گذشته /دوشنبه/ مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان زنجان خبری خاص داد، خاص از آن جهت که پس از 32 سال پیکر مطهر سه شهید مفقود الاثر پیدا شده بود و حالا در راه بودند تا به آغوش مادرانی که نبودند و پدری که هنوز چشم به راه بود، برگردند.
و امروز ما به همراه نیروهای روابط عمومی سپاه، بنیاد شهید و مرکز حفظ آثار راهی منزل این سه شهید شدیم تا خبر خوش بازگشت فرزندانشان را به خانوادهایشان بدهیم.
هر سه شهید آشنا بودند، دوستانی صمیمی، جوانانی با دل هایی همچون قلب علی اکبر(ع) ، دو شهید 17 ساله و یک شهید 21 ساله.
یکی برادر زن دیگری بود، اما این آشنایی خانوادگی نبود که انگشت شگفتی را به دهان می برد تا اشک کاسه صبر بدرد و حیرت درد انتظار بر لب بیاورد.
شهید بسیجی اروجعلی ابوالفضلی زنجانی که برادر زن شهید پاسدار دوستعلی مقدم محسوب می شد، دوست صمیمی هم بودند، با هم تصمیم به رفتن به جبهه گرفتند، با هم اصرار به حضور در یک گردان و در یک عملیات را داشتند، یک وصیت کردند، بی خبر از آنکه وصیت دیگری نیز همان است.
خواهرم قبر من همچون بانویمان حضرت فاطمه(س) نا پیدا خواهد بود.
همسرم، من همچون بانویمان حضرت فاطمه زهرا(س) گمنام دفن خواهم شد.
به وقت تفحص نیز کنار هم در 30 کیلومتری منطقه طلاییه پیدا شدند.
اما چه دیر که مادر 24 سال چشم به راه نشست و خبری باز نیامد و فرزندی از راه نرسید.
پدر و مادر علی مقدم درگذشته بودند و دقایق آخر حضورمان در منزل این شهید بود که برادرانش به همراه عمویش وارد شدند، عموی علی که خبر پیدا شدن پیکر برادر زاده را شنید، امان از کف داد، چنان به هق هق افتاد که برادران شهید نیز به جرگه جمعیتی که حالا داشتند گریه می کردند، پیوستند.
شهید سید جمال احمدی نیز دوست و هم رزم آنان بود، 17 ساله نشده بود که توانست دیپلمش را در سال 62 بگیرد، دی ماه همان سال وصیت نامه اش را نوشت و به پدرش داد و عازم جبهه شد.
در وصیت نامه اش نوشته بود، "پدرم من به سوی راهی می روم ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع) را شنیده ام، سعادت شهادت نصیب من نمی شود اما اگر شهید شدم، به خواهرانم بگو زینب وار صبر پیشه کنند و بر من نگریند، به خواهرانم بگو دشمن از تماشای اشک آنان شاد می شود".
نوشته بود " پدرم مبادا امام زمانمان را تنها بگذارید، از این انقلاب پاسداری کنید تا آنکه بقیه الله خود پرچم آن را به دست گیرد".
17 ساله بود اما وصیت کرده بود برای من روزه و نماز قضای یک سال را اقامه کنید.
خبر پیدا شدن پیکرش را که به پدر چشم به راهش دادند، به روی خود نیاورد که تک پسرش را از دست داده است، وصیت نامه اش که خوانده شد، پدر و بود بارانی باریدن گرفت که 32 سال در گلویش همچون بغضی کهنسال گیر کرده بود.
پدر می گریست و خواهر با آنکه خود هم می گریست می گفت، بابا جان گریه نکن، ناراحت که شوی ما هم ناراحت می شویم، جمال هم ناراحت می شود، اما پیرمرد همچون کودکی مادر گم کرده می گریست.
3001/6085/1352
22/02/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها