واضح آرشیو وب فارسی:الف: نگارخانه شهر در فرصت فرهنگ
فرشاد مهدیپور، 20 اردیبهشت 94
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۰۲
شهرداری تهران دست به اقدام ابتکاری و حیرتانگیزی زده است؛ تقریبا تمامی تابلوهای ثابت و سیار موجود در معابر و فصاهای عمومی شهر را به نمایش آثاری از هنرهای تجسمی ایرانی و غربی اختصاص داده است. اتفاقی که حتی در هنگامه آیینهای بزرگ مذهبی و ملی نیفتاده و همه هزار و ۶۰۰ سازه تبلیغاتی تهران تحت پوشش محتواهای بصریای خیرهکننده درآورده، آنهم همزمان با بزرگترین رویداد فرهنگی ایران (نمایشگاه کتاب) که بدون اشاره مستقیم بدین هماهنگی (یعنی دوره زمانی ده روزه)، ذهنها و چشمها را در اتمسفری معنوی قرار میدهد که میتواند پیامدهای متناسبی در عرصه کتاب و کتابخوانی نیز داشته باشد. این نوشته، بازخوانی مختصر این روی داد بینظیر فرهنگی است.
اول.محتوای تابلوها شامل نقاشی، کاشیکاری، مجسمهسازی، خطاطی، خراطی، حکاکی و مواردی مشابه است و در آنها کمتر از طرحهای مفهومی، مجرد و انتزاعی استفاده شده و شاید تلاش بر آن بوده بدین طریق مخاطبان بیشتری در چنبره ارتباطگیری قرار داده شوند. رنگهای گرم نمونههای انتخاب شده (به جز مواردی محدود) از دیگر ویژگیهای آثار موجود در این نگارخانه متحرک است که احتمالا منطبق بر این ایده اولیه بوده که شهر نیازمند پویایی و امید و زندگی است و پیوندی درونی که میبایست در درون شهروندان شکل بگیرد و آنها را به حرکت درآورد. همه ۷۰۰ اثر دارای مشخصات مربوط به آفریننده، سال تولید، محل نگهداری و احیانا نام اثر هستند و همین تنوعِ فراوان باعث شده تا میزان تکراریشدن سازهها، کاهش یافته و توجه مخاطب افزایش بیابد و چشمان آنها درگیر تابلوی بعدی باشد تا مبادا تصویری را در مسیرتردد از دست بدهد (حتی به نظر میرسد تابلوها در برخی مسیرها یکبار تغییر هم کردهاند). علاوه بر اینکه همینامر نشاندهنده دامنه وسیع انتخابها و هزینهبری بالای چنین طرحی نیز هست و دشواری اجرای آن، که علاوه بر همراهسازی گسترده شرکتهای تبلیغاتی در صحنه اجرا نیز متوقف به همخوانکردن تصاویر با اندازههای مختلف و بعضا نامناسب سازهها بوده است.
دوم.سازهها همگی دارای تاریخ خلق و آفرینش هستند (شمسی، میلادی و قمری) و چه بهتر بود که جملگی آنها روی یک پایه زمانی مستقر میشدند و معادلهای شمسیشان کنار دو تاریخ دیگر میآمد. نکته دیگر محدودبودن اطلاعات مربوط به آفریدگان ایرانی کاشیکاریها و قلمدانهاست که معمولا به ذکر نام بنای محل نگهداری بسنده شده؛ گرچه این امر میتواند ناشی از فقدان شناسنامه دقیق آثار مذکور باشد اما به هر روی سطح تماس مخاطب را با اثر کاهش داده است و شاید میشد کارهایی را انتخاب کرد که حتما دارای نام پدیدآورنده نیز باشند (که ظاهرا عامل محدودیت زمانی در این بین موثر بوده). در همین باره این موضوع نیز قابل توجه است که کاشیکاریها، به صورت عکسهایی بدون روتوش و پردازش ارایه شدهاند که در نتیجه چند اتفاق افتاده است: اول آنکه تصاویر فاقد عمق، ظرافت و جذابیتی مشابه دیگر تابلوها هستند، ثانیا این سوال را پیش آورده که اگر بنا بر ارایه «عکس» بود، چرا عکاسی از ردیف محصولات نمایش داده حذف شده (که البته اقدام درستی بوده) و ثالثا اینگونه از سازهها که عموما متعلق به اماکنی مذهبی و مساجد هستند و دارای نقوشی اسلیمی در تضادی غیرمستقیم با نقاشیهای مدرن غربی قرار گرفته و عملا این امر به زیان گروه اول تمام شده است. در میان آثار غیرایرانی (البته به میزانی که نگارنده مشاهده کرده)، معدودی از کارها دارای شخصیتاند و اتفاقا در دو مورد، منفیترین پیامها متعلق به همینهاست؛ یکی اثری که مردانی ژولیده را در حال کشیدن لنگر کشتیای در روسیه نشان میدهد و دیگری «جیغ» آور اثر شناختهشده «ادوارد مونک» نروژی. آثار ایرانی اما دارای عناصر انسانی بیشتری هستند که عمدتا در نماهایی دور دیده میشوند، جز چند مورد که همگی مربوط به بازه پس از انقلاب اسلامیاند و در یکی از آنها، مرد بیکاری با عائلهاش حکایت شده که صورتهایی سیاه، چهرههایی غمزده و زنانی پیچیده در چادرند و دیگری بازهم زنی چادری در نوروز، چهرهاش ناخوشایند است و حتی دلخراش.
سوم.گستره جغرافیایی تولید آثار محدود به ایران و اروپاست (و یکی دو اثر ژاپنی که آن را هم میتوان اروپای آسیا توصیف کرد)؛ در واقع در انتخاب تابلوها (اعم از همه گونههای برگزیده) تلاش نشده تا روی یک بستر مفهومی خاص حرکت شود و مثلا در برگیرنده ایران-فارسی یا ایران-فرهنگی و یا ایران-اسلامی باشد، چه اگر چنین هدفگذاریای صورت میگرفت علاوه بر خارجکردن شهر از حالت کسالت و گرفتگی، میتوانست پیامهای ضمنیای را نیز به اذهان گسترده پیام گیرندگانش منتقل کند. دیگر آنکه تاریخ انتخاب آثار خارجی تقریبا به اروپای مدرن اختصاص دارد و این امری منطقی است، اما آنجایی نیازمند اصلاح و بازنگری است که کارها به دوره جمهوری اسلامی میرسد و اثری که دربرگیرنده تغییرات زمانه و تحولات عصر انقلاب و جنگ باشد یا جریان هنر انقلابی را نمایندگی کند، در میان سازهها نیست. آن هم در زمینهای که هنرمندان انقلابی خالق آثاری ماندگار در نقاشی و گرافیک و کارهای حجمی بودهاند. و نهایتا هم آنکه حضور ناگهانی و غیرمترقبه این تابلوها، هر چند توانست امسال شهر را تحت تاثیر قرار دهد، اما این نامنتظرهبودن برای سالهای آتی کارکرد خود را از دست میدهد و از هماکنون باید به فکر جایگزینی برای برجستگی خاص و زمانمند که به طور طبیعی از دست میرود، بود.***رویداد نگارخانه شهری (و تلازم آن با فصل کتاب) آنقدر جذاب و باابهت است که درباره آن باید بسیار نوشت و گفت و گو کرد؛ شجاعت و جسارتی که در پس این اقدام حضور دارد و اصراری که در غلبه دادن هنر ایرانی-اسلامی بر دیگر گونهها وجود داشته و هنری خاص و اختصاصی را که در گوشه نگارخانهها قرار داشته، به عرصه عمومی کشانده، ستودنی است و شایسته ستایش. ستایشی همراه با نقد و نقادی که راه آن را برای اثرگذاریهای بیشتر باز میکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]