تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1841965876




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جانبازی که ۳۴ سال ویلچرنشین است+عکس


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
جانبازی که ۳۴ سال ویلچرنشین است+عکس
جانبازی که ۳۴ سال ویلچرنشین است+عکس واقعاً چنین زندگی قابل تحمل نیست اما همسر من ۳۴ سال است با چنین شرایطی کنار من بوده و تمام اینها لطف و محبت بیکران خداوند است.


به گزارش فرهنگ نیوز، نه تنها برای من بلکه برای هر انسانی تصور اینکه سال‌ها روی تختی برقی زندگی کند و نتواند تحرک داشته باشد سخت و طاقت فرسا است اما هستند کسانی که سال‌های زیادی از عمرشان از جوانیشان می‌گذرد و تمام این لحظات را بدون اینکه بتوانند تحرکی داشته باشند سپری کرده‌اند.جانبازان قطع نخاع گردن از جمله جانبازانی هستند که سخت ترین شرایط زندگی را دارند اینکه حتی اگر تشنه می‌شوی نتوانی یک قطره آب بنوشی یکی از کوچک ترین سختی‌های این گروه از دلاور مردان سرزمینمان است جوانانی که رفتند تا ما امروز در امنیت و آرامش زندگی کنیم اما حال که ما جوان شده‌ایم آیا توانسته‌ایم قطره‌ای از خون شهیدانی که رفتند و جانبازانی که امروز در سخت ترین  شرایط در انتظار لبیک شهادت هستند را جبران کنیم؟غلامحسین صفایی از مجروحین جنگی قطع نخاع گردن در تاریخ 17 بهمن 1360 در جبهه چزابه تمام اعضا و جوارح خود را تقدیم به محضر حضرت دوست کرد و از ‏زمان مجروحیت تاکنون تمام زندگی‏‌اش را با یاری دیگران انجام می‏‌دهد و در این ایام بیشترین زحمات زندگی‌اش بر عهده همسرش بوده؛ به نوعی همسرش برایش هم دست بوده و هم پا، به قول خودش همسرش تمام زندگیش است.

وی در گفت‌وگو با تسنیم اظهار داشت: در سال 1360 برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم و در "عملیات طریق‌القدس" در "تپه‌های الله‌اکبر" شهر "بستان" مسئول خط بودم. در اول شب که وارد خط شدیم و خط مقدم دشمن را تصرف کردیم، همان اول خط، تیر به پایم اصابت کرد و مجروح شدم و از نیروها عقب ماندم.نیروها رفتند و من تنها ماندم برای اینکه حرکت کنم تا حدودی جلوی خونریزی پایم را گرفتم و با همین مجروحیت عملیات را ادامه دادم آخر عملیات با یکی از دوستانم رفتیم و به جایی رسیدیم که عراقی‌ها سنگرهای محکمی ساخته بودند و از داخل آن سنگرها به نیروهای ما تیراندازی می‌کردند.من و دوستم هر کدام از یک طرف به سمت سنگر عراقی‌ها حمله و آن را تسخیر کردیم نیروهای دشمن تسلیم شدند در همان نزدیکی دیدم دوستم روی زمین افتاده است او را برگردانم و دیدم شهید شده است بوسیدمش و چفیه‌ام را بر رویش انداختم و با او خداحافظی کردم.از کاروان شهدا جا ماندمروز 17 بهمن‌ماه سال 60 بود می‌دانستیم عراق در حال حمله به «چزابه» است ساعت حدود 11 بود چند گلوله پی در پی از ناحیه چپ گردنم رد شد و من از بالای سنگر پایین افتادم و قطع نخاع شدم.

همه فکر کردند شهید شده‌ام تا جایی که شهید مردانی گفته بود جنازه صفایی را ببرید تا بچه‌ها نبینند چون روحیه آنها خراب می‌شود به همین خاطر مرا به همراه شهدا به حسینیه شهدا منتقل کرده بودند.
پنج تا شش ساعت از مجروحیتم گذشته بود زمانی که می‌خواستند شهدا را بسته‌بندی کنند و عطر و گلاب بزنند و به شهر منتقل کنند  متوجه زنده بودن من می‌شوند. فردی که این کار را انجام می‌داد تعریف می‌کرد که وقتی پیکر شهدا را  بسته بندی می‌کردم و گلاب می‌زدم دیدم شکل و روی شما با بقیه شهدا فرق می‌کند و این گونه بود که متاسفانه از کاروان شهدا جدا ماندم...شبی که قرار بود عملیات طریق القدس انجام شود در تپه‌های الله اکبر داشتم بچه‌ها را آماده می‌کردم گروهی هم رفته بودند برای غسل شهادت همان لحظه دیدم یک ماشین "الفای" بزرگ اشتباهی وارد خط شده بود کلی نیرو هم داخل آن بود هرچه دست تکان دادم متوجه نشد بچه‌ها را صدا زدم تا بروند و نیروها را پیاده کنند و به داخل سنگر ببرند.از پشت خاکریز نگاه می‌کردم دیدم یک موشک شلیک شد به طرف ما، خودم را از خاکریز به پایین پرت کردم و موشک درست خورد جایی که من نشسته بودم اما عمل نکرد و پرت شد به سمتی که من افتاده بودم؛ بچه‌ها خودشان را رساندند و موشک را که هنوز عمل نکرده بود از منطقه دور کردند، دوران دفاع مقدس دوران سخت و پرمشغله‌‌ای بود مخصوصا شب‌های عملیات ...مادرم چند روز بهت زده بودصفایی بابیان این مطلب که مادرم علاقه زیادی به من داشت و من هم مادرم را به شدت دوست دارم گفت: 10 روز در بیمارستان نمازی شیراز بیهوش بودم وضعیتم را برای همسرم تشریح کرده بودند اما دیگر اعضای خانواده از وضعیت من بی اطلاع بودند.مادرم علاقه زیادی به من داشت همیشه می‌گفت همه شما بچه‌های من هستید اما غلامحسین را از همه بیشتر دوست دارم به همین خاطر برای لحظه‌ای که مادرم مرا می‌دید دلهره داشتم گفتم مرا ببیند حتما داد و فریاد می‌زند اما مادرم خیلی آرام آمد بالای سرم و فقط مرا نگاه کرد.

خیلی خودم را کنترل کردم تا مبادا اشکی به چشمم نیاید مادرم یک دور دور تختم زد، سرم را به سختی تکان می‌دادم،همه سکوت کرده بودند و فقط به عکس العمل‌های مادرم نگاه می‌کردند مادرم دستم را گرفت دید دستم سالم است سرش را گذاشت روی دستم و گریه کرد بعد گفت: «چه شده»؟ گفتم هیچی هرچی خدا خواسته همان شده است مادرم چند روز بهت زده بود.وقتی آمدند بلندم کنند تمام پوست بدنم کنده شده بود مادرم آنجا خیلی گریه کرد بدنم چسبیده بود با 9 زخم از شیراز به مشهد برگشتم به طوری که تا 36 ماه بعضی از زخم‌ها در بدنم ماند چند بار عمل کردم تا اینکه پوست بدنم کمی به حالت عادی برگشت.

از همسرم خواستم برود سراغ زندگی اشصفایی با بیان این مطلب که همسرم بسیار مهربان و دلسوز است و در تمام این سال‌ها همیشه همراهم بوده است گفت: همسرم قسم می‌خورد که زندگی با جانبازی شما برایم  شیرین تر از زندگی که قبلا با شما داشتم است. من و همسرم که دختر عمویم است سال 56 ازدواج کردیم آن زمان 20 سال و زمانی که مجروح شدم 25 سال داشتم.دو ماه از مجروحیتم بیشتر نگذشته بود که به همسرم پیغام دادم که من صفایی اول نیستم که 4 خانواده را اداره می‌کرد" مهریه همسرم را که یک زمین بود قبلا داده بودم"  گفتم اگر حق و حقوقی هست می‌دهم تا به دنبال زندگی‌اش برود هنوز جوان است.روز بعد همسرم گفت چرا چنین پیغامی فرستادی؟ گفتم وظیفه شرعی و قانونی بنده است که بگویم چون زندگی من از امروز متفاوت و اجباری به زندگی با من نیست. همسرم گفت تو چرا رفتی جبهه؟ گفتم برای رضای خدا گفت تو برای هر چه رفتی من هم برای همان می‌‌مانم گفتم تو اگر می‌خواهی بمانی باید به عنوان همسر باشی نه پرستار و همسرم هم قبول کرد.زندگی جانبازی قابل درک نیست بیدار خوابی‌های زیادی دارد؛ وقت‌هایی که شرایطم خوب است همسرم بارها از خواب بیدار می‌شود وقت‌هایی که مشکل دارم اصلا خواب ندارد واقعا تحمل چنین زندگی قابل تحمل نیست اما همسر من 34 سال است با چنین شرایطی در کنار من بوده و تمام این ها لطف و محبت بیکران خداوند است.

از صفایی می‌پرسم که اگر به عقب برگردید باز هم همین راه را انتخاب می‌کنید بدون لحظه‌ای مکث گفت: عشقی در کارهای خدایی هست که آدم را به سوی خودش می‌کشاند پروانه را که نگاه کنی عاشق نور است و همیشه به طرف نور می‌رود بنابراین جنگ و مبارزه برای ما که عاشق امام و مطیع او بودیم و نگاهمان به امام بود حکم همان پروانه و نور را دارد.دیدار با رهبر انقلابصفایی در رابطه با دیدارش با رهبر معظم انقلاب گفت: همیشه ذوق و شوق رفتن تهران و دیدار رهبر برابری با سفر حج برایم می‌کرد، ورود به حسینیه همانند طواف کعبه عشق لذت‌ بخش و آرامش آفرین بود، همه چشمانمان به پرده مقابل دوخته بود که کی به مرادمان می‌رسیم.چیزی نگذشت که همه جمع شدند و ماموران، جانبازان را اطراف حسینیه مستقر کردند و همراهان را به جای مخصوصی هدایت کردند، چشم همه لحظه ‌شماری می‌کردند، که چهره منور آقا هویدا شود تا اینکه صدای صلوات همگان بلند شد و مقام معظم رهبری وارد شدند حضرت آیت الله خامنه ای با تمام 75 جانبازی که حضور داشتند دیداری چهره به چهره داشتند.خیلی از خودم ناراحت بودم و هنوز هم هستم و در ذهنم کلی بر خودم نهیب می‌زنم که چرا بعد از این‌همه وقت که آرزوی دیدار آقا را داشتم، آن عرض ارادت نهفته در اعماق جانم را نگفتم.رهبر با کمال صبر، روی سر اولین جانباز رفت، من سومین نفر بودم، با خودم کلی فکر کرده بودم که وقتی به محضر آقا رسیدم با همه وجود ارادتم را به محضر مولایم ابراز کنم، اما آنقدر آقا صمیمی با من برخورد کردند و از محل تولدم پرسیدند، و من آن‌چنان مبهوت برخورد محبت‌آمیزشان شده بودم که همه چیز از یادم رفت، و فقط توانستم جواب سئوال آقا را بدهم.تمام کارهایم توسط دیگران انجام می‌شوداتفاقات انقلاب و جنگ قابل تعریف نیست  اگر گفتنی‌های جنگ را می‌توانستیم به مردم بگوییم شاید حرمت خون شهدا و ارزش جانبازان و آزادگان بیش از همیشه حفظ می‌شد.دنیا مانند یک مار خوش خط و خال اگر کسی مراقب نباشد نیش می‌خورد در تمام ادیان الهی به پرهیز از دنیا توصیه شده است البته در دین اسلام نیامده است که از امکانات دنیا استفاده نکن بلکه خداوند می‌فرماید مجذوب دنیا نشو و او را محبوب خود قرار ندهید.هر آنچه در این عالم وجود دارد تسبیح گوی خدا است اما متاسفانه ما آن را در غیر از رضای حق استفاده می‌کنیم.هیچ کاری با وضعیتی که دارم نمی‌توانم انجام دهم و من و امثال من در نهایت سختی زندگی می‌کنیم به طوری که تمام کارهای من توسط دیگران انجام می‌شود قطعا سخت است اما بنده خدا موظف به انجام وظیفه برای امور زندگی است.انجام امور زندگی یک فرد مومن در تمام جامعه جاری است ما انسان‌ها مانند خون در بدن می‌مانیم اگر خون در قسمتی از بدن جاری نباشد آن قسمت مختل و از کار می‌افتد در اجتماع نیز هر فردی وظیفه ای دارد و به همان مقداری که توان دارد باید تلاش کند.از سرداری تا هیئت داریجوان که بودم قبل از اینکه به جنگ بروم نقاشی زیاد می‌کردم اما بعد از مجروحیت بیشتر کارهای اجتماعی  مانند هیئت داری و فعالیت در موسسه خیریه و به نوعی کار برای جانبازان انجام ‌می‌دهم.از سال 1368 نوشتن کتاب فعالیت خودم را آن هم با گرفتن نی به دندان توسط رایانه آغاز کردم و تاکنون دو کتاب با نام‏‌های "مومن کیست" و "عوام و خواص" و "عمل صالح" به چاپ رسیده و کتاب خاطرات جانبازی‌ام در حال تدوین است.



94/2/19 - 22:48 - 2015-5-9 22:48:29





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن