محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844602682
روایت تکان دهنده از زندگی یک زورگیر جوان
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: روایت تکان دهنده از زندگی یک زورگیر جوان
یک قرار غیر رسمی با زورگیر جوانی که روزگاری تفریحش زورگیری و زد و خوردهای خیابانی بوده و حالا باید گوشه زندان قد بکشد.
به گزارش نامه نیوز، نه شاخ دارد نه دم، حتی از خیلیهایمان کوچکتر است سرش را پایین گرفته و آرامآرام با دستهای بستهاش جلو میآید. مینشیند روبرویم. سرش را پایین میگیرد و خیره به یک نقطه نامعلوم میشود. اسمش را میپرسم جوری که انگار به این سوال عادت کرده باشد سریع اسم و فامیلش را یکجا میگوید و باز به همان نقطه خیره میشود. تا سوال نکنی سرش را بالا نمیآورد.
روی صورتش پر است از جوشهای غروری که هنوز خوب نشده. محمد حتی هنوز برای قد کشیدن جا دارد. پاهایش را بهم گره میکند و میگوید « 21 ساله، خرم آباد» انگار که من دارم فرم پر میکنم و او باید اطلاعات شخصیاش را بیرون بریزد. صدایش آنقدر آرام است که سوالهایم را چندبار تکرار میکنم.
هنوز یخش آب نشده و راحت حرف نمیزند. انگار نه انگار این جوان آرام و سر به زیری که اینجا نشسته با رفقایش فقط در یک روز 7بار زورگیری کردند.
این آخری هم یک سگ پاکوتای فرنگی در خیابان چشمشان را گرفته، موتور را کنار زدند و سگ را قاپیدند. این اتفاقات را ماموری که کنارش نشسته میگوید و عکسش را با موهای بلند و مدل دارش نشان میدهد. وگرنه محمد چیزی بروز نمیدهد. چندباری هم که نیمههای شب در گوشه پارک با رفقایش مشروب میخوردند دستگیر شده. ذهن محمد پر است از خاطرههای این چنینی که حالا حداقل 10 سال باید بنشیند و به تکتکشان فکر کند و به قول خودش وقتی بهشان فکر میکند دلش میخواهد که روزی زمین نباشد و هوای خودکشی به سرش میزند.
محوطه بزرگی که یکی از اتاقهایش نرده کشیده شده و چند نفر دستبند به دست پشت آن نشستهاند. چهرهشان را برانداز میکنم بزرگترینشان به زور 25 سال دارد. از پشت میلهها نگاهمان بهم گره میخورد. مسئول پرونده میگوید تویشان فقط محمد حرف میزند بقیه مجرم بودنشان را به کل تکذیب میکنند.
اینجا بازداشتگاه است. یعنی اولین جایی که مجرمین وارد میشوند تا زمانی که پروندهشان را بررسی و کامل کنند اینجا هستند بعد باید بروند زندان. اما محمد برای شناسایی یک چیزهایی دوباره از زندان به بازداشتگاه برگشته. محمد که از بازداشتگاه بیرون میآید خیلیها او را میشناسند و سریع اسم «فرید برفی» توی دهانشان میچرخد. فرید یک جوان خلافکار هم سن و سال محمد است آنقدر زورگیریهای خشن و اسمی داشته که تا اسمش میآید همه چیزی نثارش میکنند. حتی خود محمد که میگوید ازش متنفر است.
نقاشی با تیغ و چاقو
وقتی اسم خانوادهاش میآید، چشمهایش برق میزند. 6 برادر و 2 خواهر دارد. چون اسم خانوادگیشان مشترک است اسم خواهرهایش را نمیگوید. پدرش سال 80 فوت کرده و یک داغ روی دل محمد گذاشته یکی از برادرهای بزرگش هم وقتی محمد کنارش بوده جان داده. از آن به بعد محمد عصبی شده و مدام خودزنی میکند. در مدرسه هم آنقدر شیشه شکانده و دعوا کرده که عذرش را خواستند و تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده. « من مریضم» این جمله را محمد بیشتر از هر جمله دیگری تکرار میکند.آخر تمام خلافهایی که اعتراف میکند. آخر روایت همه زورگیریها و مشروبخوریها کج خلقیها این جمله را مدام تکرار میکند. سرش را بالا میگیرد و میگوید «کارت قرمز دارم. یعنی عصبیم. روانیم. واسه همین از سربازی معافم کردند.»
وقتی از خطهای روی سرش میپرسم دستش را روی سرش میکشد و خال کوبی گل درشت روی دستش معلوم میشود. خودش میگوید روی بدنش هم عکس رخ خالکوبی کرده. یک خط بزرگ سرش را به دو قسمت چپ و راست تقسیم کرده چند خط مورب دیگر هم روی سرش دیده میشود. محمد وقتی عصبی میشود روی دست و صورتش با تیغ و چاقو نقاشی میکشد. انگار خودش را اینطوری آرام میکند. روی ساق دستش با خط درشتی به لاتین نوشته AFSOOS، «افسوس» کلمه دیگری است که محمد زیاد تکرار میکند. مخصوصا وقتی اسم مادرش میآید.
آرزوی لات شدن
محمد بچه خرم آباد است اما خانوادگی آمدند پاکدشت. وضع مالیشان هم به گفته خودش بد نبوده. دستشان به دهنشان میرسیده. یکی از برادرهایش توی کار ساختمان است. محمد گاهی کمکش میکرده و نقاشی ساختمان انجام میداده. اما این تنها کاری است که محمد بلد است آن هم نصفه و نیمه. هیچ وقت نخواسته چیزی یاد بگیرد. فقط یکبار با دوستش خواستند مغازه بزنند. سرمایهاش را هم دوستش میآورده اما پدر دوستش مخالفت میکند. مغازه نوشابه خورد کنی. « میخواستیم شیشه نوشابهها را پودر کنیم. بعد پودرش را از طریق واسطه بفرستیم چین. آنجا با اینها نخ پلاستیکی درست میکنند.» با اینکه برادرش مزد کارش را میداده به قول خودش دیگر مخش به نقاشی ساختمان نمیکشیده و بی خیالش شده. قبل از این خودزنیها درسش خوب بوده و دوستهای زیادی هم داشته. 7 سال بوکس کار میکرده اما از وقتی زد به سرش هیچ کدام کاری به کارش نداشتند.
« عشق لات بازی داشتم. خوشم میآمد ازم حساب ببرند. توی محل هم سر همین بچگیها و لات بازیها زیاد دعوا کردیم. هیچ وقت نخواستم مثل کسی باشم. همیشه فکر میکردم خودم از بقیه بالاترم و هیچ چیزی کم ندارم. میخواستم خودم باشم و کسی به کارم کار نداشته باشد. هیچ وقت دکتر و مهندس شدن برایم مهم نبوده. اصلا دلم نمیخواست هیچ کدامشان شوم.» تا اینجا همه چیز میافتد تقصیر بیماری محمد، اما محمد یک خاصیتی دارد. هیچ دوتا داستانش شبیه هم نیست و پر است تناقضهای ریز و درشت. معلوم نیست اگر کسی دوباره از اول سوال کند همین جواب ها را بدهد.
قصه های پر از تناقض و دروغ
« بچگی کردم» این سومین چیزیست که محمد زیاد تکرار میکند. حالا یخش آب شده و راحتتر حرف میزند. اینکه دروغ زیاد گفته مخصوصا به دخترهایی که سراغشان میرفته تا اوقاتش را بگذراند. خودش میگوید یک دورانی هم زمان با 7 یا 8 نفر ارتباط داشته و سرش حسابی شلوغ بوده. میگوید آنها محمد را به خاطر خودش نمیخواستند و او به این خاطر بهشان دروغ میگفته.
اما نمیگوید که به خاطر چه چیزی میخواستند. وقتی میپرسم هیچ وقت دلش نخواسته بزرگ شود تا زن بگیرد. میگوید نامزد داشته، فائزه خواهر دوست محمد است. در اثاث کشی خانه دوستش دیده و بعدتر نامزد کردند و خیلی خواهان همدیگر بودند. اما محمد یکهو بیخیال ماجرا میشود و باز تکرار میکند « بچگی کردم. به خاطر حرف مردم ولش کردم. شنیده بودم یکی دو نفر از قبل فائزه را میخواستند. منم بچگی کردم و ولش کردم گفتم بره با همونا ازدواج کنه حالا هم با یکی از فامیلهاش نامزد کرده» زندگی محمد پر است از همین شلختگی ها و بی سرو سامانیها اینجای کار کسی از کنار محمد میشود و با تعجب میگوید« تو داریوشی؟» محمد نگاهی به من و اطرافیان میکند و میگوید « آره» محمد به داریوش معروف است.
اینجا میفهمم که محمد نگفته زیاد دارد و خیلی از چیزهایی که تحویلم داده راست و دروغش مخلوط است. گروهشان که سرگروهش همان فرید برفی است کلی زورگیری و خفت گیری پول و تلفن همراه داشته. حالا مغور میآید که سرقتهایش خیلی بیشتر از اینها بوده و کارهای خشن زیادی هم کردند. چرخیدن در پارکها و موتور سواری و ویراژ دادن در خیابانها از تفریحات محمد بوده، اصلا خیلی اوقات برای موتور سواری تهران میآمده. یکبار که مشغول هنرنمایی در خیابان بوده بدجوری زمین میخورد و یکی از پاهایش از دو جا میشکند.
زورگیری برای تفریح و خوش گذرانی
«سعید» یکی دیگر از دوستهای محمد است که او را میبرد پیش دو تا از فامیلهایشان که محمد میگوید چاه کن بودند. خیلی راحت و ساده همه تصمیم میگیرند که آن روز با دو تا موتور بیایند تهران برای زورگیری. روش کارشان هم این بوده که دو موتور در کوچه یک نفر را محاصره میکنند. یک نفر هم قمه میگذارند زیر گلوی طرف و بقیه جیبش را خالی میکنند. محمد میگوید زیاد ترسانده اما کسی را زخمی نکرده. یک روز هم مامورها بهشان فرمان ایست میدهند و چون نمیایستند مجبور به تیراندازی میشوند. بعد هم دستگیر میشوند و حالا اینجاست. حالا خود محمد فقط 7 شاکی دارد. تیتر روزنامههایی که در موردشان نوشتند را حفظ است.
میگوید یکی از تیترها این بوده « 6 زورگیر در کمینهای پشت چراغ قرمز» این را با خنده میگوید. انگار که کار مهمی کرده باشد و معروف شده باشد. حالا محمد 5 ماه است که زندان است. توی زندان همش روی تخت خودش خواب است و گاهی نیم نگاهی به تلویزیون میاندازد. باقی ساعت هم فکر میکند. توی زندان از همه کوچکتر است و سعی میکند کاری به کار کسی نداشته باشد. اینها حرفهای محمد است. شاید داستان چیز دیگری باشد. زندانیانی که بیماری عصبی و روانی دارند باید به بیمارستان« روزبه» بروند. اما چون فعلا ظرفیت آنجا تکمیل است محمد فعلا زندان است. دیگر حوصله بحث و حرف ندارد. سرش را میچرخاند و دلش میخواهد برود توی همان بازداشتگاه. حالا یکم بداخلاقی میکند و جای دستبندش را میخاراند.
بیست و یک ساله می رود و سی و چندساله می آید
«خودکشی میکنم» داریوش یا همان محمد میگوید اگر از زندان آزاد شود بی معطلی خودکشی میکند و اینطوری نسخه خودش را میپیچد. بعد تمام دنیا را خلاصه میکند به مادرش که تنها ملاقاتیاش شده. هر وقت هم میآید کلی گریه میکند و محمد را دلداری میدهد. بعد هم از مادرش حلالیت میخواهد. هنوز حکم محمد و رفقایش نیامده اما به گفته خودش حداقل باید ده سال شب و روزش را در زندان بگذراند و وقتی آزاد شود یک مرد سی و چند ساله شده. یکهو دلش میگیرد و چشمانش دوباره برق میزند این بار گریهاش میگیرد و اشکهایش را پاک میکند. بعد از خودکشی دور میشود و میگوید «شاید مغازه زدم. سرمایهاش را هم داریم» حالا مدام قربان صدقه مادرش می رود. دلش نمیخواهد کسی جز او ملاقاتش بیاید.
« توی دنیا فقط مادرم را دوست دارم. اما از خودم متنفرم و بعد، از فرید برفی، آن موقعها مادرم مدام گریه میکرد و سعی میکرد جلوی کارهایم را بگیرد اما من اهمیتی نمی دادم اصن فکر نمیکردم که کار بدی میکنم. پشیمان که هیچ خوش هم میگذشت. اما الان...» حرفش نصفه میماند. انگار آخرش میخواهد پیام اخلاقی بدهد. مثل جملههای تکراری و کلیشهای تلویزیون حرف میزند « به همه بچههای هم سن و سال خودم میخوام بگم سراغ خلاف نرن. خیلی بده. آخرش هیچی نیست. هیچی» وقتی میگویم اگر برگردی به چند سال قبل چکار میکنی؟ عصبانی میشود ابروهایش بهم گره میخورد یا صدای بلند میگوید. « نمیتونم برگردم. پس ولش کن دیگه» حالا محمد میایستد خداحافظی میکند دستش را به مامور آگاهی میدهد و دوباره داخل بازداشتگاه میشود.
منبع: باشگاه خبرنگاران
۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]
صفحات پیشنهادی
-روایت تکان دهنده از زندگی یک زورگیر جوان
روایت تکان دهنده از زندگی یک زورگیر جوان یک قرار غیر رسمی با زورگیر جوانی که روزگاری تفریحش زورگیری و زد و خوردهای خیابانی بوده است و حالا باید گوشه زندان قد بکشد جالب و خواندنی است نه شاخ دارد نه دم حتی از خیلی هایمان کوچکتر است سرش را پایین گرفته و آرام آرام با دست هاروایتی از زندگی معلمان دوشغله
روایتی از زندگی معلمان دوشغلهتاریخ انتشار يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۸ ۵۰ معلم است دیگر سرش را میتراشد تا شاگردش که سرطان گرفته و موهایش ریخته سرکلاس خجالت نکشد خودش را به آتش می اندازد تا جان دانش آموزانش را نجات دهد دیسک کمرش را عمل کرده و چون نمی تواند به مدرسمعلم است دیگر... / روایتی از زندگی معلمان دوشغله
معلم است دیگر روایتی از زندگی معلمان دوشغله جامعه > آموزش - ایسنا نوشت معلم است دیگر سرش را میتراشد تا شاگردش که سرطان گرفته و موهایش ریخته سرکلاس خجالت نکشد خودش را به آتش می اندازد تا جان دانش آموزانش را نجات دهد دیسک کمرش را عمل کرده و چون نمی تودرخواست طلاق قبل از شروع زندگی مشترک/ زن جوان: همسرم بدون من خرید عروسی رفته است
درخواست طلاق قبل از شروع زندگی مشترک زن جوان همسرم بدون من خرید عروسی رفته است جنجال بر سر خرید عروسی زوج جوان را به دادگاه خانواده کشاند به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران چندی پیش زوج جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق دادند مرد جوان در خصوص علت آن به قاضیزورگیران نقابدار دستگیر شدند/ ترساندن دختران جوان برای سرقت طلا
زورگیران نقابدار دستگیر شدند ترساندن دختران جوان برای سرقت طلا دو سارق زورگیر که با سر و صورت پوشیده قصد زورگیری طلاهای زن جوان در روستای کلاکوب مشهد را داشتند توسط پلیس شناسایی و دستگیر شدند سرهنگ حجت نیک مرام فرمانده انتظامی مشهد در گفتگو با خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگارمصائب مرگبار دختر کوچولو در چنگال بیرحمترین عمه/ صحبتهای تکان دهنده پزشکان اورژانس
مصائب مرگبار دختر کوچولو در چنگال بیرحمترین عمه صحبتهای تکان دهنده پزشکان اورژانس کایان موریس سرپرست بردار زاده خود شانای 7 ساله به علت قتل وی دستگیر شد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران شانای والکر 7 ساله از سال 2012 یعنی در سن 5 سالگیاش با عمه و مادربزرگ خودروایتی از زندگی معلمان دوشغله |اخبار ایران و جهان
روایتی از زندگی معلمان دوشغله کد خبر ۴۹۶۹۴۹ تاریخ انتشار ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴ ۵۹ - 03 May 2015 ایسنا نوشت معلم است دیگر سرش را میتراشد تا شاگردش که سرطان گرفته و موهایش ریخته سرکلاس خجالت نکشد خودش را به آتش می اندازد تا جان دانش آموزانش را نجات دهد دیسک کمرش را عمل کردصحبتهای تکان دهنده یک مادر / دختر 9 ساله پس از ساعتها تعرض و شکنجه گردنش شکست + تصاویر
صحبتهای تکان دهنده یک مادر دختر 9 ساله پس از ساعتها تعرض و شکنجه گردنش شکست تصاویر به گزارش پلیس ایالت تنسی در نشویل آمریکا پرونده تجاوز و قتل دختر 9 ساله پس از گذشت 44 سال بنا به درخواست اولیای دم به جریان افتاد "ویرجینیا تریمبل ریتر" مادر "مارسیا"دختراعتراف تکاندهنده یک پزشک در بازار سیاه فروش نوزاد
اعتراف تکاندهنده یک پزشک در بازار سیاه فروش نوزاد یک پزشک که در بازار سیاه خرید و فروش نوزادان فعالیت داشت از سوی پلیس مشهد دستگیر شد به گزارش نامه نیوز سمیرا 20 ساله است پدرش 14 سال پشت میلههای زندان بوده و بتازگی آزاد شده است زن جوان در بیان قصه تلخ زندگیاش گفت 13 سالاعتراف تکان دهنده یک پزشک در فروش نوزاد
روزنامه ایران اعتراف تکان دهنده یک پزشک در فروش نوزاد یک پزشک که در بازار سیاه خرید و فروش نوزادان فعالیت داشت از سوی پلیس مشهد دستگیر شد به گزارش فرهنگ نیوز «سمیرا» ۲۰ ساله است پدرش ۱۴ سال پشت میلههای زندان بوده و بتازگی آزاد شده است زن جوان در بیان قصه تلاعتراف تکاندهنده یک پزشک در بازار سیاه فروش نوزاد
اعتراف تکاندهنده یک پزشک در بازار سیاه فروش نوزاد یک پزشک که در بازار سیاه خرید و فروش نوزادان فعالیت داشت از سوی پلیس مشهد دستگیر شد آفتاب سمیرا ۲۰ ساله است پدرش ۱۴ سال پشت میلههای زندان بوده و بتازگی آزاد شده است زن جوان در بیان قصه تلخ زندگیاش گفت ۱۳ ساله بودم ازدواروایت تکاندهنده مونیز/ 8 شرط کنگره برای توافق هستهای
وطن امروز روایت تکاندهنده مونیز 8 شرط کنگره برای توافق هستهای در حالی که ظریف همچنان از انتشار فکتشیت خودداری میکند آمریکاییها ادعاهای عجیبی درباره تعهدات ایران در توافق لوزان مطرح میکنند به گزارش فرهنگ نیوز فکتشیت ایرانی از توافق لوزان هنوز منتشر نشده است شنیده&سخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزی
سخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزیتاریخ انتشار سه شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۷ ۳۲ سخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزی پزشکان نزدیک به یک سال از اجرایی شدن طرح تحول سلامت میگذرد طرحی که از نیمه اردیبهشتماه سال گذشته کلید خورد و هرچند در بخشهاییاز قتل عام دو خانواده در یک شب تا اعتراف تکان دهنده متهم/ اقدام شنیع و غیر انسانی با جسد مقتول
از قتل عام دو خانواده در یک شب تا اعتراف تکان دهنده متهم اقدام شنیع و غیر انسانی با جسد مقتول پسری که در بچگی شاهد تعرض عمویش به مادرش بود بزرگتر که شد دست به جنایت هولناکی زد تا یکی از هولناکترین پروندههای جنایی یک کارآگاه در خاطراتش ثبت شود آفتاب در يکی از روز هايصحبتهای تکان دهنده یک مادر در جلسه دادگاه/ دختر 9 ساله پس از ساعتها تعرض و شکنجه گردنش شکست + تصاویر
صحبتهای تکان دهنده یک مادر در جلسه دادگاه دختر 9 ساله پس از ساعتها تعرض و شکنجه گردنش شکست تصاویر به گزارش پلیس ایالت تنسی در نشویل آمریکا پرونده تجاوز و قتل دختر 9 ساله پس از گذشت 44 سال بنا به درخواست اولیای دم به جریان افتاد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران به نآمارتکان دهنده روستاهای خالی از سکنه
آمارتکان دهنده روستاهای خالی از سکنه هزارروستا وآبادی کشورخالی از سکنه است آمار تکان دهنده ای که ما را برآ داشت تا درگفتگوی ۱۸ ۳۰ امروزبه این موضوع بپردازیم ابوالفضل رضوی معاون توسعه روستایی و مناطق محروم ریاست جمهوری به همراه عبدالرضا عزیزی نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی مهمان اینسلام به هفت زندگی در وداع آخر مرد جوان
سلام به هفت زندگی در وداع آخر مرد جوان بخشش بزرگ یک جوان روستایی زندگی بخش 7 بیماری شد که سالها به خاطر از دست دادن عضو حیاتی بدنشان با درد و رنج زندگی میکردند اعضای بدن این مرد جوان هفته گذشته در بیمارستـــان شهدای هفتم تیر تهران به بیماران نیازمند پیوند زده شد تا آفتاب زندگی-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها