تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى ندارد و چه بسا شب زنده‏دارى كه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826600471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

- روزی که مسیر خلیج فارس در کوه های قرقیزستان افتتاح شد


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: روزی که مسیر خلیج فارس در کوه های قرقیزستان افتتاح شد تهران - ایرنا - امین معین و حامد حواله دارنژاد کوهنوردان ایرانی از روزهایی می گویند که موفق شدند مسیر کوهنوردی جدیدی را تا قله یکی از کوه های معروف قرقیزستان بپیمایند و نام این مسیر جدید را «خلیج فارس» بگذارند.


این ورزشکاران علاقه مند به مسایل تاریخی، سفرنامه ای را تهیه و آن را در اختیار ایرنا قرار دادند که به شرح زیر است:
در تاریخ 5 تا 15 ژوییه سال 2014، تیمی دو نفره متشکل از حامد حواله دارنژاد و امین معین با دعوت آلپاین کلاب کشور قرقیزستان برنامه ای مشترک را دریخچال Ak-Sai واقع درمنطقه موسوم به Ala-Archa انجام دادند. این برنامه با حضور کوهنوردانی از کره و تایوان و با عنوان Mountain spirit انجام شد و هدف آن شناساندن قابلیت های منطقه و همچنین تبادل تجربیات بین کوهنوردان آسیایی بود. در این برنامه به غیر از تیم ایران، تیم دو نفره کره جنوبی و تیم سه نفره تایوان نیز حضور داشتند.
تمامی هزینه های مربوطه شامل بلیت رفت و برگشت – بیمه و وسایل صعود از سوی اعضای تیم پرداخت شد و مجری برنامه هزینه های مربوط به اقامت در کمپ و مواد غذایی را متقبل شد.
در این برنامه تیم ایرانی موفق به صعود مسیری نو در رخ شمالی قله Free Korea به ارتفاع 4740 با عنوان « خلیج فارس » Persian Gulf شد.
گزارش زیر روزشمار برنامه اجرا شده است:
** روز اول
بعد ازهماهنگی های اولیه و تهیه بلیت، 5تیرماه 93 از طریق فرودگاه امام خمینی خود را به استانبول و از آنجا به بیشکک می رسانیم. پرواز غیر مستقیم خسته کننده و طولانی است و بعد از هشت ساعت پرواز و چندین ساعت معطلی در فرودگاه، به بیشکک می رسیم و توسط راننده Alpine Club به محل استقرارمان در بیشکک که یک مهمانخانه در حوالی شهر است، می رویم. این مهمانخانه را یک فرد استرالیایی اداره می کند و فضای سنتی، گرم و دلپذیری دارد. پاتریک دوچرخه سوار و کوهنورد است و گاهی به عنوان راهنمای کوه کار می کند. طبق هماهنگی فردا باید به دفتر میزبان و مجری این برنامه یعنی « کومی ساروف » Komissarov برویم. و بعد از آن به طرف منطقه Ala-Archa حرکت کنیم. امروز همچنین گشتی در شهر زده و اقلام ضروری باقی مانده را تهیه می کنیم. مهمانخانه ما در حوالی شهر قرار دارد ولی به طور کلی بیشکک فضایی نه چندان مدرن دارد و می توان گفت پس از فروپاشی شوروی، کمتر مورد تغییر قرار گرفته است. در این بین حامد طبق معمول با فایل نقشه و جی پی اس، مسیر ها را پیدا می کند و از زحمت من برای ارتباط با اهالی این شهر که به ندرت چند کلمه انگلیسی می دانند ،می کاهد.

** روز دوم
Vladimir Komissarov خود از کوهنوردان برجسته و سابقه ی صعود به چند قله 7000 متری در منطقه پامیر را دارد و در کارش بسیار جدی است. در مورد کلیت برنامه صحبت هایی می کند و پس از شنیدن نظرات از ما می خواهد برنامه ای را که در ذهن بازگو کنیم. بعد از توضیحات تیم کره و تایوان، ما هم ایده مان مبنی بر صعود مسیری نو در رخ شمالی Free Korea را اعلام می کنیم که البته مورد توجه قرار می گیرد. چند دقیقه ای آقای Komissarov در مورد منطقه و مسیر صعود و درجه سختی قله ها توضیحاتی می دهد و بعد از آن به همراه دو تیم دیگر بعد از هماهنگی باربرها برای حمل غذای برنامه توسط یک دستگاه خودروی ون با حدود 45 دقیقه رانندگی به ابتدای مسیر راهپیمایی می رسیم. با توجه به حجم زیاد غذای تدارک دیده شده و وجود 2 باربر برای هر تیم، ما مجبور هستیم تمام وسایل شخصی به اضافه ی وسایل فنی را خودمان تا کمپ اصلی حمل کنیم که همین باعث وزن زیاد کوله ها (حدود 25 کیلو) شده است. البته تیم های دیگر باربرها را اضافه کرده و بار خودشان را کم می کنند. در حالی که بقیه هنوز مشغول بستن بارها هستند، یکی از باربرها حرکت را شروع می کند و ما هم پشت سر او شروع به حرکت می کنیم البته او بعد از چند دقیقه ناپدید می شود و ما مجبور هستیم که مسیر را در جنگل های ابتدای راه شناسایی کنیم.
مسیر از بین مناطق فوق العاده زیبا و سرسبز پارک Ala-Archa ادامه پیدا کرده و کم کم ارتفاع می گیرد. بافت منطقه از لحاظ پوشش گیاهی و زمین شناسی، بسیار شبیه به منطقه تخت سلیمان و علم کوه است البته در ابعادی چندین برابر بزرگتر. هر جا که ذره ای خاک وجود دارد گلی رنگارنگ روییده است و جالب اینجاست که با وجود تعدد کوهنوردان، در منطقه تنها یک پاکوب باریک وجود دارد به شکلی که کسی از آن خارج نمی شود و برخی اوقات کوهنوردان برای راه دادن به دیگران مجبور هستند کمی از پاکوب خارج شده و صبر کنند. بدین ترتیب کمترین صدمه به پوشش گیاهی وارد خواهد آمد.
با زیاد شدن ارتفاع فاصله ما از تیم های دیگر زیاد شده است و بعد از حدود 4 ساعت کوهپیمایی در حالی که پوشش منطقه به یک باره تغییر کرده و سرمای هوا و بارش تگرگ باعث شده است یک لایه به پوشاکمان اضافه کنیم، به کمپ اصلی می رسیم. چند پناهگاه کوچک و بزرگ در کنار مورنهایی که از پیشانی یخچال آکسایی به وجود آمده است، کمپ اصلی را تشکیل می دهد. یک جانپناه با 7 تخت خواب چوبی که مربوط Alpine Club قرقیزستان است به همراه آشپزخانه در اختیار ما قرار دارد. در اینجا هم نکته جالبی وجود دارد! اینکه محل عبور و مرور و نصب چادر ها با سنگچین مشخص شده و طبق مقررات کسی حق تردد و یا چادر زدن بر روی محدود سبزه های اطراف را ندارد. البته این قانون تنها بر روی تکه ای کاغذ نوشته شده و در تابلو نصب شده ولی بدون استثنا همه آن را رعایت می کنند. منبع آب کمپ اصلی آبشاری به بلندای 10 متر است که از یخچالهای بالادست سرچشمه می گیرد. دورنمای قله های منطقه خصوصا قله Korona با چند برج و قله فرعی و قله Free Korea نمای زیبایی خصوصاً در هنگام غروب آفتاب به کمپ می دهد. برنامه فردا هم بررسی منطقه است.

** روز سوم
امروز حدود ساعت 9 به همراه دوستان کره و تایوان صعودمان را شروع می کنیم. هدف قله ای نه چندان بلند در نزدیکی کمپ اصلی است که با صعود آن می توانیم دید بهتری به منطقه داشته باشیم و هم اینکه بهتر هم هوا می شویم. مسیر از کنار پیشانی یخچال آکسایی و از روی سنگ های گرانیت کوچک و بزرگ ادامه پیدا می کند. بعد از 2 ساعت، هوا در عرض چند دقیقه کاملاً تغییر کرده و بارش شدید تگرگ و برف آغاز می شود و با فرا گرفتن مه مجبور می شویم از ادامه صعود انصراف دهیم و همگی به کمپ اصلی برگردیم. تغییرات آب و هوایی در اینجا خیلی سریع و باور نکردنی است. به رغم ارتفاع نه چندان زیاد ولی احتمالا به دلیل عرض جغرافیایی بالاتر و شمالی بودن منطقه، تقریبا هر روز بعد از ظهر هوا دگرگون شده و با بارش های مختلف همراه است و این تغییرات می تواند در صعود دردسر ساز شود و باید فکری برای آن کرد . برنامه فردای ما حرکت به سمت جانپناه کوچکی در کنار یخچال آکسایی و نزدیک به قلل Free Korea و برج های Korona است. مشکل ما نداشتن چادر است و امیدواریم که بتوانیم جایی برای ماندن در جانپناه پیدا کنیم. در هنگام عصر وسایل را آماده کرده و سعی می کنیم وسایل فنی را تا حد امکان بهینه انتخاب کنیم. پیچ یخ و فرند عمده میانی ها و همچنین تسمه ، حلقه فرود و مقدار لازم طنابچه برای کارگاه های صعود و فرود، وسایل شخصی فرود و وسایل مختصر امداد، کل لوازم ما را تشکیل می دهد.

** روز چهارم
دیشب هوا به شکل عجیبی سرد بود و آبهای سطحی و حتی بخشی از آبشاری که در کمپ اصلی بود یخ زده بود! تیم کره و تایوان صبح زود به قصد هم هوایی و صعود یکی از قله های اطراف کمپ را ترک کرده اند ما نیز ساعت 9 حرکتمان را شروع می کنیم و پس از گذشتن از مسیر ناهموار کنار یخچال بعد از دو ساعت به بالای پیشانی یخچال و منطقه مسطحی می رسیم که یکی از زبانه های یخچال آکسایی آن را در بر گرفته است. سرعتمان به نسبت روز قبل ، خیلی بهتر و هوا بدون باد و در حال گرم شدن است. از اینجا با پیمودن یک ساعت دیگر که بخشی از آن از روی یخچال می گذرد به جانپناه می رسیم.
جانپناه قدیمی، از فلز و چوب ساخته شده و ابعادی بسیار کوچک دارد ولی فضای داخل آن به شکل جالبی طراحی شده و گنجایش 8 تا 10 نفر را برای خواب دارد. خوشبختانه این فضای دلچسب بر خلاف نگرانی ما شلوغ نیست و می توانیم امشب را آنجا بمانیم. حوالی ظهر است و ما فرصت کافی برای بررسی دیواره Free Korea و مسیر انتخابی مان داریم بنابراین ساعتی مشغول به عکاسی و صعود دیداری می شویم. با گشایش بیش از 20 مسیر بر روی این قله، به نوعی شاید انتخاب یه مسیر جدید، سختی کمتر از صعود نداشته باشد. در هنگام عصر تیمی از روسیه وارد منطقه شده و جانپناه کمی شلوغ می شود. تیمی پر تعداد از کره هم مرتباً در حال انتقال بار از کمپ اصلی به کمپ پیشرفته شان هستند. هدف آنها گشایش مسیری نو بر روی برج Korona 5 است. وسایل را جمع کرده و زودتر از موعد به خواب می رویم البته خوابی که در پس آن اندیشه ی صعود فردا خودنمایی می کند.

** روز پنجم
ساعت 5 از پناهگاه حرکت می کنیم. تا پای مسیر حدود یک ساعت زمان نیاز دارد. با نزدیک شدن به دیواره هرچه بیشتر ابهت آن معلوم می شود و مانند غولی از یخ و سنگ از بالا به ما نگاه می کند که حقیقتاً تاثیر بر انگیز است. آخرین چک وسایل و... صعود شروع می شود.
طول1 : مسیر با یک شیب 60 درجه برفی شروع شده و بعد از 50 متر شیب به 70- 75 درجه افزایش می یابد. یک لایه 5 سانتی متری برف روی یخ بلور را پوشانده و شرایط را دشوار کرده است چون از یک طرف محل زدن تبر یخ و کرامپون به درستی مشخص نیست و از طرف دیگر برای کارگاه زدن باید برف رویی را پاک کنیم و پیچ یخ بزنیم که این کار خود وقت گیر است. برای حمایت از یک طناب 9.1 میلیمتری استفاده می کنیم و یک حلقه 9.1 دیگر به عنوان طناب رابط استفاده می شود. ریزش سنگ و بیشتر یخ از بالا بسیار زیاد و بیش از پیش بینی ماست و هر چند دقیقه تکه های یخ زوزه کشان سرازیر می شوند. اصلا دوست ندارم یکی از آن تکه های یخ که مانند تکه ها خمپاره تیز و خطرناک است به من برخورد کند!
طول های 2 و 3 هم به همان شرایط یعنی یخ بلور زیرین و برف روی آن، طی می شود در طول 4 مسیر حامد در حال صعود نفر دوم است که یک بهمن یخ از بالا سرازیر می شود. حمایت را نگه داشته و با فریاد سسسسنننگگگ در زیر کوله ای که در خودحمایت کارگاه است، پناه می گیرم. ریزش بیش از یک دقیقه طول می کشد. اول تکه های یخ بعد از آن مقدار زیادی برف پایین می آید. کمی هیجان زده هستم و فقط امیدوارم آسیبی به ما وارد نشود. با اینکه هر دو پناه گرفته ایم تکه ای یخ به صورت حامد برخورد کرده و بالای لبش را زخمی می کند. از بالا می توانم لکه قرمز رنگی را که تکه برف بر روی لبش گذاشته تشخیص بدهم. کمی نگران می شوم ولی حامد اعلام می کند که می تواند صعود کند و بعد از رسیدن به کارگاه کمی استراحت کرده با بند آمدن خونریزی بینی حامد تصمیم می گیریم مسیر را ادامه دهیم.
طول 5 و 6 هم از روی یخچال و متمایل به سمت شرق صعود می کنیم و همچنان در معرض رگبار یخ و سنگ هستیم البته با این انحراف عمدی در مسیر و دور شدن از دهلیز مرکزی که مانند یک بزرگراه، بهمن ها را هدایت می کند، از حجم ریزش ها کاسته شده و شرایط قبلی که بی شباهت به خط اول جبهه های جنگ نبود، آرام تر می شود.
در طول 7 ابتدا 10 متر تراورس کرده و از یک دهلیز ترکیبی یخ و سنگ ادامه می دهیم . جای کارگاه و میانی ها به خاطر قطر کم یخ و ناپایداری سنگ های مسیر، نامطمئن است و پیچ های یخ عمدتاً بعد از چند سانتی متر به سنگ برخورد می کند. همچنین سنگ های مسیر بسیار ناپایدار و امکان میانی زدن وجود ندارد.
طول 8 به سمت غرب متمایل شده و یک گرده میکس 50 متری را صعود می کنیم. و برای اولین بار به طاقچه ای می رسیم که می توانیم در آن استراحت کنیم.
در طول 9 گرده را ادامه می دهیم و بازهم با میانی های یخ و سنگ صعود می کنیم و به یک طاقچه کوچک می رسیم که در بالای آن یک مسیر سنگی ، در سمت راست یک آبشار یخی و در سمت چپ یک دهلیز یخی قرار دارد که قبلاً صعود شده است. قسمت سنگی را برای صعود انتخاب می کنیم. اگرچه از پایین به نظر راحت می آید ولی در عمل، تابه حال سخت ترین بخش مسیر است. سنگ ها بسیار ناپایدار و جای میانی ها نامناسب است حتی در انتهای صعود، کارگاه هم در شرایط خوبی قرار ندارد. تبر ها را به کوله بسته ایم و با کرامپون و دستکش گیره می گیریم. استرس و فشار صعود این طول که حدود دو ساعت به طول می انجامد وقت و انرژی زیادی تلف می کند. در حین صعود با وجود فشار و استرس بسیار زیاد نکته ی آزار دهنده چیز دیگریست! تشنگی.. تشنگی و تشنگی... مقداری آب به عنوان ذخیره در کوله داریم که برای مسیر بازگشت در نظر گرفته ایم ولی با فعالیت زیاد، تشنگی بر ما غالب شده و بسیار آزار دهنده است.
با اتمام طول 10 به یک طاقچه می رسیم که در میانه ی دهلیزی قرار دارد که از پایین به عنوان قسمت پایانی کار انتخاب کرده ایم. برف شروع به باریدن می کند و با قرار گرفتن دیواره در سایه هوا چند درجه سرد تر شده است. در پس زمینه به بیواک می اندیشیم و شرایط را بررسی می کنیم:
1- جای مناسب وجود ندارد چون امکان زذن غار برفی بخاطر سطح یخی مسیر، وجود ندارد. همچنین رخ شمالی قله سردتر از رخ جنوبی است.
2- هنوز توان ادامه مسیر و شاید اتمام آن را داریم و همچنان چند ساعت وقت برای ادامه کار.
3- در صورت بیواک فردا باید چند طول دیگر صعود کنیم که با وجود فرسودگی و خستگی معمول بعد از بیواک، می تواند مشکل ساز باشد.
بنابراین تصمیم به ادامه کار می گیریم..
طول 11 تا 14 به شکل تراورس به سمت غرب از دهلیز یخی با شیب 70 درجه طی می شود و بدلیل فاصله زیاد میانی ها سخت و استرس آور است. تراورس بر روی یخ بلور به مراتب انرژی بیش از صعود مصرف می کند.
بعد اتمام طول 14 به نقطه ای می رسیم که خط الراس قله دیده می شود و شیب کمتر و جنس برف نرم و عمیق است بنابراین به شکل کرده ای و هم زمان بیش از 100 متر دیگر طی کرده و با یک تراورس چند متری خود را به روی خط الراس و انتهای مسیرمان می رسانیم.
اگرچه از صعود خوشحالیم ولی ساعت 21 است و با غروب کامل خورشید باید هرچه زودتر جایی برای بیواک و گذران شبی سخت انتخاب کنیم. مسیر فرود در بهترین حالت خط الراس تیغه ای و منتهی به یک دهلیز یخی است و با بدن های خسته و دید نامناسب بهیچ عنوان امن به نظر نمی رسد اگرچه هنوز مطمئن نیستیم که بتوانیم از آن مسیر فرود بیاییم.
در تاریکی به دنبال جایی مناسب می گردیم و با اینکه انتظارات ما تنها به یک نقطه خشک و کم شیب برای چند ساعت نشستن محدود شده ولی گویا باید از همین هم بگذریم. بعد از نیم ساعت یک طاقچه 50 در 100 سانتی متری نسبتاً صاف پیدا می کنیم. طناب ها را پهن کرده و هرچه داریم می پوشیم.
کوله ها را برای جلوگیری از انتقال حرارت در پشت قرار می دهیم، جلو دهان و بینی را با نقاب می پوشانیم و از منقاری بالای سرمان خودحمایت می گیریم و اینگونه ماراتن بیواک و رسیدن به صبح شروع می شود...
با گذران هر لحظه از شب هزاران فکر و خیال به ذهن خطور می کند. آرزوی یک نوشیدنی گرم... یک جای خشک برای دراز کشیدن.. خورشید... نگرانی مسیر فرود... سقوط... مرگ... زندگی... پیروزی... و هرزاران اندیشه و خیال دیگر که در هم می آمیزند و یکباره محو می شوند. از سرما بی اختیار می لرزم و هر ده دقیقه حرکت ماه را در آسمان دنبال می کنم و هربار به این امید سرم را بلند می کنم که ماهتاب جایش را به آفتاب داده باشد.. ولی... دریغ...
لباسها و بیشتر قسمت های شلوار بخاطر تماس با یخ و برف خیس هستند و با وزیدن هر نسیمی لرزه از سرما بر اندام ما می افتد. اگرچه چند عدد گرم کننده دست و پا کمی به گرم شدن انگشت ها کمک می کند ولی حس سرما و بدتر از آن تشنگی از بین نمی رود. تسمه ها، طناب و هرچیزی که رطوبتی دارد یخ زده است و مجبور به تکان دادن مداوم انگشت های پا در کفش هستیم.
بی اختیار به یاد آیدین، پویا و مجتبی افتاده ام که سال گذشته در تلاش برای گشایش مسیر ایران در کوه مرتفع برودپیک ، جاودانه شدند.... بعدها حامد هم گفت که او هم در آن لحظات به آن سه می اندیشیده است! قطره اشکی ناخودآگاه به گوشه چشم می نشیند و به سرمای آزاردهنده می افزاید... ولی فردا روز دیگری ست...

** روز ششم
سرم را بلند می کنم. خبری از ماهتاب نیست و این یعنی که شب پایان گرفته. ولی هنوز خبری از آفتاب هم نیست. این دقیقاً سردترین دقایق شبانه روز است، درست قبل از طلوع آفتاب. چند ساعت است که چنباتمه نشسته ام و پایم مثل یک تکه چوب خشک شده به شکلی که موقع ایستادن از درد فریاد می کشم. خوشبختانه سرمازدگی و یخزدگی نداریم که بخشی از آن مربوط به هوای مناسب و بخشی مربوط به مدیریت بیواک خودمان است. در ضلع جنوبی منطقه هم تا چشم کار می کند قله ها و یخچال ها دیده می شوند. ناخوداگاه به برخی دیواره ها و یخچال ها به چشم خریدار نگاه می کنم و به دنبال مسیر صعود می گردم ولی بعد با یادآوری صعودی که هنوز تمام نشده است، در دل از این افکار خنده ام می گیرد و از خودم عصبانی می شوم.
با تابیدن اولین اشعه های خورشید ما هم جانی تازه می گیریم و بعد از عکاسی و فیلمبرداری از روی خط الراس مسیرمان را ادامه می دهیم. با رسیدن به برج سنگی قله ی Teketor و بررسی مسیر به این نتیجه می رسیم که تراورس رخ جنوبی آن و رسیدن به دهلیز کم شیبی که در ذهن داشتیم انرژی و زمان زیادی خواهد برد و شاید بیش از یک روز و یک شب بمانی دیگر به دنبال داشته باشد! یک شیب 100 متری را برای یافتن مسیر چند بار بالا و پایین می روم ولی فایده ندارد.
حامد بالا منتظر است و می دانم که دوست دارد من برای رد شدن از این بخش راهی پیدا کنم و جواب مثبت به او بدهم. رو به بالا فریاد می زنم:
- راه نمیده لامصب!!
- حامد: بیا بالا. فرود بریزیم!
ناراحت و غرغر کنان باز هم شیب را بالا می روم. اصلاً انتظار نداشتیم کارمان به فرود بکشد. ولی در نهایت مسیر دومی را که از قبل در نظر را داشتیم، انتخاب می کنیم که از سمت راست قله و از کنار سراک ها و برج ها عظیم یخی ادامه پیدا می کند. دو طول فرود می ریزیم. امیدوارم که طناب در مسیر های ترکیبی لاخ نشود و در هر کارگاه با ترس و لرز طناب را می کشم. عکس های تمام نمایی که روز قبل با کیفیت بالا از مسیر صعود و فرود احتمالی گرفته ام خیلی کمک می کند و با زوم کردن روی عکس کاملاً موقعیت خودمان و وضعیت مسیر را بررسی می کنم در هر طول این کار را انجام داده و با مشورت با حامد مسیر فرود را انتخاب می کنیم. در همه ی کارگاه های فرود از آبالاکف استفاده کرده ایم که با توجه به جنس یخ کاملا ایمن است. طنابچه هایمان تمام شده و از تسمه برای زدن کارگاه استفاده می کنیم که اگرچه محکم تر ولی زدن آبالاکف با آن کمی دشوار است. هوا همچنان متغیر است و هرزگاهی برف و تگرگ صورت ها را می نوازد. حس تشنگی امانم را بریده است و از خشکی دهان توان حرف زدن ندارم. در اواسط مسیر فرود به جویباری که از زیر یخچال سرچشمه می گیرد می رسیم و ... می اندیشم که بهشت اینجاست! آب... زندگی دوباره...
با 10 طول فرود مستقیم از روی یخ و یک طول تراورس به غرب به روی یک نقاب عظیم برفی می رسیم . این طول را توسط یک کارگاه قارچ برفی فرود می رویم و به محلی می رسیم که با یک فرود 50 متری دیگر از شکاف سرتاسری پای دیواره رد شده و از روی نخاله های بهمنی قدیمی می توانیم به کف یخچال برسیم. کارگاه توسط دو پیچ یخ و یک آبالاکف نصب شده و کاملا ایمن است.
موقع کشیدن طناب از کارگاه قارچ برفی، طناب گیر می کند! عمق زیاد برف در کارگاه قارچ و شیب کم چند متر ابتدای فرود دلیل آن به نظر می رسد. بیش از 35 ساعت است که در حال فعالیت هستیم و لاخ شدن طناب در طول آخر فرود ابداً خوشایند نیست. ولی باید چاره ای اندیشید. حامد یک سمت طناب را در کارگاه فیکس کرده و من از سمت دیگر توسط تبر یخ و با حمایت یومار صعود می کنم. بعد از حدود 5 متر یک پیچ یخ بیرون می آورم که خودحمایت بگیرم و طناب را بکشم ولی....
ناگهان طناب کارگاه را بریده و... احساس بی وزنی می کنم! سقوط...
پشت به یخ و سرم به سمت پایین است که یکی دو متر اول آن را اصلاح می کنم و درموقعیت ترمز قرار می گیرم. چند متر اول سعی می کنم با پیچ یخی که هنوز در دست دارم ترمز بگیرم.. که نمی شود! بعد از خیر کله شدن می گذرم و کرامپون ها را در یخ می کوبم.. اثری ندارد.. یک لحظه شبحی از حامد را با سرعت رد می کنم... با تمام وجود سعی می کنم خودم را نگه دارم. بعد از چندین متر سر خوردن روی یخ از یک دیواره سقوط می کنم.. کاملا حس بی وزنی.. تصاویری مبهم از جلو چشمم می گذرد.. برای کسری از ثانیه.. قسمت هایی از صعود و بیواک دیروز و همسر و خانواده..
بعد از شاید یکی دو ثانیه و شاید بیشتر حس بی وزنی با ضربه ای به خودم می آیم. انگار از خواب پریده باشم. هوشیارم و بالای سرم یک دیواره حدود 20 متری قرار دارد! تا کمر در شکاف یخچالی فرو رفته ام! حامد فریاد می زند.. امیییییییییین....
با وجود تبر یخ روی هارنس، پیچ یخ و کرامپون ظاهرا جراحتی وجود ندارد چون جایی اثری از خون نیست. پا ها و سرم را تکان می دهم که خوشبختانه ظاهراً آسیبی به نخاع هم وارد نشده ولی دو حلقه طناب مثل یک پیله به دور بدنم پیچیده شده و اجازه حرکت نمی دهد! به حامد اعلام می کنم که وضعیتم خوب است و باید چند لحظه در کارگاه صبر کند. حدود 15 دقیقه طول می کشد تا خودم را رها می کنم.. و چند متر از روی نخاله های بهمن پایین می روم تا مطمئن شوم که روی سطح افقی قرار دارم!
دوربین را در می آورم و عکسی از خودم و عکسی از حامد و کارگاه می گیرم.. حامد در حال فرود است و من در حالی که دوباره برف شروع به باریدن کرده است روی کوله ام در جایی امن می نشینم و به همان سوال بی پاسخی می اندیشم که مدت هاست و در هر برنامه در ذهن دارم...: چرا ما اینجائیم؟
آساق**9163**1581
























13/02/1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن