واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: سهشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۶

یک شاعر میگوید: آدم از وضعیت شعر امروز ایران سرسام میگیرد. مزدک پنجهای در یادداشت ارسالیاش به ایسنا با عنوان «آدم اینجا سرسام میگیرد؛ یادداشتی پیرامون وضعیت شعر امروز ایران» نوشته است: باور کنید شعر امروز ایران حکایت آن کودک بازیگوشی را دارد که تب شدید دارد اما همچنان میل به بازیگوشی از سرش نمیافتد. این بازیگوشی تا کجا ادامه خواهد داشت؟ دیگر چقدر توان و توش برایش باقی مانده است؟ تا چه زمانی تاب مقاومت در برابر این بیماری وجود دارد؟ دلیل این بیماری چیست؟ آیا نیاز به غربالگری احساس نمیشود؟ حال ادبیات و حالای ادبیات خوب نیست. این روزها آنقدر شعر بد از سوی شبه شاعران منتشر میشود و آنقدر ناشران بر طبل شیوع این بیماری کوبیدهاند که نمیتوان لب به اعتراض گشود چرا که مدعی هستند دارند برای رونق بازار شعر تلاش میکنند اما تو گویی که آب در هاون میکوبند. نتیجه این همه تلاش چه بوده است؟ هیچ مرزبندیای وجود ندارد. عدهای یکشبه اتیکت شاعر را بر کت و شلوار خود نصب کردهاند و در مجامع ادبی و صفحات اجتماعی یار و یاور میگیرند و به تعبیری نوچهپروری میکنند. دوستی میگفت در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران اینقدر انتشاراتیهای متخصص شعر از همین شبه شاعران، کتاب چاپ کردهاند که چهرههای مطرح چند دهه اخیر ادبیات وقتی به فلان غرفه مراجعه میکردند در انبوه خیل عاشقان این شبه شاعران گم میشدند، گویی آن روزگاران که حضور این برندهای ادبی گرمابخش صفحات ادبی مطبوعات پایتخت و خبرگزاریها و حتی نمایشگاه کتاب بوده، رفته رفته به سرما و کسادی گراییده و مخاطبان خود را از دست دادهاند که همین مهم نیز نیاز به واکاوی و آسیبشناسی دارد؛ چرا که بخشی از ناپایداری ادبیات و بیماری مذکور نشأتگرفته از عوامگرایی آنها و تولیدات نازلشان میتواند باشد. همانها که گویی ماشین سریدوزی شعر در کارگاه خود دارند و از آب گلآلود ادبیات به واسطه عدم حضور منتقدین موثر و عدم وجود فضای نقد، هزار ماهی مرده به مخاطب شعر به عنوان صید روز عرضه میکنند و با رفتارهای عوامفریبانه، زیباییشناسی مخاطب را تنزل بخشیدهاند، به گونهای که دیگر هیچ مرزی بین شعر و جملات قصار وجود ندارد. البته این همه ماجرا نیست چرا که در این بلبشو عدهای از شاعران تازه به دوران رسیده نیز نقش بسزایی دارند؛ چهرههایی که بعضا شاگردان همان برندهای ادبی به شمار میآیند و با توسل به جمعیت لایکیها در فضای مجازی توانستهاند عقل و هوش مخاطب را با عکسها و جملات قصار بربایند. در این میان نقش مافیای چاپ مطبوعات و انتشاراتیها را نباید فراموش کرد، انتشاراتیهایی که در سال نزدیک 200 کتاب شعر منتشر میکنند یعنی هر که آمد خوش آمد. بدون هیچگونه وجه زیباییشناسی و توجه به کارکردهای ادبی و خلاقانه. بدون درنظر گرفتن رزومه شاعر و سلسله مراتب رشد او. گاهی به این فکر میکنم که جامعه ادبی نیازمند مدارس آموزش شعر است، تا سلسله مراتب رشد زیباییشناسی حداقل از این طریق اندکی ترقی یابد. در این میان نیز به نظر عدهای شاعر برای خود "دادزن" اختیار کردهاند و مدام سطح نازل زیباییشناسی خود را در بوق و کرنا میکنند. شما بر این بازار بیمار، محافل وایبری، واتسآپی و لاینی را نیز بیفزایید. سرطان جدیدی که تکنولوژی به جان ادبیات انداخته است. عدهای کارگر و کارمند شعری که از صبح خروسخوان، صفحات گوشی موبایل شما را آغشته به شعر میکنند و آنقدر تبلیغات شعر صورت میگیرد که تبلیغ به ضدتبلیغ تبدیل شده است. در این مجال البته قصد نداشتم به صورت موردی به بررسی آسیبشناسی وضعیت اخیر ادبیات بپردازم؛ صرفا قصد زدن تلنگری بود به اذهان خوابآلود و بیمار، چرا که مدتهاست میبینم کمتر مجموعه شعر معاصری مطرح میشود و مخاطبان حرفهای ادبیات را به واکنش و نوشتار وامیدارد. همانطور که میبینید بسیاری از روزنامهنگاران ادبی نیز بر قلم خود مُهر سکوت زدهاند و گویی چهرههای اصیل و واقعی ادبیات دم فروبستهاند و لجاجتی آنها را در بر گرفته است. باری، یاد شعری از سعدی علیه الرحمه افتادم که مصداق حال و روز این روزهای ادبیات میتواند باشد: گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی تکلمه: آیا راه را درست پیمودهایم؟ انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]