تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى‏شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837504915




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

10 اردیبهشت؛ رونمایی ویژه از آن 23 نفر


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


10 اردیبهشت؛ رونمایی ویژه از آن 23 نفر فرهنگ > کتاب - پنجمین پاسداشت ادبیّات جهاد و مقاومت همراه با رونمایی از تقریظ حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای برکتاب «آن بیست‌و‌سه نفر» در شهر کرمان برگزار می‌شود.

به گزارش خبرآنلاین، این مراسم همزمان با دهمین سالگرد سفر رهبر معظم انقلاب به استان کرمان و به همت موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی با حضور پیشکسوتان عرصه ایثار و شهادت استان کرمان، نویسندگان و فعالان حوزه ادبیّات مقاومت و مسئولان و شخصیت‌های استانی و کشوری در روز پنجشنبه دهم اردیبهشت ماه از ساعت 16 در حسینیه ثارالله شهر کرمان برگزار می‌شود. در این مراسم علاوه بر تقدیر از بیست‌و‌سه نوجوانی که در دهم اردیبهشت سال 61 به اسارت رژیم بعث درآمدند، نمایشگاهی از تصاویر و بیانات رهبر معظم انقلاب در سفر به کرمان برگزار می‌شود. کتاب «آن بیست‌و‌سه نفر» خاطرات خودنوشت آقای احمد یوسف‌زاده از دوران اسارت 19 نوجوان کرمانی و 4 نوجوان دیگر است که در عملیات آزادسازی خرمشهر توسط ارتش بعث به اسارت در می‌آیند. نویسنده در این کتاب شرح هشت ماه ابتدایی اسارت و اتفاقاتی که برای این گروه بیست‌و‌سه نفره افتاده از جمله ملاقات با صدام در کاخ ریاست جمهوری عراق را روایت کرده است. در جریان عملیات بیت‌المقدس در سال 1361، عملیاتی که موجب آزادسازی خرمشهر شد، تعدادی از نوجوانان ایرانی در بصره به دست نیرو‌های عراقی اسیر شدند. عمده این گروه 23 نفره را نوجوانان کرمانی تشکیل می‌دادند و این برای عراقی‌ها در اوایل جنگ بسیار غریب بود که افرادی با این سن و سال در جنگ شرکت کنند. سن بیشتر این نوجوانان بین 16-13 سال بود و بزرگترین فردی که در این گروه بود، فقط 19 سال داشت. این نوجوانان نیز باید به مانند دیگر اسرا وارد اردوگاه‌ها می‌شدند. صدام با دیدن تصاویر اسرای نوجوان تصمیم گرفته بود که از حضور این نوجوانان در جنگ استفاده ابزاری کند و یک جنگ تبلیغاتی علیه ایران به راه بیاندازد. در بخشی از این کتاب می خوانیم: «در یکی از روزهای ماه رمضان، همة زندانی‌‌های عراقی را به زندان ما آوردند. این نقل و انتقال دائمی نبود. می‌‌خواستند زندانشان را نظافت کنند. برادرِ عبدالنبی هم میان زندانی‌‌های تازه‌‌وارد بود. آن‌‌ها یک‌دیگر را پیدا کردند و در آغوش کشیدند. عبدالنبی برادرش را به ما معرفی کرد و ما را هم به او. دو سه ساعتی که زندانی‌‌های عراقی پیش ما بودند عبدالنبی بگو بخندش را با ما زیادتر کرده بود و با اندک کلمات فارسی که یاد گرفته بود بلند‌‌بلند با بچه‌‌ها صحبت می‌‌کرد و به این ترتیب جلوی برادر و هم‌‌وطن‌‌هایش احساس غرور می‌‌کرد. پیش از ظهر بیست و سوم ماه رمضان عراقی‌‌ها ریختند داخل زندان و با عجله دستور دادند آماده حرکت شویم. مقصدمان نامعلوم بود. نه صالح و نه حتی زندانبانان عراقی نمی‌‌دانستند ما را قرار است کجا ببرند. عبدالنبی و رضا و پیرمرد عراقی، با چشمانی اشک‌‌آلود، آمادة وداع بودند. وقتی فهمیدیم صالح هم باید با ما بیاید خوشحال شدیم. امیدوار بودیم مقصدمان اردوگاه اسرا باشد. برای ما و به‌خصوص صالح، که ده ماه از اسارتش می‌‌گذشت و این مدت را در آن شکنجه‌‌گاه گذرانده بود، چه مژده‌‌ای بهتر از رفتن به اردوگاه بود؛ جایی که وسیع بود و هزاران اسیر می‌‌توانستند با هم ارتباط داشته باشند، حمام کنند، و زیر نور آفتاب بنشینند. اما ما فقط امیدوار بودیم این اتفاق بیفتد. کسی نگفته بود داریم به اردوگاه منتقل می‌‌شویم. با عبدالنبی و پیرمرد عرب و گروهبان رضا خداحافظی کردیم و با دعای خیر پیرمرد مهربان از زندان خارج شدیم. سر آن کوچة مخوف، که کبودی کتک‌هایی که در آن خورده بودم هنوز روی بدنم بود، نه آن ونِ همیشگی که یک خودروی استیشن سیاه‌‌رنگ به انتظارمان ایستاده بود. باورمان نمی‌‌شد عراقی‌‌ها بخواهند یا بتوانند بیست و سه نفرمان را در آن جای بدهند. اما آن‌‌ها این کار را کردند. صالح را نشاندند جلو و ما را با زور و فشار در قسمت پشت استیشن جای دادند، که با شبکه‌ای فلزی از راننده جدا می‌‌شد. در ماشین را هم از پشت قفل کردند. آفتاب تموز بر سقف سیاه ماشین می‌‌تابید و ما انگار زنده‌‌زنده در تنوری داغ افتاده بودیم. ماشین حرکت کرد؛ آژیرکشان. از شهر بغداد خارج شدیم. داشتیم امیدوار می‌‌شدیم در راه اردوگاهیم. در جاده‌‌ای به سمت شمال بغداد با سرعت در حرکت بودیم. همچنان داشتیم از گرما و کمبود اکسیژن خفه می‌‌شدیم. خیس عرق شده بودیم و کم مانده بود بی‌‌هوش شویم که ماشین از جادة اصلی منحرف و داخل پادگانی بزرگ شد. از خیابانی که هیچ درختی در آن نبود گذشتیم. ماشین مقابل ساختمانی سفیدرنگ، که درِ بزرگی به فضای بسته و چهاردیواری‌‌اش باز می‌‌شد، ایستاد. اطراف ساختمان را بوته‌‌های خار خشک و زردشده احاطه کرده بود. صدای یاکریمی از دوردست می‌‌آمد و دیگر هیچ؛ سکوت. گویی همة کائنات هم‌دست شده بودند که دلگیرترین فضا را هنگام ورود ما به منزلگاه جدیدمان به وجود بیاورند. وهم برمان داشته بود. گمان می‌‌کردیم آنجا همان اردوگاه موعود است. اما آن ساختمان کوچک و بی‌‌روح هیچ شباهتی به آنچه دربارة اردوگاه شنیده بودیم نداشت. بی‌‌صبرانه منتظر بودیم آن در بزرگ را باز کنند و به آن چهاردیواری وارد شویم. در باز شد. ماشین تا وسط حیاط ساختمان رفت و همان‌جا ایستاد. پیاده شدیم؛ با پاهایی که خواب رفته بود. برخلاف تصور ما، هیچ اسیری توی آن ساختمان نگه‌داری نمی‌‌شد. اول گمان کردم اسرا توی اتاق‌‌هایشان خوابیده‌‌اند؛ اما حدسم درست نبود. ماشینی که ما را آورده بود برگشت. ما ماندیم و صالح و چند سرباز عراقی، که مسئولیت حفاظت از آنجا را به عهده داشتند. سربازهای عراقی ما را به یک‌دیگر نشان می‌‌دادند و چیزهایی به هم می‌‌گفتند. معلوم بود فیلممان را بارها از تلویزیون دیده‌‌اند و برایشان غریبه نیستیم. در هر ضلع ساختمان چهار اتاق بود با درهای قفل‌‌شده. چند بوتة گل سرخ در قسمت ورودی ساختمان دیده می‌‌شد و کنارشان یک بشکة آب، که زمین اطرافش را نمناک کرده بود. تشنگی امانمان را بریده بود و ما همچنان روزه بودیم. صالح به دادمان رسید. او گفت ما از حد ترخّص خارج شده‌‌ایم. بنابراین می‌‌توانیم روزه‌‌مان را بخوریم. با شنیدن این فتوای به‌موقع، تا حد انفجار از آب‌‌های گرم و گل‌‌آلود آن بشکة زنگ‌‌زده نوشیدیم و بعد به دستور سرباز لاغر‌‌اندامی که آبله‌‌رو بود داخل یکی از اتاق‌‌ها شدیم؛ اتاقی کوچک‌‌تر از زندان بغداد. نشستیم تنگ هم توی آن اتاق داغ. صالح آنچه را در راه از محافظ عراقی داخل ماشین شنیده بود برایمان تعریف کرد.» 5760

کلید واژه ها: بازار کتاب - رونمایی کتاب - دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) - آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب -




شنبه 5 اردیبهشت 1394 - 21:30:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن