محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842102647
-رخساره مرد و زندگی بخشید
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
رخساره مرد و زندگی بخشید رد بخیهها از بالای سر تا پایین گوش رخساره کشیده شده بود، درشت؛ با فاصلههایی زیاد. نور تنظیم شده بود درست روی بدنش؛ روی پارچه سبز رنگ ضدعفونی شدهای که سر تا پایش را پوشانده بود؛ تیغ تیز جراحی روی پوست کبود شده از تصادف خط انداخت و سرخی خون بیرون زد.
برش عمیق تر شد و عمیق تر... اما نه به اندازه دردی که برادر رخساره توی قلبش حس می کرد؛ دردی که گرد پیری نشانده بود روی موهای فرهاد که سیاه پوشیده بود از چند روز پیش... پنس، قیچی، انبر، گاز... لحظه ها تند تند می گذشتند برای خانواده رخساره؛ اما کیلومترها آن طرف تر پشت در اتاقی که گیرنده ناشناس قلب روی تخت جراحی اش دراز کشیده بود، انگار کش می آمدند این ثانیه های عذاب آور. باز هم تکرار پنس، قیچی، انبر و گاز... تکرار خون، مرگ و زندگی در چند ثانیه کوتاه. همان ثانیه هایی که راننده مزدا را گیج کردند و رخساره را نقش زمین؛ ثانیه هایی که رخساره را مچاله کردند روی آسفالت سیاه خیابان. فرهاد باورش نمی شد رخساره روی آن تخت سرد و ساکت مرده باشد. راه می رفت و نگاهش به انگشت جوهری بود که پای برگه رضایت را مهر کرده؛ برگه رضایت اهدای اعضای خواهرش را. *** سه ماه است که فرهاد اسدالله پور این تصویر را مرور می کند. 90 روز است که هر وقت می خوابد، هر وقت بیدار می شود یاد لحظه هایی می افتد که پشت در اتاق عمل بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به انتظار نشسته بود؛ اتاقی که آن طرفش داشتند اعضای بدن رخساره را مثل اشیایی قیمتی، با احتیاط یکی یکی بیرون می آوردند. فرهاد یک گوشه نشسته بود که اول قلب رخساره از در بیرون آمد، از جلوی فرهاد رد شد، رفت داخل آمبولانسی که مقصدش بیمارستان دیگری بود؛ جایی که یک گیرنده از مدت ها پیش به انتظار پیوند نشسته بود. بعد کلیه ها بیرون آمدند، اول کلیه چپ، بعد کلیه راست. هرکدام رفتند یک گوشه شهر، یک بیمارستان دور، پیش یک آدم منتظر که معلوم نبود چند سال، چند ماه، چند روز با دستگاه دیالیز زندگی کرده، نفس کشیده، بزرگ شده است. کبد رخساره اما راه دورتری رفت؛ سوار هواپیما شد رفت تا شیراز، تا بیمارستان شهید نمازی؛ 924 کیلومتر آن طرف تر؛ جایی که یک نفر با رنگ و روی زرد روی تخت منتظر نشسته بود تا کبد رخساره در بدنش کاشته شود؛ بعد لوزالمعده رفت، بعد قرنیه چشم ها. بعدتر بافت ها و نسوج. رخساره پر کشید، رفت بالا تا آسمان. رخساره تکثیر شد، 10 بار، 100 بار، 1000 بار، رفت گوشه گوشه ایران. رخساره مرد و زنده شد؛ هزار بار. این خانه دختر ندارد ناصر و زلیخا سه ماه است که دختر ندارند. رخساره شان سه ماه است که نیست؛ سه ماه است که از توی قاب عکس روی دیوار به مادرش نگاه می کند، با پدرش حرف می زند. سه ماه است که رخساره شده یک قاب عکس با روبان مشکی، درست کنار قاب عکس خواهر بزرگ ترش رویا که پنج سال پیش با یک تصادف دیگر توی یک جاده دیگر پرکشید به آسمان. حالا ناصر و زلیخا مانده اند و سه پسرهاشان؛ مهرداد، بهزاد و فرهاد؛ دلشان اما تنگ دخترهاست که انگار برای رفتن از این دنیا بدجوری عجله داشتند. زلیخا قربانیان مثل همه مادرهایی که داغ دیده اند، سیاه پوشیده هنوز؛ حرف که می زند اشک می نشیند توی چشم هایش: «رخساره، رویا را خیلی دوست داشت. خیلی به هم وابسته بودند. بعد از مرگ رویا، رخساره همیشه سر مزارش می رفت. آن روز هم رفته بود سر مزار رویا که این اتفاق افتاد.» یک سه شنبه ابری بود؛ سی ام دی ماه 93. رخساره مثل همیشه رفته بود با خواهرش حرف بزند، درد دل کند. از بهشت رضای نوشهر تا خانه شان در خیابان دکتر مفتح «گردکل» فاصله زیادی نبود. پیاده هم می شد رفت و برگشت. گرگ و میش غروب بود. ساعت حوالی 30 / 5 که رخساره رسید به کمربندی گردکل. برای رسیدن به خانه باید از کمربندی می گذشت و می رفت آن طرف. هنوز به نیمه های خیابان نرسیده بود که وانت مزدا از راه رسید؛ خورد به رخساره. رخساره پرت شد بالا، افتاد روی زمین. «درست روبه روی جایی که رخساره تصادف کرده یک کافه کوچک است، دوستانی که من را می شناسند آن روز صحنه تصادف را دیده بودند، چند دقیقه بعد به من خبر دادند.» این را فرهاد می گوید و ادامه می دهد: «همین که خبر را شنیدم خودم را رساندم بیمارستان شهید بهشتی نوشهر. همان لحظه اول که رخساره را غرق در آن همه خون دیدم حدس زدم زنده ماندش محال باشد. بعد از کلی آزمایش، اسکن و اکو رخساره را بردند آی سی یو. بعد هم همان شب اول گفتند که مرگ مغزی شده. رئیس بیمارستان آقای دکتر موسوی همان موقعی که از مرگ مغزی رخساره مطلع شد، موضوع اهدا را با من مطرح کرد، اما چون تازه این اتفاق افتاده بود من این موضوع را به پدر و مادرم نگفتم چون آنها هنوز امید داشتند که علائم حیاتی رخساره برگردد.» از جشن نفس تا روز تصادف پیشنهاد دکتر موسوی یک خاطره قدیمی را در ذهن فرهاد زنده کرد: «همان موقع یادم افتاد که رخساره چقدر اصرار داشت که اگر فوت کرد اعضای بدنش را اهدا کنیم. یادم افتاد که یک سال قبل ترش وقتی تلویزیون برنامه جشن نفس را نشان می داد رخساره چقدر تحت تاثیر قرار گرفته بود. حتی چند بار خواسته اش را تکرار کرد تا جایی که برادرم با شوخی گفت؛ اصلا از کجا می دانی که حتما مرگ مغزی می شوی که بشود اعضایت را اهدا کرد؟!» نه! رخساره نمی دانست، شاید هیچ وقت فکرش را نمی کرد که این اتفاق واقعا برای او هم بیفتد، اما حالا روی تخت بیمارستان بود، دل بریده از این دنیا؛ معلق بین زمین و آسمان: «دو روز که از مرگ مغزی رخساره گذشت با پدر و مادرم صحبت کردم، گفتم رخساره که از دست رفته حداقل نگذارید جوان های دیگری که عزیز خانواده هایشان هستند بمیرند. گفتم خدا رخساره را از ما گرفت، اما راهی پیش پای ما گذاشت که رخساره از پیش ما نرود. یکجور دیگری زنده بماند.» نوبت خداحافظی سوم بهمن، ساعت 9 شب بود که خانواده رخساره برای خداحافظی از او از در آی سی یو گذشتند. یکی یکی با رخساره خداحافظی کردند، پیشانی اش را بوسیدند، چشم هایش را، دست های همیشه مهربانش را؛ بوسیدند و رفتند اتاق کناری و پای رضایت نامه اهدای عضو را امضا کردند: «می دانستیم رخساره رفته حالا می خواستیم یادش را زنده نگه داریم. بگذاریم قلبش تا وقتی که دوست دارد بزند. حتی وقتی کلیه های خواهرم در حال تحلیل بودند، فقط برای این که برای اهدا مناسب باشند، به توصیه رئیس بیمارستان آمپول خاصی را به سختی و بعد از کلی جستجو تهیه کردیم تا کلیه هایش برای اهدا حفظ شوند. اهدای اعضا خواست رخساره بود و می خواستیم به خواست خودش احترام بگذاریم. مثل آب روی آتش خانواده رخساره برگه های اهدای عضو را امضا کردند و دلشان شد به اندازه یک آسمان. درد و غم از دست دادن رخساره کوچک شد و رفت یک گوشه این آسمان: «پدر و مادرم در روزهای اول تصادف وقتی خبر مرگ مغزی را شنیده بودند خیلی بیقراری می کردند. شب و روز پشت در اتاق رخساره در بیمارستان نشسته بودند. کارشان شده بود گریه و زاری، اما از وقتی رضایت نامه اهدا را امضا کردند انگار آبی روی داغ دلشان ریخته شده باشد، خیلی زود آرام گرفتند. انگار همان لحظه بعد از رضایت، باورشان شد که رخساره با این کار زنده می ماند.» بعد از امضا، رخساره شد مهمان یک آمبولانس ویژه که از بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به نوشهر رفته بود: «چهارم بهمن، ساعت 3 بعدازظهر آمبولانس به سمت تهران حرکت کرد. از بین اعضای خانواده فقط من همراه رخساره رفتم البته با یک وسیله دیگر. وقتی رخساره به بیمارستان امام خمینی رسید قرار شد یک شبانه روز دیگر تحت نظر باشد تا هم مرگ مغزی اش تائید شود و هم مناسب بودن شرایطش برای پیوند اعضا.» 24 ساعت بعد دکترهای مختصص بیمارستان امام خمینی هم مرگ مغزی او را تائید کردند: «همان موقع من بیمارستان بودم. چند نفری از ماجرای اهدا باخبر شده بودند و سعی می کردند با پیشنهاد مبلغ های زیادی مثل 50 میلیون و 100 میلیون اعضای بدن رخساره را برای مریض خودشان بردارند. اما من مخالفت کردم و ترجیح دادم مسئولان بیمارستان اعضا را به افرادی که خودشان صلاح می دانند اهدا کنند؛ افرادی که از مدت ها قبل در نوبت بوده اند.» عقربه های ساعت، یک و نیم ظهر ششم بهمن ماه را نشان می دادند که رخساره برای اهدا آماده شد. رفت داخل اتاق عمل. فرهاد آخرین نگاه ها را به خواهرش انداخت؛ رخساره اش را برای همیشه قاب گرفت گوشه قلبش: «قرار بود عمل ساعت 1:30 شروع شود، اما چون هواپیمایی که از شیراز می آمد تاخیر داشت، ساعت 3 شروع شد و تا شب ادامه داشت. ساعت 9 شب بود که رخساره را بعد از اهدای اعضایش به من تحویل دادند.» ساعت 10 شب خواهر و برادر کنار هم داخل یک آمبولانس به سمت نوشهر حرکت کردند: «آن شب، آن لحظه هایی که با رخساره ای که دیگر نفس نمی کشید داخل آمبولانس بودم، از مرگش، از این که دیگر نمی بینمش، صدایش را نمی شنوم ناراحت بودم اما همین که فکر می کردم حالا توی چند بیمارستان دیگر چند خانواده دیگر از پیوند خوشحالند، چند خانواده دیگر امیدشان دوباره زنده شده، آرام می شدم.» رخساره نیمه های شب به زادگاهش برگشت و از فردا صبح شد مهمان ابدی بهشت رضای نوشهر؛ درست کنار خواهرش رویا. مثل بچگی هایشان که روزها بازی می کردند و شب خسته از بازی و شیطنت توی یک اتاق سر روی زمین می گذاشتند. حالا سه ماه است که هر دو خواهر دوباره کنار هم هستند؛ شب و روز، شانه به شانه هم؛ روی یک وجب جا. اهدای دیه رخساره برای تجهیز بیمارستان «دخترم رفته، اما همه آنهایی که اعضای بدنش را گرفته اند بچه های من هستند. من یک رخساره داده ام و چند رخساره گرفته ام. اما خیلی دوست دارم آنهایی که حالا عضوی از بدن رخساره را دارند ببینم. انگار که دختر خودم را می بینم.» حالا فرهاد ساکت شده و این را زلیخا می گوید؛ مادر رخساره. قصه رخساره به اینجا که می رسد سر درددل ناصر اسدلله پور هم باز می شود؛ پدر رخساره: «این کار ما واکنش های مثبت زیادی داشت. خیلی از مسئولان شهر به ما سر زدند و از کارمان تقدیر کردند. حتی مردم عادی به خانه ما آمدند و گفتند چه کار خوبی کردید، ما هم اگر در این شرایط قرار بگیریم حتما این کار را می کنیم. به خاطر همین من و مادر رخساره واقعا خوشحالیم. می دانیم که تصمیم درستی گرفتیم، چون با این کارمان فرهنگسازی کردیم.» خانواده رخساره اما قلبشان بزرگ تر از این حرف هاست؛ شاید به خاطر همین است که بعد از اهدای اعضای عزیزشان، یک تصمیم دیگر هم گرفته اند: «چند وقت پیش همگی نشستیم دور هم و درباره حادثه حرف زدیم. بعد تصمیم گرفتیم هزینه دیه رخساره را هم به بیمارستان نوشهر اهدا کنیم تا وسایل پزشکی مورد نیاز بیماران را تهیه کنند. این طوری هم بیمارستان شهرمان تجهیز می شود و هم یاد رخساره برای همیشه در اینجا زنده می ماند.» یاد رخساره اما زنده است؛ درست از سه ماه پیش. همان زمانی که اعضای بدنش را بخشید و رفت، در تمام روزهایی که خانواده اش دعا کرده اند پیوندها بگیرند، دعا کرده اند اعضای اهدا شده اش مهمان همیشگی بدن گیرنده ها باشند؛ همان آدم های غریبه ای که بی هیچ بهانه ای حالا برایشان آشنا شده اند، آشناتر از خیلی های دیگر. مینا مولایی / جام جم
 
پنج شنبه 3 اردیبهشت 1394 ساعت 06:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]
صفحات پیشنهادی
مردان بیمسئولیت شدهاند یا زندگی سخت شده؟
مردان بیمسئولیت شدهاند یا زندگی سخت شده آمارها نشان میدهد میزان مسئولیتپذیری مردان در تأمین معاش خانواده کاسته شده است این جمله را فهیمه فرهمندپور مشاور وزیر کشور در امور بانوان و خانواده بیان کرده و در ادامه گفته که باورهای دینی و باور به مبانی حقوقشرعی برای ما بسیار مآثار اقتصادی رفع تحریم ها در زندگی مردم محسوس خواهد بود
تراز نائب رییس کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه کشورمان در حال حاضر نیازمند مدیریت ویژه با همت مضاعف است گفت آثار اقتصادی رفع تحریم ها در سال های آتی در زندگی مردم محسوس خواهد بود به گزارش تراز ابوذر ندیمی درخصوص دستاوردهای بیانیه اخیر تیم مذاکره کننده هسته امردان از شریک زندگی خود چه انتظاری دارند؟
مردان از شریک زندگی خود چه انتظاری دارند تا به حال چند بار از گفتهها یا نگفتهها رفتارها و حرفهای مرد زندگی خود دلخور شدهاید احتمالا دست آخر به این نتیجه رسیدهاید که مساله از مرد بودن او ناشی شده است وقتی زنها در باره مشکلاتی که با مردانشان دارند سخن میگویند به احتماچگونه مردِ زندگی تان را از دست بدهید؟
چگونه مردِ زندگی تان را از دست بدهید Raymond Bechard در دو مقاله موازی که خطاب به زنان و مردان نوشته است تلاش کرد توصیه هایی را برشمارد که عملی شدن آنها باعث می شود تا فرد مورد علاقه در زندگی شان را از دست بدهند لاپلاس Raymond Bechard در دو مقاله موازی که خطاب به زنان و مردانسهم زن و مرد در زندگی زناشویی
سهم زن و مرد در زندگی زناشویی جام جم سرا- مردی ۳۰ سالهام و پسری ۳ ۵ ساله دارم همسرم میگوید نگهداری بچه یک روز به عهده تو و یک روز به عهده من باشد میگوید او را با خودت سر کار ببر نمیدانم چه راهکاری پیش بگیرم ضمنا خانمم خانهدار است پاسخ مشاور جابه جایی نقشها نادیداختلال «وایبری» درزندگی مردم |اخبار ایران و جهان
اختلال وایبری درزندگی مردم شبکههای اجتماعی به همان اندازه که ارتباطات را نزدیک کردهاند زندگی افراد را هم در معرض دیدن هم گذاشتهاند و افراد بیش از گذشته امکان مقایسه دارند کد خبر ۴۹۲۶۴۱ تاریخ انتشار ۳۰ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۸ ۵۲ - 19 April 2015 میگویند حدود ٤٢میلیون نفر از ایدر گفت و گو با فارس عنوان شد مردم سریال خوب را می بینند/ راه کارهایی ساده برای لذت از زندگی در «شهر من شی
در گفت و گو با فارس عنوان شدمردم سریال خوب را می بینند راه کارهایی ساده برای لذت از زندگی در شهر من شیرازکارگردان سریال شهر من شیراز معتقد است این سریال قصد دارد تا همبستگی در اجتماعات محلی را که در گذشته هم وجود داشت و باعث رفع بسیاری از مشکلات می شد دوباره تقویت و احیا کندداستان مردی که آشیانهاش در آسمان بود و عاشقانه زندگی کرد
داستان مردی که آشیانهاش در آسمان بود و عاشقانه زندگی کرد فرهنگ > کتاب - رمان آشیانه بر اوج با پرداختی روایی نقبی زده است بر زوایای کمتر دیده شده عباس بابایی و در سرتاسر رمان از عشق سخن گفته است به گزارش خبرآنلاين رمان «آشیانه بر اوج» نوشته جواد افهمی تاختلال «وایبری» درزندگی مردم
تراز شبکههشای اجتماعی به همان اندازه که ارتباطات را نزدیک کردهاند زندگی افراد را هم در معرض دیدن هم گذاشتهاند و افراد بیش از گذشته امکان مقایسه دارند به گزارش تراز میگویند حدود ٤٢میلیون نفر از ایرانیها در شبکههای اجتماعی فعالند از فیسبوکتغییرات در زندگی مردان با حضور فرد مونث در خانواده
مردانی که خواهر و یا دخترشاندر زندگی شان تاثیرگار هستند اخلاق و رفتار و عکس العمل هایی متفاوت نسبت به مردانی دارند که بدون حضور جنس مونث در زندگی شان به سر می برند مجموعه ای از پژوهش های اخیر نشان می دهد که ارتباط نزدیک مردان با زنان در خانه و محل کار می تواند به طور قابل توجهیاهدای اعضای بدن یك بیمار مرگ مغزی به سه بیمار زندگی دوباره بخشید
اهدای اعضای بدن یك بیمار مرگ مغزی به سه بیمار زندگی دوباره بخشید خبرگزاری پانا اهدای اعضای بدن یك بیمار مرگ مغزی در جهرم به سه بیمار نیازمند به اعضای حیاتی زندگی دوباره بخشید ۱۳۹۴ شنبه ۲۹ فروردين ساعت 18 59 به گزارش خبرگزاری پانا با رضایت خانواده مرحوم احمد جهان شاهی 45 سالهآمریکا به کشتار مردم سرعتبخشید/ رهبر انقلاب: آمریکا خوشحال است
با ارسال سلاحهای بیشتر برای عربستان آمریکا به کشتار مردم سرعتبخشید رهبر انقلاب آمریکا خوشحال است آنتونی بلینکن معاون وزارت خارجه آمریکا در سفرش به عربستان صراحتا گفت که آمریکا تحویل سلاح به ائتلاف عربی برای کشتن مردم بیگناه یمن را تسریع کرده است به گزارش سبا انجام عمل پیوند در شیراز اهداء عضو به 3 بیمار زندگی دوباره بخشید
با انجام عمل پیوند در شیرازاهداء عضو به 3 بیمار زندگی دوباره بخشیداهدای اعضای بدن یک بیمار مرگ مغزی در جهرم و انجام عمل پیوند در بیمارستان نمازی شیراز سه بیمار نیازمند به اعضای حیاتی بدن زندگی دوباره یافتند به گزارش خبرگزاری فارس از جهرم با رضایت خانواده مرحوم احمد جهانشاهی 4دادستان سنندج: مردم منطقه کردستانات به گذشت و مهربانی معنا بخشیدهاند
دادستان سنندج مردم منطقه کردستانات به گذشت و مهربانی معنا بخشیدهانددادستان عمومی و انقلاب سنندج گفت گذشت و مهربانی از دستورات الهی در قرآن است که مردمان کردستانات از جمله کردزبانان و لرزبانان در قالبهای مختلف معنا بخشیدهاند به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج اکبر جوهری ظهر اممدیرکل کمیته امداد امام خمینی (ره) گلستان: 70 درصد زندگی مردم با مشاغل خانگی اداره میشود
مدیرکل کمیته امداد امام خمینی ره گلستان 70 درصد زندگی مردم با مشاغل خانگی اداره میشودمدیرکل کمیته امداد امام خمینی ره استان گلستان با بیان اینکه باید بپذیریم مشاغل خانگی یک شغل است گفت 70 درصد زندگی مردم با مشاغل خرد و خانگی اداره میشود و بخش صنعت سهم چندانی در اشتغال نداامیدواریم علم رباتیک محصولات مفیدی را برای مردم تولید و زندگی آن ها را آسان تر کند
امیدواریم علم رباتیک محصولات مفیدی را برای مردم تولید و زندگی آن ها را آسان تر کند فناوری اطلاعات > فناوری اطلاعات و ارتباطات - درخشش تیم های ایرانی در مسابقات جهانی ربوکاپ برزیل در سال گذشته نشان دهنده رشد و حرکت رو به جلوی ایران در علم رباتیک است به گزارش خبرآنلایمعاون دانشگاه علوم پزشکی کاشان خبر داد امید به زندگی زنان کاشانی 4 سال بیشتر از مردان
معاون دانشگاه علوم پزشکی کاشان خبر دادامید به زندگی زنان کاشانی 4 سال بیشتر از مردانمعاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی کاشان سن امید به زندگی زنان کاشانی را بر اساس آخرین آمار به طور متوسط حدود چهار سال بیشتر از مردان در این شهرستان عنوان کرد به گزارش خبرگزاری فارس از کاشان علیرض-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها